محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلص شعری «م.سرشک» چه به عنوان شاعر چه در مقام مولف و پژوهشگر، اتفاقاتی را در شعر و ادب فارسی رقم زده که می توان به ابعاد و زوایای گوناگون هر کدام پرداخت و شخصیت های شاعری و نیز جایگاه استادی او را بیشتر شناخت. به همین منظور با بهروز یاسمی -که منتقد شعر و نیز شاعر است- درباره دکتر شفیعی کدکنی گفت و گو کرده ایم و از هر دو وجه شخصیتی او سوالاتی پرسیده ایم که پاسخ هر سوال، امکانی است برای درک بهتر نقش و جایگاه دکتر شفیعی کدکنی در حیات و زبان ادبیات فارسی.
دهه۵۰ و حوالی انقلاب، اشعار شفیعیکدکنی بسیار مورد استقبال قرار گرفت. فکر میکنید چرا در آن زمانه اشعار ایشان، آنچنان جایگاهی پیدا کرد؟
اگر منظور شما مشخصا دوره انقلاب است، وجه یا بنمایه سیاسی و اجتماعی شعر شفیعیکدکنی است که توجهات را به خودش جلب کرد و البته اینکه شعرهای ایشان ساده و زمزمهپذیر هستند. کتاب شاخص آقای دکتر شفیعیکدکنی، «در کوچه باغهای نیشابور» است که اشعار سیاسی ایشان را شامل میشود و اشعاری مثل تبارنامه خونین این قبیله کجاست/ که بر کرانه شهیدی دگر بیفزایند؟/کسی به کاهن این معبد شگفت نگفت /بخور آتش و قربانیان پی در پی/هنوز خشم خدا را فرو نیاوردهست؟ یا شعر حلاج: با ابر گیسوانش در باد/ باز آن سرود سرخ «انا الحق»/ورد زبان اوست/ تو در نماز عشق چه خواندی؟/ که سالهاست/ بالای دار رفتی و این شحنههای پیر/ از مردهات هنوز/ پرهیز میکنند... اشعاری موزون و به یاد ماندنی هستند که مفاهیم سیاسی و اجتماعی در آنها مستتر است.
وجه سیاسی و موزون بودن شعرهای این مجموعه در زمان انقلاب، اقبال عمومی را در پی داشت. در آن زمان کتابی نداشتیم که تجدید چاپ شده باشد، ولی «در کوچه باغهای نیشابور» بارها تجدید چاپ شد.
ولی همین شعرها بعدها دیگر چندان اقبالی نداشتند...
شاعران معمولا یک زمان طلایی (Golden Time) دارند. بعضیها همچون شاعران قدیم فرازمانی نیستند مثل سعدی، فردوسی، حافظ، خیام و.... برخی شاعران ما با یک کتاب درخشیده و دیده شدهاند، از جمله آقای دکتر کدکنی که البته ایشان بعد از انقلاب بر تحقیق و پژوهش متمرکز شدند و زمان چندانی را به شاعری اختصاص ندادند. کتابهای تحقیقاتی ایشان در زمینه شعر بسیار مهم هستند. همان تصحیحاتی که بر آثار دیگران داشتهاند، بسیار ازرشمند است، چه رسد به کتابهای گرانسنگی مانند صور خیال در شعر فارسی و موسیقی شعر.
این دو کتاب، عظیم هستند. برای تکتک آنها پژوهش شده، کتابهای بسیار تورق شده، پیشینه شعر فارسی بحث و بررسی صورت گرفته تا موسیقی شعر یا صور خیال در شعر فارسی نوشته شده است و این کار کوچکی نیست.
شفیعیکدکنی در جوانی شاعر بودند، دکتر، محقق و استاد دانشگاه نبودند. به عبارتی، اعتبار اولیه دکتر شفیعیکدکنی، شاعری بوده است. هر کدام از ما به عنوانی شناخته شدهایم؛ مثلا من کوچکترین این جماعت به عنوان منتقد معرفی میشوم اما ابتدا شاعر بودم که بعد وارد حیطه نقد شدم یا رضا براهنی عنوان اولیهاش منتقد بوده ولی به عنوان شاعر شناخته؛ یعنی در آغاز منتقد بوده و بعد وارد وادی سرودن شده است.
شهرت آقای دکتر شفیعیکدکنی، شعر بوده ولی ایشان برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفته، درس خوانده، دکتر و استاد شده و تحقیق و پژوهش در کارنامه حرفهای ایشان فربهتر شده است. وقت بیشتری از ایشان، مصروف پژوهش و تحقیق شده در نتیجه وجه شاعری در سایه پژوهشگری قرار گرفته است.
به عنوان یک منتقد، مهمترین ویژگی شعری شفیعیکدکنی را چه میدانید؟
آقای دکتر شفیعیکدکنی در ادامه شاعران مشهور پسانیمایی ایستاده است. این نکته بسیار اهمیت دارد، چون خیلی از شاعران بعدها از اشعار نیمایی فاصله گرفتند و رفتند سراغ اشعار سپید و آزاد. منظورم از شاعران نیمایی، شاعرانی است که به میراث یا به آموزهها یا به پیشنهادات نیما تن دادند و شعر موزون سرودند اما با مصرعهای کوتاهتر و بلندتر. همانطور که احتمالا میدانید شعر نیمایی وزن دارد، وزن عروضی. آنها که به صورت مطلق به پیشنهادهای نیما و این وزن عروضی وفادار ماندهاند، یکی زندهیاد اخوانثالث و دیگری سهراب سپهری است. مثلا فروغ فرخزاد، شعرش ممکن است با وزن عروضی آغاز شود اما در میانه آزاد میشود. «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد» بر وزن مفاعلن فعلاتن سروده شده ولی فروغ در ادامه، جاهایی از وزن عروضی پیشنهاد نیما عدول میکند و به سمت بیوزنی میرود. همچنین احمد شاملو در کتابهای اولش، وزن عروضی را رعایت کرده اما بعد از آن به سمت شعر سپید رفته است.
در کنار این شاعران پسانیمایی، دکتر شفیعیکدکنی حتی یک سطر شعر بیوزن ندارد و به چارچوبهای نیمایی وفادار مانده است. دکتر شفیعی چون جوانتر از شاملو، فروغ، سهراب، اخوان و دیگران بوده، وقتی به انقلاب نزدیک شدیم، تنها شاعر جوان و تأثیرگذار زمان خودش بوده است. فروغ از دنیا رفته بود، سهراب آخرین سالهای عمرش را پشت سر میگذاشت، شاملو و اخوان هم در آخر راه شاعری بودند. دکتر شفیعی کدکنی اما جوان بود، شعرش به روزتر بود، به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه داشت و در نتیجه کتاب کوچک «در کوچه باغهای نیشابور» تأثیر بسیار بزرگی بر مخاطب سیاسی و اجتماعی مقطع انقلاب گذاشت.
چرا شفیعیکدکنی پیرو شعر نیمایی باقی ماند و مانند بقیه سراغ شعر سپید و آزاد نرفت و نخواست تجربه دیگری در این زمینهها داشته باشد؟
ممنونم این سؤال را پرسیدید، چون پاسخ مهمی دارد. دلیلش این است کلا شاعرانی که به دانشگاه رفتهاند کاملا متفاوت هستند با شاعرانی که به دانشگاه نرفتهاند. دانشگاه خاستگاه یک میراث فرهنگی است که پیشینه زبان فارسی محسوب میشود و بر شعر شفیعی کدکنی تأثیر میگذارد. شاعرانی مانند اخوان، شاملو و فروغ به دانشگاه نرفته بودند و سواد آکادمیک نداشتند اما شفیعی به دانشگاه رفت و هم سنت آموزشی و هم سنت ادبی زبان فارسی را دنبال کرد. در نتیجه او به سنتهای شعری وفادار مانده است. در پس سنتهای شعری دکتر شفیعیکدکنی، اساتیدی مانند دکتر خانلری، دکتر همایی، رشید یاسمی و دیگر دانشآموختگان زبان و ادبیات فارسی ایستادهاند که در دانشگاه کرسی داشتند. سنت شاعری و ادبی بزرگان ادیب و دانشگاهی ما بر دکتر شفیعیکدکنی هم تأثیر گذاشته و من تردیدی ندارم اگر دکتر شفیعیکدکنی دانشگاه نمیرفت و درجه استادی نداشت و مجبور نمیشد در همان چارچوب میراث شعر فارسی سیر کند، قطعا ایشان هم به سمتی میرفت که فروغ و شاملو رفتند یا احتمالا مثل اخوان شعر میسرود، چون شعر ایشان به زبان خراسانی اخوان بسیار نزدیکتر است.
به نظرم این نکته بسیار مهم است که دکتر شفیعیکدکنی دانشگاهی است. حتی قیصر امینپور که شاگرد دکتر شفیعیکدکنی در دانشگاه بوده، از همان سنتهای شعری پیروی کرده است. در شعرهای قیصر هم یک مصرع بیوزن نمیبینید.
این نکته را صرفا یک ویژگی میدانید یا ارزشگذاری میکنید؟
نه، من ارزشگذاری یا قضاوتی در این باره ندارم، چون در هر دو زمینه، چه شاعران وفادار به سنتهای نیمایی چه شاعرانی که آزاد و سپید سرودهاند، کتابهای بزرگ شعر داریم.
دکتر شفیعیکدکنی اگر شاعر میماند ارزشمندتر بود یا اینکه به سمت تحقیق و پژوهش رفت؟
باید منظر و زاویه ارزشگذاری را بدانیم. شاید برای خود ایشان به عنوان شاعر یا برای من به عنوان مخاطب شعر ایشان، تمام کتابهای تصحیح و تحقیقات و پژوهشهایی که انجام دادهاند به اندازه یک کتاب در کوچه باغهای نیشابور هم نباشد اما کتابهای تحقیقاتی ایشان برای زبان و ادبیات فارسی و دانشجویان رشته ادبیات فارسی و شاعران جوان، لازم و مهم است بهخصوص از این بابت که بر خلاف غربیها، ما آدم تحقیق و پژوهش کم داریم که فارغ از شعر و شاعری بنشیند و پژوهش کند. اگر دکتر شفیعیکدکنی این کار را نمیکرد، احتمالا کس دیگری انجامش نمیداد. اگر بودند کسانی که این تحقیقات را به انجام برسانند چه بهتر میشد، چرا که دکتر شفیعیکدکنی شعر میسرود و شاعر باقی میماند.
نکته مهمتر اینکه چون ایشان شاعر بوده، به ظرایف شعر فارسی آگاهتر بوده و در نتیجه آثار تحقیقاتی ایشان بسیار دقیقتر و عمیقتر است اما این به قیمت متولد نشدن کتابهای دیگر شبیه در کوچه باغهای نیشابور تمام شده است.
اینکه شفیعیکدکنی شاعر بوده و دست به تحقیق زده، چقدر به نفع زبان و ادبیات فارسی شده است؟
بسیار زیاد. تردید نکنید یک شاعر پژوهشگر قطعا بهتر از پژوهشگر غیر شاعر است. دکتر شفیعیکدکنی چون سواد ادبی دارد، بسیار هم باسواد است و از سوی دیگر شعر را خوب میشناسد؛ در نتیجه آنچه نوشته، انتخاب آگاهانه و دقیق ایشان از مجموعه دستاوردهای پژوهشی و تحقیقاتی بوده است. یک محقق هم میتوانست کارهایی که ایشان انجام داده را بکند، همچنان که بسیاری از مستشرقین غربی از جمله ادوارد براون این کار را کردهاند، ولی برجستگی کتابهای تحقیقاتی دکتر شفیعیکدکنی این است که ایشان شاعر است و میدانسته دارد چه میکند و چه چیزهایی را انتخاب کرده. اینکه شاعری ایشان را تا اندازهای از دست دادهایم بحث دیگری است اما زبان و ادبیات فارسی، کتابهای تحقیقاتی و دانشگاهیان ما از اینکه پژوهشها توسط شاعر باسوادی چون دکتر شفیعیکدکنی صورت گرفته، بسیار نفع بردهاند.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم