همه انسان‌ها همان‌طور که احتیاج به خوردن غذا و پوشیدن لباس دارند، به دوست داشتن و دوست داشته شدن هم نیاز دارند. این نیاز به عشق جزو جدانشدنی انسان‌هاست و این چیزی است که خداوند در فطرت انسان قرار داده است. این عشق هم بیشتر در مورد جنس مخالف نمود می‌کند و همه انسان‌ها به جنس مخالف خود گرایش دارند.
کد خبر: ۹۸۱۲۵۹

یک نمونه عینی این موضوع این است که نوزادان دختر اولین لبخند خود را به پدر خود می‌زنند و نوزادان پسر هم علاقه خود را به مادر با لبخند نشان می‌دهند. نمونه دیگر هم این است که دختران همیشه سوگلی پدر هستند و پسران عزیز دردانه مادر. پسر همین که بد و خوب را می‌شناسد، درک می‌کند که باید از مادر و خواهر خود مراقبت کند و دختر هم به پدر مهربانی. این موضوع یک جریان اثبات شده بین روان‌شناسان است. همین امر یکی از دلایلی است که گرایش انسان را به جنس مخالف تائید می‌کند.

با بزرگ‌تر شدن همین فرزندان، این گرایش به جنس مخالف هم بزرگ‌تر می‌شود و این موضوع امری طبیعی است. اگر غیر از این باشد، والدین باید احساس نگرانی کنند، چراکه ممکن است فرزندشان دچار بیماری روحی یا جسمی شده باشد.

با روشن شدن گرایش به جنس مخالف، عاشق شدن افراد هم دور از تصور نیست و حتی موضوعی پذیرفته شده به حساب می‌آید. موضوع دیگر که در اینجا با آن برخورد می‌کنیم، طبقه‌بندی نوع عشق‌ها و دوست داشتن‌هاست. ما عشق الهی، عشق افلاطونی، عشق غیرافلاطونی و عشق واقعی داریم.

می‌توان این‌گونه هم گفت که شدیدترین و والاترین عشق، عشق خدا به بنده و عشق بنده به خداوند است و بعد از آن عشق مادر به فرزند است که هیچ‌گونه نمی‌شود منکر آن شد. مادر برای فرزندش هر کاری می‌کند و از جان خودش می‌گذرد.

بعد از این موارد، عشق‌هایی است که مدنظر ماست؛ دو جنس مخالف به هم گرایش پیدا می‌کنند و عاشق هم می‌شوند. اگر این عشق از صافی عقل و صداقت رد شود، می‌تواند پایدار باشد، اما در موارد زیادی این‌گونه نیست. زمانی که عشق یکطرفه می‌شود، زود از بین می‌رود. به طور مثال پسر صادقانه جلو می‌آید و عاشق می‌شود و دختر او را به بازی می‌گیرد. پسر با فهمیدن این موضوع ضربه بزرگی می‌خورد و با شکست روبه‌رو می‌شود. البته این موضوع می‌تواند برعکس هم باشد و شکست برای یک دختر اتفاق بیفتد، اما چون پسر‌ها بیشتر و شدیدتر عاشق می‌شوند، مثال‌های زیادتری هم می‌توان درباره آنها آورد.

یک پسر صادقانه جلو می‌رود و صادقانه عاشق می‌شود و کمتر می‌تواند نقش بازی کند، اما دختران این‌گونه نیستند. دختران ممکن است حتی یک فرد را دوست نداشته باشند، اما بتوانند نقش عاشقان را برای او بازی کنند. این موضوع از ناتوانی دختران در نه گفتن سرچشمه می‌گیرد. دختران دلشان می‌سوزد و وقتی می‌بینند کسی دوستشان دارد نمی‌توانند دلش را بشکنند. به همین دلیل ساده و پوچ با او وارد رابطه‌ای می‌شوند که راضی‌شان نمی‌کند.

یک فرد وقتی بعد از عشق‌ورزی صادقانه می‌فهمد طرف مقابل به بازی‌اش گرفته است، دچار سردرگمی و بعد هم شکست می‌شود و می‌خواهد جبران کند. این‌گونه است که در یک عملکرد شتابزده سعی می‌کند به طرف مقابل آسیب برساند.

اگر افراد دلسوزی نابجا نکنند، دیگری را به بازی نگیرند، صادقانه رفتار کنند و حرف دلشان را از همان اول بزنند، این اتفاقات تلخ رخ نمی‌دهد.

مریم یوسفی - جامعه‌شناس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها