با میر احمد میراحسان درباره تغییر محتوایی شعر با وقوع انقلاب اسلامی

تجربه‌ای تازه به نام شیعه در شعر

انقلاب اسلامی به عنوان مهم‌ترین اتفاق قرن یا قرن‌های اخیر ایران عزیز، سبب شد که بسیاری از ارکان جامعه دستخوش تغییراتی عمیق و شگرف شود. بدون تردید یکی از مهم‌ترین ارکان هر جامعه فرهنگ آن و یکی از مهم‌ترین نمودهای فرهنگ نیز ادبیات یک مرز و بوم است. در این بین شعر فارسی که از ابتدای سده معاصر و با انقلاب ادبی نیما در فرم و محتوا دیگرگون شده بود، با بالا گرفتن مبارزات مردمی علیه رژیم شاهنشاهی با سرعتی باور نکردنی به سمت تغییرات اساسی حرکت کرد.این تغییر چنان عمده بود که در نگاه بسیاری از منتقدان و صاحب‌نظران، شعر پیش و پس از انقلاب اسلامی تفاوت و گسستی فاحش با هم دارند. به بهانه سی‌امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به سراغ «میراحمد میراحسان» از صاحب‌نظران نام‌آشنای ادبیات و هنر معاصر رفتیم و با او به گفتگو نشستیم.
کد خبر: ۲۳۵۴۵۱

شعر فارسی پیش از انقلاب اسلامی محمل چه نوع تفکراتی بود و هر کدام چه وزنی در آن برهه از زمان داشتند؟

اگر بخواهیم به تغییر محتوایی اشعار فارسی بپردازیم، باید سرآغاز آن را از انقلاب مشروطه جستجو کنیم. گفتمان‌های جدید در فضای ادبی مربوط می‌شود به چالش بزرگ ادبی که در آغاز در اروپا پدیدار شد و در ادامه به سراسر دنیا گسترش پیدا کرد. این چالش بزرگ به جدا شدن از نوعی تخیل و گرویدن به تخیل دیگر برمی‌گشت.
این تغییر به تغییر دیدگاه ادبی نسبت به فرآیند آفرینش مربوط می‌شد و به موضوعات مرتبط با اثر ادبی ارتباط پیدا می‌کرد.

پیش از این تغییر در انقلاب مشروطه ما با ادبیاتی روبه‌رو هستیم که متکی است بر مفاهیم سنتی ادبی ما که ریشه در آن جهان‌بینی دارد که طی قرون بسیاری ادامه یافته بود و طبیعتا مهم‌ترین عنصر آن مربوط است به دیدن هستی از زاویه وجود و سنت‌های الهی.

اتفاقی که در انقلاب مشروطه، ایران را در برمی‌گیرد، قبلا در غرب سابقه دارد. این اتفاق عبارت است از توجه به موجود به جای وجود و قرار گرفتن انسان در کانون این توجه به عنوان مهم‌ترین موجود سازنده.

ادبیات در این میان شاهد تغییری بنیادین می‌شود و این تغییر در تمام مفاهیم رخ می‌دهد و پرسش‌هایی تازه را به همراه می‌آورد. این پرسش‌های تازه تا آنجا که به تجربه مدرنیته مربوط است در ارتباط با هستی، خود انسان، جایگاه و زندگی اجتماعی، در نگاهی عمومی اتفاق می‌افتد، اما در ایران در آن مقطع این پرسش‌ها به طور مشخص مبتنی است بر موضوع قرار گرفتن مردم در اشعار و همه آنچه مربوط به زیست اجتماعی ایشان است و جدا شدن آن از عالم مثالین و تجریدی ادبیاتی که به رکود و حتی انحطاط کشیده شده بود. پشت پا زدن به ادبیات درباری در انقلاب مشروطه اتفاق افتاد. رویکرد در این بین، رویکردی است اجتماعی و وارد شدن زبان مردم و فرم‌های بازتر برگرفته از شعرهای فولکلوریک و عامیانه و گفتگو کردن از اعتراضات و اعتقادات مردم سراپا ادبیات مشروطه را درگیر یک تحول کرد که در وهله اول به نقد سیاسی معطوف بود.

با فروکش کردن انقلاب، آن دیدگاه امکان درونی‌تر شدن را پیدا کرد و با تجربه هدایت و نیما در ایران دوران تازه تغییر محتوا از گذشته به جهان جدید در مقیاس ارزش و تحول ادبی تثبیت می‌شود.

