نیشدارو

خوشا «پیکان» و وصف بی مثالش

یادش بخیر وقتی بچه بودیم همه تاکسی‌ها پیکان بودند. 90 درصد بقیه ماشین‌ها هم پیکان بودند. به عبارتی دیگر وسایل نقلیه کلا سه دسته بودند: پیکان و خط واحد و هواپیما. مترو و بی‌آرتی و این سوسول بازی‌ها هم نبود. یا تاکسی سوار می‌شدیم یا با خط واحد می‌رفتیم.
کد خبر: ۹۲۴۸۰۴

اگر هم تاکسی یا خط واحد پیدا نمی‌شد، بیچاره بودیم. باید کل راه را می‌دویدیم. سوار تاکسی که می‌شدیم 25 تومان به راننده می‌دادیم و عینهو رابرت دنیرو به طرف زل می‌زدیم تا بقیه پولمان را بدهد. اگر هم بقیه پول را نمی‌داد جوری در ماشین را می‌کوبیدیم که کاپوتش با داشبوردش یکی شود. بالای سر همه راننده‌های تاکسی یک دایره روی سقف بود. شعاع این دایره رابطه مستقیمی با تجربه و تبحر راننده داشت. راننده‌هایی که بالای سرشان دایره نداشتند مثل سربازهایی بودند که روی لباسشان درجه ندارند. کسی برای بوقشان تره هم خرد نمی‌کرد.

آن زمان‌ها کولر هنوز اختراع نشده بود. راننده گرامی هم دستگیره شیشه‌ها را از جا می‌کند که خدای ناکرده مسافری هوس نکند شیشه را پایین داده و دو قُلپ نفس بکشد. البته لنگ قرمز خیسی که از پنجره راننده آویزان بود بخوبی ادای کولر را درمی‌آورد فقط به جای این‌که خنک کند، خیسمان می‌کرد.

جلوی داشبورد معمولا عروسک یک سگ دراز کشیده بود که وقتی ماشین توی دست‌انداز می‌افتاد سرش تکان می‌خورد که یعنی «راننده دقت کن». آن زمان‌ها قانونا هر تاکسی می‌توانست پنج نفر را سوار کند. دو نفر جلو و سه نفر عقب. برای داشبورد و صندوق عقب مسافری در نظر گرفته نشده بود.

اینها را گفتم که جوانان نسل پساپیکان بدانند که چرا وقتی خبر جمع‌شدن تاکسی‌های پیکان از سطح شهر را می‌شنویم غصه‌مان می‌گیرد.

خوشا «پیکان» و وصف بی مثالش

خوشا تهویه و بوق و پدالش

زمان از ما گرفت آن را و افسوس

به ما «ون» داد آخر در قبالش

سعید طلائی

جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها