جام جم سرا: به سوال شما از دو زاویه می توان پرداخت؛ اول این که چرا اصولاً همسر شما قهر می کند و دوم این که شما در برابر رفتارهای او باید چه واکنشی نشان دهید.
قهر کردن یعنی قطع ارتباط. وقتی فردی قهر می کند یعنی نمی خواهد درباره موضوع حرفی بزند و به شما هم اجازه نمی دهد که وارد حیطه مورد بحث شوید. اما واقعیت این است که تا زمانی می شود به یک مشکل پرداخت و آن را حل کرد که هر دو طرف به صحبت درباره آن تمایل داشته باشند.
چرا افراد به جای صحبت درباره مشکل یا ناراحتی شان، قهر می کنند؟
همان طور که می دانیم رفتارها در دوران کودکی بیشتر با مشاهده رفتار والدین آموخته می شوند. اگر در الگوهای رفتاری والدین این افراد دقت کنید یعنی از آن ها سوال شود که وقتی پدر و مادرتان با هم دچار مشکل می شدند نتیجه نهایی بحث آنان چه می شد، بیشتر آن ها این طور جواب می دهند که مثلاً پدر یا مادر قهر می کرد و موقعیت را ترک می کرد! همچنین این باور در این خانواده ها ایجاد و تقویت می شود که در بحث و صحبت درباره یک مشکل، همیشه باید یک نفر پیروز شود. در صورتی که در بحث و صحبت کردن درباره مشکلات پیش آمده، برد و باختی وجود ندارد؛ یعنی ممکن است دو نفر مدت ها درباره آن موضوع با هم بحث کنند و در نهایت به نتیجه مشخصی هم نرسند. پس این سوال پیش می آید که هدف این بحث کردن چیست؟ هدف اصلی صحبت کردن درباره یک مشکل، گفتن از احساسات و ناراحتی ها به جای نادیده گرفتن آن هاست.
گفت وگو کنید
همیشه سعی کنید درباره مشکلی که با همسرتان دارید، با او صحبت کنید حتی اگر ظاهراً به حرف شما گوش نمی کند. می توانید برای او یادداشتی بگذارید یا پیامکی بفرستید. در ضمن از مردها در بیشتر مواقع انتظار جواب نداشته باشید چون مردها به ندرت به اشتباه خود اعتراف می کنند. شاید علت این که همسر شما قهر می کند این است که فکر می کند نمی تواند در صحبت با شما پیروز شود یا به نتیجه دلخواهش برسد.
برای این که بتوانید همسرتان را برای صحبت کردن با خودتان درباره مشکلات قانع کنید ابتدا سعی کنید به طور کامل به صحبت های او گوش کنید. در این مرحله از خودتان هیچ دفاعی نکنید یعنی سعی نکنید قضیه را توضیح دهید یا حتی نخواهید از ناراحتی همسرتان با این توضیحات کم کنید. از ناراحت شدن همسرتان نترسید، او هم حق دارد گاهی، حتی به اشتباه ناراحت شود. ابتدا همسرتان باید متوجه شود که شما به حرف های او گوش می کنید. خود این کار یعنی گوش کردن، هنر بزرگی است که افراد کمی قادر به انجام آن هستند. وقتی صحبت های همسرتان تمام شد بهتر است در همان موقعیت چیزی در دفاع از خودتان یا برای حل قضیه نگویید و آن را به موقعیت دیگری موکول کنید و اگر نمی توانید تا آن موقع صبر کنید از همسرتان بپرسید که آیا دوست دارد شما در جواب حرف هایش چیزی بگویید یا نه. اگر خواست برایش توضیح دهید.
نترسید از این که گاهی در بحث ها محکوم شوید یا همسرتان حرف شما را درست متوجه نشود. باز هم در آینده فرصت این را خواهید یافت که درباره آن حرف بزنید شاید وقتی که هیچ کدامتان عصبانی یا ناراحت نیستید و می توانید خوب به حرف های هم گوش بدهید.
نشانه اعتماد به نفس پایین
اگر همسرتان قهر می کند، زود رنج و حساس است یعنی ممکن است رفتاری که بقیه را ناراحت نمی کند او را آزرده خاطرکند چون همیشه در رفتار دیگران به دنبال علایم بی ارزش سازی می گردد یعنی فلانی که این رفتار را انجام داد هدفش توهین به من بود و از این قبیل نتیجه گیری ها و استدلال ها. (عباس کیوان لو – کارشناس ارشد روان شناسی بالینی/خراسان)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
محمد نصرتی در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
مردي مه دوباره ازدواج كنه ديكه شوهري براي شما نميشه
احتراماوقتی زنان در امر تربیت فرزندان با شوهر ناهماهنگ ونافرمان است وزبان خوش نداردمشاور هم نمیرود همه سروصدا در خانه راه می اندازد
باتشكر
دختری هستم كه تازگی با آقایی نامزد كردم،با اینكه محرم نیستیم،اما همش بهم میگه میخوام دستتو بگیرم،دوتایی بریم بیرون،منم قبول نمیكنم،قهر میكنه
كلافه شدم،نمیدونم قصدش چیه و اینكه من باید این رابطه رو ادامه بدم یا همین جا قطع كنم
خواهرای من ناراحت نشین
اونقدر به مردا گیر میدین این جوری میشه
مثلا زن من فقط از من طلب كاره هركاری كه كمه - فقط باید با تمام توان در خدمت خونواده اش باشم
من اهل خیانت و ... نیستم خدایش بعضی وقت ها ازش بدم میاد - فقط بخاطر دختر كوچیكم و مهریه اش هست كه طلاق نمیگیرم
زبون خیلی بدی هم داره همیشه موقع صحبت بلند حرف میزنه و بد دهنی میكنه.
به خدا 6 ساله دارم تحملش میكنم نمی دونم كی سیم هام قاطی میكنه و ....
ممنون
هدفم از این حرفا این بود كه همیشه حق با خانم ها نیست - رفتار بعضی از مردها آینه و نتیجه همون زنه
یك مرد وقتی ازدواج میكنه عاشقانه زنشو دوست داره این رفتار و شرایط هستش كه باعث رنجشش و دوری میشنه
ببخشید سرتون رو درد آوردم .
میبایست به قول روانشناسان سه الا پنج سال بعد از شکست قبلی وارد عرصه ی جدید بشید
بهم بزنید بگید میترسم دوباره ازدواج کنم ترسیدم همین وچند سالی استراحت کنید بعد ببینید چی پیش میاد عجله اینجاس که میگن کارشیطونه
سعی کن خودت رو بااختلافاتشون قاطی نکنی یه جورایی اگه بیست سال از مادرش همیشه کینه وقهر رو یادگرفته تو ،هم بیست سال آشتی وگذشت رو بهش یاد بده.
فکر کنم دوستش نداری وگرنه آشتی بودن نیازی به سعی کردن نداره
اون چیزی که از اون میخوای اول روی خودت وتوی خودت تقویت کن
گذشت
تمرین
او هنوز بهانه هایی می گیرد كه برای من اصلا قابل درك نیست،، بخاطر سن و سال و شرایط كاری، من خیلی مستقل بودم، طوری بود اگر از صبح تا شب بیرون خونه بودم، با اینكه خانواده مقید و مومن و متعصب دارم،، كسی به من كاری نداشت چون كاملا بهم اطمینان داشتن،،
الان با همسرم در قهر هستم،، بهانه می گیره،،، تو نباید تنها بیرون بری،ناخن بلند نباشه،، لباست كوتاه نباشه،،، منم همیشه رعایت كردم،،اما خیلی عصبانی هستش،، بخاطر چیزای كوچك شدید عصبانی میشه، ،حتی وقتی یكماه از عروسیم گذشته بود روی من چاقو بلند كرد،،،
بجز مادرم و خواهر، پدر و داداشام خبر ندارن
الان پنج روز خونه مادرم،، اصلا خبری ازش نیست
تو دعوا گفت باید تغییر كنی،، من اینجوری قبول ندارم
هر دو خانواده می دونن مقصر من نیستم،، چون من دختر آرامی هستم
البته ایشان چند سال خواستگار من بود و ادعای عاشقی داشت،،
نمیدونم چكار كنم،،، گاهی می گم با این همه تضاد تا بچه ای نیامده جدا بشم،،، اما برای خانواده ام ناراحتم. چون خیلی موفق و با آبرو هستن و سرشناس
اینم بگم مادر همسرم سالها پیش از دست همسرش خودكشی كرده،، و پدر همسرم ازدواج دوباره كرده،، و از طرف شوهرم و خواهر برادر ها طرد شده، در واقع در پانزده سالگی همسرم بدون والدین با شرایط بد بزرگ شده
منو راهنمایی كنید لطفا
من ازقبل سربازیش باهاش بودم.تا رفت سركار و دانشگاه.وای چه روزای خوبی داشتیم پرازخاطره.همه چی خوب بود.تا اون رفت سركار وكلا عوض شد.سردشد.بی تفاوت شد.اما بازم دوستم داشت.چون یك ماه پیش امدخواستگاریم.بعدازخواستگاری همو دیدیم.ماوقتی پیش همیم پرازحس و عشقیم..اما ازپشت تلفن فقط من بهش عشق ابرازمیكنم.اون بهم میگه انقدزیادپیام نده.ولی وفتی پیشمه باهام.عالیه
خیلی با احساسه.پرازعشقه اما فقط وقتی كنارمه
مشكلش فقط قهره.سر چیزای كوچیك قهرمیكنم.منم دائم عذرازش میخوام
دو هفته بودبا اس هم باهام عالی شده بود.كه پریشب كه بیرون بود.بهش زنگیدم بعد 10بارجواب داد.گفت سایلنت بود.گفتم كجایی.گفت خونه بابابزرگم.خداحافظی كرده وقطع كردم.بعدش اس دادم ك ازاونجا واسم عكس بفرست.نوشت اگه بفرستم.بلوكت میكنما.گفتم خب نفرست.نوشت دیگه فرستادم.وای فرستاد.اونجابود واقعا.
ضایع شدم.هرباركه بهش شك كردم.ضایع شدم
بلوكم كرد.دوروزه جواب اس هامو نمیده.رو رد تماسم گذاشته منو
ازش دوروزه دارم عذرخواهی میكنم.اما فایده.نداشت.اصلا جوابمو نمید
واقعا آنچنانم مقصرنبودم.فقط ی عكس ازش خواست
توروخدا بگیدچكاركنم؟
به نظر من اصلا تحت هیچ شرایطی تماس نگیر بذار خودش تماس بگیره نامزدت باید بدونه در برابر كسی كه دوستش داره باید گاهی غرورشو بشكنه.
خواهرم هیچ گاه بیش از حد عذرخواهی نكن
دوستان كمكم كنید
خب به نظر شما این شناخت نیست كه بفهمم تو زندگی همه چیز و بهم میگه یا نه؟ میترسم برم و اونجا هم چنین آدمی بود عكس العمل من چی باشه؟
اخه ما قسم هم خوردیم باهم كه هیچ وقت دروغ نگیم..
خودش میگه من و تو داخل یه دایره هستیم و هر چیزی كه به من و تو مربوط نشه مهم نیست و میشه حاشیه.
اخه وقتی یه چیزی و به من میگه و من بعدا چیز دیگه ای از همون حرف میفهمم و ازش میپرسم یه جور میپیچونه.خب اگه از همون اول درستش رو بگه بهتر از این نیست كه بخواد دروغ یا چیز دیگه ای بگه كه این باز همون دروغ میشه..
من اینجور مواقع احساس بدی میگیرم خب این هم یه راه شناخته .
واقعا از زندگی خسته شدم خانمم به خانوادم توهین میكنه به خودم حرفهایی میزنه كه توش اهانت هست ناامیدی برای من هست و حركات توهین امیز میكنه و دایما داد میزنه هر دفعه میگم برم به باباش بگم ولی متاسفانه باباش هم از خودش بدتره و میگم برم زندگیمو تموم كنم از دست این زن و همش به خدا میگم خدا لعنتش كن و طرفش هم كه میرم باز با توهین برخورد میكنم . نمیدونم چكار كنم
من دوست دارم سریعتر زندگیمون ثابت بشه،تا قبل اینم هیچ دعوا و بحثی نداشتیم
ولی الان یه هفته اس اصلا جواب منو نمیده
خیلی ناراحتم همش گریه میكنم
نامزدم جوابای منو نمیده چون بابام بهش گفته راضی نیستم تا قبل عقد با دخترم زیاد برین بیرون اونم لج كرده و اصلا جوابمو نمیده میگه شرایطیه كه خودتون گذاشتین، من خیلی نگرانم كه رابطمون خراب بشه ،لطفا كمكم كنید چون نمیخوام همه چی خراب بشه
من و همسرم بسیار به هم علاقمتدیم
اما من بخاطر بی مسئولیتی پدرم بسیار نگران مادرم هستم و دوست دارم ماهانه كمی كمك مالی بهش داشته باشم .هرچند كه هیچوقت این رو مستقیم به همسرم نگفتم. من شاغلم اما همه حقوقم خرج خونه و زندگیم میشه
گاهی كه متوجه سخت شدن شرایط زندگی برای مادرم میشم ناراحتی میاد سراغم، و همسرم حساس شده. فكر میكنه من خانوادمو بیشتر از اون دوست دارم
گاهی فكر میكنم اون شرایط من رو درك نمیكنه، گاهی میگم چون از اول زندگی زیاد خرج نكردم و بخاطر درآمد پایینش باهاش بحث نكردم و بهش سخت نگرفتم حالا پررو شده.
حساسیت همسرم باعث میشه لجبازی غیرمستقیم باهام داشته باشه و من چون منشأ رو میدونم باهاش بحث میكنم و ختم میشه به قهر. میترسم از زندگیمون زده بشیم
چكار كنم؟
اصولا وقتی هر آدمی فكرش مشغول مسئله ای باشه مثل قبل با بقیه ارتباط نمیگیره حالا چند روز بعد كه فكراشو كرد و به یه نتیجه ی قابل قبول رسید دوباره باهات خوب میشه.خیلی كار خوبی كردی كه براش توضیح دادی.حتی اگه به روی خودش نیاورده باشه مطمئن باش داشته به حرفات گوش میكرده.ولی انتظار نداشته باش همون موقع رفتارش عوض شه.بذار حرفاتو تحلیل كنه و نتیجه بگیره.
لطفا بگید باید چكار كنم....این رفتارش عذابم میده
در تماس های بعد از اون روز گفتن میخوان فكر كنن راجع به ادامه رابطه و این كه زیر یك سقف با من نمی تونن زندگی كنن وقتی من زود عصبانی میشم. در حالی كه من اولین بار بود این جور بودم تو این سه سال...به همه گفتن ما به هم زدیم و با اون خانوم الان در ارتباطن. میشه كاری كرد كه برگردن و همه چیز مثل قبل بشه؟ من مطمئنم منو دوست داشتن. اینو بار ها و بار ها پیش همه می گفتن حتی خانوادشون و ما تصمیم برای خرید خونه داشتیم باهم و برنامه زندگی آینده رو ریخته بودیم... الان حاضر نیستن حتی با من حرف بزنن و خیلی بد باهام برخورد كردن آخرین بار كه حرف زدیم.
سلام،دوباره اومدم با مشكلی جدید. ممنون بابت راهنمایی قبلیتون.راستش دوشنبه بود كه مادرشوهرم اینا تصمیم گرفتن برن تهران. به منم گفتن كه تو هم بیا. سه شنبه داشتم وسایلمو جمع می كردم كه غروبش قراربود بریم تهران. دوتاشارژر داشتیم. یه دونش رو گذاشتیم خونه مادرشوهرم اینا.یكیش رو گذاشتیم خونه خودمون، چون مدل گوشیمون عین همه،اونی كه خونه خودمون بود رو برداشتم تا ببرم تهران. وقتی رسیدیم تهران ساعت هشت شب شد.زنگ زد بهم گفت شارژر كجاست. منم گفتم ببخشید باخودم آوردم تهران. تو برو خونه مامانت اینا اون یكی روبگیر. شروع كرد فحش دادن،بهم میگه سرطان گرفته،مرض گرفته واسه چی بردی. منم بدون این كه چیزی بگم قطع كردم. الان چندروزه كه تهرانم نه اون زنگ زده نه من. دیگه خسته شدم از دستش.این دفعه دیگه واقعا تقصیر من نبود.بهش پیامك دادم گفتم پشیمون نیستی بخاطر یه شارژر بهم فحش دادی؟ولی جوابمو نداد،دلم نمی خواد من پیشقدم بشم چون آخه من چیزی نگفتم.توروخدا راهنماییم كنید.
سلام، نامزدم بهم میگه وقتی باهم می ریم بیرون خیلی سرد برخورد می كنم. اون میگه دوست دارم بچه بازی دربیارم. كارایی انجام بدیم كه باهم كلی بخندیم و وقتی پیش همیم مشكلات زندگی رو فراموش كنیم. وقتی می ریم بیرون خیلی منو می خندونه. هر كاری می كنه كه من بخندم ولی من اینقدر تو این زمینه بی استعدادم كه حالم از خودم به هم می خوره.خیلی ناراحتم از این كه نمی تونم خودمو برای نامزدم لوس كنم. اون دوس داره من شاد باشم و خودمو لوس كنم و ناز كنم. من فقط وقتی با دوستای صمیمیم میرم بیرون می تونم حرفای خنده دار بزنم و شوخ طبعیم گل كنه . متاسفانه جلوی نامزدم نمی تونم این طوری باشم، وقتی باهم میریم بیرون عین مجسمه می شینم جلوش و مستقیم رو نیگاه می كنم.خواهش میكنم چنتا راهكار برای ناز كردن و شوخی كردن با نامزدم بهم بگین. دوست دارم وقتی كنارمه بهش خوش بگذره ولی نمی دونم چطوری؟
منو خیلی دوست داره و منم همین طور ما در دوران عقد هستیم.
بعضی وقتها احساس میكنم خیلی بی تفاوته
شبها زود میخوابه و با این كه میدونم خسته هست ولی خیلی ناراحت میشم مخصوصا روزایی كه تعطیله مثل امشب به جای اینكه بیش تر با من وقت بگذرونه میگه امشب زود تر بخوابم و...با اینكه حتی عصرم میخوابه
بعضی وقتها فكر میكنم یه جور بی اهمیته میدونه خیلی بهش توجه دارم و...خیلی راحته یه جوری انگار خیالش راحته قبلا تا من نمیگفتم میخوابم اونم نمیگفت تازه به همه میگفت اول خانم آدم باید بگه من میخوابم..
یا وقتی بحثمون میشه دوست دارم هی زنگ بزنه یا از دلم در بیاره اینجوری خیلی عصبی میشم حتی آگه سر یه موضوعی منو ناراحت كنه و بهش بگم به جای اینكه بهم نزدیك بشه و حرف بزنه بدتر دور میشه ..لطفا هر كسی نظری داره بگه
شوهرم وقتی شب از سركار میاد همیشه سرش تو گوشیشه و اگه من صحبت نكنم حتی حرفم نمیزنه چند بار بهش گفتم 2 روز میزاره كنار بعد همون آش و همون كاسه
شوهر من وقتی قهر میكنه اصلا نمیشه باهاش صحبت عادی هم داشته باشم مثل برج زهرمار میشه كلا با خانواده خودش هم همینطوره خیلی بداخلاقه الان 7 ساله ازدواج كردیم همینطوریه بداخلاقیش رو كل فامیل من دیدن و با همه اینطوریه و فقط باعث شرمندگی خودم و خانوادم میشه .فقط به كارش اهمیت میده شبا از من جدا میخوابه كه نكنه شب بدخواب شه و صبح سرحال نباشه تو رو خدا بگید چیكار كنم جدیدا به خاطر غذایی كه تو خونش میخورم سرم منت میذاره و همیشه بهم میگه مفت خور فحاشی میكنه چون رشته تحصیلمون یكیه تو كارش خیلی بهش كمك میكنم اما فكر میكنه وظیفمه خدا رو شكر بچه نداریم چون اون نمیخواد منم نمیخوام اما گاهی از این رو به اون رو میشه و خیلی باهام خوب میشه اما دیگه برام مهم نیست سرد شدم ازش فقط سعی میكنم كه خوب باشم و تحمل كنم...
منسیاه دوست دارم..اونم تو پیامك الان ۴روزه اس نمیده.چیكار كنم؟
من 35 سالمه مجرد، ارشد و شاغلم.....یكی دو سالی هست كه تصمیم به ازدواج گرفتم هر چند خیلی قاطع نیستم......و با توجه به شرایط خاصی كه مورد نظرم هست اینكه دوس دارم خارج ا زكشور زندگی كنم.....همیشه به كیس های خارج از كشور بیشتر فكر كردم تا داخلی ها......چند وقت پیش با یه مورد آشنا شدم........ایشون یكسال از خودم بزرگتره و موقعیت های تحصیلی، خانوادگی، اجتماعی خوبی داره و تو یكی از كشورهای مرفه دنیا سكونت و اقامت دائم دارن.........رابطه ما از طریق برنامه های مجازی صرفا با تبادل پیام و صدا هستش..........یك ماهی هست كه با هم ارتباط داریم اونم تو مواقع خاصی از شبانه روز.....مثلا ساعت 11 صبح و ساعت 11 شب.....بخاطر اینكه ایشون دغدغه كاریش زیاد و فوق العاده فعالیت دارن تو زمینه های مختلف........و اینكه تایم اونجا با ایران سه چهار ساعتی اختلاف زمانی داره..........آدم خوبی هستن خدا رو شكر........من شخصیت شو دوس دارم...و اینو هم بگم كه ایشون از راه دور كارای منو انجام دادن برای دیدار اولمون كه من برم اونجا و شرایطشون رو ببینم و گفتن كه با هم صحبت می كنیم و نهایتا منو به مادرشون معرفی می كنن.....چون خانواده شون هم سالهاست اونجان
تو جریان رابطه من حس می كنم كه ایشون یه مقدار بدبین و زودرنج هستش....بدبینی رو رد می كنه ولی زودرنجی شو تایید می كنه........البته ایشون بخاطر اتفاقی كه سه سال پیش برای یكی از نزدیكانش می افته حساس و زودرنج می شن..........الان من اومدم كه سرچ كنم نحوه رفتار با مرد زودرنج و حساس چجوری باید باشه كه سایت شما اومد بالا........من می خواستم ازتون راهنمایی بگیرم كه با توجه به اینكه ما در مرحله شناخت و راه دور هستیم...ولی كشش زیادی به همدیگه داریم........ایشون از برخی صفات من خوشش اومده كه اینا جزو معیارهای اصلی ش بوده.......البته ظاهر تو این معیارها نیست...بیشتر صفات اخلاقی هستش.........امیدوارم كه توضیحاتم كافی بوده باشه.......با آروزی سالی خوش و پر از موفقیت و شادی و تفاهم و خوشبختی برای همه..............
من 25 سالمه نامزدم 28
كمكم كنید وقتی تهدیدم میكنه از جدایی چیكار كنم اروم شه
منم طلب بخشش كردم بهشون حق دادم و هر كاری كردم كه آروم بشه نشد الان دو روزه این اتفاق افتاده واقعا نمی دونم چكار كنم مرتب بهش زنگ بزنم پیام بدم،كاری نكنم.لطفا راهنماییم كنید
نامزدم خیلی مرد حساسیه و مدام باید مراقب باشم تا حرفی نزنم خلاف میلش باشه
گاهی وقتا برخی رفتاراش واقعا اذیت كننده ست و وقتی واكنش نشون میدم سریع عكس العمل نشون میده .
در مواقعی كه خودش مقصره نمیاد معذرت بخواد.
در كنار همه اینا با این كه حس می كنم نسبت به اون منطقی ترم ولی نمی تونم تحمل كنم واسه حرف بد یا بحثی كه خودش پیش كشیده چند روز بی خبر باشم ازش و به همین دلیل به بهونه های مختلف بحثو باز می كنم تا دوری به وجود نیاد.
متاسفانه موقعیتمون هم طوری نیست كه حس كنم به من پایبنده با این كه خودش بارها ابراز كرده علاقش رو
ولی می دونم حتی اگه خودش نخواد تو موقعیتی قرار می گیره كه ممكنه از هم جدا شیم چون افرادی هستن كه با من مشكل دارن و من دائما باید مواظب رابطم باشم.
من واقعا دلم می خواد رابطم رو حفظ كنم ولی با دوری مسائل دیگه خیلی مشكله
لطفا راهنماییم كنید چطور بهش بفهمونم كار اشتباهش رو بپذیره و عذرخواهی كنه
و لطفا بفرمایید چطور می تونم با وجود افرادی كه مانع ما میشن و نامزدم كه حس می كنم دو دله رابطم رو حفظ كنم؟
واقعا ممنون از اینكه مردم را در مشكلاتشون كمك و راهنمایی میكنید
من خودم مشكل بزرگی دارم و مدتیه عذاب وجدان گرفتم.هفت ماه پیش با یك خانم مطلقه اشنا شدم.برای اینكه همدیگه رو بیشتر بشناسیم و دوستی سالمتری داشته باشیم صیغه محرمیت خوندیم.رابطه ما خیلی عالی بود و رفته رفته علاقه ما بیشتر شد و تصمیم به قطعی كردن رابطه گرفتیم,یك رپز من متوجه شدم كه ایشون چند دوست فوق اجتماعی اقا دارند یعنی خیلی راحت هستند باهاشون.فكرش رو بكنید یك خانم بیوه كه چند دوست اقای مجرد داند كه بعضی شب ها هم خونه ایشون میامدند میموندند.اول شكه شدم,بعد قضیه رو با ایشون درمیان گذاشتم ایشون گریه كنان قسم خوردند كه هیچ رابطه خاصی با انها ندارند و صرفا دوست اجتماعی هستند و چون چند سال دوست هستند مثل خواهر برادر هستند !
من هم با وجود سختیه مساله و رنجش خودم و بخاطر اینكه نمیخواستم تهمت ناروا زده باشم به ایشون چیزی نگفتم و ایشون رو اروم كردم.
ولی سایه وجود انها روی زندگی ما سنگینی میكرد از ایشون خواستم رابطه رو كم كنن و بعد از مدتی كم كم رابطه رو قطع كنن ولی ایشون قبول نكردند.
یك روز بعد از یك مشاجره بد بین ما كه به صورت تلفنی بود من كنترلم رو از دست دادم و عذت نفس ایشون رو به شدت زیر سوال بردم و شخصیت ایشون رو خرد كردم كه البته روز بعد وقتی ارومتر شدم متوجه شدم چكار كردم !
بنابر این سعی كردم از ایشون دلجویی كنم,عذر خواهی كردم چند مرتبه متوالی در چند روز گل خریدم,توضیح دادم احساس واقعی خودم رو كه این صرفا از روی عصبانیت بوده ولی ایشون نپذیرفتند.میگوید من دیگر به تو اعتمادی ندارم,میگوید من رو بخشیده ولی حسی نه تنها به من ندارد نسبت به خودش هم بی احساس شده.شك روحی شدیدی به وی وارد شده,ما هنوز در ارتباطیم وقهر نیستیم ولی دیگر جویای حال من نیست و بیتفاوت شده,لحن صحبت كردنش عوض شده,میگوید ما دو دوست هستیم فقط !!
به نظر شما این دوستان چه جایگاهی دارند,ایا واقا دوست اجتماعی هستند یا مانند من قبلا با هم رابطه ای داشته اند و اینك دوست اجتماعی هستند بای ایشون مثل رابطه الان من با ایشون؟
چه كاری كنم كه رابطه ما دوباره گرم شود با توجه به صحبت های گفته شده و عذرخواهی پیاپی من و جواب نگرفتن؟
ایا لازم است باز هم صحبت كنیم یا برای نشان دادن صداقت خودم و جایگاه ایشون به یكباره قطع ارتباط كنم؟
راه حلی دارید برای من؟
ممنون میشم راهنمایی كنید
خدا قوت
اما چندتا رفتار زننده دارند كه دوست دارم در ازدواجمون و زندگی مشترك اتفاق نیفته و كمكش كنم كه این رفتارارو ترك كنه، بچه اخر خانواده هستن و واقعا مهربونه . سعی میكنه برام بهترینو مهیا كنه همیشه، ولی با محبت بیجا مادرشون بنظرم زندگی داری یه مرد رو بهش یاد ندادن .
1. تو دعواهامون با گریه من كه قبول دارم بده و دارم تركش میكنم و به جای كمك به بهتر شدن رفتارم قهر میكنن و بیخبر میمونن ازم و جواب زنگمو نمیدم ولی میدونم چقدر دوستم داره و اگر پیشش باشم نمیذاره اینطور بشه و خودشم میگه اگه پیشم بودی شاید این دعوا بیشتر از 10 دقیقه طول نمیكشه . ولی فردا كه این اقا و من سر كار رفتیم باید بدونن اگر دعوایی پیش اومد واقعا چند لحظه همه چیو متوقف كنن و وقتشونو به من بدن تا آرومم كنن كه بعد دیدن همدیگه مفصل حرف بزنن و فرار نكنن از حل مشكلاتی كه حتی از نظر من مهم و از نظر ایشون بی اهمیته ولی متاسفانه بجای حل مشكلات ، صورت مساله رو پاك میكنن و من نمیدونم چیكار كنم كه بتونم راهنماییش كنم و به رابطمون كمك كنم
2. بعد از 10 سال انتظار دارم خواهراشون كه باهم دوست بودیم البته بعد اشنایی منو این اقا گهگاهی شاید ماهی یكبار بهم زنگ بزنن و حالمو بپرسن و اینكارو نمیكنن ، انتظار زیاد و خارج چارچوبی ندارم زنگ زدن فقط یعنی به یادمنن و میدونن چقدر پای برادرشون موندم و بهم احساس خوبی میده اما اینكارو نمیكنن و با زن داداششون كه یكساله وارد خانوادشون شده و همیشه بهشون گفته اگر به شقایق زنگ میزنید به منم بزنید و ...اینجور چیزا كه از نظر تحصیلات خیلی از من پایینتره و برعكس من كه تك دخترم و خانوادم برام كم نگذاشتن ، اون تو خونه شوهرش به همه چی رسید و همش به اون توجه میكنن و یك درصد سختیای من واسه عشقشو نچشید... میدونم سختی كشیدنم به خاطر كسی كه دوستش دارم انتخاب خودمه ولی گاهی حمایت و توجه اونا اون هم در حد تلفن میتونه از فشار روانیم كم كنه و حالا من ناراحتم و این ناراحتی به این آقا منتقل میشه و منجر به دعوا و بحثمون میشه و ازش انتظار ندارم بره به خانوادش بی احترامی كنه همیشه میگم فقط یه گوشزد كن كه من برات مهمم و حواست به همه چی هست .... اما درك نمیكنه
3. دوست دارم بدونه یك رابطه كه هم خودش هم من اذیت شدیم نباید با هر چیزی به لغزش در بیاد بلكه باید محكم تر از من باشه و بتونه حل كنه همه چیو و گفتگو بلد باشه .
سپاس از راهنماییتون و موفق باشید
…ولی بیشترو بدتر شده. درجواب كارهاش حرفی نداره
وحالا به یقین رسیدم كه
دست خودش نیست و
خودشم رنج میكشه وقتی
ازما دوره . سوالم اینه میخوام ببرمش پیش روانپزشك ایا این بیماری سستی وضعف اراده وعدم فرمان صحیح مغز ,درمان داره یانه لطفا راهنماییم كنید.
من ۱۸ سالمه .در دوران عقد هستم . نامزدم همیشه حرف منو اشتباه برداشت میكنه. چیز های كوچك را خیلی بزرگ میكنه.الان هم سر یه چیز عادی قهر كرده و منم باهاش قهرم. نمیدونم چه جوری باهاش آشتی كنم چون هیچ وقت اشتباهش رو قبول نمی كنه و تقصیر رو گردن من میندازه، ولی الان خیلی دلم براش تنگ شده...