در این مسیر تازه آنچه در جهان‌بینی جدید در شعر مطرح است، پرسش‌محوری وضع انسان است. این اتفاق چه در اشعار مشهور اجتماعی نیما چون «آی آدم‌ها» و «ققنوس»، چه در نقطه نظر پرسش‌های فلسفی او و چه از نقطه نظر طبیعت‌گرایی و آمیزه سمبلیسم روستایی و اعتراض به شهر در شعر او که تجلی فساد است؛ رخ می‌دهد.
طبیعت در شعر نیما بر برداشتن مدرن از رابطه انسان و طبیعت مبتنی است. همان‌گونه که عناصر دیگر نگاه نیما به زندگی اجتماعی و فردی و تنهایی انسان و اعتراضی که به نظام جهانی، جهانخوارگی و استعمار دارد وارد شعر مدرن ایران می‌شود.

ما نباید قایل بر گسست‌ها و گسل‌های عجیب و غریب در این بین باشیم. در نیم قرن آغازین سده معاصر، فرآیندی در شعر معاصر از نظر محتوا طی می‌شود که مبتنی است بر نگاه مدرن به انسان و اجتماع. این اتفاق حتی در شعرهای سیاسی و آنچه به دیکتاتوری اعتراض می‌کند نیز دیده می‌شود و حتی در اشعار ایماژیستی و سمبلیکی نیز رخ می‌دهد. این اتفاق در اشعار نیما، بامداد، فروغ، شاهرودی و ابتهاج مشترک است. تفاوتی نیز میان شاعران درون‌گرا و برون‌گرا در این مساله نیست؛ چرا که گرایش حتی در نگاه به موضوع تصوف در شعر کسی چون سهراب سپهری و م.آزاد نیز مدرن است. برداشت‌ها و صبغه‌های عارفانه نیز مدرن‌تر و متفاوت‌تر می‌شوند و قرائت تازه‌ای از معنویت ارائه می‌شود و معنویت مدرن در اشعار ایشان مطرح می‌شود.

در زمان انقلاب اسلامی چه اتفاقی می‌افتد؟

این اتفاق در وهله اول در ادامه یک خواست دیرین است که پس از انقلاب مشروطه پس‌رانده شد، اما همیشه به عنوان یک آرمان وجود داشت و آن عبارت است از جستجوی هویت و بازگشت به اصل خود در گره‌خوردگی با برداشت شیعی.

این نگاه، اسلامی مبارز و انقلابی را می‌نگرد و شالوده انقلاب قرار می‌گیرد و وجه آیینی و بنیادین دین در این تفسیر و تاویل به عاشورا و ارتباط حماسی، عرفانی انسان و خدا برمی‌گردد.

این نگاه در ظهور اجتماعی خود به یک انقلاب برمی‌گردد و در ظهور ادبی خود به بازگشت همه نهادهای محتوایی به شعر دیده می‌شود.

البته این هم اتفاقی ناگهانی نیست. اگر ما با دقت بیشتری به ادبیات معاصر بنگریم، این اتفاق را به صورت یک جریان بسیار پنهان و حاشیه‌ای در شعر نیمایی می‌بینیم.  به طور مثال در دهه پنجاه در شعر شاعرانی چون طاهره صفارزاده، سیدعلی موسوی‌گرمارودی، م  آزرم به نگاهی انقلابی، اجتماعی از دین برمی‌خوریم. اما آنچه در انقلاب رخ می‌دهد تبدیل شدن این جریان است به یک محتوای غالب و آن جریانی که هماهنگ و همپاست با ایدئولوژی و سیاست انقلاب. از اینجا نسلی جدید چون سیدحسن حسینی، قیصر امین‌پور، یوسفعلی میرشکاک و عبدالرضا رضایی‌نیا پدید می‌آیند که گرایش موج نویی نگاه دینی به مسائل اجتماعی، مبارزاتی و انقلابی را نمایندگی می‌کنند.

البته در سال‌های اول انقلاب، جریانی که درکی کلاسیک دارد و گمان می‌کند بازگشت به دین در ادبیات حتما باید با بازگشت به عروض و قافیه همراه باشد بر ادبیات حاکم است. این جریان چهره‌های شاخصی چون علی معلم‌دامغانی، مشفق‌کاشانی و حمید سبزواری را دارد، اما جریان جوان اشتباه بودن این درک را نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که مقتضیات جدید زندگی، محتوای جدید را با فرم‌های جدید می‌طلبد؛ به همین دلیل شعرهای شیعی، عاشورایی در روزهای انقلاب و جنگ با این گرایش سروده می‌شود و حتی شعر عرفانی، انقلابی سلمان هراتی نشان‌دهنده این تغییر محتواست.

این شعر همچنین تلاشی است برای احیای مدرنیسم در گره‌خوردگی با محتوای شیعی؛ در نتیجه باید گفت که در سویه‌هایی اساسی، شعر انقلاب بر بستر تجربه شعر نیمایی تحقق می‌یابد ولی در سویه احیاء برداشت و تلقی دینی، مبتنی بر عناصر شیعی، اتفاقی تازه را رقم می‌زند. حتی اگر پیشگامان این اتفاق و مدرنیست‌هایی چون «م.موید» و جوان‌ترهایی که نامشان ذکر شد، به دنبال این پیشگامان باشند، این جریان، پس از انقلاب اسلامی به جریانی غالب تبدیل شد.

در کنار جریان‌هایی که به آنها اشاره شد، جریان‌هایی چون شعر حجم و شعر چریکی نیز پیش از انقلاب مشغول تجربیات خاص زبانی، ساختاری، فرمی و محتوایی خود بودند؟ برای این جریانات، پس از انقلاب چه اتفاقی افتاد؟

جریانات مختلف شعر نیمایی و پس از نیما، در جریان عمومی مدرنیته می‌گنجد. اما با ورود به جزئیات، تفاوت‌‌ها و تمایزات آنها آشکار می‌شود. مدرنیسم از نقطه‌نظر سبکی که مجموعه‌ای را در تناسب با دوران خود تعریف می‌کند با جریاناتی چون شعر موج نو، شعر سپید (بی‌وزن)‌، شعر حجم و دیگر شاخه‌های موج نو با شاعرانی چون بیژن الهی اسلامپور و بهرام اردبیلی مواجهیم. در برابر چنین جریاناتی، شاهد شعر متعصب سیاسی با شاعرانی چون گلسرخی و سلطان‌پور به عنوان شعر چریکی بودیم. البته جریان شعر اجتماعی در میانه شعار و شعر و با بهره‌گیری از دستاوردهای شاعرانی چون شاملو و فروغ و با تفکر مبارزه مسلحانه آن زمان نیز به وجود آمده بود.
تمام این جریان‌ها، مانند جریان‌هایی که در اروپا و در متن مدرنیسم رخ داد، پدیده‌‌هایی ناپایدار هستند. ویژگی مدرنیسم آن است که امروز مدرنیسم، دیروز مدرنیسم را نفی می‌کند تا به نتیجه‌ای تازه‌تر برسد.

این جریانات نیز بر بستر خود مدام تغییر پیدا کردند. البته در سال‌های پایانی پیش از انقلاب به گمان من «طنین در دلتا» و «سرو بازوان» از طاهره صفارزاده تجربه‌های کاملا جدیدی در زبان، بیان و بافت به حساب می‌آیند.

در کنار این اتفاق، جریانی که با کلان روایت ایدئولوژیک و انقلاب در شعر مخالف است شکل می‌گیرد. این جریان در ادامه نگاه مدرنیستی است و ظاهرا در آن دوران ایدئولوژی و تفکر سیاسی در شعر را کنار می‌گذارد. حجم وسیع انقلاب، ماجراها و چالش وسیع با مدرنیته، چالش‌های عمیق سیاسی و تاثیر آشکار آن بر فضای رادیکال انقلابی و در عین حال خشونت و تعارضات جریانات مدرن که به نگاه‌های رادیکال پیوسته بودند سبب می‌شوند که این جریان مدتی منفعل شود.

این زمان همراه است با اوج جانشینی تصویر به جای کلمه؛ اتفاقی که در ایران می‌افتد عبارت است از اهمیت یافتن تصویر و به حاشیه رانده شدن شعر در حوزه اثر هنری؛ یعنی شعر به جز در موارد کاربردی در انقلاب و جنگ به پستو رانده می‌شود. این مساله ریشه سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک دارد و بنا به موقعیت جهانی شعر است چرا  که دوران تکنولوژی مدرن هنر سینما به اوج رسیده است. اما بزودی همان‌هایی که در حال ستیز با روایت ایدئولوژیک در شعر هستند در ادامه تجربیات مدرن جریانات پس از انقلاب، به تکاپوی تازه‌ای می‌رسند. البته این جریان هم در ماهیت خود به طور ناخودآگاه ایدئولوژیک است. در محتوای این آثار نوعی هجو، بی‌اعتباری، نیست‌انگاری، نهیلیسم، تلقی استهزاآمیز نسبت به مسائل اجتماعی و روزمره زندگی وجود دارد که به نظر من در ماهیت خود نوعی اعتراض است. یعنی جریانی که نگرش مغایر با انقلاب دارد، در قالب ایدئولوژی‌ستیزی در حال تبلیغ ایدئولوژی خود  است، و بزودی نیز گسترش می‌یابد و مشخص می‌شود که در ته مایه خود اتفاقا برخلاف ادعایش، حتما نوعی برداشت سیاسی وجود دارد.

محمدرضا شالبافان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها