اگر بخواهیم روی بحث افسردگی متمرکز شویم اولاً به هر حال هر شروع و اتمامی استرسهای خاص خود را دارد در واقع تلاش برای قبولی در دانشگاه نیز برای افراد استرس تلقی میشود ولی آنها به دنبال قبول شدن در دانشگاه، با موقعیت جدید سازگار میشوند.
فارغالتحصیل شدن نیز نیاز به سازگاری مجدد با شرایطی دارد که قبلاً تجربه شرایط آن وجود نداشته است به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که زمان دانشجویی در محیطی قرار داشته که هفتهای چند روز در جمع دوستان یا محیط خوابگاهی بوده، مسیر دانشگاه را در حال تردد بوده است و برنامه منظم کلاسی داشته ولی احساس مسئولیت زیادی را در قبال خانواده، شغل و درآمدزایی به دلیل دانشجو بودن، نداشته است با تمام شدن دوران تحصیل نیاز به سازگاری جدید و مفاهیمی مانند «شغل من چیست، آیا ازدواج در وضعیت فعلی من به صلاح است، والدین چه انتظاراتی از من دارند، چه انتظاراتی جامعه از من دارد» دست به دست هم میدهند که افراد پس از فارغالتحصیلی نیازمند سازگاری مجدد باشند. به دنبال این نوع سازگاری، غم بعد از فارغالتحصیلی به سراغ آنها میرود.
در سالهای آخر دانشگاه، هویت دانشجو در ذهنش متناسب با اتفاقاتی که در دوره چند ساله تحصیل افتاده، شکل میگیرد به عنوان مثال یک مهندس مکانیک هویت خاص خودش را تصور میکند. به هر حال به نظر میرسد مفاهیم دیگر مربوط به تصور از خود یا خود واقعی و خود آرمانی مفاهیمی است ناشی از اینکه افراد خودشان را با معیارهایی خودسنجی میکنند و گاهی مقایسه اجتماعی انجام میدهند و دنبال ترمیم تصویر خود یا دنبال خودافزایی هستند به شکلی که به هویت شان نزدیک باشد.
به عنوان مثال یک جوان 23 ساله هویتش را پیدا کرده ولی مفاهیمی مانند خود، خودباوری، خودسنجی، خودافزایی و تصویر از خود مفاهیمی است که وقتی فرد بعد از فارغالتحصیلی شغل مناسبی نداشته باشد، باعث میشود بحرانی به عنوان ادامه تحصیل را طی کند و با پدیده ادامه تحصیل روبه رو شود یا مسأله ازدواج را در پیش داشته باشد.
این نوع خودسنجیها فرد را دچار مشکل میکند و سازگاری را به هم میزند. همه این عوامل به غمگین شدن افراد بعد از فارغالتحصیلی کمک میکند.
یکی از متغیرهایی که در مؤلفه شکوفایی و سلامت اجتماعی مهم به نظر میرسد اشتغال است. آمارها نشان میدهد کشورهایی مانند آلمان و ژاپن که سال 2007با بحران اقتصادی روبه رو بودند در سال 2014 با افزایش میزان اشتغال نسبت به سال 2007 بحران را با برنامهریزی و سیاستهای اقتصادی و مدیریتی طی کردهاند اما این بحران همچنان در کشور ما وجود دارد و نرخ بیکاری شرایط خوبی ندارد بنابراین افراد تحصیلکرده در رابطه با تحصیلاتشان نمیتوانند کار عملی انجام دهند و حتی فارغالتحصیلان فنی نمیتوانند بعد از فارغالتحصیلی وارد بازار کار یا بنگاههای کوچک اقتصادی شوند زیرا هدف از آموزش چه در دوره راهنمایی یا دبیرستان و چه در دوره آموزش عالی افزایش شناخت افراد است که با رشد اجتماعی، عاطفی و فیزیولوژیکی در ارتباط نیست در واقع دانشجویان و دانشآموزان برای اینکه مرد یا زن خوبی باشند یا شهروند شریفی باشند آموزش نمیبینند.
آنچه مشهود است دانشجویان به واسطه نگاه شناختی افراد توانایی هستند ولی به لحاظ عاطفی و اجتماعی خوب رشد نکردهاند زیرا سیستم آموزشی مهارتهای لازم را در اختیارشان قرار نمیدهد و به نظر میرسد نگاه تحولی وجود ندارد.
در دو دهه پیش آموزش عالی رشد کرد و با ارتقای فضای اجتماعی نگاهها به سمت تحصیلات دانشگاهی گرایش یافت بنابراین مفهومی به نام اقتصاد آموزش عالی و آموزش و پرورش شکل گرفت به این معنا که هر اندازه تحصیل کنی بیشتر منفعت مالی میبری. در حالی که این مفهوم در کشورهایی مانند انگلستان ارزشی ندارد و مردم انگلیس تب و تاب کمتری برای ادامه تحصیل نشان میدهد زیرا این باور را دارند که درس خواندن با موفقیت اقتصادی رابطه بالایی ندارد به همین خاطر است که میبینیم در آن کشورها راننده تاکسی یا فروشنده و مغازه دار لیسانس دارند.
در این کشورها درس را به خاطر علاقه و بلوغ اجتماعی و سرگرمی میخوانند اما در کشور ما این باور وجود دارد که اگر درس بخوانم حتماً عضو هیأت علمی دانشگاه میشوم یا کار فوقالعاده خوبی پیدا میکنم. در سالهای اخیر در جامعه ما این نگاه بتدریج کمی جا افتاده که درس خواندن نمیتواند با اشتغال رابطه داشته باشد اما کافی نیست به همین خاطر است که در سالهای اخیر پسران نسبت به دختران علاقه کمتری به دانشگاه رفتن نشان میدهند.(دکتر مجید صفاری نیا - رئیس انجمن روانشناسان اجتماعی ایران/ایران)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد