بلبل گیلان از 20 سال سکوتش می گوید

موسیقی گیلکی با نام ناصر مسعودی در ذهن مردم ایران گره خورده است. «بلبل گیلان» که در نهمین دهه زندگی خود به سر می‌برد با ترانه‌هایی مانند «میرزا کوچک‌خان» و «بنفشه» به شهرت رسید و نه‌تنها از مرزهای خطه شمال که از ایران هم فراتر رفت.
کد خبر: ۹۸۶۴۶۹
بلبل گیلان از 20 سال سکوتش می گوید

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه شهروند در سال‌های اخیر کمتر اجرایی در داخل کشور از او دیده شده و مسعودی معمولا در فراسوی مرزها کنسرت برگزار کرده اما خالق اثر ماندگار «کوراشیم» به ایران بازگشته و قصد دارد در زادگاهش به روی صحنه برود؛ اتفاقی که بنا بر اصرار دوستان و علاقه‌مندان او پس از نزدیک به ٢٠‌سال رخ داده است.

در این سال‌ها علاقه‌مندان به صدایتان عادت کرده بودند بیشتر پیگیر اخبار کنسرت‌های شما خارج از ایران باشند؛ آن هم به فاصله‌های زمانی زیاد. چه شد که تصمیم گرفتید بعد از این همه مدت در گیلان هم اجرای برنامه داشته باشید؟
من سال‌ها بود که برنامه به این صورت نداشتم اما دیگر دوستان خیلی اصرار کردند. به‌خاطر اینکه گیلان زادگاه ما و شهر ما است، قبول کردم پس از سال‌ها روی صحنه بروم. با تمام مسائلی که وجود دارد بالاخره قرار گذاشتیم برنامه‌ای داشته باشیم. بنا به خواسته دوستان و علاقه‌مندان پذیرفتیم در مدتی که فعالیتی ندارم، اجرایی داشته باشیم. به هر جهت برای خودمان این مسأله را یک نوع تکلیف و یک دین و وظیفه در قبال قشر جوان می‌دانستیم. ما وظایفی داریم که نمی‌توانیم نسبت به آنها بی‌تفاوت باشیم. یک‌سری از دوستان خیلی به ما اصرار کردند و گفتند اجرا داشته باشید که درنهایت پذیرفتم.
در موسیقی ایرانی نام‌هایی را داریم که هم بنا به شرایط زمانی و هم توانایی‌های شخصی که در حوزه آواز و نوازندگی داشتند به انسان‌هایی تبدیل شدند که نماد موسیقی شهرشان هستند. شاید این واژه از نظر شما به‌عنوان یک استاد فروتن، غلوآمیز باشد ولی حقیقتا غیرگیلک‌هایی که موسیقی گیلانی را در تمام این سال‌ها گوش دادند، موسیقی این خطه را با صدای شما شامل تصنیف‌های ماندگار و آوازهای مربوط به آن خطه، به یاد دارند...
من اصلا هدف و قصدی برای اجرا نداشتم. قصد من این نبود که بخواهم برنامه‌ای اجرا کنم. همان‌طور که عرض کردم خیلی فعال نیستم ولی این موضوع را تکلیف و وظیفه دانستم. به‌خاطر این‌که بالاخره دوستان توقع و انتظار داشتند و من هم پذیرفتم. این مسأله را هم باید در نظر گرفت که من کسالت داشتم. به هر جهت این کار برای تجدید خاطره است و به نوعی وظیفه ما است.
فارغ از این ماجرا هم اگر به رزومه کاری شما در گذشته رجوع کنیم، نام‌های بزرگی را می‌بینیم که هم‌نشینی با آنها درجه و توانایی بالایی به لحاظ‌ آوازی می‌خواهد. پرسش ما این است که این فاصله زیاد چرا ایجاد شد؟ ما به‌عنوان کسانی که اهل منطقه گیلان نیستیم و زبان گیلکی را متوجه نمی‌شویم ولی به صدای شما علاقه‌مند هستیم فقط گاه و بیگاه می‌توانستیم از بچه‌های آن خطه خبر بگیریم که استاد مسعودی حال‌شان چطور است؟
من برنامه‌ای برای اجرا نداشتم که بخواهیم زمان میان اجراها را در نظر بگیرم. فردی که می‌خواهد روی صحنه برود، برنامه‌ای دارد که چه بخواند و تلفیقی از آثار قدیمی و جدید را اجرا کند اما کنسرت ما به اجرای قطعات قدیمی و خاطره‌انگیز اختصاص دارد، چون دوستان اصرار داشتند و می‌گفتند مردم گیلان دوست دارند بار دیگر این قطعات را بشنوند.
اجازه دهید از همان مسیر وظیفه که خودتان گفتید، جلو برویم. شما این موضوع را می‌پذیرید که در حوزه موسیقی و دست‌کم موسیقی ملی، کسانی که موسیقی خطه گیلان را گوش می‌دهند، خیلی از آنها آن موسیقی را با صدای شما شنیده‌اند؟ منظور ما موسیقی نواحی نیست، بلکه موسیقی با تنظیم ملی و سازبندی به آن شکل است. شما این موضوع را قبول دارید؟
بله، چراکه نه. از جهت ابتکار و تنوع و این مسائل می‌توان گفت که همین‌طور است. الان دیگر جوان‌ها خیلی فعال و مشتاق هستند و دوست دارند با زمانه پیش بروند. موسیقی تلفیقی هم اکنون دارد حالتی پیدا می‌کند که امیدوارم روزبه‌روز بهتر شود. موسیقی نسبت به گذشته تغییرات زیادی داشته و سلیقه جوانان هم طبیعتا نسبت به نسل گذشته بسیار تغییر کرده است. این تغییرات در سازها، موسیقی و آواز نمود دارد. موسیقی تلفیقی هم دچار دگرگونی‌های زیادی شده است.
به‌نظر می‌رسد خطری در بخشی از موسیقی ایران احساس می‌شود. به‌هرحال وقتی که میدان خالی از اهل فن شود؛ کسانی که ادبیات و موسیقی یک منطقه را می‌شناسند، احساس خطر طبیعی به نظر می‌رسد. وقتی اهل فن که آثار را با یک کلاس کاری ویژه و با تنظیم‌های درخور ارایه می‌دهند، نباشند، به نظر شما آیا می‌توان امیدوار بود که تلفیق و نوآوری جوان‌ها سر به ناکجا آباد نکشد؟
بستگی دارد که فضا چه فضایی باشد. اگر فضا، فضایی باشد که جوان‌ها بتوانند خودشان را عرضه کنند، می‌توان امیدوار بود. همه چیز بستگی به فضا دارد. شرایط موجود، عشق و علاقه، امکانات داشتن و امکانات دادن سبب می‌شود تلاش آنها در مسیر درست و اصیلی قرار بگیرد. حالا تنوعی هم باشد، اشکالی ندارد. تمام اینها به موقعیت و وضع و زمانه بستگی دارد. باید فضا را مهیا کرد و سپس انتظار داشت آثاری مناسب تولید و پخش شوند. نمی‌توان در فضایی نامناسب که هیچ امکاناتی وجود ندارد، توقع داشت موسیقی تلفیقی به سر منزل مقصود برسد. نوآوری در تلفیق نیاز به ایجاد شرایط دارد تا جوان بتواند با آرامش روی کار خود تمرکز کند.
اگر بخواهیم در مورد این زمانه و شرایط صحبت کنیم، الان تصویرتان چیست و چه برداشتی از این شرایط و وضع موسیقی ملی دارید؟
موسیقی به‌طورکلی در جای خودش که باید باشد، نیست چون به قدری مسائل وجود دارد که موسیقی در جای خود قرار نگرفته است ولی بدون موسیقی هم نمی‌شود زندگی کرد. موسیقی در خون مردم است مخصوصا مردم گیلان که با موسیقی بزرگ شده‌اند. هر چیزی موقعیتی می‌خواهد، هر چیزی فضا، تشکیلات و امکانات می‌خواهد. این کارها، کارهایی هستند که باید اسبابش در هر جایی که هست، مهیا باشد تا کسانی که علاقه‌مند و عاشق موسیقی هستند، سراغش بروند. موسیقی را که فراموش نمی‌کنند، چون موسیقی را دوست دارند ولی باید امکان بروزش باشد. کاری که ما انجام می‌دهیم نه به‌عنوان الگو است و نه چیزی نو، بلکه به‌عنوان تجدیدخاطره است. ما هیچ کار تازه‌ای در این کنسرت اجرا نمی‌کنیم، بلکه موسیقی کارهایی را که مردم با آنها خاطره دارند، اجرا می‌کنیم، چون به‌کرات از ما خواسته‌اند. موسیقی در تاروپود مردم رسوخ کرده و حتی گذر عمر هم علاقه مردم به موسیقی را کمرنگ نمی‌کند.
برای اجرای برنامه به تهران یا شهرهای دیگر نمی‌روید؟
فعلا اجازه دهید این کنسرت را اجرا کنیم تا ببینیم بازخوردش چیست؟ اگر توان و امکانش باشد، ممکن است به شهرهای دیگر هم برویم. اگر قادر باشیم و بتوانیم چراکه نه. اجازه دهید این چند شب را بگذرانیم و ببینیم حاصلش چیست. من درحال حاضر بیشتر به فکر جوانان هستم. جوانان الان باید تلاش و فعالیت کنند. همین جوانان هستند که آدم را سر پا نگه می‌دارند. ذوق و شوق آنهاست که آدم را وادار به انجام کار می‌کند. اگر از اجرای ما اقبال صورت گرفت و خوب بود، این احتمال وجود دارد که برنامه‌ای در تهران یا استان‌های دیگر داشته باشیم. فعلا می‌خواهیم ببینیم اجرای ما در رشت چه بازخوردی خواهد داشت، سپس درباره اجرا در شهرهای دیگر تصمیم می‌گیریم. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
وقتی به شرایط موسیقی ایرانی در سال‌های اخیر نگاه می‌کنیم و کم‌کاری برخی از اساتید را می‌بینیم، از عدم حضور آنها در صحنه اجرا چه کنسرت و چه انتشار آلبوم به فرضی برمی‌خوریم که این اساتید دلسرد هستند...
