در زندگی روزمره همیشه افکاری در ذهنمان در جریان هستند و مدام تجربههایمان را به ما گوشزد میکنند و بر مبنای همان تجربهها نوع تعامل ما با دیگران و اینکه چه احساسی نسبت به خود و دنیای اطرافمان داشته باشیم، شکل میگیرد.
در هرحال همیشه افکاری که در سر داریم واقعی و منطقی نیست و باور کردن این افکار نادرست ما را در روابط مهم زندگی، ارتباطات و تصمیمگیریهایمان دچار مشکل کرده و به دردسر میاندازد. اگر واقعا میخواهید به اهدافتان دست پیدا کنید باید این افکار نادرست را تشخیص داده و از خود دور کنید. در این مطلب به برخی از تصورات و اندیشههای غلط اشاره شده است:
سیاه و سفید
ما بیشتر مواقع به موضوعات مختلف زندگیمان به صورت سیاه و سفید فکر میکنیم. مثلا درمورد همکارانمان، یک نفر را بد و دیگری را خوب میدانیم. یا برخی از کارها را صددرصد محکوم به شکست میدانیم و برای برخی، آیندهای بسیار روشن تصور میکنیم. این روش نگریستن به موضوعات مختلف مخرب است، باید بدانیم زندگی بیشتر از اینکه سیاه یا سفید باشد، سایههایی از خاکستری دارد.
تعمیم دادن
معمولا یک رویداد خاص زندگیمان را به باقی مسائل زندگی تعمیم میدهیم. مثلا اگر به یک هدف خاص در زندگیمان نرسیم با خود میاندیشیم هرگز موفقیتی در کارمان نیست. به جای این روش باید فقط روی رویداد پیش آمده متمرکز شده و علت آن را بررسی کنیم.
فراموشی موضوعات مثبت
اگر 9 اتفاق خوب و یک اتفاق بد در زندگیمان بیفتد، خوبها را بسرعت فراموش میکنیم و لحظهای از یاد مورد بد غافل نمیشویم. مثلا اگر در یک روز زندگیمان، اتفاقی ناراحت کننده بیفتد، میگوییم روزمان بسیار بد بود و اگر هم موضوعات خوبی هم در آن روز داشتهایم را به یاد نمیآوریم. یا وقتی به عملکرد گذشتهمان مینگریم، تمام موارد خوبش را به حساب نمیآوریم و فقط به بدهای آن میاندیشیم و با خود میگوییم: چه عملکرد بد و افتضاحی داشتهام! فراموش کردن موضوعات مثبت و خوشایند زندگی جلوی برقراری شرایط واقعی در زندگیمان را میگیرد. باید با توجه نشان دادن به منفیها و مثبتها، تعادل به زندگی خود بیاوریم.
فکرخوانی
هیچ کس نمیتواند فکر دیگران را بخواند و از اینکه آنها به چه چیزی فکر میکنند مطمئن باشد. با این حال، همه ما هرازگاهی بر این باور هستیم که میدانیم در سر دیگران چه میگذرد. فکر کردن به موضوعاتی مانند: او حتما فکر میکند من احمق هستم. و یا هر سوژه دیگر، بیفایده است زیرا نتیجهگیریهای حاصل از آن هرگز برمبنای واقعیت نیست. به خودتان متذکر شوید که هرگز نمیتوانید افکار دیگران را بدرستی حدس بزنید.
فاجعهسازی
ما معمولا عادت داریم شرایط بد پیشآمده در زندگیمان را بغرنجتر از آنچه که هست ببینیم. مثلا اگر کمی دچار مشکل اقتصادی شویم با خود فکر میکنیم حتما ورشکسته میشویم. یا موقع بازنشستگی نمیتوانیم امورات مالیمان را بخوبی پیش ببریم. در حالی که بیشتر مواقع شرایط آنقدر شوم و ترسناک نیست. هروقت در زندگیتان مشکلی پیش آمد و شما اوضاع را فاجعهبار پیشبینی کردید، به خودتان متذکر شوید که ممکن است موضوعات خوبی پیش بیاید که اوضاع فعلی را حتی روبهراه کند.
استدلال احساسی
احساساتمان همیشه بر مبنای واقعیت نیست. با این حال بیشتر مواقع آنها را کاملا منطقی فرض میکنیم. اگر از تغییر شغل میترسید ممکن است با خود فکر کنید: حالا که اینقدر از این کار میترسم پس نباید شغلم را عوض کنم. خیلی مهم است که احساسات را بشناسید و به مواردی که برمبنای حقایق است اهمیت بدهید.
مطلوبهای غیرواقعی
مقایسههای غیرمنطقی در مورد شرایط و موفقیتهای خود با دیگران باعث میشود انگیزه موفق شدن در ما از بین برود. اگر فقط به موفقیتهای فرد دیگری بیندیشید و حسرت ببرید هیچ کار مفیدی انجام ندادهاید. بویژه که ممکن است آن فرد فرصتهای بسیار خوبی برای پیشرفت داشته است. به جای اندازهگیری زندگی خودتان با داشتههای دیگران، فقط روی مسیر زندگی خود متمرکز شوید، زیرا در این صورت است که میتوانید موفق شوید.
پیشگویی
هیچ کس نمیداند آینده برای او چه رقم زده است. با این حال بیشتر مواقع دوست داریم آیندهمان را پیشبینی کنیم و معمولا به خودمان میگوییم: مطمئنا آیندهام ناامیدکننده است. یا اگر رژیم غذایی بگیریم، با خود میگوییم فایده ندارد دوباره چاق میشویم. این نوع افکار فقط پیشبینیهایی است که هیچ کمکی به ما نمیکند. به جای اینگونه اندیشیدن فقط روی قابلیتهایتان تکیه کنید و هرگز اجازه پیشبینیهای دلسردکننده به خودتان ندهید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد