
جمهوری اسلامی
«ناتو دستخوش بحران هویت»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اجلاس سران کشورهای عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در استراسبورگ فرانسه در میان تدابیر شدید امنیتی برپا شد. این اجلاس با حضور سران 28 کشور عضو به مناسبت شصتمین سالگرد تاسیس این پیمان تشکیل شد و یکبار دیگر « بحران هویت » درون این سازمان عظیم نظامی را به نمایش گذاشت .
از آنجا که « ناتو » به عنوان پاسخ عملی دنیای غرب در برابر « پیمان ورشو » موجودیت یافت طبعا از سال 1370 با انحلال پیمان ورشو « فلسفه وجودی » خود را از دست داده است . در طول دوران 47 ساله پس از شروع « جنگ سرد » ناتو همواره بعنوان نوک پیکان نظامی غرب در برابر شرق کمونیست عمل می کرد لکن پس از فروپاشی اتحاد شوروی و انحلال پیمان ورشو دیگر دلیل موجهی برای ادامه حیات پیمان ناتو وجود ندارد. دقیقا به همین دلیل است که آمریکا اصرار می کند شرح وظایف تازه ای برای « ناتو » تدوین شود و با جنگ افروزی و دامن زدن منطقه ای فرصتی جدید برای نقش آفرینی ناتو پدید آید.
بخش اروپائی ناتو عملا سعی دارد ناتو را محدود کند و حتی موجودیت آنرا کما بیش مورد سئوال قرار دهد اما واشنگتن امیدوار است اهداف پنهان و آشکار خود را با حفظ موجودیت این سازمان با هزینه های کمتر و با اطمینان بیشتری تامین کند. اگرچه اهداف اروپائی آمریکا در مقطع کنونی کمتر مورد تاکید و تصریح قرار گرفته و می گیرد ولی واشنگتن چنین اهدافی را هرگز پنهان نکرده است که « مهار آلمان » از اصلی ترین اهداف بنیادین این سازمان بوده و هست .
بدین ترتیب تصادفی نیست که آلمان همواره ازکشورهائی بوده و هست که در طول 18 سال گذشته موجودیت ناتو را در هر فرصتی به چالش کشیده و ضرورت بقای این سازمان را به زیر سئوال برده است . با اینهمه واشنگتن سعی دارد با ایجاد کانونهای جدید بحران و معرفی دشمنان جدید برای غرب ساختار نظامی ناتو را همچنان حفظ کند و ماموریت های تازه ای را برای آن تعریف نماید.
تاکید بر این نکته بویژه از جانب « باراک اوباما » رئیس جمهور آمریکا تعجب آور است چرا که وی ظاهرا « خواستار تغییر » بود اما در میدان عمل دقیقا همان اهداف همیشگی واشنگتن را تکرار می کند و در مورد ناتو خواستار « باز تعریف اهداف ناتو » در چارچوب جدیدی است که برای تمامی اعضای آن قابل درک و توجیه باشد. استفاده از این واژه ها به خوبی نشان می دهد که یکپارچگی ناتو به زیر سئوال رفته و طیف قدرتمندی از اعضای ناتو در مورد اهداف و برنامه های این سازمان دچار ابهام شده اند و با سیاستهای واشنگتن در گسترش قلمرو ناتو موافقتی ندارند.
نباید از نظر دور داشت که واشنگتن با مانور سیاسی ـ تبلیغاتی پیرامون استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان و احداث پایگاه استراق سمع و رهگیری ماهواره ای در جمهوری چک سعی در « تحریک مسکو » دارد تا کرملین را مجددا به یک « تهدید جدی » تبدیل کند و پیشروی ناتو به سوی مرزهای روسیه را توجیه نماید. البته کشورهای اروپائی عضو ناتو با این اقدامات موذیانه و تحریک آمیز واشنگتن موافقت چندانی ندارند لکن به طور همزمان آمریکا سعی می کند ناتو را در سایر کانونهای بحران « درگیر » کند و همچنان « درگیر » نگهدارد. اقدامات جنون آمیز آمریکا در افغانستان و اصرار بر ضرورت ابقای ناتو در این کشور نمود عینی سیاستی است که امیدوار است ناتو را به بازوی نظامی تحت اختیار واشنگتن در قلمرو دنیای اسلام تبدیل کند. پیش از این هم واشنگتن در حوادث بالکان به گونه ای وارد عمل شد که یک کانون جدید بحران در قلب اروپا ایجاد کند و فضای اروپا را بحرانی و « در معرض خطر » نشان دهد. اما آیا این « بحران های ساختگی » و قابل مهار می توانند فلسفه وجودی ناتو محسوب شوند و هزینه های نجومی این سازمان عظیم نظامی را توجیه کنند.
پاسخ این سئوال منفی است و به همین دلیل است که واشنگتن برای عضوگیری های جدید و کشاندن پای کشورهای اروپای شرقی به این سازمان حاضر است به هر ترفندی متوسل شود. این اقدام آمریکا در آن واحد دو هدف را تعقیب می کند. از یکطرف یک خیز تازه به سمت مرزهای روسیه است و از طرف دیگر کشورهای اقمار روسیه را به « خاکریز اول » علیه مسکو تبدیل می کند. واشنگتن از همین فرصتهای طلائی برای تامین اهداف دراز مدت خود علیه آلمان و فرانسه در قلب اروپا بهره می گیرد و یک قدم به تحقق سیاست « مهار آلمان » نزدیکتر می شود.
برخی شواهد و قرائن موجود نشان می دهند که تحریک مسکو عمدتا بخاطر توجیه حضور نظامی آمریکا در قلب اروپا صورت می گیرد. تصادفی نیست که واشنگتن تاکنون از واکنش های خشم آلود مسکو در قبال طرح سپر دفاع موشکی تلویحا استقبال کرده است . اما بخش اروپائی ناتو با تمامی این رفتارهای تنش زا به دیده تردید می نگرد و آنرا نفی می کند.
اجلاس سران 28 کشور عضو ناتو در استراسبورگ در شرایطی برپا شد که باز تعریف اهداف این سازمان تجدیدنظر در مناسبات با مسکو و تعیین ماموریت ناتو در خارج از قلمرو این سازمان بعنوان 3 محور اصلی مذاکرات سران معرفی شده است . با مروری بر این 3 محور بهتر می توان دریافت که ناتو از « بحران هویت » رنج می برد در حالی که راهکار شاخص و روشنی برای پایان دادن به این بحران به چشم نمی خورد.
ابتکار
«اصلاح الگوی مصرف در انتخابات»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم سینا جلالی است که در آن میخوانید؛نامیده شدن سال 1388 از سوی رهبر معظم انقلاب به سال اصلاح الگوی مصرف در حالی اتفاق افتاد که کشور ایران با جمعیتی نزدیک به هفتاد میلیون به اندازه کشوری 750 میلیون نفری در حال هدر دادن انرژی و استفاده و هدرداد منابع طبیعی خدادادی خود است. همین اسراف و تبذیر که طرح هایی چون سهمیه بندی بنزین نیز نتوانست از ریخت و پاش گسترده و مصرف زدگی عوامانه در میان هم وطنانمان بکاهد سبب آن شد تا رهنمود و رهیافت امسال مقام معظم رهبری بر جلوگیری از ریخت و پاش های متکی بر مصرف بی رویه باشد.
اما در میان فرهنگ نادرست مصرف که همگان بر چنبره زدن آن در آداب و سنن ایرانی اتفاق دارند و کسی بر جلوگیری از آن جامه عمل نمی پوشاند، اسراف و تبذیر در مناسبات اجتماعی و تبادلات سیاسی و فرهنگی نیز بایستی مد نظر بوده و بر این نکته واقف باشیم که افراط و تفریط در برخورد ها و جهت گیری هایی که در خروجی خود هزینه تراشی هنگفتی را موجب می شود هم،بخشی از الگوی مصرفی است که در سال پیش رو بایستی اصلاح و تعدیل شود. گروه ها، احزاب، جریان ها و افراد تاثیر گذار در عرصه سیاست کشور از جمله مخاطبانی هستند که باید سال 88 را به اصلاح شیوه برداشت و نگرش سیاسی و اجتماعی خود سپری کنند.
هر چند تردیدی در نیت خیرخواهانه و تعالی منشانه اغلب گروه ها و جریان های سیاسی کشور اعم از اصولگرا و اصلاح طلب وجود ندارد اما توجه به این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که بسیاری از مواضع و اظهارات، نتیجه ای جز به حاشیه کشاندن امورات مملکتی و در نتیجه بر زمین ماندن بسیاری از کارهای مهم ندارد و همین امر سبب می شود تا میلیون ها و شاید در مواردی میلیاردها پول بی زبان از جیب مردم و از کیسه بیت المال خارج و به ناکجا آباد اسراف سرازیر شود. با تمام این اوصاف بهترین گزینه برای تطبیق اصلاح الگوی مصرف سیاسی، انتخابات آتی ریاست جمهوری است که طی آن جریان هایی که سمبه پرزوری در اختیار دارند می کوشند تا عالی ترین منصب اجرایی کشور را به نفع خود مصادره و پیروزی در رقابت های ریاست جمهوری را از هم اکنون برای خود رقم بزنند.
اما در این میان نکته ای که از آن غفلت می شود اینستکه حاکم شدن نوعی نگاه تفرقه افکنانه که در اغلب موارد ناشی از نوعی سهم خواهی جناحی است تشتت و تفرقه ای را موجب می گردد که نه تنها در بعد تبلیغات و برنامه های انتخاباتی -که میلیاردها پول بی زبان را به ناکامی کشاند-بلکه در بعد هزینه تراشی برای نظام نیز چنین بازخورد افکاری که از کوچک ترین گروه ها تا بزرگترین جریان ها در آن سهیم اند دلیلی برای مواجهه نظام و دستگاه های مسئول با انعکاس رخدادها و برنامه های این گروه ها می شود. مانند آنکه برخی مواقع شایعاتی که از چنین چند دستگی هایی به وجود می آید روزها و حتی هفته ها از وقت و انرژی نظام را صرف تایید و یا تکذیب مطلبی که خاستگاهی جز اختلافات درونی نداشته می کند.
خود گروه ها و احزاب نیز در کام چنین گرداب تفرقه خیزی گرفتار می شوند و به عنوان مثال جریانی که می تواند با یک نامزد انتخاباتی در رقابت ها حاضر شود باید هزینه ای چند برابر حمایت از یک نامزد واحد را بپردازد و در نهایت نیز با نتیجه ای ضعیف پیروز میدان شده و یا شکست را به جان خریدار شود. بر همین اساس به نظر می رسد بهترین راهکار اصلاح الگوی مصرف سیاسی گروه های مختلف در سال 88 پرهیز از دوگانگی و چند دستگی هایی است که نتیجه ای جز پاشیدن جمع متحد و یک پارچه مردم ندارد و نظام را با هزینه تراشی های بی مورد مواجه می کند. این وحدت در عین بهینه تر کردن مشارکت مردم و بهره وری دقیق نظام، جلوگیری از تفرقه و اختلافی را به ارمغان می آورد که هم از هزینه های معنوی و هم دستاوردهای مادی این گروه ها محافظت و حمایت می کند. این مطلب جدای سلیقه های رنگارنگی است که بایستی در هر اتخاذ روش و جهت گیری ای مد نظر باشد چون به همان اندازه که هزار دستگی بی پایه می تواند آزار دهنده و خسارت آفرین باشد، تک صدایی و یک دستگی نیز موجب حاکم شدن فضای رکود سیاسی و در نتیجه افت مشارکت و شرکت مردم در انتخابات می شود.
کیهان
«اسرائیل و گدایى امنیت» عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛روی کار آمدن دولت ائتلافی بنیامین نتانیاهو در تل آویو و بخصوص اظهارات وزیر جدید امور خارجه آن مبنی بر پایبند نبودن اسرائیل به تشکیل دولت فلسطین سبب بروز مباحثات زیادی شد اما در عین حال برای آن دسته از تحلیلگرانی که طی دو دهه گذشته روند مذاکرات عربی- اسرائیلی را پیگیری می کردند این مواضع تعجب آور و غیرطبیعی نبود. در عین حال در این خصوص گفتنی هایی وجود دارد:
1- از دو دهه قبل- از زمان آغاز مذاکرات مادرید- دو نظریه در رژیم صهیونیستی در مورد برون رفت از بحران عربی- اسرائیلی وجود داشت. یک نظریه مبتنی بر مذاکره برای امنیت بود و نظریه دیگر مبتنی بر مذاکره برای صلح و آرامش بود معمولا احزاب چپ رژیم صهیونیستی از نظریه گفت وگو برای صلح حرف می زدند و احزاب راست- نظیر لیکود، شاس، اسرائیل خانه ما و کادیما از نظریه گفت وگو برای امنیت سخن می گفتند. البته طرح این نظریات همواره با فضای اجتماعی و شرایط محیطی ارتباط تنگاتنگ داشته است، اسرائیل در زمان احساس ضعف و پس از هر شکست معمولا به سمت نظریه گفت وگو برای امنیت غلتیده است. اینک در دوره ای به سر می بریم که رژیم صهیونیستی درگیر شدید تبعات دو شکست سنگین و خفت بار- از حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین- می باشد. بر همین اساس «تلاش برای بهبود شرایط امنیتی» به یک نیاز اولویت دار برای شهروندان غاصب و دولتمردان صهیونیست تبدیل شده است. از این رو مردم در انتخابات بهمن ماه قبل به ائتلاف کنونی رای دادند و وزیر خارجه جدید این رژیم از بطلان توافقات آناپولیس سخن می گوید.
2- معمولا طرفداران نظریه «امنیت نه صلح» از لوله تفنگ به تحولات می نگرند و معتقد به اعمال قدرت و تولید ترس هستند و به همین دلیل باید در انتظار سیطره ادبیات جنگ و درگیری در مناسبات سیاسی و رسانه ای رژیم صهیونیستی باشیم. اما در عین حال باید به این نکته توجه کنیم که به کار بردن ادبیات ستیز الزاما به معنای عملیاتی کردن آن نیست. وقتی قرار نیست ادبیات ستیز عملیاتی شود بهتر است دامنه آن هرچه گسترده تر باشد و مخاطبان زیادی را دربر بگیرد.
اظهارات لیبرمن دبیرکل حزب اسرائیل خانه ما که اینک سکان وزارت خارجه را در اختیار دارد توسط وزیر محیط زیست این رژیم- گلعاد اردان- تکرار شد. او افزود: «بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر تمام اظهارات وزیر خارجه خود را تایید می کند.»
دقیقا به همین دلیل مقامات جدید این رژیم دامنه تهدیدات را به نزدیکترین کشور عرب به خود کشاندند تا وانمود کنند قرار است منطقه را به آتش بکشند. همزمان با روی کار آمدن دولت جدید، روزنامه هاآرتص به نقل از یک موسسه - موسوم به مرکز صهیونیستی دمکراسی- وابسته به کنست نوشت: «در یک نظرسنجی، 89 درصد شهروندان- غاصب- اسرائیل خواستار اشغال همه یا بخشی از صحرای سینا- متعلق به مصر- شده اند.» این روزنامه از احتمال وقوع جنگ بین مصر و اسرائیل طی یکی دو سال آینده خبر داد و حتی به نقل از کارشناس خود- امیر اورن- نوشت: «ارتش اسرائیل اکنون روی اشغال سینا در دوره ریاست جمهوری اوباما برنامه ریزی می کند.» هاآرتص در تحلیل چرایی نیاز رژیم صهیونیستی به این جنگ نوشت: «اسرائیل می خواهد توانایی خود را نه در مناطق مسکونی- آن گونه که در جنگ لبنان و جنگ غزه واقع شد- بلکه در فضایی باز و آنهم با مصر محک بزند.»
در واقع در شرایط کنونی، اسرائیل از طریق مانور روی توانایی در خلق بحران درصدد است تا توجه دیگران را به خود جلب کند و از این طریق به شهروندان غاصب مایوس خود روحیه بدهد اما در عین حال باید توجه داشت که این مانور قدرت برای فلسطینی ها دشواری هایی را پدید می آورد.
3- کابینه جدید رژیم از چهار حزب با وزن های متفاوت تشکیل شده است. حزب لیکود با 27، اسرائیل خانه ما با 15، کار با 13 و شاس با 11کرسی پارلمان کابینه جدید را شکل داده اند. برای سقوط این دولت کافی است که یکی از این حزب ها از ائتلاف خارج شود و یا 6 نماینده رای خود را پس بگیرند. بنابراین کابینه کنونی حتی از کابینه اولمرت که در آن دو حزب کادیما و کار 48کرسی را در اختیار داشته و با 13کرسی متفرقه می توانست سرپا بماند، ضعیف تر است و شاید بتوان آن را ضعیف ترین کابینه به حساب آورد. کابینه نتانیاهو که با تاخیر شکل گرفت برای آن که روی ضعف مفرط خود سرپوش بگذارد، ادبیات جنجال برانگیزی را برگزیده است. از نظر نتانیاهو، لیبرمن و باراک حالا که توسل به جنگ و در کنار آن سخن گفتن از صلح نتیجه نداده و مقاومت منطقه ای و فلسطینی در برابر رژیم تل آویو گسترش یافته است باید از جنگ حرف زد و پرونده صلح را پایان یافته معرفی کرد تا شاید طرف های عربی و فلسطینی برای احیای ادبیات - و نه روند- صلح سراسیمه به تل آویو بیایند.
4- تهدید مصر از سوی رژیم صهیونیستی از شکست ماموریت مصر هم خبر می دهد. کمااینکه عدم توافق گروههای فلسطینی و هموار نشدن راه بازگشت تشکیلات خودگردان به غزه شکست مصر را برملا کرد. شکست دولت حسنی مبارک در واقع شکست مرحله جدید طرح آمریکا و اسرائیل در جنگ غزه به حساب می آید. آمریکایی ها، اروپایی ها و نیز دولت های عربی از روز دهم جنگ - پایان مرحله اول عملیات زمینی- که شکست رژیم صهیونیستی و پیروزی مقاومت فلسطین را قطعی می دیدند درصدد برآمدند با تمرکز دادن فعالیت های دیپلماتیک و سیاسی و رسانه ای روی قاهره مدیریت پس از جنگ را برای کاستن از پیامدهای شکست در دست بگیرند. اما در این مرحله میان خواسته آمریکایی ها و صهیونیست ها از مصر و نیاز مصر فاصله زیادی وجود داشت. جبهه غرب از مصر می خواست اسرائیل را برای برون رفت از شرایط ویرانگر شکست کمک کند اما مصر که بشدت از همراه شدن با رژیم صهیونیستی آسیب دیده بود به بازسازی چهره خود می اندیشید و لذا قادر به اعمال فشار به طرف پیروز - مقاومت فلسطین- نبود.
در واقع تهدید رژیم صهیونیستی به اشغال دوباره صحرای مصری سینا و بازسازی چهره شکست خورده خود از طریق رویارویی با ارتش مصر نشان می دهد که مصر قادر نیست به اسرائیل برای اصلاح وجهه خود کمک کند حالا از طریق تصویر مصنوعی رویارویی نظامی دو ارتش و در نهایت صورت سازی یک مذاکرات پیروز، اسرائیل درصدد است تا خاطره شکست اسرائیل در جنگ غزه و لبنان و نیز شکست اسرائیل در مذاکرات قاهره و مذاکرات ناظر به آزادسازی اسرای لبنانی-آزادی سمیر قنطار و...- را از اذهان بزداید.
5- لیبرمن وزیرخارجه جدید رژیم صهیونیستی می گوید: «چشم پوشی مجانی از کرانه باختری قابل قبول نیست» و اضافه می کند: «صلح با سوریه- نه در برابر زمین- در مقابل صلح خواهد بود و ما هرگز از بلندی های جولان عقب نمی نشینیم.» در واقع باید گفت لیبرمن فقط صریح سخن گفته است وگرنه روندی که اولمرت و دیگران نیز دنبال می کردند آزادسازی کرانه و رها کردن جولان نبود. لیبرمن تلاش کرده است تا از خود یک چهره با اقتدار را به تصویر بکشد در حالی که این ادبیات نمی تواند شکست فاحش رژیم صهیونیستی را بپوشاند.
دو هفته پیش از اظهارات لیبرمن، روزنامه یدیعوت آحارنوت در سرمقاله خود نوشت: «اسرائیل که - در جنگ غزه- زیان دیده است باید در برابر حماس سر خم کند و اسیران فلسطینی را به حماس بدهد».
6- همه حرف این است که اسرائیل تحت تاثیر شکست سنگین از غزه و لبنان خود را درگیر بحران امنیتی می داند و دولت جدید برای خود هیچ دستور کاری فوری تر از کاستن از بحران امنیتی نمی شناسد از این رو اردان وزیر محیط زیست رژیم صهیونیستی می گوید: «ما نمی خواهیم مردم خود را فریب دهیم. ما بیش از هرچیزی می خواهیم از امنیت خود دفاع کنیم.»
سیاست روز
«سخنی با میرحسین»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛میرحسین موسوی در نخستین کنفرانس خبری خود به تشریح دلایل حضور در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم پرداخت.
نخستوزیر دوران دفاع مقدس که پس از گذشت 20 سال دوری از سیاست و عرصه اجرایی به صحنه بازگشته است، یکی از دلایل مهم و اصلی خود را برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، مسئله قانونگریزی اعلام کرد و گفت: <وقتی شرایطی ایجاد کنیم که قانونگریزی نه یکبار، بلکه بارها تکرار و تبدیل به رویه شود باید نسبت به نظام خود احساس خطر کنیم.>میرحسین در این نشست خبری خود به موردی از این قانونگریزی اشارهای نکرده است.
باید توجه داشت که نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری باید موارد و اصولی را رعایت کنند. همانگونه که رهبر انقلاب تاکید کردند از تخریب و تحریف پرهیز کنند.
بهترین نوع تبلیغ اعلام برنامههای کوتاه مدت و دراز مدت کاندیداها خواهد بود نه تخریب و تضعیف دولت یا دولتهایی که بر سر کار هستند یا بودهاند. میرحسین، خود زمانی نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران بوده است و احیانا در مواردی خاص در دولت ایشان نیز قانونگریزی صورت گرفته است.
اتفاقات خاصی که در دوران نخستوزیر ایشان افتاد در یاد تاریخ باقی است. ماجرای استعفای ایشان برای چند بار، حمایتهای قاطع حضرت امام خمینی(ره) در مواردی از ایشان، ماجرای 99 نفر و ...
در این نوشتار کوتاه قصد بر این نیست که نبش قبر کنیم و آن دوران را بازگو؛ اما همانگونه که دولت آقای میرحسین مورد حمایت رهبر کبیر انقلاب بود، دولتهای پیشین نیز بودند و پس از رحلت ایشان نیز دولتهای بعدی مورد حمایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفتند، تا امروز و دولت نهم. در نظام جمهوری اسلامی سلسله مراتبی وجود دارد که هرم قانونی از رهبری نظام آغاز میشود، قوه مجریه و مجلس و قوه قضاییه ادامه مییابد و پس از آنها نیز شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام دیده شده است که هر یک وظایف خاص خود را دارند. دستگاههای دیگری نیز وجود دارند که وظایف نظارتی و جلوگیری از قانونگریزی و تخلف را برعهده دارند.
اگر احیانا قانونگریزی و تخلفی صورت گرفته باشد که البته کسی مبرا نیست، از وظایف دستگاههای نامبرده است که اقدام به برخورد و جلوگیری کنند البته آقای میرحسین در این کنفرانس خبری موارد دیگری را هم برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری مطرح کردهاند. در هر صورت حضور وی در عرصه انتخابات پس از گذشت 20 سال دوری را به فال نیک میگیریم و امیدواریم ایشان در برنامه آینده نسبت به مسائل مطرح شده دقتنظر بیشتری داشته باشند.
رسالت
«مفهوم صرفهجویی»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛مقام معظم رهبری در تبیین «اصلاح الگوی مصرف» در جمع زائران حرم رضوی فرمودند: «صرفهجویی به معنای درست مصرف کردن ، بجا مصرف کردن، ضایع نکردن مال ، مصرف را کارآمد و ثمر بخش کردن است» (1)
موضوع درآمدهای نفتی و صرف آن در راه توسعه و پیشرفت کشور یکی از مباحث چالش برانگیز به هنگام تدوین برنامههای پنج ساله و نیز بودجههای سالیانه بوده است.قانون اساسی تکلیف این درآمدها را در اصل 45 مشخص کرده و به برنامهریزان و مسئولان بودجهبندی توصیه کرده است آن را در سرفصل انفال طبقهبندی کنند.
متاسفانه پس از انقلاب به دلیل ضعف و غفلت مدیران سازمان برنامهوبودجه آدرس غلط دادن توسط کارشناسان سازمان، این سرفصل در فهرست منابع دولت گم شد و تاکنون هم هیچ دولتی نتوانسته است آن را وفق اصل 53 با تمرکز و تجمیع ساماندهی کند و سپس به سوی تعیین تکلیف بکشاند.
میراث اقتصادی نظام از مجموعه صنعت نفت را میتوان در سه حوزه -1 اکتشاف ، تولید و استخراج شرکت ملی نفت -2 فرآوری نفت خام به صورت 21 محصول در شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی -3 به دست آوردن صدها مشتقات صنعتی در شرکت ملی پتروشیمی ایران جستجو کرد.اولی در حوزه انفال، دومی و سومی درحوزه شرکتهای دولتی است که مالکیت عمومی وفق اصل 44 برآن مترتب است.
با نگاهی به بودجه سالیانه پس از انقلاب و نیز نگاهی به صورتهای مالی شرکتهای دولتی در حوزه نفت با واقعیتهای نابسامانی، اتلاف و هرز رفت منابع عظیم مالی در این میانه روبرو میشویم.رئیس دولت نهم با دقت در این وادی تلاشهایی را در جهت کشف این راز سر به مهر انجام داد. وزرای پیشنهادی او در مجلس رای نیاوردند و اعداد و ارقام پیشنهادی در بودجه هم دستخوش پیشنهادهایی در مجلس شد که نه تنها به شفافسازی منجر نشد بلکه برابهامات افزود. لذا به همین دلیل پرسشهای مطرح در حوزه حساب و کتاب نفت که گاهی در رسانهها مطرح میشود بیپاسخ مانده است.
اولین نهادی که باید به این پرسشها پاسخ دهد مجلس است. چون مجلس به نمایندگی از ملت به نهادی تخصصی و کارشناسی در حوزه حساب و کتاب مجهز است به نام دیوان محاسبات. اگر در این دیوان کسی پاسخگو نباشد قطعا در جای دیگر هم پاسخگو نمیباشد.
دومین نهادی که باید برای پاسخ قدعلم کند، سازمان حسابرسی و وزارت اقتصاد و دارایی و خزانهداریکل کشور است.
سومین نهاد پاسخگو قوه قضائیه از طریق سازمان بازرسی کل کشور است.حال برمیگردیم به اصل بحث و گرهگشایی که مقام معظم رهبری در خصوص «طرح اصلاح الگوی مصرف» فرمودند و طرح پرسشهای جدید.بیتردید نفت و منابع عظیم آن یک نعمت خداوندی است. همه ساله میلیاردها دلار منابع مالی از این طریق نصیب ملت و دولت میشود. باید دید در درجه اول با این منبع عظیم چه کردهایم؟
آیا آن را بجا و درست مصرف کردهایم، مصرف ما کارآمد و ثمربخش بوده است؟ قبل از پاسخ به این سوال که «مصارف» ما چگونه بوده است به این سوال پاسخ دادهایم که «منابع» ما از این ممر درآمدی چقدر بوده است.
یک جمع جبری ساده از فروش نفت خام و گاز طبیعی به عنوان انفال و سود شرکتهای دولتی درحوزه نفت و گاز وفق اصول 45 و 44 و ماده 10 و 11 قانون محاسبات عمومی نشان میدهد که سازمان برنامه و بودجه طی سالیانه پس از انقلاب به هنگام بودجهریزی و بودجهبندی با غفلت از اصول یاد شده رقم پیشنهادی درآمدی در بودجه را با رقم واقعی با تفاوتی نجومی احصاء کردهاند. آنان که برای انتقال سازمان برنامه و بودجه از یک سازمان مستقل به صورت معاونت ریاست جمهوری در دولت نهم عزا گرفتهاند باید به این سوال پاسخ دهند چرا ابتداییترین وظیفه سازمان در این مورد تعطیل بوده است و جالبتر آنکه در نقدهایی که به بودجهنویسی و بودجهریزی از این منظر نوشته میشود حتی یک مقام مسئول در سازمان برنامه و بودجه یا یک کارشناس سازمان در مقام پاسخگویی برنیامده است.
سالهاست بخش عظیمی از منابع حاصل از درآمدهای نفتی که اختصاص به درآمد عمومی دارد، جزء منابع مالی در اختیار شرکتهای نفتی است و این رویکرد انحرافی و غیرقانونی برخلاف اصول 45 و 44 و قوانین مادر در امور «بودجه» و «برنامه» استمرار دارد اما حتی یک نفر از سازمان برنامه و بودجه که مانیفست اولیه بودجه را مینویسند به مخالفت با آن برنخاستهاند. اعداد و ارقام بودجه تحت مکانیسمها و ارتباطات خاص بین دستگاهها و مسئولان ذیربط در سازمان برنامه و بودجه بویژه در بخش بودجه شرکتهای دولتی شکل میگیرد و اسناد و مدارک مثبته که حداقل در صورتهای مالی شرکتهای دولتی وجود دارد نادیده گرفته میشود. همین مصیبت که در احصای «منابع» واقعی کشور رخ میدهد در بخش «مصارف» واقعی نیز صورت میگیرد . تفریغ بودجه سالهای 83 و 84 و 85 و 86 تصویر جالبی از این درهمریختگی و بیانضباطی را نشان میدهد.
عجیب آنکه مجلس با نادیده گرفتن سند تفریغ بودجه سنوات ماضی به این بیانضباطی و درهم ریختگی در بودجه سنوات آتی همه ساله رسمیت بخشیده و شورای نگهبان هم مهر تائید برآن میزند .
پینوشت:
-1 کیهان 15 فروردین مشروح سخنان مقام معظم رهبری در حرم رضوی مشهد
مردم سالاری
«ایران - آمریکا مقابله مذاکراتی»عنوان یادداشت روز روزنامهی مردم سالاری به قلم امیر مدنی است که در آن میخوانید؛پیام "بی سابقه" نوروزی رییس جمهور آمریکا که با تشجیع و تشویق صلح دوستان جامعه بشری آماده شده بود، و در میان ناخشنودی افراطیون و برخی از دول عرب به مثابه "گام نخست"، به "مردم و لیدران" ایران ارسال شد. این پیام اگرچه به تکرار برخی اتهامات می پردازد اما مبتنی بر زبان و احترام و اراده ای نوین است.