شما اگر درحال حاضر بخواهید کاری را عرضه کنید باید از خودتان مایه بگذارید، هم کار را اجرا کنید، هم ملودی را بگذارید و هم هزینه کنید. کسی که شما را ساپورت نمی‌کند، کپی‌رایت هم که نیست. شما یک کاری انجام می‌دهی، از سمت دیگر بازار از نسخه‌های کپی پر می‌شود. تنها آدم‌هایی که خیلی عاشق باشند می‌توانند دنبال این کار را بگیرند. اگر فضا، فضای اعتماد و اطمینانی باشد می‌توان کاری انجام داد اما حالا اگر کسی بخواهد کاری کند، برای مردم انجام می‌دهد. باید هزینه شود و حداقل هزینه زحمتی که کشیده به او برگردد. تمام این موارد به علت عدم وجود کپی‌رایت رخ می‌دهد. دور از جان شما هر کسی را که می‌بینید موبایل به دست دارد و خبرنگار یا خواننده یا موزیسین یا ناشر است. کار موسیقی، خیلی مشکل و پیچیده است. باید فضا مهیا باشد. زمانی که فضا و امکانات مهیا شد، کار جدید هم می‌توانند بدهند. بعد هم مسائلی وجود دارند که باعث شده موسیقی در درجه nام اهمیت قرار بگیرد ولی در همه‌جا به موسیقی نیاز است. با وجود این نیاز، توجه لازم که باید صورت نمی‌گیرد. موسیقی درحال حاضر اولویت نیست و متاسفانه این مسأله سبب شده آنطور که باید و شاید به موسیقی توجه نشود. امیدوارم در آینده شرایط بهتر شود و موسیقی جایگاه واقعی خود را پیدا کند. همچنین هنرمندان بتوانند بدون دغدغه کپی‌رایت به تولید آثار فاخر بپردازند و فضایی آرام و مطمئن بر موسیقی حاکم شود.
ما سیستم تدریس در آواز ایرانی را می‌دانیم که نقل سینه‌به‌سینه است. البته هر کسی یک مکتب و راه استادی را برای خودش پی گرفته است. مثلا در آواز ایرانی می‌دانیم که طاهرزاده بیشتر تدریس می‌شود. بعضی هم محمود کریمی تدریس می‌کنند و قس علی هذا... سوال این است که موسیقی منطقه گیلان با آن شیوه آوازی خاص و دلربا و زیبایش به نسل بعد منتقل می‌شود؟ موسیقی منطقه گیلان گره خورده به کار مردم روستاست و مفهوم دیگری دارد و اصلا موسیقی به قول خودتان در زندگی مردم جاری و ساری است، الان وضع تدریس چطور است؟ آیا خودتان تدریس می‌کنید؟
خیر. من هیچ‌وقت تدریس نمی‌کردم. من گاهی اگر کمکی از دستم برمی‌آمد، انجام می‌دادم. من هیچ‌وقت کلاسی نداشتم و تدریس نمی‌کردم. هر کسی سبک و سیاقی برای خود دارد. من گاهی که دوستان نیازی به کمک یا سوالی داشتند، انجام می‌دادم ولی هیچ وقت شاگرد خصوصی نداشتم و در آموزشگاهی هم تدریس نکردم. تمرکز من روی آواز بود و هیچ‌گاه در پی تدریس نبودم. تنها زمانی که دوستان سوالی داشتند یا کمکی می‌خواستند، سعی می‌کردم کاری که از دستم برمی‌آید را انجام دهم.
سوال این است که وضع انتقال نغمه‌های مادری چه می‌شود؟ البته صدای هر استادی رنگ‌وبوی خودش را دارد اما می‌خواهیم بدانیم در گیلان شرایط چطور است؟ گاهی در ذهن متبادر می‌شود که خدای نکرده در صورت فقدان یک استاد، آواز در آن منطقه زمین بماند.
نه، آواز هیچ‌وقت زمین نمی‌ماند و هیچ‌گاه عقب نمی‌افتد. چه‌بسا بودند و حالا نیستند اما مطمئن باشید موسیقی جایگاه خود را دارد. زمانی که شرایط کمی مساعد نیست، این انتقال به کندی انجام می‌شود ولی موسیقی در خون مردم است و هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود. همان‌طور که در دهه‌ها و سده‌های گذشته موسیقی مناطق مختلف سینه‌به‌سینه منتقل شده است و هیچ‌گاه این نگرانی وجود نداشته که موسیقی یک منطقه به دلیل فقدان یک استاد، از بین رفته باشد. از این پس نیز موسیقی مناطق مختلف ازجمله گیلان به نسل‌های بعد خواهد رسید. پس نباید این‌گونه تصور کرد که موسیقی مناطق به سوی نیستی پیش می‌روند. آواز راهش را پیدا می‌کند و خود را به گوش مردم می‌رساند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها