اقدامات، حرکتها، طرحها و رویکردها در فرهنگ با تمام ضمائمش، بههر میزان که برآمده از تفکر مکتوب و اندوختههای مستند نظریهپردازان فرهنگوهنر باشند، عیار اصالت آنها نیز بالاتر است و در نتیجه تأثیرات ژرفتری هم بر جامعه هدف تعریفشده باقی خواهند گذاشت.
آیا تا امروز از خودمان پرسیدهایم که اصولا چرا باید فرهنگ ما گفتمانساز باشد؟ آیا باید نیاز و نگاه نسلهای جدید را بشناسد و برای همه آنها، حرف و محتوا تولید کند؟ اما چطور میتوان این کار را انجام داد؟
اولین گزاره، میتواند در موضوع حمایت مستقیم دولت از مطالعه و تحقیق و ترویج کتاب و کتابخوانی، اهمیت و جلوه پیدا کند، چراکه در سایه این حمایت، دستیابی به عواید و فواید حاصله، هیچگاه دور از انتظار نیست.
دیدهشدن اهالی کتاب، اندیشه و قلم در صحنهها و عرصههای عمومی، اتفاق خوبی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد. اتفاقی که نویسنده و پژوهشگر و فعال نشر و قلم را از پردهنشینی سیاسی- اجتماعی خارج کرد و مواجهه مستقیم با قاطبه مردم را در او نهادینه ساخت و از اینجا به بعد، به خود این جماعت نسبتا کثیرالعده سپرده شد. اینکه تا چهحد توفیق بهدستآورده یا دچار ضعف و ناکامی شدند، موضوعی است که باید از زبان خودشان شنید.
تأثیرگذاری قلمرو فرهنگ، در طول تاریخ بر ملتها و سرزمینها امری مشهود بوده اما همواره نوسان داشته است. در هر مقطع و دورانی که حکمرانی فرهنگی ارج و قربی داشته، ما شاهد برآمدگی و بالندگی فرهنگ و اندیشه بودهایم، زیرا حکمرانی هوشمندانه در حوزه فرهنگ، حتما گفتمان تازه خلق میکند و هر گفتمان و حرکت نوآورانه مبتنی بر پیشینه تاریخی و فرهنگی، بیتردید جمعیتی را با خود همراه و همرای خواهد کرد.
اندیشه و قلم، وقتی سازنده باشند، میتوانند جوامع بشری را شکل دهند و موجب تعالی و تحقق اهداف بلند در دهکهای مختلف جامعه شوند. این مهم، از کوچه کتاب و مطالعه میگذرد، قبل از آن اما باید نیاز و عطش افراد را به کتاب و کتابخوانی برانگیخت؛ مسالهای که بهشدت در آن ضعف و حتی اهمال داریم و بدون تعارف، دستگاههای متصدی فرهنگ و رسانهها، یا اهمیت و حساسیت موضوع را درک نکردهاند، یا اولویتهای کاری دیگری برای خود متصور هستند؛ ممکن است آن اولویتها - حتی - با مقوله کتاب هم مرتبط باشد اما چون از «سرچشمه» و «بزنگاه حیاتی فرهنگ» غفلت شده، در مراحل بعدی هم موفقیتی به دست نمیآید؛ نتیجهاش انتشار کتاب با شمارگانی محدود است، مثلا ۵۰۰ جلد! آنهم برای کشوری که بالای ۸۰ میلیون نفر جمعیت دارد!
گریز از کتاب و دوری از مطالعه در ایران، عامدانه نیست، بلکه عواملی در این مسیر وجود دارد که کتاب را به اشتباه، در زندگی مردم به «کالایی زینتی» بدل کرده یا حداقل در جایگاه «اولویت چندم» و نه مهمترین اولویت نشانده است. اجتناب از خواندن و بیاعتنایی به محتواگرایی و معرفتافزایی با کتاب، سطح فرهنگ را تنزل میدهد و دهها اتفاق بد دیگر... که هرگز زیبنده جامعه ما نیست.
انگار اصلا حواسمان نیست که «کتابنخوانی» مساوی است با بحران و نهایتا شکست اقتصاد نشر! و متعاقب آن، یاس و دلسردی صاحبان صنوفی که معیشت و رنگ و روی سفرهشان، ارتباط و اتصال به رونق کتاب دارد. «کتابنخوانی» در همین ۱۲-۱۰ سال اخیر، نویسندگان و مترجمان و پژوهشگرانی را به حاشیه بیتفاوتی و کمانگیزگی کشانده است.
ما کارگران و کارمندانی را داریم که شمار قابل توجهی از جمعیت کشور ما را تشکیل میدهند اما در فیش حقوق ماهانه آنها هیچ خبری از یارانه کتاب و مطالعه نیست. باید کاری کرد تا نیاز به «خواندن و دانستن» در اقشار و طیفهای مختلف جامعه به ویژه جوانان و نوجوانان نهادینه شود.
«راهکار» علمی و عملی برای ایجاد نیاز و عطش به کتاب بهخصوص در جوانان و نوباوگان کشور کم نیست. در باب آنها میشود بسیار گفت و نوشت اما شوربختانه، همت قابل قبولی در این زمینه دیده نمیشود... عملگرایی در فرهنگ اگر نباشد، گفتمانآفرینی هم به رویایی دور از دسترس تبدیل خواهد شد.
بیایید همهباهم کاری کنیم! هنوز هم دیر نشده است...