متن کامل یادداشت منصور ضابطیان را در ادامه می خوانید:
از پشت سرم صدای عصایی را می شنوم که تند و تند بر زمین می خورد. وقتی صدای تق تق عصا با نفس زدن پرزن یکی می شود، روبر می گردانم تا بدانم صاحب این دویدن دشوار کیست؟ رو که برمی گردانم پیرزنی توی صورتم لبخند می زند و می گوید : « خودتی؟ خوب یواشتر برو جوون. از نفس افتادم!» پیرزن دستش را روی بازویم می کشد، انگار که پسرش باشم که از راه دوری آمده. نوازشش را می فهمم. می گوید: « با شوهرم هر شب دعایتان می کنیم. می نشینیم پای تلویزیون پای رادیو هفت. اسم بچه های برنامه که می آید برای تک تک شان دعا می کنیم. تو رو خدا بمونین ها.... من و شوهرم هیچکس را نداریم»!
تلفنم زنگ می خورد. یک شماره ناشناس با پیش شماره ای که مال این شهر و کشور نیست. صدای خانمی از دور می آید واضح و نا واضح. خودش را که معرفی می کند متعجب می شوم. خانم گلنوش خالقی است. دختر روح الله خالقی که در واشنگتن موسیقی درس می دهد. می گوید هر روز عصر به وقت شهرش مشتری رادیو هفت است. پرسان پرسان شماره ام را پیدا کرده و خواسته تشکر کند از اینکه برنامه شده تنها پل ارتباطی او و خیلی های دیگر با فرهنگ ایران امروز.
تلفن های دفتر مدام زنگ می خورد. صفحات مختلف مجازی بچه ها پر است از پیام های محبت آمیز، انتقادهای دلسوزانه، محبت های بی دریغ و هر هفته دعوا داریم با اداره پست که چرا فقط یکبار در هفته برای بردن نامه ها می آیید و ما جایی برای بردن این نامه ها نداریم... همه شان را می خوانیم تک به تک. هرچند نمی شود این هزاران نامه و پیام و پیامک روزانه را پاسخ داد و خیلی هایش هم که کار ما نیست اما درد دل است و همین که احساس می کنیم می توانیم تکیه گاه باشیم برایمان کافیست.
در یک جلسه رسمی آقای بسیار محترمی جلو می آید و از برنامه تعریف می کند و می گوید که برنامه را از قبل تر ها می دیده و توی خانه شان همه مشتری آن هستند. مثل برخورد با هر آدم دیگری مقابلش دستم را روی سینه ام می گذارم و می گویم افتخار می کنم که برنامه ما را نگاه می کند. جدا که می شویم دوست عکاسم که در روزنامه های سیاسی کار می کند می گوید: « با وزیر... چی می گفتی؟» می پرسم: « وزیر؟!» و او پاسخ می دهد و من هم خجالت می کشم و هم عصبانی از دست خودم و دانش سیاسی اندکم.
یک زمانی می گفتم رادیو هفت برنامه من نیست، برنامه ماست و این ما یعنی همه مایی که برنامه را می ساختیم و در کنار هم از صبح تا شب داریم کار می کنیم. اما حالا مدتهاست که مفهوم این «ما» برایم گسترده تر شده است. در گستره ای از مردم ایران و حتی فارسی زبانانی که ایرانی نیستند و رادیو هفت برایشان یک رابطه است. رادیو هفت بین همه اقشار مشتری های خاص خودش را دارد. بین روستا نشینانی که همیشه آخرین چراغ خانه هایشان ساعت 8 شب خاموش می شد تا روشنفکرهایی که هرشبشان با افق رادیو هفت آغاز می شود. ما به این گستره افتخار می کنیم و به آنها ایمان داریم. ایمان داریم که گاهی یک برنامه تلویزیونی اگر بر موج دل مردم ساخته شود ، م یتواند آنها را بهم نزدیکتر کند و مفهومی باشد برای حرف مشترک ، برای درد مشترک. ما افتخار م یکنیم و در عین حال این گستردگی ما را به وحشت می اندازد . (تماشاگران امروز)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد