این روایت با معرفی آدام سوبین آغاز میشود؛ چهرهای آرام و دانشگاهی که در ظاهر هیچ شباهتی به فرمانده یک جنگ اقتصادی ندارد، اما در عمل سالها هدایت یکی از قدرتتمندترین کارزارهای فشار مالی جهان را بر عهده داشت. حضور سوبین در کاخ ملل ژنو در کنار مذاکرهکنندگان ارشد هستهای، بهعنوان نخستین مقام وزارت خزانهداری آمریکا در چنین مذاکراتی، نمادی است از تغییر چهره قدرت در جهان امروز؛ قدرتی که بیش از میدانهای نبرد نظامی، در شبکههای مالی و بانکی تعریف میشود.
نویسنده توضیح میدهد که تحریمهای تازه آمریکا واکنشی بود به سرعت گرفتن برنامه هستهای ایران و فعالیتهای منطقهای آن. به گفته او در شرایطی که واشنگتن پس از جنگ عراق بهشدت از ورود به یک رویارویی نظامی دیگر پرهیز داشت، نیاز به ابزاری احساس شد که بتواند بدون شلیک گلوله، اقتصاد ایران را هدف قرار دهد. اما از آنجا که ایران سالها روابط محدودی با اقتصاد آمریکا داشت، اعمال فشار نیازمند طراحی سازوکاری جدید بود؛ سازوکاری که نه ایران، بلکه شرکای تجاری و بانکی آن را هدف قرار میداد و آنها را به قطع همکاری با تهران وامیداشت. این نقطه، تولد تحریمهای ثانویه بود؛ فناوریای که دامنه فشار را به سراسر جهان میکشاند و تعامل با ایران را به ریسکی جهانی تبدیل میکرد.
در روایت نویسنده، سوبین و همکارانش بهعنوان «فنسالاران تحریم» معرفی میشوند؛ افرادی که با ادبیات حقوقی و شناخت عمیق از نظام مالی بینالمللی توانستند حلقه فشار پیرامون ایران را پیوسته تنگتر کنند. یکی از تصاویر شاخص این فصل، روزهایی است که دولت آمریکا بهدلیل اختلافات داخلی تعطیل شده بود، اما کارشناسان تحریم بدون دریافت حقوق در محل کار حاضر میشدند تا بستههای کاهش فشار را برای مذاکرات ژنو آماده کنند. این تصویر، به باور نویسنده، نشاندهنده تولد نسلی از «سربازان جنگ اقتصادی» است که مأموریتشان نه مدیریت میدان نبرد، بلکه مهندسی شبکه مالی جهان است.
در ادامه فصل، نویسنده مدعی میشود این فشارها به سرعت در اقتصاد ایران منعکس شد به طوری که ایران در سال ۲۰۱۲ وارد رکود شد و در سال ۲۰۱۳ با کمبود شدید ارز مواجه گردید؛ وضعیتی که نهتنها بر اقتصاد، بلکه بر فضای سیاسی کشور نیز اثر گذاشت و به پیروزی حسن روحانی با شعار رفع تحریمها انجامید. نویسنده تأکید میکند که این نقطه، لحظهای مهم در مسیر سیاست خارجی ایران بود؛ لحظهای که تحریمها از یک ابزار بیرونی به نیرویی تعیینکننده در معادلات داخلی و خارجی تبدیل شدند. در نگاه این فصل، قدرت امروز نه در ناوها و پایگاههای نظامی، بلکه در پیامهای سوئیفت بانکی، محدودیتهای اعتباری و توانایی قطع ارتباط یک کشور با اقتصاد جهانی نمود مییابد.
نویسنده در فصل دوم این بخش از کتاب که با عنوان «از ببر بیدندان تا عصر تحریمهای دقیق» تنظیم شده است به بررسی تاریخی و تحلیلی کارزار تحریمهای آمریکا علیه ایران میپردازد و توضیح میدهد که این سیاست، برخلاف تصور عمومی، از آغاز کارآمد و هدفمند نبوده است. به روایت او، تاریخ تحریمهای ایران را باید داستانی دانست از آزمون و خطا، شکستهای اولیه، درسآموختههای تدریجی و سرانجام تولد فنسالاریای که توانست این ابزار را به سطحی بیسابقه از قدرت سیاسی و اقتصادی برساند.
این فصل با مرور دهه ۱۹۵۰ آغاز میشود؛ زمانی که آمریکا در چارچوب «اتم برای صلح» فناوری هستهای، رآکتور تحقیقاتی و حتی اورانیوم غنیشده در اختیار ایران گذاشت و دانشجویان ایرانی برای آموزش در رشتههای هستهای روانه آمریکا شدند.
به گفته وی با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ روابط دو کشور دگرگون شد و بحران گروگانگیری موجب گردید جیمی کارتر نخستین بار از اختیارات اقتصادی اضطراری برای توقیف ۱۲ میلیارد دلار دارایی ایران استفاده کند؛ اقدامی که در نهایت به توافق الجزایر و آزادی گروگانها انجامید و به آمریکا نشان داد که اقتصاد نیز میتواند نقشی مشابه ابزار نظامی ایفا کند. با این حال، نویسنده یادآور میشود که پس از این واقعه، تجارت دو کشور تقریبا از میان رفت و ایران مسیرهای جایگزین اقتصادی ایجاد کرد؛ روندی که اثرگذاری تحریمهای یکجانبه را در دهههای بعد کاهش داد.
وی معتقد است دهه ۱۹۹۰ نقطهای است که ناکامی تحریمها آشکارتر میشود. نویسنده ماجرای قرارداد شرکت کونکو و ورود شرکت فرانسوی توتال به همان پروژه را مثال میزند تا نشان دهد که تحریمهای آمریکا تا چه حد محدودکننده و در عین حال بیاثر بودند. تصویب قانون تحریم ایران و لیبی (ایلسا) تلاشی بود برای گسترش دامنه فشار به شرکتهای خارجی، اما واکنش تند اروپا تا حد تصویب قانونی برای ممنوعیت تبعیت از این تحریمها، نشان داد که واشنگتن در آن زمان نه توانایی برای اعمال فشار جهانی داشت و نه آمادگی برای رویارویی با پیامدهای سیاسی آن. نتیجه این شد که این قانون هرگز به مرحله اجرا نرسید و همانگونه که استوارت ایزنستات بعدها گفت، به «ببری بیدندان» تبدیل شد؛ قانونی که در ظاهر سختگیرانه بود، اما اثری ملموس بر رفتار ایران نداشت.
نویسنده سپس به نقطه عطف دهه ۲۰۰۰ میرسد؛ دههای که در آن وزارت خزانهداری آمریکا به مرکز ثقل سیاستگذاری در قبال ایران تبدیل شد. وی معتقد است با افزایش نگرانیها درباره فعالیتهای هستهای ایران، گروهی از تکنوکراتهای مالی از جمله استوارت لوی، آدام سوبین و دیوید کوهن توانستند ابزار تحریم را از یک مکانیسم نمادین به یک فناوری پیچیده تبدیل کنند. در این فصل وی توضیح میدهد که چگونه شناخت دقیق از شبکه بانکی بینالمللی، امکان طراحی سازوکاری را فراهم کرد که بدون الزام رسمی، بانکها و شرکتهای سراسر جهان را به احتیاط واداشت و تعامل با ایران را پرهزینه کرد. این تحول مقدمه ورود به عصر «تحریمهای دقیق» بود؛ عصری که در آن، تحریم دیگر یک پیام سیاسی نبود، بلکه یک سلاح اقتصادی تمامعیار بود.
نویسنده فصل را با نتیجهگیری از این سیر تاریخی به پایان میبرد و تاکید میکند که تجربه تحریم ایران به نمونه موفقی از تأثیرگذاری این رویکرد تحریمی جدید امریکا تبدیل شد. به گفته او ناکامیهای دهه ۸۰ و ۹۰ و تشدید تنشهای هستهای در دهه بعد، آمریکا را به نقطهای رساند که بتواند شبکه مالی جهان را علیه تهران بسیج کند؛ شبکهای که سرانجام در اوایل دهه ۲۰۱۰ بحران ارزی، انزوای مالی و فشار اقتصادی کمسابقهای را به ایران تحمیل کرد. در این روایت، مسیر تحریمها از یک «ببر بیدندان» آغاز شد و به ابزاری دقیق و مهندسی شده تبدیل شد به طوری که توانست سیاست داخلی و خارجی ایران را تحت تأثیر قرار دهد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
روزنامه «جامجم» در گفتوگو با عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بررسی کرد
یحیی آل اسحاق، وزیر اسبق بازرگانی در گفتوگو با روزنامه جامجم:
در گفتوگو با جواد منصوری به بررسی واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و تأثیر آن در امتداد مقاومت از دانشکده فنی تا نسل امروز پرداختیم