گفتگویی را که از نظر میگذرانید ، یکی از همین مصاحبههاست که با دکتر غلامرضا بهروزلک ، مدیر پژوهشکده انتظار نور پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و استادیار علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) انجام گرفته است.
مفاهیمی چون عقل و عقلانیت را برای خوانندگان ما تبیین بفرمایید و تفاوت و تمایزات آندو را نیز برشمارید.
اگر بخواهیم تعریف اجمالی از عقل و عقلانیت ارائه بدهیم باید توجه کنیم انسان یک سری تاملاتی با ملاحظه امور این جهانی دارد. عقل، مدبر انسان است. شاید این یک تعریف کلی باشد. هر چیزی با عقل ارتباط دارد حتی ادراکات تجربی ما. در اینجا چون دادهها به اعتبار خارج و تجربه حسی است، دانش ما دانش تجربی میشود. پس عقل، چیزی است که هنگامی که دادههایی را دریافت میکند، تلاش میکند با تامل در ابعاد آنها، آنها را از مصداق خاص خودشان تخلیه کند و به یک انتزاع کلی دست یابد.
عقل تلاش میکند از ادراک مورد خاص، خصوصیتهای آن را تهی کند و آن را در قالب تاملات کلان و کلی قرار دهد. پس عقل عبارت است از گونهای استنتاج بدین شکل که انسان از معلومات اولیه، تاملاتی را انجام دهد و معلومات جدیدی را بر پایه آنها به دست آورد. پس در مرحله اول ادراکات شهودی و ادراکاتی که از حس و تجربه حاصل میشود، قرار دارند و عقل مرحله بعد از این ادراکات است. اگر عقل را در ارتباط با امور و استلزامات بین آنها مورد نظر قرار دهیم، تفکر عقلی شکل میگیرد. بنابراین عقل تلاش میکند حکمی را به دست آورد و عقل ویژگیهای امور و استلزامات آنها را بررسی میکند.
مطلب دیگر آن است که علما بین عقلانی و عقلایی تمایز قائل هستند. عقل و عقلانی، یعنی پس از ادراک اولیه امور، استلزامات منطقی آنها را به دست آوردن، اما عقلایی آن چیزی است که مستند به تاملات خود عقل نیست. عقلا تجربیاتی در زندگی دارند که بخشی از آن تجربیات، منشا ادراکات خاصی در همه عقلا بما هم عقلا میشود. حال منشا این ادراک مشترک یا تجربیات است، یا ماهیت مشترک انسانی است و امثال این امور. این ادراکات را ادراکات عقلایی مینامیم. مثل نیاز ما به یک رئیس در جامعه.
فرق عمده تفکر عقلانی با تفکر عقلانی آن است که در تفکر عقلانی، صرفا گزینههای ممکن در هر مساله بررسی شده و تا یک گزینه کامل بررسی نشود عقل نمیتواند به حکم کلی دست یابد لذا اینجا همه گزینهها مطرح هستند. اما در تفکر عقلایی انسانها بما هم عقلا برخی از گزینهها را که با ساختار و سرشت انسانی هماهنگ نیست، کنار میگذارند هرچند این گزینهها در تفکر عقلانی میتوانند مطرح باشند، اما عقلا دریافتهاند که در عمل انسانها این گزینهها را اعتبار نمیکنند و در نتیجه بنا را بر گزینههای خاصی استوار میکنند. این نوع رفتار که عقلا آنها را میپذیرند و براساس آنها استدلال میکنند را ما تفکر عقلایی بماهم عقلا مینامیم. به طور مثال عقلا نیاز زندگی اجتماعی را به یک رئیس و مدیر به صورت مسلم میپذیرند. این حکم عقلایی است نه عقلانی. چون عقل هر چه تامل کند نمیتواند این نیاز را به صورت عقلی اثبات کند. چون هنوز گزینهای وجود دارد که افراد تکتک بتوانند زندگی بکنند و عقل نمیتواند کاملا این گزینه را نفی کند، اما عقلا با تجربیات خود و زندگی بشری حکم میکنند که ناگزیر باید در جامعه یک رئیس داشته باشیم. عقل به تنهایی درک نمیکند، اما عقلا به گزینهای چون زندگی فردی توجهی نمیکنند. چون آن گزینه را جدی نمیدانند و لذا حکم به ضرورت وجود رئیس در جامعه میکنند. این حکم با احتساب جوانب و گزینههای جدی و مهم یک حکم عقلایی است، هرچند عقل با لحاظ صرف جوانب و همه گزینههای موجود نمیتواند بدان نایل شود.
در واقع خود انسانهای عاقل این را درک میکنند که در یک سری از امور تمام جزییات و محتملات را بررسی و حکم میکنند و در اموری صرفا براساس گزینههای جدی و مطرح برای طبع و سرشت انسانی عمل میکنند. در ادراکات نخست چون عقل باید تمام جزییات و گزینهها را بررسی کند و بعد نتیجه بگیرد، استدلال، برهانی و محکم و تخلفناپذیر است، اما در استدلالهای عقلانی صرفا گزینههای جدی مطرح هستند.
در واقع، در استدلالهای عقلایی تقبیح و تحسین عقلایی مدنظر است نه حسن و قبح عقلی. چون مراد از حسن و قبح مدح و ذم عقلاست، نه بررسی دقیق تمام گزینهها. لذا علمای علم اصول فقه و متکلمین هم وقتی حسن و قبح عقلی را تعریف میکنند، مرادشان همان تحسین و تقبیح عقلایی در حکمت است. بر همین اساس است که به تعبیر شهید مطهری، حکما به خاطر آن که متکلمان در مباحث خداشناسی و هستی شناسی از حسن و قبح عقلی استفاده میکردند، به علم کلام، حکمت جدلی میگفتند. چون انتظار آنان این بود که در مباحث هستیشناسی تنها از استدلالهای عقلانی صرف استفاده شود. در حالی که متکلمان به استدلالهای عقلایی که همان حسن و قبح باشد استناد میکردند.
مباحث ما در عرصه مطالعات سیاسی به ادراکات عقلایی بازمیگردد. علامه طباطبایی ادراکات را به دو دسته حقیقی و اعتباری تقسیم میکند. ادراکات حقیقی یعنی عقل همه چیز را در آن محاسبه کرده است، اما در ادراکات اعتباری به نظر میرسد رویکرد عقلایی مطرح باشد. ادراکات اعتباری به این معنا که انسانها تلاش میکنند با استناد به آنچه محصول مشترک بشری است به اموری بها بدهند.
علامه در سیره عقلا کاوش کرده و گفته علت این که عقلا چنین حکمی میکنند این این است که انسانها یک سری قوایی دارند و انسانها به دلیل کاربرد و استفاده از این قوای خاص باید یک سری ادراکات را بپذیرند. اینها در عرصه زندگی اجتماعی است. در عرصه سیاسی هم همان مباحث حکمت عملی یا عقلایی مطرح است.
بنابراین در عرصه زندگی اجتماعی مفاهیمی داریم که عقلا آن را تبیین میکنند. ما نیاز داریم در جامعه زندگی کنیم؛ بنابراین ما مجبوریم حاکمیتی را در جامعه قبول کنیم. بنابراین عقلانیت سیاسی، عبارت است از کشف و استخراج آن احکامی که به صورت عقلایی در بین انسانها پذیرفته شده است.
آیا این عقلانیت دارای سطوح و مراتب است؟
عقلانیت سیاسی را به اعتبار افراد میتوانیم تقسیم کنیم؛ یعنی بر اساس افراد و درک آنها از نیازها و اقتضائات زندگی اجتماعی به صاحب عقل ضعیف و قوی، تقسیم میشوند.
افراد در تفکر اسلامی به 2 دسته تقسیم میشوند: عدهای که به کنه نیازها و مصالح رسیدهاند که میتوانند امام باشند و مابقی آنها که به آن مراتب نرسیدهاند، اما ویژگیهای آنها این است که ماموم هستند. حضرت علی(ع) در نامه خویش به عثمان بن حنیف میفرمایند: «الا و ان لکل ماموم اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه»؛ یعنی برای هر مامومی امامی وجود دارد که بدو اقتدا نموده و از نور علم وی کسب نور میکند یا در آیه 71 سوره اسراء در قرآن آمده است: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم»؛ یعنی روز قیامت انسانها را با امامشان فراخواهیم خواند.» این مطلب نشان میدهد کسی در راس ایستاده است و دیگرانرا رهبری میکند. یعنی کسانی که نیازهای انسانها را به صورت صحیح و کامل درک میکنند صلاحیت رهبری و هدایت دیگران را دارند.
در واقع این مساله مطرح است که آیا عقل بشری به تنهایی میتواند تمام نیازهای خود را درک کند؟ اینجا 2 پاسخ داریم: عقل موید به وحی و عقل غیر موید. عقل موید به وحی نیاز به مساعدت و معاضدت وحی را میپذیرد و تسلیم عقل است. عقلانیت بشر و بررسی عقلی محض در این مورد خود موید این است که عقل بشری برای این که بتواند در بسیاری از مواردی که توان تامل و تفکر را دارد به کنه امور برسد باید به وحی وصل باشد، اما عقل غیر موید عقلی است که غیر موید است و تسلیم نیست و نمیپذیرد که باید کوتاه بیاید و به عجز و ناتوانی خود در این امور اعتراف ندارد.
میتوان این تقسیمبندی را به عقلانیت دینی و غیردینی نیز تعبیر کرد. در مباحث سیاسی نیز این بحث مطرح است که آیا عقل بشر میتواند بدون پشتوانه وحی به کنه حقایق سیاسی دست یابد؟ ما میگوییم خیر، اما رویکرد سکولار میگوید میتواند. بنابراین ما میگوییم عقلانیت سیاسی به تنهایی کافی نیست و باید موید به خداوند باشد و در این هنگام مطیع خداوند میشود. ما نخستین حدیث را در باب عقل و جهل در اصول کافی داریم که حدیثی قدسی است و از امام باقر علیهالسلام نقل شده است. طبق حدیث وقتی خداوند عقل را آفرید گفت جلو بیا، جلو آمد. بعد گفت عقب برو، عقب رفت. خداوند به عزت و جلال خویش سوگند یاد کرد که موجودی عزیزتر از تو نیافریدهام و این روایت میخواهد بگوید عقلانیت سیاسی دینی مطیع امر قدسی است.ما رویکردی موحدانه و توحیدی به انسان و هستی داریم. ما خالق این دو، یعنی عقل و دین و وحی را یکی میدانیم و برخی برعکس عمل میکنند و میگویند عقل و دین در تعارضند. تصور تعارض اصلا تفکری غیر توحیدی است.
عقلانیت سیاسی از چه اصول و ارکانی برخوردار است؟
اجازه بدهید همین جا این تذکر را داشته باشیم که پیرو مباحث بخش نخستمان، ما در مباحث سیاسی عقلانیت سیاسی نداریم بلکه تعبیر دقیق آن است که ما «عقلائیت سیاسی» داریم. یعنی احکام سیاسی به سیره و بناء عقلا که از قبیل ادراکات اعتباری است، تعلق دارد. لذا هر وقت عقل سیاسی میگوییم مرادمان عقلائیت سیاسی است و این نکته نباید فراموش شود.
اما ادامه بحث، ما پذیرفتیم که عقلانیت سیاسی دینی به تنهایی کافی نیست. اولین اصل این است که عقل بشری برای تنظیم زندگی سیاسی کفایت نمیکند. فلاسفه اسلامی به این اصل تفطن داشتند. نمونه اول، استدلال فارابی است. فارابی وقتی میخواهد مدینه فاضله بسازد به سراغ معیار آن میرود که به مصالح واقعی انسان اشراف داشته باشد. مصالح واقعی انسان در عالم عقول تدبیر شده است. کسی با عالم عقول ارتباط دارد که متصل به آن باشد و فقط انبیاء هستند که متصل به عالم عقول هستند. پس رئیس اول کسی است که متصل به عالم عقول باشد. عالم عقول همان عالم مجردات است. بنابراین رئیس اول همان پیامبر است.
رویکرد دوم در مباحث ابن سیناست. وی میگوید اگر بخواهیم در حکمت عملی وارد شویم بی نیاز از ارشاد شریعت نیستیم. در واقع، ایشان میگوید در حکمت نظری، فقط عقل در شناخت جهان مدخلیت دارد، اما در حکمت عملی اصول احکام را شریعت میگوید و عقل به تفصیل آنها میپردازد. لذا در اینجا عقل از شریعت بینیاز نیست. وی در کتاب عیونالحکمه این بحث را مطرح کرده است.
اصل دوم، این است که جهان هستی دارای قانونمندی خاصی است و زندگی انسانی نیز تابعی از این قانون مندی است. اگر خداوند منشأ این قانون هاست، انسان هم باید تابع این قانونمندیها باشد؛ بنابراین در تفکر اسلامی شاهد سنتهای الهی هستیم. خداوند در آیه 43 سوره فاطر میفرماید: «هرگز در سنت الهی تبدیلی نمییابی.» این سنتها تبدیلپذیر و تحویلپذیر نیستند. لازمه این اصل این است که انسان در عرصه زندگی اجتماعی باید خود را تابع این قانونمندیها کند.
اصل سوم؛ در تفکر سیاسی اسلامی این است که شناخت ما از خالق و خلقت، یک نوع تلقی ربوبیت محور است. ما معتقدیم که خدای خالق رب العالمین داریم. تفاوت در این است که خدا علاوه بر خالق بودن ربالعالمین است. و بر این اساس علاوه بر ربوبیت فردی انسان، ابعاد اجتماعی حیات انسان را هم راهبری و ربوبیت میکند. در حالی که در تفکر مسیحی مدرن، یک خدای خالق و مفوض داریم. در این نگرش خداوند فقط خالق است و کاری به ربوبیت و تربیت ندارد و زندگی این جهانی را به خود انسان واگذار کرده است. در آنجا خدا دیگر رب نیست.اصل چهارم؛ نگاه به انسان است. انسان موجودی است که در همین قانونمندی گرایش به شرور و خیرات در وجود وی نهاده شده است. تمام موجودات طبق قرآن کریم، غیر از جن و انس همه تسبیح گوی خداوند هستند «و هیچ چیز نیست مگر آن که شاکرانه او را تسبیح میگوید.( »آیه 44 سوره اسراء)
اما انس و جن موجوداتی هستند که میتوانند در بعد تشریع و اختیارش از تسبیح سرپیچی کنند. البته تکوین انسان همان تعهد در عالم ذر است که خداوند تعهد گرفته اما انسان در امور خویش دارای اختیاری است که میتواند به طرف خیرات برود یا شرور.
اصل این است که انسان به خیرات برود و از شرور فرار کند. در انسانشناسی سیاسی ما، انسان باید تلاش کند به خیرات برسد و از شرور پرهیز کند. به این سبب زندگی سیاسی باید طوری تنظیم شود که زمینه نیل به این خیرات یا همان سعادت را فراهم نماید.
اصل پنجم؛ ماهیت زندگی سیاسی انسان، ماهیت استرشادی است. برخی میگفتند مدنی بالطبع، برخی میگفتند زندگی اجتماعی انسان بدان جهت است که عقلانی برخورد میکند. عدهای مثل علامه طباطبایی نیز در توجیه فلسفی زندگی اجتماعی انسان میگفتند انسان مستخدم بالطبع است. اما ما با تمسک به آیات و روایات وارده میگوییم طبق نگرش اسلامی بویژه در مکتب اهل بیت علیهمالسلام، علت زیست انسان به سبب این است که انسان به این دلیل در جامعه زندگی میکند که در جامعه با انسان کامل زندگی کند و با استرشاد از او به سعادت برسد. این رویکرد شیعی است که جامعه حول امام جمع میشود.
این اصل خود استلزاماتی دارد که بسیار کلیدی است. یکی از استلزامات این است که ساخت سیاسی باید بر اساس محوریت امام استوار شود تا امام بتواند با علم و درایت خویش و تمسک به شریعت الهی زمینه سعادت امت را فراهم آورد. استلزامات دیگری نیز دارد که مجال وسیعتری میطلبد.
شاخصههای خروج از عقلانیت سیاسی چیست و چه علایمی دارد؟
هر کسی این اصول فوق را کنار زد، دچار انحراف میشود. طاغوت کسی است که تسلیم سنتهای الهی نشده است. نفس اماره و نوعی لذتگرایی و فایدهگرایی، خروج از عقلانیت است؛ در حالی که باید نفس تسلیم باشد. جامعه باید حول امام باشد و فضیلت محور و جامعهای که حول آزادی است منحرف است.
ساخت سیاسی لیبرال مطلوب نیست، بلکه ساخت سیاسی امام محور مطلوب است. عدم احترام به حقوق و قانون، نوعی خروج است.
نسبت میان عقلانیت سیاسی با عقلانیت دینی چیست و جمع میان این دو در تجربه جمهوری اسلامی چگونه ممکن است؟
در حقیقت این دو یکی هستند. ما عقلانیت سیاسی کامل را رعایت میکنیم. این نیست که دین از سیاست جدا شود، بلکه باید انسان این دو را در کنار یکدیگر ببیند.
در زمان ما ملتزم شدن به ولایت فقیه همان عقلانیت سیاسی دینی است. یعنی فقیه به دلیل و به عنوان فقاهت که همان اطلاع دقیقتر از نظر شارع است، به تدبیر و تنظیم زندگی میپردازد.
خلاصه گفتگو
* براساس تفکر سیاسی اسلامی، شناخت ما از خالق و خلقت، یک نوع تلقی ربوبیت محور است. خدا علاوه بر خالق بودن رب العالمین است. و بر این اساس علاوه بر ربوبیت فردی انسان، ابعاد اجتماعی حیات انسان را هم راهبری و ربوبیت میکند.
* در انسان شناسی سیاسی ما، انسان باید تلاش کند به خیرات برسد و از شرور پرهیز کند. بدین جهت زندگی سیاسی باید طوری تنظیم شود که زمینه نیل به این خیرات یا همان سعادت را فراهم نماید.
* در مکتب اهل بیت علیهم السلام، علت زیست انسان در جامعه این است که در جامعه با انسان کامل زندگی کند و با ارشاد از او به سعادت برسد.بر اساس این رویکرد شیعی، جامعه حول امام جمع می شود.
* هنگامی که عقل دادههایی را دریافت میکند، تلاش میکند با تأمل در ابعاد آنها، آنها را از مصداق خاص خودشان تخلیه کند و به یک انتزاع کلی دست یابد.
سیدجواد میرخلیلی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست دانشگاه علوم پزشکی ایران مطرح شد
دکتر امیدعلی مسعودی، استاد ارتباطات در گفتوگو با «جامجم» عنوان کرد
گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با علیرضا نصیری، قهرمان جوانان جهان
سفیر سابق ایران در پاکستان در گفتوگو با «جامجم» تشریح کرد