او با اینکه پدرش مخالف است، اما پای عشقش میایستد تا بتواند با امیرعلی (محمد صادقی) ازدواج کند، اما در این مسیر با مشکلات زیادی روبهرو میشوند، زیرا امیرعلی به خاطر قتل ناخواسته به زندان میافتد و ... البته النازها در جامعه فراوان هستند. جوانان پرشوری که همه را مثل خودشان صاف و صادق میبینند، ولی آنچه در حوزه اختیار و اراده آنها نیست، زندگی را برایشان به گونهای ترتیب میدهد که از وضعیت مطلوب فرسنگها دور بمانند. الناز، ویژگیهای بسیاری به لحاظ روحی و عاطفی دارد و مخاطبان، مرتب او را در موقعیتهای متفاوت میبینند. با میترا رفیع، بازیگر این نقش به گفتگو نشستهایم که در زیر میخوانید.
مخاطب از شروع قصه، شاهد فراز و فرودهای زیادی در شخصیت الناز است و مرتب او را در موقعیتهای متفاوت میبیند. وقتی قرار شد این نقش را بازی کنید، نگران خلق این موقعیتها در بازیتان نبودید؟
شاید همین ویژگی که شما حدس میزنید مایه نگرانی من در بدو آشنایی با پیرنگ اثر شده باشد، همین نکته مرا مشتاق کرد تا مسئولیت خلق این کاراکتر را به عهده بگیرم. طبیعی است، چون کمتر بازیگری از مونوتون بودن نقش و یکنواختی احساسات آن کاراکتر احساس خوشایندی پیدا میکند، مگر به ضرورت اتمسفر اثر یا یک دلیل محکم دراماتیک. موقعیتهایی که الناز تجربه میکند و به تبع او من نیز در همان هندسه عاطفی قرار میگیرم، به عنوان یک بازیگر این امکان را به من میداد تا تمام حواس و غریزهام را به کار بگیرم و چالش دلچسبی بود.
الناز، شخصیت بسیار آرامی دارد. حتی در شروع، مخاطب با خودش میگوید این شخصیت حتما سفید مطلق است، اما در ادامه میبینیم اتفاقا میترا در شرایط بحرانی، رفتارهایی دارد که برخلاف انتظار و توقع مخاطب است؛ به عنوان مثال وقتی پدرش تصمیم میگیرد او را به ترکیه بفرستد، اما او یک تصمیم عجیبوغریب میگیرد و به دنبال فردی میرود که او را دوست داشته است. درباره این سکانسها تا چه میزان با کارگردان صحبت کردید تا بتوانید درست خلق کنید؟
از همان ابتدا وقتی درباره الناز یوسفیان گفتگو میکردیم، خبری از صحبت درباره طغیان و عصیان و اتفاقهایی از این دست نبود؛ بلکه ما درباره طبیعت عواطف بشری صحبت میکردیم و اتفاقاتی که بر الناز حادث میشود و او را به عنوان یک جوان آگاه و امروزی که از قضا عاشق است، وادار به واکنش میکند. همه ما میدانیم هیچ چیزی بدون محرک رخ نمیدهد و اساسا مقوله بازیگری نیز واکنش به این محرکها و کنشهاست. پس من هم طبق صحبت شما، الناز را دختری آرام، روشن، با احساس و متین میدانم، اما نکته این است که همه چیز در یک لحظه و بزنگاه مشخص رخ میدهد و کاری میکند ما از یک شخصیت آرام و مسلط شاهد تصمیماتی جسورانه باشیم.
به نظرتان امثال النازها چقدر در جامعه مابهازای واقعی دارند و آیا شما برای خلق این شخصیت مابهازایی داشتید و از دختران جامعه الگو گرفتید؟
اگر بخواهم به این سؤال پاسخ دهم، آن وقت باید راه رسیدن به نقش را بگویم و اینکه از تحلیل و بررسی مابهازای بیرونی بهره بردهام یا نه که آن میشود بررسی شیوه بازیگری من. بهتر میبینم صرفا درباره وجود انسانهایی که مابهازای واقعی الناز هستند و در جامعه و کنار ما در حال زندگی هستند صحبت میکنم؛ بله، به عقیده من وجود دارند دختران یا پسرانی که همواره برای رسیدن به مطلوب، صادقانه تلاش کردهاند و از جان و آسایش و زمانشان چشم پوشیدهاند، اما به دلیل مشکلاتی که مثل گیاهان خودرو سر راه آنها سبز میشوند، ناکام و ناآرام باقی ماندهاند. جوانانی که همواره به واسطه چشم ناظر کنترل و از هدف و خواست اصلی قلبشان دور میشوند، حالا این چشم ناظر میتواند خانواده باشد یا سیستم آموزشی یا هر سیستمی به هر حال، منظور من این است النازها فراوانند؛ جوانان جسور و پرشوری که همه را مثل خودشان صاف و صادق میبینند، ولی مختصاتی که در حوزه اختیار و اراده آنها نیست، زندگی را برایشان به گونهای ترتیب میدهد که از مطلوب فرسنگها دور بمانند.
فکر نمیکنید رفتارهای الناز کمی با دختران امروزی جامعه فاصله دارد؟ با اینکه امیرعلی در گذشته او را رها کرده، اما دوباره به او کمک میکند به کارخانه بیاید و حتی سوءسابقه امیرعلی هم برایش مهم نیست.
در پاسخ سؤال شما باید بگویم چیـزی که هـرگـز تاریخ انقضـاء ندارد عشـق است. عاشق همواره در صدد بهرهمند کردن معشوق است. حالا بهرهمندی در هر زمینهای هر هزینهای که میخواهد داشته باشد هم مهم نیست. در سکانسهایی شاهد گفتوگوی الناز با دوستش بودیم و او ابراز میکرد از عشق فارغ است و هر چه بوده را فراموش کرده…، اما درنهایت، در تنهایی او میدیدیم این فراموشی فقط به زبان بوده و قلبش هنوز درگیر عشقی است که دو سال قبل به طور پنهانی توسط پدر خودش رانده شده بود. حالا اگر بخواهم الناز را با جوانان امروزی مقایسه کنم، شاید نظر شما حقیقت داشته باشد و در جامعه کنونی انسانها کمتر عاشقند و بیشتر عاقل و عشق به معنای راستین و عمیقش در کمتر سینهای جاخوش میکند؛ بنابراین خصوصیت عاشق بودن الناز، این نقش را برای من صدها برابر عزیزتر میکرد.
بیشتر بازیهای شما مقابل مهدی سلطانی است که سابقه بازیگریش زیاد است. نگران نبودید بیشتر صحنههایی که قرار است بازی کنید، کنار ایشان باشد؟
پیش از هر چیز میخواهم بگویم آقایسلطانی قبل از آنکه بازیگری درجه یک باشند، انسانی درستکار و خردمندند. به عقیده من، این برای یک انسان بالاترین امتیاز است. پس چرا من باید از همکاری و همنشینی با انسانی مثالزدنی و هنرمند هراسی به دل راه بدهم؟ بهعلاوه این همکاری مایه افتخار و این نسبت پدر-دختری برایم دلنشین بود. همیشه جدا از تمرینی که قبل از برداشت اصلی رخ میداد، درباره لحظات و موقعیتهایمان گفتگو میکردیم و بارها بهواسطه گفتههای پدرم به نتایج خوبی رسیدم.
برخی دیالوگهای الناز که درباره بها دادن به جوانان و نخبههاست گلدرشت به نظر میرسد. این دیالوگها در فیلمنامه بود یا سر صحنه کارگردان خواسته بود دیالوگها به این شکل دربیاید؟
بیشتر سؤالاتتان را میپسندم و باب طبع من هستند! من مسئول به دوش کشیدن بار دراماتیکی هستم که نقش الناز بر شانههایم گذاشته، اما نمیتوانم سلیقهای عمل کنم و بگویم فلان دیالوگ در بهمان فضا غیرطبیعی به نظر میآید. آن هم زمانی که کارگردان در آن لحظه وفادار به فیلمنامه است. زمانیکه شما چاینبات مینوشید، نمیتوانید برای جلوگیری از ابتلا به مرض قند، شیرینی را از چای جدا کنید؛ شما پذیرفتهاید چاینبات بنوشید. این فیلمنامه برای سازمان صداوسیما به نگارش درآمده و کارگردان هم دست به تولید همان نوشته میزند. البته همواره چه از جانب من چه از جانب گروه، تلاش بر این بوده که لحظات و گفتگوها باورپذیر و ساده و شبیه زندگی واقعی باشند، اما گاهی متریالی که در دست داریم، مانع از رخ دادن این فرآیند میشود. جدای از مسأله فرم، من با محتوای آن دیالوگها کاملا موافقم و فکر میکنم تا وقتی یک جامعه به شایستهسالاری دست پیدا نکند، آینده روشنی نخواهد داشت. ولی درنهایت مهم این است که این حرفها تا چه میزان جامه عمل میپوشند. کارگردانی این سریال به عهده دو کارگردان بود و بخشهایی از سریال را با بهرنگ توفیقی ضبط کردید و بعد سکانداری ادامه کار به عهده اصغر هاشمی شد. برایتان سخت نبود با دو کارگردان کار کنید، زیرا هر کارگردانی نگاه خودش را در کار دارد. برای من عجیب بود؛ زیرا تا به حال چنین تجربهای نداشتم. به هرحال با هدایت و گفتوگوی یک کارگردان، نقشی را آغاز و مهندسی میکنی و بعد باید با کارگردانی دیگر همراه و هماهنگ بشوی. هر دو کارگردان بسیار محترم و عزیزند، اما به هر حال تجربهای تازه بود. وقتی قرار شد من در این پروژه همکاری کنم، آقای توفیقی بودند که در پروسه پیشتولید حاضر بودند و زحمت ساخت نیمه نخست تولید سریال را ایشان به عهده داشتند و از نیمه کار همانطور که میدانید آقای هاشمی در سمت کارگردان به پروژه پیوستند و کار را پیش بردند.
هر دو زحمت بسیار کشیدند و به ایشان خسته نباشید میگویم و از همراهی و هدایتشان ممنونم. به هرحال طبیعی است تفاوتها در جهانبینی و زیباییشناسی ایشان وجود داشته باشد، اما نکتهای که باعث انسجام اثر میشد، خط اصلی فیلمنامه بود و اینکه هر دو هنرمند با وفاداری به روایت، گروه را هدایت میکردند و این موضوع باعث شد کار یکپارچگی خود را تا حدودی حفظ کند. حضور آقای مهدی رضایی، مدیر فیلمبرداری نیز به تداوم زیباییشناسی و یکدستی قاببندیها که از ابتدای فیلمبرداری در زمان آقای توفیقی شکل گرفته بود بسیار کمک کرد. تجربه با دو کارگردان در یک اثر واحد رخدادی است که در سینمای جهان به کرات دیده میشود و گاهی سریالها حتی با دو یا چند کارگردان تولید میشوند. البته آقای هاشمی هم با توجه به نیمه نخست سریال که ساخته آقای توفیقی بود تا حدودی همان جهانبینی را دنبال میکردند تا از دو دست شدن کار جلوگیری شود. من همینجا دست تمام کسانی که در این راه یاریام کردند را به مهر میفشارم و از آقایان مهام، توفیقی و هاشمی سپاسگزارم.
گلنار سریال «گیلدخت» هستم
رفیع در پاسخ به این سوال که چرا گزیدهکار هستید و کمتر بازی میکنید، توضیح میدهد: امیدوارم اینگونه باشم که میگویید، ولی حقیقت این است که من توفیق داشتم از مهرماه سال ۱۳۹۸ تا همین ماه قبل، مقابل دوربین و مشغول همکاری در دو پروژه بلندمدت و دشوار باشم. پیش از این مشغول بازی در یک پروژه دو ساله بودم. آن کار یک ملودرام عاشقانه عهد قجری بود که در ۶۰ قسمت تهیه شدهاست؛ سریالی به نام «گیلدخت». یک داستان کلاسیک و قهرمانمحور که قهرمانش دختری به نام گلنار است. خدا خواست دو سال مشغول خلق کاراکتر گلنار باشم و پس از چند روز استراحت توفیق پیدا کردم به پروژه بیهمگان بپیوندم. ولی درکل این کیفیت نقش است که مرا به رغم طول زیاد کاراکتر از حضور در پروژهای منصرف و گاهی با وجود کوتاهی نقش مرا مشتاق به همکاری میکند. هر چند چه درباره گلنار و چه الناز، هر دو کاراکتر هم برایم از لحاظ آرتیستیک جذاب و پرچالش و هم از نظر طول حضور، نقشهای بزرگ و پرزحمتی بودند.
روزنامه جام جم