پاسخ تفضیلی مقامات عالی نظام به پیام اجمالی رییس جمهور آمریکا، نشانگر آنست که علیرغم خواست احتمالا موجود عادی سازی روابط و ایجاد تغییر در وضعیت سی ساله مبتنی بر بی اعتمادی، منافع و بینش ها اغلب متفاوت و گاه متضاد باقی می مانند. اگر در افغانستان و عراق سیاست های دو کشور دارای نزدیکی با اهدافی متفاوت و در مساله اتمی و تروریسم مواضع متضاد است.
دو سیستم به طور کلی هنوز روبرو و آلترناتیو یکدیگر به نظر می رسند. اما به هر شکل دو حکومت آگاهی دارند که اتهامات و الحان تهییجی یاری گر در حل مسایل نبوده و نیستند و در این مرحله تنها می توان با پذیرش تفاوت ها گام هایی در جهت شناخت متقابل و ایجاد امنیت و... از برای تثبیت وضع و کاهش هزینه ها برداشت. طرفین به مثابه قدرت برتر جهانی و منطقه ای آگاهی و اشراف دارند که همزیستی مسالمت آمیز دو سیستم متفاوت راه حلی کم هزینه تر و مفیدتر و عقلانی تر برای عبور از بحران های بسیار سخت امنیتی و اقتصادی است. می باید با صبر و تلاش و کار منتظر نضجی بیشتر در ذهنیت حاکمیت کنونی کاخ سفید نسبت به ضرورت درک نقش مرکزی ایران بود.
در همین راستا در جامعه حکومتی ایران فعالیت هایی در حال شکل یابی هستند که بیانگر درک ضرورت تغییر و انطباق با شرایط نوین جهانی و ملی می باشند. تغییری که لایه های جامعه مدنی ایران و "اصلاح طلبان ساختاری" با شتابی دیگر از طریق حقوق طلبی ها و خواست عادی سازی روابط با همگان از مدت ها پیش خواهان آنست.
بعضی بر این باورند که اعلام مقام معظم رهبری در داشتن یک رای و اشاره روشن به حمایت نکردن از کاندیدایی خاص در انتخابات ریاست جمهوری از جمله به آن معنی است که از صندوق رای می تواند گرایشی متفاوت بیرون بیاید و باید محترم شمرده شود.
اعطای اکثریتی نیرومندتر به رییس معتدل و پراگماتیست (و باورمند به مذاکره) مجلس خبرگان از سوی مجلسی که متامل ترین بخش حاکمیت است نشانه ای بارز از درک وضعیت نوین جهانی و تعیین گر سویه جدید است. تلاش های تصحیحی طیف اصولگرایان حامی (تک کاندیدا یی) و غیرحامی (چند کاندیدایی) ریاست جمهوری وقت نیز گامی در این راستاست.
چشم پوشی رییس جمهوری پیشین و بانی اصلاحات از کاندیداتوری با نگاه به افق های وسیع تر اصلاحاتی که باید در سطوحی عالی (به کارگردانی و پشتیبانی رییس مجلس خبرگان رهبری) نهادینه شده تا بتواند جامعه تکلیفی سنتی را به سوی جامعه حقوقی مدرن هدایتگر شوند، نشانی دیگر از تغییری است که از قوه در حال تبدیل به فعل است.
پایداری رییس اصلاح طلب اسبق مجلس در دفاع از حقوق آسیب دیدگان و تلاش برای توافق بر کاندیدایی واحد نیز باید در همین راستا ارزیابی شود.
این پازل عقلانی سازی بیشتر که با چشم به 20 میلیون آرای خاموش (تقریبا نیمی از رای دهندگان ایرانی) بر آنست تا مذاکره را جانشین مقابله کند. با ورود آخرین نخست وزیر ایران به رقابت ریاست جمهوری تکمیل می شود.
به باور تحلیل گران آخرین نخست وزیر نزدیک به اصلاح طلبان که مورد پشتیبانی محافل دفاعی و عقیدتی نیز می باشد، به عنوان کاندیدای مدنی و غیرنظامی بخشی از نظام و اصلاح طلبان با رای انتخاب کنندگان و در حرکتی ملی در یک مهندسی قدرت در حوزه افقی وارد صحنه خواهد شد تا بحران سنگین اقتصادی را مدیریت کرده با غلبه بر ناتوانی ها و نبرد بر ضد فقر و فساد و ثبات راس قدرت را برای آفرینش امنیت اجتماعی و تشنج زدایی در روابط خارجی به دیگر سطوح گسترش دهد و در فضایی تثبیت شده با جهان و آمریکا به مذاکره بپردازد.
جامعه ایرانی، در صورت های بیانی گوناگون خود بر آنست تا با رد سلطه و با پرهیز از شور و اشتیاقات هیجانی و تبدیل شعار به شعور و ایدئولوژی به ایده و اندیشه و فرهنگ در چارچوب منافع ملی و سنن مدنی چندین هزارساله خود با آمریکای آزاد شده از اشتیاقات فرقه نومحافظه کار اما پیگیر منافع ملی خود به مذاکره بنشیند.
قدس
«دست چدنی در دستکش مخملی»عنوان سرمقالهی روزنامه ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن میخوانید؛رئیس جمهور آمریکا که کشورش عظیم ترین زرادخانه هسته ای جهان را در اختیار دارد، در سخنانی در میدان بزرگ شهر پراگ پایتخت جمهوری چک اذعان نمود: «به صراحت می گویم که فعالیت ایران در زمینه اتمی و موشکهای دوربرد نه فقط برای آمریکا، بلکه برای کشورهای همسایه ایران و متحدان آمریکا تهدید به شمار می رود و مادام که این تهدید به قوت خود باقی است، دولت آمریکا قصد دارد به پیشروی خود در زمینه استقرار دفاع ضدموشکی در اروپا ادامه دهد.»
ظهور اوباما با شعار تغییر، گمانه های متفاوتی را در اذهان عمومی ایجاد نمود، به نوعی که برخی شعار مطرح شده از سوی وی را سرآغاز گشودن فصل جدیدی در روابط ایران و آمریکا تلقی نموده و با این استنباط که زمان ذوب شدن یخ روابط بین دو کشور فرا رسیده است، هرگونه اظهارنظر مغایر با برداشت خودشان را دامن زدن به خصومتها تعبیر می نمودند.
در همان آغازین روزهای شروع به کار اوباما، واقعگرایان با تحلیل عملکرد سیاستمداران آمریکایی و آنالیز ساختار سیاسی و حقوقی نظام ایالات متحده آمریکا، اظهارات باراک اوباما را نه تنها استراتژی جدیدی تلقی نکردند، بلکه ادعاهای وی را تاکتیکی برای خارج ساختن واشنگتن از بن بست سیاستهای ماجراجویانه نئومحافظه کاران ارزیابی نمودند.
اکنون سخنان اوباما در سفر به جمهوری چک و اتهام به ایران مبنی بر تهدیدآمیز بودن برنامه هسته ای ایران، تردیدها را در خصوص نوع نگرش رئیس جمهور کنونی آمریکا در تعامل با ایران بر طرف نمود.
این اظهارات در حالی مطرح می شود که وی نیز مانند اسلاف خویش سال جدید را به ایرانیان تبریک گفت و در واقع القا نمود که در پیگیری شعار اعلامی خویش اصرار می ورزد، در حالی که سخنان اوباما در جمهوری چک و تکرار اتهامهای دیگر دولتمردان آمریکا در مورد ایران، ادعای وی در مورد اتخاذ مشی متفاوت از رئیس جمهور قبلی آمریکا را مخدوش نمود.
اگر اوباما در ادعاهای خویش صادق است، ابتدا باید پاسخگوی زرادخانه عظیم آمریکا باشد که صلح جهانی را تهدید می کند. این کشور با 4 هزار کلاهک هسته ای به عنوان بزرگترین دارنده سلاح اتمی برای مدتهای طولانی از تسلیحات هسته ای به عنوان یک فاکتور مهم در استراتژی امنیت ملی خود بهره برده است. جرج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا برای حفظ این روند، سیاست تهاجمی را اتخاذ و به سوی توسعه سیستمهای دفاع موشکی و عقب نشینی یکجانبه از پیمان ضد بالستیک 1972 اقدام کرده بود.
اوباما در حالی جهان عاری از تسلیحات هسته ای را مطرح می نماید که رژیم صهیونیستی دارای 300 تا 400 کلاهک هسته ای است. وی در مورد نگرش به سیاستهای رژیم جعلی در حمایت از این رژیم، گوی سبقت را از دیگر همکاران خویش ربود.
بدون شک، سخنان وی بر این موضوع صحه گذاشت که مخالفت ابرقدرتها با جمهوری اسلامی ایران به دلیل پیشرفتهای چشمگیر ایران بدون اتکا به آنها بوده است. به عبارت دیگر، جهش علمی و تکنولوژیک جمهوری اسلامی در سالهای تحریم و تهدید از سوی آنها، توانسته است ضمن ارتقای جایگاه ایران، این کشور را به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار در عرصه ارتباطهای بین المللی مطرح نماید.همکاری هسته ای با مراجع حقوقی سازمان ملل از طریق بازرسیهای آشکار و پنهان حتی فراتر از تعهدهای حقوقی ایران در قبال آژانس، سبب گردیده فعالیتهای صلح آمیز ایران مورد تأیید قرار گیرد.
این اظهارات نشان داد منافع ملی آمریکا با جابجایی افراد دچار تغییر در استراتژیها نمی شود. به سخن دیگر، مادامی که ایده استکباری در تعاملات این کشور در عرصه مناسبات بین المللی حاکم باشد، نمی توان انتظار تغییر را در مناسبات آنها با بازیگران جهانی شاهد بود.این سخنان اثبات نمود آنها هدفهای ملی را با ابزارهای گوناگونی تعقیب می نمایند که مقتضیات داخلی و خارجی، گزینش شیوه ها را به تصمیم گیرندگان تحمیل می نماید. اکنون که راهبرد سخت افزارانه سلف ایشان ناکامیهای متعددی را متوجه منافع ملی واشنگتن نموده است، دولتمردان فعلی ناگزیر از اتخاذ مشی کارآمدتری می باشند تا هدفهای اعلامی را با هزینه قابل دفاع پیگیری نمایند که در شرایط کنونی راهبرد نرم افزارانه و بهره گیری از راهکار سخت افزارانه که به نوعی قدرت هوشمند تلقی می شود، در دستور کار قرار گرفته است.
از سوی دیگر، کسانی که با تحلیل خوشبینانه ای اظهارات رئیس جمهور جدید آمریکا را فصل نوین در مناسبات بین المللی، بویژه در تعامل با ایران ارزیابی می کردند، با سخنان اخیر وی قطعاً در برداشتهای ناصواب خویش تجدیدنظر و به این موضوع اذعان می نمایند که در آمریکا فرد یا حزب تصمیم گیرنده نهایی نیست، بلکه ساختار به عنوان کارگردانی است که کشورها را برای ایفای نقشهای تعیین شده به صحنه می آورد.
آمریکاییها باید بدانند ملت ایران ادبیات نرم افزاری و سخت افزاری آمریکا را به خوبی می شناسد و تاکنون فریب سخنان دیپلماتیک آنها را نخورده است و از تهدیدهای آنها نیز نهراسیده، بلکه با اقتدار از منافع خویش دفاع کرده است.بنابراین، اظهارات رئیس جمهور آمریکا بار دیگر صداقت نداشتن دولتمردان آمریکایی را به جهانیان ثابت کرد و نشان داد که آنها در ارتباط با دیگر کشورها همواره سیاست نابرابر و ظالمانه ای را تعقیب می کنند و آنچه وی تحت عنوان تحول و تغییر در سیاستهایش عنوان نموده بود، فریبی بیش نبوده است؛ بلکه با این اظهارات هزینه دستیابی به هدفهای کشورش را کاهش داده و اثبات نمود که دیپلماسی لبخند اقدام ایذایی مواضع قهری است که در زمان مقتضی به کار گرفته خواهد شد.
همان گونه که مقام معظم رهبری در سخنان نوروزی خود در مشهد مقدس فرمودند: «آنها می گویند به سوی ایران دست دراز کرده ایم و ما می گوییم اگر آمریکا در زیر دستکش مخملی، دستی چدنی را پنهان کرده باشد، این اقدام هیچ معنا و ارزشی ندارد.»
صدای عدالت
«خاتمی به مثابه یک نشانه»عنوان سرمقالهی روزنامهی صدای عدالت به قلم رحیم عبادی است که در آن میخوانید؛ انسانها فارغ ازهر عقیده و نژاد ازگذشته وحال خواهان توسعه وپیشرفت وکمال اند این پیشرفت برای همه گروههای سنی به ویژه جوانان و در همه زمینه ها اعم از مادی ومعنوی ودرهمه زمانها ازگذشته وحال وآینده مورد اهتمام بوده است و در نتیجه انسانها هیچ گاه قانع به وضع موجود نبوده ونباید باشند و تلاش می کنند با تغییر وضع موجود شرایط مطلوب خودرا فراهم نمایند معمولا برای تحقق این آرمان انسانها ضمن اینکه خو د منشاء تغییر وتلاش وفدا کاری اند اما بیش از آن تلاش می کنند از نمادها ، الگوها وحتی قهرمانان و اسطوره ها برای تحقق این مهم کمک بگیرند تا بتوانند تغییرات و تحولات را نهادینه وماندگار نمایند به همین دلیل تغییرات شکل اجتماعی وسیاسی به خود می گرفت تا با تلاش همه جانبه ومشارکت آحاد جامعه برای ساختن جامعه آرمانی هدفهای خودرا محقق سازند.
افلاطون حکیم وسقراط بزرگ که پیشگامان این حرکت عظیم بودند حدود 500 سال قبل از میلاد برای تحقق این مهم به الگوی آرمان شهر "مدینه فاضله" رسیدند تا بتوانند به نیازهای اساسی جامعه وانسانها پاسخی عقلانی دهند به همین دلیل رسیدن به شهر آرمانی مدینه فاضله منشوری شد که بعدها در آرمان همه مصلحان وفیلسوفان بزرگ اجتماعی همچون ابن سیناوفارابی ودر اندیشه های بزرگ مصلحان اجتماعی در غرب برجسته گردید. جامعه ومردم بزرگ ایران ازاین قاعده مستثنی نیستند ودر سده های اخیرضمن تلاش برای تعالی وپیشرفت با موانع توسعه وتعالی همیشه مبارزه می کردند وبا تکیه بر رهبران خردمند وهمراهی آنان تحولات دویست سال اخیر واوج آن پیروزی انقلاب اسلامی رارقم زدند.
در تغییرات وتحولات 50 سال اخیر چهره ها وقهرمانانی در خشیدند که توانستند منشاء تغییرات اساسی در مردم وجامعه با مختصات جامعه ایرانی شوند که اندیشه ومرام وراه آنان همواره راهنمای ملت ایران بوده وهست وبالطبع امام خمینی نماد این جوشش وکمال خواهی بود. در سالهای اخیر که خواست مردم ایران به ویژه جمعیت روبه رشد جوان کشور،عمیق وهمه جانبه شد و میان خواسته ها وانتظارات خود وعملکرد جامعه کل فاصله معنی داری یافتند به دنبال راهبری بودند که بتواند زمینه تامین نیازهای مادی ومعنوی وشایستگی های تاریخی وهویت دینی وملی اورا احیاء نموده ودر تعامل با جهان بیرون راه عزت وسربلندی را در جامعه جهانی به پیماید به ناگاه با ظهور شخصیت جدیدی به نام خاتمی در انتخابات 76، آمال وآرزوهای گمشده خودرا در افکار وعقاید ورفتار اومتجلی شده یافتند به نحویکه بیش وپیش از دیگران گروههای مرجع وپیشرو جامعه ازقبیل نخبگان ، هنرمندان ، ورزشکاران ، اساتید وفرهیختگان ومعلمان که معمولا جلوداران تحول وتغییر هستند آرمان شهر مطلوب خود را در برنامه های او که بعدها برنامه اصلاحات نام گرفت یافتند . راز این پدیده یا به تعبیری حماسه به نحوی بود که مرکز پژوهش های مجلس سال 76 (مجلس پنجم) مقررنمود که با انجام مطالعه همه جانبه رمز این تحول بزرگ را بازشناسی نماید.
شناخت ابعا د این گرایش وماندگاری آن وا قبا ل همگان بدان به ویژه در میان دو گروه تعیین کننده جامعه یعنی نخبگان وجوانان دارای پیام های روشن ومعنی داری است که می تواند راهنمای عمل دیگران قرار گیرد. راستی او چگونه می اندیشید که افکار وآراء اوتوانسته جامعه تشنه به حقیقت را سیراب کرده وامید را دوباره به جامعه برگرداند واورا محبوب خود و نماد بزرگی ملت ایران بشمارد ودرجامعه جهانی به عنوان یک ایرانی فارغ از هرگونه عقاید به اوافتخار نماید؟ رازدلبستگی ودلدادگی جوانان وآحاد ملت ایران به خاتمی درچیست ؟ اوچه گفته وکرده است که ملت با وجود او احساس سربلندی وبزرگی میکند؟ اوچه میگفت که جان عزیز هرخسته وافسرده را آرام می ساخت وهمگان با اندیشه او به تعبیر زیبای جناب مهندس موسوی احساس خوشایند جوانی داشتند ؟اوچه کرده است که در اوج قدرت متواضع ودر بیرون حاکمیت محبوب تر وقدرتمند تر مانده است ؟ آیا تاحال فکرکرده ایم چرا خاتمی درسیاست پیشه گی حتی یکبار به مردم دروغ نگفته است واینک به حکم اخلاق ازدستیابی مسلم به قدرت کناره گیری می کند؟ راز این حقایق ناگشوده است اما بنظر می رسدخاتمی یک اندیشه ، یک راهنما ویک نماد برای انقلاب اسلامی وایران میتواند باشد او مکتب ومرامی را احیاء نموده که نه فقط جامعه ما بلکه جامعه جهانی از او متاثر گردیده است آنهائیکه پیام اوبا ما را به مناسبت سال نوشمسی شنیده ویا خوانده اند میتوانند گواهی دهند که ادبیات رئیس جمهور قدرتمندترین کشور دنیا دقیقا به چه میزان متاثر از گفتمان خاتمی است .
خاتمی گرچه مظهر بزرگی ، عزت وآقائی ملت ایران است وهمگان به وجود ومرام اوافتخارمی کنند امااو فراتر از قابلیتهای موجود جامعه ما حتی توانسته وبیش از گذشته میتواند یک سرمایه ملی ونمادی از هویت ایرانی ، اسلامی برای تعامل با جهان در حال تغییر امروزو ظرفیتی برای توسعه وگفتمان بین المللی انقلاب اسلامی باشد . جامعه ماهر چند نسبت به حفظ دارائی هاوذخایر تاریخی خودبه ویژه نمادهای توسعه وپیشرفت گاها فراموش کار می شود اما اینک با خاتمی به گونه ای دیگر رفتار نموده است به نحوی که حتی انصراف او ازحضور در رقابتهای انتخاباتی علیرغم همه دغدغه هاوابهامات پیشرو، اما جامعه اورا بزرگ میشمارد .
آنچه مهمتر است اینست که جامعه امروز بیش از هرزمان به خصوصیات وارزشها وباورهای خاتمی نیازمند است به صداقت ، به تواضع به کرامت اخلاقی ، به پایداری برروی اصول وبه انصاف وازخودگذشتگی و... اتفاقات غیر اخلاقی طی سالهای اخیرکه امروز منجر به یک پدیده وبلکه تبدیل به یک رویه معمول گشته است وبدتر از آن نه اینکه تلاش نمی شود این ارزشهای دروغین یعنی دروغ گوئی ، ریا وتظاهر ، عوام فریبی ، قشری گری ، تحجر گرائی، استفاده ابزاری از دین و... ازجامعه پاک شود بلکه درپناه رسانه های رسمی ودولتی ،راه برای بداخلاقان باز وآنان برای ادامه راه تشویق می شوند.
بیش از هر زمان برحذف این رذیلتها وجایگزینی آن با فضیلت های اصیل اخلاقی نیازمند است آنچه خاتمی را بزرگ کرده است نه صرفا برنامه ها ی راهبردی وی در زمینه های اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی واقدامات وخدمات ارزشمند انجام شده درطول دوران خدمت بوده است بلکه بدلیل مقابله با همین بد اخلاقی ها و رذائل فردی وحکومتی وارائه یک الگو ورویه کاملا متفاوت درتئوری وعمل می باشد جامعه ما در آغاز هویت یابی دینی وملی متاثر از قرائت و گفتمان انقلاب اسلامی است شرایط دهه های انقلاب این امکان فراهم نشد که جامعه ایرانی متاثر این گفتمان بروز وظهور داشته باشد اینک جامعه بیش از هر زمان بدان نیازمند است.
آراء واندیشه های خاتمی ترجمان راستین قرائت گفتمان انقلاب وامام در دهه سوم وچهارم انقلاب اسلامی است افکارو اندیشه امام همانگونه که خود اینگونه می اندیشید نیاز به اجتهاد دردهه چهارم متناسب با زمان ومکان وشرایط دارد( تعبیر زیبای حاج سید حسن خمینی در نشست بررسی سی سال انقلاب) اینک که خاتمی به گونه ای متفاوت ودرست نقطه مقابل این بد اخلاقی ها و برمبنای همان آرا واندیشه ومرام همیشگی خود وبرای پاسداشت ارزشهای اخلاقی واعتقادی ومدنی اسلام وانقلاب اسلامی با انصراف خود مسئولیت اصلاحات و تغییر را به دیگران محول نموده است باید توجه شود که راز ورمز اندیشه اوباز شناسی ونشانه راه قرارگیرداست آنچه میتواند موفقیت های این ارزشها را تکرار نماید شناخت دقیق این راه ودلبستگی به آن در همه فراز وفرودهاست .
خاتمی یک راهنماوبرنامه عمل است حضور او در جامعه مدنی ضمن اینکه برای نهادینه شدن عقلانیت ، مدنیت ومعنویت وتقویت نهادهای اجتماعی مسئول در عرصه عمومی یک فرصت است ، نشانه وراهنمائی است برای الگوی تغییر واصلاحات که جامعه ومردم ایران به ویژه جوانان که خواهان آن هستند . فراموش نشود که " خاتمی فقط یک نشانه است که ره گم نشود "
آفرینش
«درد فوتبال ایران سرمربی نیست!»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم مسعود رفیعی طالقانی است که در آن میخوانید؛ نوشتن درباره ورزش ایران کار دشواری است چه در این ورزش همه چیز همچون زنجیری به هم پیوسته است و جدایی حلقه ای از این زنجیر امری غیر منطقی و مشکل است. حلقه ای را اگر نشانه روی، زنجیر از هم می گسلد و نقدی را اگر مطرح کنی متوجه هیچ کس نخواهد شد ، چرا که کسی خود را مقصر شکستها نمی داند و این زنجیر بیشتر "پنهان خانه ای" است تا آنکه "پیمان خانه ای" باشد. اینگونه بودن شاید هم درست باشد، زیرا بسیاری از کرسی هایی که ما بر آن نشسته ایم نه از آن ما ، بلکه میراث گذشتگانی است که بنیانی را بنا نهاده اند که هم اکنون نه تناسبی با زمان دارد و نه کارایی لازم و نقد ناپذیری ورزش ایران از همین جهت است.
هر آنچه جامه ای از نقد به تن دارد ، بیشتر دستمایه ای برای میدان داری عده ای است که در دنیای پر رمز و راز ارتباطات و تکنولوژی در تلاشند تا نامی و نانی به کف آورند.این زنجیر اما، بی تردید سررشته ای دارد و قفلی که اگر روزی برگشوده شود ، رسم درست به جا خواهد آمد و تجربیات تلخ گذشته تکرار نمی شود.
این روزها در هر محفلی سخن از شکست تیم ملی فوتبال ایران در برابر حریف سنتی خود یعنی تیم عربستان سعودی است. چه بسا ایرانیانی که تعطیلات نوروزی خود را با طعم این شکست در تهران به تلخی کشاندند و چه بسیار امیدها که از این شکست ناامید شد .انگار تمام ایرانیان در خانه های خود نشسته بودند تا تیم ملی کشورشان این بازی سرنوشت ساز را ببرد و ایران گامی بلند برای صعود به جام جهانی فوتبال بردارد. جامی که کمتر تیمی را نصیب می شود تا بوسه ای بر پیکرش بنشاند.با این حال ایران در خانه خود ازعربستان سعودی شکست خورد و نه گامی به پیش که سری به عقب دوید تا اندک امید باقی مانده به سه دیدار حساس بعد موکول شود.پس از این شکست نقدهای بسیار آمد .صدای اعتراض تماشاچیان که در روز مسابقه رقمشان از 100 هزار هم می گذشت در همان دقایق پایانی بازی در فضای سرد ورزشگاه آزادی پیچید تا نخستین نقدها را علی دایی سرمربی اسبق تیم ملی بشنود و پس از آن نیز سیل انتقادات بود که نسبت به وی و دیگر مسئولان این شکست روانه شد.
نخستین برنامه نود که حالا دیگر مجری - کارشناسش عادل فردوسی پور به مدد پیامکهای پر مهر مردمی خود را نماینده قشر وسیعی از هواداران فوتبال می داند ، به واکاوی شکست تیم ملی اختصاص یافت و پس از تعطیلات نوروزی هم رسانه های دیگر خصوصا مطبوعات به این ماجرا پرداختند تا صف منتقدان فوتبال ایران هر لحظه طولانی تر شود و هنوز هم انتقاد از هر نوع و هر جنسی و در پوستین نقد دلسوزانه ، مایه ای برای مباهات باشد . نکته عجیب، اما اینجاست که انتقادات بر گرده اشخاص می نشینند و هیچ کس نیست که راهی دیگر باب کند. در این میان اگر کسی هم حاضر به پاسخگویی شود ، مرد میدان قلمداد شده و عده ای خود را موظف می دانند که از او قدردانی کنند و این قدردانی به آن دلیل است که کسی پیدا شده تا پدر خوانده طفل یتیم شکست باشد.آنچنان که این بار کفاشیان رییس فدراسیون فوتبال در گاه گذراندن تعطیلات نوروزی اش در جزیره کیش با اعلام به برنامه نود کار سخت پدر خواندگی را پذیرفت.هیچ گاه هم کسی نمی گوید که جمله "پیروزی با کس و کار و شکست طفلی یتیم است"، اگر چه در ایران درست بوده اما جمله ای نیست که به زبان راندنش افتخاری و دست آوردی داشته باشد جز نیشخند غرض ورزان!
این همه گفته اما تنها برای بازگفتن حرفی شاید تکراری است و آن این که چرا منتقدان تنها علی دایی ، فدراسیون فوتبال و یا رییس سازمان ورزش را مقصر این شکست می دانند؟اندکی دقت در نوع و نحوه انتقادات مسائل کلان در جامعه ورزش گواه دو چیز است : نخست آنکه انتقادات و اعتراضها تنها پس از هر "شکست" روی می دهد و دیگر آنکه بلادرنگ متوجه یک شخص می شود، حال آنکه آنچنان که می توان شکست را حاصل یک اختلال دانست ، پیروزی را نیز می توان حاصل چیزی به نام شانس شناخت که خصوصا در فوتبال بسیار باور پذیر است. دیگر اینکه چرا همواره خطاها پیرامون فردی جستجو می شود که خودش هیچ نقشی در وجود خود در مسندی که اختیار کرده ندارد! حتی حمایتهایی هم که از او شده تنها بر سیاق خالی نبودن عریضه بوده است و از سودای جوان گرایی یا آنچه شایسته سالاری اش می خوانند.نکته مهم همین جاست ، یعنی اینکه چرا ما پیروزی و شکست را مربوط به اشخاص دانسته ایم و چرا پیروزی را بر میز عمل به جراحی و واکاوی ننشانده ایم و تنها به پخش سرودی شادی آور در رسانه ملی بسنده کرده ایم؟!
پاسخ به این نکات زیاد سخت نیست !به آسانی می توان حدس زد از روزی که در کنار نام باشگاه های فوتبال اصطلاح "فرهنگی - ورزشی" نشست این راه آغاز شد. یعنی ورود دولت به موضوع ورزش که حاصلی جز زیان اقتصادی و روی دادن تجریبات تلخ به جا نگذاشته است . زیان اقتصادی برای دولت و تجربیات تلخ برای ورزشکاران و ورزش دوستان.
باشگاه های ورزشی که می توانستند خود به مثابه نهادی خصوصی در اقتصاد عمل نموده و در مسیر توسعه گام بردارند به دست دولت سپرده شدند تا بارشان به رغم شکست های پی در پی و زیان های سنگین باز به دست دولت کشیده شود و از همین رهگذر نه استقلال را تجربه کنند و نه همتی یابند تا بر مدار پیروزی بچرخند. هنوز هم هیچ کس نمی داند چرا ورزش باید دولتی باشد و چرا تصمیم گیری ها نباید بر مبنای واقعیت های موجود شکل بگیرد.فوتبال ایران که ورزشی با پتانسیل های بالا و انگیزه های فراوان است در شرایطی مسیر تلخ شکست را می پیماید که هیچ کس را نمی توان به عنوان مقصر اصلی قلمداد کرد.این یادداشت بنا ندارد تا با کلی گویی از بیان واقعیت ها بپرهیزد اما بر کسی پوشیده نیست که درد ورزش ما و به خصوص ورزش فوتبال دردی کلی است و نمی توان آن را مثل عملکرد این روزهای رسانه های ورزشی با جزیی سازی ، تنها در چرایی اخراج دایی و یا جستجوی سرمربی جدید تیم ملی یافت.آرمان و آرزویی تازه نیز نمی توان برای آن متصور بود ، زیرا آرمان در بستر عملکرد متصور است و عملکردی نیست که در دامان ورزش ما راه خوش فرجامی را پیموده باشد.المپیک پکن شاید زنگ خطری جدی بود که بر گوش ورزش ما نواخته شد و کسی آن را نشنید . بازی های غرب آسیا هم شاید ناقوسی برای فوتبال ما ، اما افسوس از گوشی که این صداها را نمی شنود و چشمی که نادیده امیدوار است.به نظر می رسد ریشه مشکلات را باید از جای دیگری جستجو کرد و این نیست به جز از آنجا که شایسته سالاری باید در ورزش ما شکلی واقعی یابد و هیچ رویدادی نباید به ناگاه اتفاق افتد . چون علی دایی که به ناگاه آمد و به ناگاه رفت!!!
آفتاب یزد
«یک نمایش انتخاباتی؛اپیزود سوم!»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفتاب یزد است که در آن میخوانید؛هـنـوز فـصل اول از سال 87 به پایان نرسیده بود که فعالیتهای سیاسی برای انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید خورد. دولت و حامیان آن، بر حجم تبلیغات خود افزودند تا ثابت کنند آنچه در کمتر از سه سال مسئولیت دولت نهم در کشور اتفاق افتاده به هیچوجه با تمام سالهای پس از انقلاب قابل مقایسه نیست. تلفیق این ادعا با آنـچـه تـوسط رئیس دولت سازندگی گفته میشد نشان میداد که از دوره مادها تا سال 87، هیچ دولتی به اندازه دولت نهم، موجب عزت، آرامش و رفاه برای مردم ایران نشده است. در برابر این ادعاها، طرف مقابل هم بیکار ننشسته بود. البته این بار اصلاحطلبان با راحتی بیشتری به رجزخوانی میپرداختند. زیرا کافی بود همان ایرادهایی که از دولت اصلاحات گرفته میشد بار دیگر تکرار شود تا بسیاری از مردم بدون کمترین زحمت،به قضاوت بنشینند و در دل، حسرت دوره اصلاحات را بخورند.
همچنین تعدادی از حامیان اولیه دولت، بخشی از زحمت را به عهده گرفتند تا اصلاحطلبان برای افشاگری نسبت به ضعفهای غیرقابل انکار دولت، گرفتاری زیادی نداشته باشند. همه این مسائل، زمینهساز طـبـیـعی برای بازگشت اصلاحطلبان به عرصه انتخابات بود. جناح مقابل هم که علیرغم تظاهر به »اعتماد به نفس« به شدت از رقابت با اصلاح طلبان احساس نگرانی میکرد، اجرای سناریویی را آغاز کرد که در روزهای اخیر، اپیزود سوم آن در حال نمایش است. نخستین قسمت از این نمایشنامه، شامل تاکید بر ردصلاحیت خاتمی به عنوان یکی از اصلیترین کاندیداهای جناح اصلاحطلب بود. کسانی که در رسانههای خود این مسائل را مطرح میکردند تنها خاتمی را هدف نمیگرفتند بلکه میخواستند به طرفداران اصلاحات در سطح جامعه، اعلام کنند »اگر اصلاحطلبان بخواهند به قدرت بازگردند با مانعتراشیهای آشکار و پنهان، مواجه خواهند شد.« آنها به خوبی میدانستند که نه خاتمی ردصلاحیت خواهد شد و نه او تنها کاندیدای اصلاح طلبان است. اما تنها به دنبال تحقق ایده »مشارکت حداقلی« یا »انصراف اقشار اصلاح طلب جامعه از انتخابات« بودند تا کاندیدای مورد نظر ایشان بتواند با سقف کاهش یافته آرای اصولگرایان، کرسی ریاست جمهوری را حفظ کند.
اما به هر حال، این بخش از نمایشنامه انتخاباتی، تـماشاگر زیادی نداشت و احتمالا بعضی از تماشاگران نیزبه نتیجهای رسیدند که خواسته نمایشنامهنویسان نبود. لذا در اپـیـزود دوم از نـمایشنامه خود، شرایط ایران و یکی از کاندیداهای اصلاحطلبان را با پاکستان و خانم بینظیر بوتو مقایسه کردند تا شاید کاندیدا و طرفداران او، حفظ جان شخصیت محبوب خود را بر حل مشکلات کشور ترجیح دهند و عرصه را برای کاندیدای نهچندان محبوب جناح مقابل خالی بگذارند. البته در این اپیزود هم اگرچه ظاهرا »خاتمی« مورد توجه برخی رسانههای جناح مقابل قرار داشت اما زحمتآفرینی برای کروبی از جمله تلاش برای حمله به او در میدان فلسطین و سپس برخی تحرکات در سفرهای استانی و حتی مشاهده »قمه« در دست یکی از مخالفان سخنرانی او، نشان از آن داشت که »شاید عدهای برای جلوگیری از حضور کاندیداهای اصلاح طلب، هر کاری را مباح و بلکه واجب بشمارند.« اما تکرار دو ماهه این اپیزود نیز مشکلی را از آن طرفیها حل نکرد و اکنون در فاصلهای کوتاه تا انتخابات، ظاهرا تردیدافکنی در میان طرفداران اصلاحات، به عنوان تنها روش باقیمانده- البته به صورت مسالمت ا~میز! - برای تبدیل انتخابات به یک عرصه بیرقیب، مدنظر برخی اصولگرایان قرار گرفته است.
تـلاش گـسترده خبرگزاریهای وابسته به یک طیف از اصلاحطلبان، در روزهای اخیر بر این موضوع متمرکز شده است که »فعالیت انتخاباتی کروبی و موسوی چندان جدی نیست و احتمال بازگشت خاتمی به عرصه انتخابات وجود دارد.« البته بسیاری از اصلاحطلبان، بازگشت خاتمی را آرزو میکنند، اما همگان میدانند کـه ایـن بـازگـشـت بـه طـور کـامل منتفی است و خاتمی با »سیاستورزی اخلاقمدارانه« کنارهگیری خود از انتخابات را اعلام کرده است.
دو روز قبل خبرنگار یک خبرگزاری دولتی با نویسنده این یادداشت تماس گرفت و با اصرار به دنبال آن بود تا هر دو احتمال فوق (بازگشت خاتمی و انصراف کروبی به نفع موسوی) را جدی نشان دهد. چون نمی دانم خبرنگار سوال کننده و روسای او تا چه حد آماده انعکاس پاسخ های من هستند به همین جهت دو فراز اصلی در پاسخهای خود را نقل می کنم.
در مورد احتمال بازگشت خاتمی، به خبرنگار گفتم که خاتمی پس از سفر موفقیت ا~میز استانی و استقبال بینظیر مردمی و نیز پس از آشکار شدن نشانههایی از احتمال تکرار حماسه دوم خرداد کنارهگیری کرد. به خبرنگار توضیح دادم که خاتمی نیازی به مظلومنمایی برای افزایش آرای خود نداشت وکناره گیری او براساس یک برنامه عالمانه و اخلاقی صورت گرفته و تلاش برخی رسانه های خاص برای تردیدافکنی هم نتیجه چندانی برای آنها نخواهد داشت. در مورد انصراف کروبی هم چون می دانستم هیچ جدیتی در این سوال وجودندارد به خبرنگار گفتم: » تنها خبر مشابهی که من شنیدهام آن است که آقای احمدی نژاد با علم به عدم رای آوری خود، تصمیم دارد به نفع آقای کروبی انصراف دهد!« البته اگر کسی هم بپرسد منبع این »شنیده« چیست و کیست او را به همان منابعی ارجاع خواهم داد که هر روز دهها خبر جعلی برای تردیدافکنی درمیان طرفداران خاتمی، موسوی و کروبی منتشر میکنند.
اقدامات اخیر بخشی از جناح محافظهکار و عدهای از وابـسـتـگـان بـه فراکسیون دولتی اصولگرایان، نشان میدهدکه محافل خبری و تحلیلی آن جناح، به پیروزی اصلاحطلبان - در صورت پیگیری طبیعی روند انتخابات - یقین کردهاند و تنها راه باقیمانده برای خود را »تردیدافکنی« در میان اقشار اصلاحطلب جامعه و سرخورده کردن آنها نسبت به دو کاندیدای اصلی جبهه اصلاحات میدانند. این ترفند غیراخلاقی، قاعدتا کارآیی زیادی نخواهد داشت. اما هوشمندی کروبی و موسوی و خرد ورزی طرفداران آنها، ضرورت حیاتی برای عبور از مرحله فعلی است؛ زیرا هیچ احتمالی را در شرایط حساس کنونی نباید نادیده گرفت.
دنیای اقتصاد
«حاکمیت منطق بازار راه اصلاح الگوی مصرف»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛یکم: مقام معظم رهبری با توجه به اهمیت «حیاتی و اساسیِ مصرف مدبرانه و عاقلانه منابع کشور»، سال جدید را سال «اصلاح الگوی مصرف» معرفی نمودند.
با نگاهی گذرا به عملکرد اقتصاد کشور در زمینههای تولید، توزیع و مصرف، احتمالا کسی در صحت این امر که روند موجود باید اصلاح گردد، تردیدی نخواهد داشت. لکن آنچه اهمیتی مضاعف دارد، ریشهیابی علل بنیادین روند نامطلوب کنونی و تعیین راهبرد صحیح اصلاح این روند است.
دوم: مساله چیست؟ آیا در میان ملل جهان، ایرانیان به اسرافکاری مفتخرند و اسراف و تبذیر و هدر دادن منابع، جزیی از فرهنگ ایرانی - اسلامی است؟ آیا خودخواهی و منفعتطلبی ایرانیان و بیتوجهی به منافع جمعی، آنان را به سوی الگوی نامطلوب مصرف سوق داده است؟ همگان میدانند که آموزههای فرهنگی، مذهبی و اخلاقی ایرانیان، به خصوص آموزههای سنت اسلام با اسراف و تبذیر در مخالفتی آشکار است؛ پس مساله چیست؟
واقعیت این است که مساله اسراف و هدر دادن منابع در اقتصاد ایران، مسالهای سوای ابعاد فرهنگی است؛ مساله بنیادی، فقدان حاکمیت عقلانیت و منطق اقتصادی در عملکرد اقتصاد ایران است. البته باید با صراحت و اطمینان خاطر روشن نماییم که فقدان حاکمیت عقلانیت و منطق اقتصادی در اقتصاد ایران به فقدان یک سازمان متمرکز عقلانی که تخصیص بهینه منابع را در فرآیندهای اقتصادی تولید، توزیع و مصرف تعیین نماید، بر نمیگردد، بلکه دقیقا به این امر بر میگردد که دولت در اقتصاد ایران داعیهدار همان سازمانی است که فکر میکند میتواند منابع را به نحو بهینه در اقتصاد ایران تخصیص دهد، در حالی که به تجربه ثابت شده است عقلانیت اقتصادی و منطق هزینه – فایده اقتصادی در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای نظام مدیریت کلان اقتصاد کشور، عملا در حاشیه بوده است.
واقعیت این است که هدر دادن منابع در اقتصاد ایران هم به واسطه بخش دولتی صورت میگیرد و هم به واسطه بخش خصوصی؛ اما در حقیقت مسبب اصلی این هدر رفتن منابع سازمان دولت است؛ دولت در اقتصاد ایران از یک طرف به طور مستقیم منابع را هدر میدهد و از طرف دیگر به طور غیرمستقیم عامل اصلی ایجاد انگیزه مصرف غیربهینه و هدر دادن منابع توسط فعالان بخش خصوصی است و علت اساسی هر دو، فقدان حاکمیت عقلانیت و منطق اقتصادی در نظام مدیریت کلان اقتصاد ایران است. البته روشن است که هر فعال بخش خصوصی اقتصاد در پی کسب منافع شخصی خویش میباشد؛ اما مشکل در پیگیری نفع شخصی فعالان بخش خصوصی، خودخواهی آنان یا فرهنگ نامطلوب و یا حتی منحط آنان نیست، بلکه مساله اصلی، حاکمیت اقتصاد فرمانی با فرماندهی نابهینه و غیرعقلایی یک دولت بزرگ و بسیار مداخلهگر است که با سیاستهای غیرعقلایی، عامهپسندانه و سرشار از اشتباه خود و با به حاشیه راندن مکانیسم قیمتها در اقتصاد کشور، فعالان اقتصادی را به سمت و سویی سوق داده است که منفعت شخصی آنان از مسیر فرآیندها و الگوهای مصرفی و تولیدی نابهینه و نامطلوب تامین میگردد.
سوم: محورهای پرمصرفی، اسراف و هدر دادن منابع در اقتصاد ایران چیست؟
محور اول: قطعا در صدر فهرست این محورها، نفت و منابع نفتی قرار دارد. اسراف و هدر دادن منابع نفت از دو جهت در این راستا اهمیت مییابد: یکی مدیریت ناصحیح و غیرعقلایی درآمدهای سرشار ارزی حاصل از نفت توسط دولت است که این امر به طور مستقیم به فرآیندهای نامطلوب بودجهای و مخارج غیربهینه دولت بر میگردد و دوم تخصیص غیر بهینه حجم عظیم منابع نفت در اقتصاد داخلی است که مسوولیت این امر نیز به طور غیرمستقیم بر دوش دولت و عملکرد غیرعقلایی و نامطلوب آن در توزیع منابع نفتی در اقتصاد داخلی به واسطه قیمتهای غیربهینه و بسیار ارزان است که بخش خصوصی را به سوی مصرف نابهینه نفت و فرآوردههای آن سوق میدهد.
محور دوم: محور مهم دیگر هدر دادن منابع ارزی کشور توسط بخش خصوصی است که البته این امر نیز به طور غیرمستقیم به مدیریت ناصحیح و غیرعقلایی نرخ ارز در اقتصاد ایران مربوط است، نه به فرهنگ و عملکرد اسرافکارانه فعالان بخش خصوصی (مردم). ارز ارزان در اقتصاد کشور که ماحصل سیاست اشتباه دولت در مدیریت نرخ ارز است، انگیزههای فعالان بخش خصوصی را به سوی گسترش واردات، مصرف بیرویه کالاهای خارجی و به محاق رفتن تولید داخلی هدایت نموده است. این موضوع به خوبی در سرمقاله روز شنبه دنیای اقتصاد تشریح شد.
محور سوم: اسراف و هدر دادن گسترده منابع مالی در اقتصاد کشور به خصوص در سالهای اخیر است که البته این امر نیز به مدیریت ناصحیح و غیرعقلایی نرخهای سود بانکی و مداخلات نابهجای و پر اشتباه دولت در شبکه بانکی کشور مربوط میگردد نه به فرهنگ و عملکرد اسرافکارانه فعالان بخش خصوصی کشور (مردم). از یک طرف نرخهای سود بانکی پایین، فعالان بخش خصوصی را به سوی نرخ مصرف بالا و نرخ پسانداز پایین هدایت نموده است و از طرف دیگر مداخلات نابهجای دولت در شبکه بانکی، موجبات انحراف گسترده منابع مالی به سوی مصارف و سرمایهگذاریهای غیربهینه و کمبازده و هدر رفتن منابع کمیاب مالی را فراهم نموده است.
محور چهارم: و در نهایت چهارمین محور، هدر رفتن منابع کمیاب در بسیاری از فرآیندهای تولید و مصرف بخش خصوصی است که علت اساسی آن نیز به مخدوش نمودن شدید مکانیسم قیمتها در اقتصاد کشور، توسط دولت بر میگردد نه به فرهنگ و عملکرد اسرافکارانه فعالان بخش خصوصی کشور (مردم). مخدوش نمودن مکانیسم قیمتها توسط دولت، علاوه بر سیاستهای اشتباه دولت در بازار ارز و بازار پول که ذکر آن رفت، به مداخلات اشتباه دولت در بازار کار و بازارهای مختلف کالا و خدمات، تزریق بیرویه پول به اقتصاد کشور و در نتیجه گسترش تورم و به تبع آن مخدوش شدن خاصیت علامتدهی قیمتهای نسبی در اقتصاد کشور، گسترش بیثباتی و نااطمینان در اقتصاد کشور و به تبع آن مخدوش شدن فرآیند برنامهریزی صحیح مردم در فرآیندهای تولید و مصرف و در نهایت توزیع حجم عظیم یارانهها در اقتصاد کشور آن هم به شیوه نامطلوب، مربوط میگردد.
چهارم: راهبرد صحیح جهت اصلاح الگوی مصرف چیست؟
رییسجمهور در اولین جلسه هیأت دولت در سال جدید، در مورد اصلاح الگوی مصرف چنین موضعگیری نموده است که: «باید به سمتی برویم که دقیق و به درستی همه الگوها اصلاح شود، حتی درباره مدیریت وقت و زمان مردم نیز باید حرکت جدید و اصلاحی داشته باشیم». «... باید برای این کار برنامههای دقیق و در عین حال ضربتی و انقلابی بیاورید، تا هر چه زودتر عملی شود؛ مطمئنا ما در این خصوص با برنامههای معمولی به جایی نمیرسیم». البته نمایش عزم دولت برای اصلاح الگوی مصرف، قابل ستایش است، و باید طرح دولت برای نقدی نمودن یارانهها و اصرار دولت بر اجرای آن را نیز در این راستا ارزیابی نمود؛ لکن ذکر چند نکته در این زمینه خالی از لطف نیست. اول اینکه روشن است که مساله الگوی نامطلوب مصرف در اقتصاد کشور، مساله جدیدی نیست؛ اما همانطور که شرح آن رفت، رویکردهای دولت در سالهای اخیر نشان میدهد که دولت نه تنها در راستای حل این مساله، سیاستهای صحیحی اتخاذ ننموده است، بلکه سیاستهای دولت در مدیریت اقتصاد کشور عملا و اگرچه به طور ناخواسته منجر به گسترش و تعمیق الگوی نامطلوب مصرف گشته است. دوم اینکه روشن است که مساله یارانهها باید به نحو مطلوبی حل و فصل گردد، لکن از مباحث فوق روشن میشود که مساله یارانهها و توزیع نابهینه آن تنها یکی از محورهایی است که به الگوی نامطلوب مصرف منجر شده است و مسائل مهمتر از آن در اقتصاد کشور وجود دارد؛ و به علاوه اینکه با سادهاندیشی فکر کنیم با یک کشف تاریخی و اقدامی ضربتی و انقلابی در نقدی نمودن یارانهها و پرداخت پول به مردم، مشکل مربوط به یارانهها و نیز همه مشکلات مربوط به اصلاح الگوی مصرف، به سادگی و بدون پرداخت هزینههای گزاف حل خواهد شد، البته سرشار از اشتباه است. سوم اینکه نیازی به حرکت جدید و اصلاحی برای مدیریت وقت و زمان مردم نیست، مردم خودشان بیشتر از هرکسی دلنگران مدیریت وقت و زمان و تمامی منابع خویش میباشند و به الطاف دستان ملوکانه دولت در این امر نیازی ندارند. چهارم اینکه نیازی به برنامههای ضربتی و انقلابی برای اصلاح الگوی مصرف نیست، بلکه برنامههای تدریجی در بستری عقلانی راه حل مساله را بهتر ارائه مینمایند؛ پنجم اینکه برای اصلاح الگوی مصرف نیازی به برنامهریزی دولت برای تدوین الگوی بهینه مصرف و تحمیل آن به مردم نیست و در نهایت اینکه اصلاح الگوی مصرف با طرد و منکوب نمودن نظام بازار آزاد و مکانیسمهای بنیادین آن قابل حصول نیست.
این امر باید به صراحت روشن گردد که علت بنیادی الگوی نابهینه مصرف در فرهنگ و سنتهای نامطلوب، یا خودخواهیها و منفعتطلبیهای مردم نیست، بنابراین تکیه بر اصلاح فرهنگی و موعظههای اخلاقی جهت اصلاح الگوی مصرف، مسیری اشتباه و آب در هاون کوبیدن است. البته این امر نافی نقش فرهنگ و اخلاق مردم در شکلگیری الگوی مصرف نیست.
مسیر صحیح و بنیادی جهت اصلاح الگوی مصرف در اقتصاد ایران، حاکمیت عقلانیت و منطق اقتصادی در فرآیندهای حاکم بر اقتصاد ایران است. عقلانیت و منطق صحیح اقتصاد حکم مینماید که جهت اصلاح الگوی مصرف باید به حاکمیت اقتصاد فرمانی به فرماندهی یک دولت بزرگ و بسیار مداخلهگر در ایران خاتمه داد، نظام بازار آزاد و مکانیسم بنیادی آن، یعنی مکانیسم قیمتها را در اقتصاد کشور توسعه و تحکیم بخشید و سازمان دولت را مهار نمود و ملزم به احترام به قوانین حاکم بر بازار نمود. تنها و تنها در این صورت است که از یک طرف اسرافکاریهای دولت مهار خواهد شد و از طرف دیگر فعالان بخش خصوصی اقتصاد، تحت مکانیسم بازار و بدون برنامهریزیهای سخاوتمندانه و دلسوزانه دولت، به طور خودکار به سمت و سویی سوق مییابند که منافع شخصی خویش را از مسیر اصلاح الگوی مصرف تامین نمایند. این یگانه راه صحیح «اصلاح الگوی مصرف» در اقتصاد ایران است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر همایون میگویدحقیقت امام فراتر از چیزی است که در انتظارش هستیم
رئیس صندوق رفاه دانشجویان وزارت علوم در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد