گفت‌وگو با شعله شریعتی، نویسنده سریال جاده چالوس

بحران آفریدم تا به همدلی برسیم

شعله شریعتی از معدود بانوان فیلمنامه‌نویس در تلویزیون است که سال‌هاست به صورت مداوم صرفا فیلمنامه‌ می‌نویسد و تا امروز آثار متعددی از او در شبکه‌های مختلف به نمایش درآمده‌اند.
کد خبر: ۷۴۶۸۱۷
بحران آفریدم تا به همدلی برسیم

همسفر و خط قرمز به کارگردانی قاسم جعفری، دختران به کارگردانی اصغر توسلی، لبه تاریکی از سعید سلطانی و سریال جاده چالوس به کارگردانی احمد معظمی که این روزها از شبکه تهران به نمایش درمی‌آید، ازجمله آثار این نویسنده است.

جاده چالوس که جزو معدود آثار مشترک این نویسنده است، با همکاری اعظم بهروز براساس طرحی از آرش قادری نوشته شده و داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که پدر خانواده ورشکست شده و به مادر خانواده رستورانی در جاده چالوس به ارث رسیده است که سر پا نگاه داشتن آن با وجود رقبای سرسخت کار ساده‌ای نیست.

سریال جاده چالوس که ماجرای رقابت‌های زرین و سپهری، مدیران دو رستوران در جاده چالوس را روایت می‌کند تا اینجا بیشتر از هر چیز یک ملودرام اجتماعی به نظر می‌رسد که بخش‌هایی از آن فانتزی از آب درآمده است. درباره این سریال و ویژگی‌هایش با شریعتی گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید.

طرحی که سریال جاده چالوس را بر مبنای آن نوشتید، چه بود؟

طرح اولیه درباره دو رستوران بود که باهم رقابت می‌کنند. وقتی قرار شد، فیلمنامه سریال را بنویسم از من خواسته شد که طرح اولیه آن را هم دوباره بنویسم و به این ترتیب بود که خانواده زرین را خلق و ماجرای این خانواده را کمی قبل‌تر از شروع به کار در رستوران روایت کردم.

آن زمان مدیر شبکه تهران تغییر کرد و من براساس نگاه مدیران جدید و اهداف تعیین شده فیلمنامه سریال را نوشتم و حتی می‌توانم بگویم طرح را تا حد زیادی براساس همین اهداف بازنویسی کردم.

دیدگاه مدیران شبکه تهران درباره این سریال چه بود؟

می‌خواستند محور داستان خانواده باشد و حمایت‌های اعضای خانواده از یکدیگر برایشان اهمیت داشت.

فکر نمی‌کنید باور کردن شخصیت‌های سریال شما سخت باشد؟ همه اعضای خانواده زرین به‌طور غیرطبیعی باهم مهربان و همدل هستند. مثلا پدر خانواده ورشکست می‌شود و هیچ کسی در شرایط بحرانی قرار نمی‌گیرد؟!

ما خانواده‌ای را نشان می‌دهیم که در بحران‌ کنار هم هستند. شاید همه خانواده‌ها ظرفیت و پتانسیل لازم را نداشته باشند که از چنین بحرانی به سلامت عبور کنند، اما می‌خواستم خانواده‌ای را به نمایش بگذارم که باتوجه به زیرساخت‌های شخصیتی، باتوجه به شناسنامه‌ای که از این خانواده ارائه می‌کنم و خصوصیاتی که برای اعضای آن قائل می‌شوم، آدم‌هایی باشند که از پس این بحران بربیایند و از همدیگر حمایت بکنند. در ضمن نمی‌توانیم بگوییم چنین خانواده‌ای نداریم. چون دست‌کم من خودم شخصا چنین بحرانی را تجربه کرده‌ام.

نمی‌توان منکر این ماجرا شد، اما وقتی در دنیای نمایش چنین خانواده‌ای به نمایش در‌می‌آید، دیگر کششی ایجاد نمی‌شود؟

اعضای خانواده زرین معتقدند اگر همه چیز را از دست دادیم، در عوض از لحاظ عاطفی، روحی، خانوادگی، کنار هم هستیم و همدیگر را داریم. طبیعی است که تحت تربیت مادری با چنین دیدگاهی، فرزندان همین‌طور تربیت می‌شوند مثلا امیر پسر خانواده قبل از پدر ماشین خودش را می‌فروشد یا دیگر اعضای خانواده هم سعی می‌کنند به اندازه خودشان باری از دوش پدر خانواده بردارند.

قصد من از خلق این شخصیت‌ها، نشان دادن یک خانواده خوش و خرم نبود. همه ما باهم اختلاف‌نظرهایی داریم و این اختلاف نظر در زمان بحران بیشتر خودش را نشان می‌دهد، اما وقتی داستان سریال را با یک ورشکستگی شروع می‌کنم، این اتفاق به قدری بزرگ و چالش‌برانگیز است که دیگر مجالی برای پرداختن به مشکلات خانوادگی باقی نمی‌ماند و فرصتی نیست که اختلاف‌نظرهای آنها را به نمایش بگذارم، اگرچه در ادامه شاهد بروز برخی اختلاف‌نظرها هستیم که ناشی از شخصیت مستقل اعضای این خانواده است.

من معتقدم آدم‌ها در شرایط عادی خودشان را نشان نمی‌دهند و وقتی یک بحران بروز می‌کند، چالش شکل‌ می‌گیرد و ذات واقعی آدم‌ها مشخص می‌شود. در بحران یا اعضای یک خانواده به جان هم می‌افتند و هر کسی تلاش می‌کند دیگری را مقصر جلوه بدهد یا این‌که از یکدیگر حمایت می‌کنند و بحران را به سلامت پشت سر می‌گذارند. من شیوه دوم را در سریال جاده چالوس طراحی کرده‌ام.

راه سومی هم وجود دارد که اتفاقا واقعی‌تر هم هست. این‌که شخصیت‌ها در بدو امر و در مواجهه با موقعیت بحرانی واکنش‌های حسی و ناپخته داشته باشند، اما کمی بعد خودشان را پیدا و ضمن تحلیل شرایط ایجاد شده، واکنش درست نشان دهند.

اگر سریال ما صرفا درباره ورشکستگی خانواده زرین و دست و پنجه نرم کردن این خانواده با مشکلات بود، می‌توانستیم راه سوم را انتخاب کنیم و حق با شما بود که در آن صورت من حتما شخصیت‌ها را طور دیگری پرداخت می‌کردم، چون در این صورت ورشکستگی بن‌مایه اصلی قصه بود و باید براساس آن رویدادها را طراحی و تعریف می‌کردم، اما در قصه‌ای که شاهدش هستید ورشکستگی یک فراز داستانی است که من از آن عبور می‌کنم و می‌رسم به چالش بعدی که تبدیل یک رستوران متروکه به یک رستوران پررونق است.

چرا از این فراز داستانی عبور کردید؟

چون می‌خواستم فقط ابعاد ورشکستگی را نشان بدهم و چگونگی آن را برای مخاطب جا بیندازم و به سراغ داستان اصلی بروم.

در همین فراز کوتاه نمی‌شد کمی شخصیت‌ها را متفاوت‌تر نشان داد؟

در خانواده زرین همه چیز بر مبنای درستی است. مادر خانواده از ورشکستگی همسرش ناراحت نمی‌شود، از این دلخور است که چرا همسر این بار را به تنهایی به دوش کشیده است، این زن و شوهر به هم اعتماد دارند. زمانی ما اتفاقاتی جز این را شاهد می‌بودیم که مثلا محبوبه متوجه می‌شد احمد به او خیانت کرده یا در نتیجه بی‌کفایتی، بی‌تدبیری و مسائلی از این دست زندگی را به باد داده است. اعضای خانواده زرین می‌دانند که ورشکستگی آنها ناشی از نوسانات اقتصادی است.

زمانی که فیلمنامه این سریال را می‌نوشتیم، واقعا شرایط اقتصادی کشور بسیار آشفته و نابسامان بود. در زمینه صادرات گل واقعا این اتفاق افتاد و ژاپن و پاکستان جای ما را در زمینه صادرات گل گرفتند.

شما بسیار تلاش کرده‌اید که جاده چالوس نکات آموزنده داشته باشد. با این دیدگاه می‌شد رستوران جاده چالوس از دارایی‌های فراموش شده خانواده زرین باشد که در روزهای سخت به یادش می‌افتند و از آن یک فرصت خوب می‌سازند، اما آن را به شکل یک گنج بادآورده نمایش داده‌اید!

الان این‌طور به نظر می‌رسد، چون هنوز داستان را کامل ندیده‌اید. یک غافلگیری بزرگ در انتهای داستان خواهیم داشت که به این مساله مربوط است و در انتها متوجه خواهیم شد، چرا این اتفاق به این شکل رخ داده است. ضمن این‌که در طرح اولیه به مساله ارثیه اشاره شده بود و از من خواسته بودند آن را در قصه نگه‌ دارم. بنابراین من سعی کردم به شیوه متفاوتی به آن بپردازم که نتیجه‌اش ایجاد غافلگیری در قصه است.

سریال جدی است، طنز یا فانتزی؟

سریال طنز است، اما در مواردی فانتزی از آب درآمده چون کارگردان شخصیت مساوات را به فانتزی نزدیک کرده است. من به‌عنوان نویسنده او را کاملا جدی دیدم و طراحی کردم و جایی برای فانتزی در این نقش نمی‌دیدم. طبق نظر من او خودش را کارآگاه معرفی می‌کرد و کاملا در قالب یک کارآگاه ظاهر می‌شد نه با تیپ‌سازی و ظاهرسازی، اما سلیقه کارگردان این بوده که او را به فانتزی نزدیک کند. شاید این تغییر کمی از یکدستی اثر کم کرده باشد، اما به هر حال این سلیقه کارگردان است.

طبق برداشت شما قرار بود مساوات ضد قهرمان قصه باشد؟

نه. او ضد قهرمان نبود و نیست.

یعنی برنامه‌ای برای ایجاد کشمکش در قصه نداشتید؟

کشمکش داستان ابتدا در مناسبات بین خانواده زرین و طلبکارها شکل می‌گیرد و بعد از آن هم با سپهری که صاحب رستوران یاران است.

احتمالا رقابت سهرابی با زرین کشمکش اصلی داستان است، اما چرا این‌قدر طول کشید تا به اصل ماجرا برسیم؟

بله، خط اصلی سریال رقابت بین این دو نفر است، اما این اتفاق خیلی هم دیر رخ نداد. از همان وقتی که خانواده زرین به سراغ رستوران رفت، این کشمکش آغاز شد. سهرابی از همان روز اول شیطنت‌ها و مخالفت‌هایش را شروع کرد، فقط اندازه‌اش تغییر کرد. به مرور هر قدر خانواده زرین برای راه‌اندازی رستوران مصمم‌تر می‌شود و بیشتر تلاش می‌کند، سهرابی هم مخالفت‌های بیشتری از خود بروز می‌دهد. چون او سال‌ها تلاش کرده رستوران جاده چالوس را بخرد، اما صاحبش ایران نبوده و او نتوانسته این کار را بکند و بعد که صاحب رستوران به سراغش می‌آید از هیچ تلاشی برای به دست آوردن آن دریغ نمی‌کند تا این‌که خانواده زرین تصمیم می‌گیرد رستوران را راه بیندازد. بنابراین بعد از آن‌که رستوران کارش را شروع می‌کند، نوع مواجهه و مخالفت او هم تغییر می‌کند.

به نظرم هر چه جلوتر می‌رویم، سریال دلچسب‌تر و شیرین‌تر می‌شود و مخاطب با آن ارتباط بهتری برقرار می‌کند. این سریال با همه انتقادهایی که شما به آن دارید با دشواری‌های زیادی ساخته شده است. تصویربرداری بخش‌های زیادی از آن در خارج از تهران بوده، ساخت و سا‌زهای زیادی خارج از تهران برای این سریال انجام گرفته و گروه تولید مدتی طولانی دور از تهران درگیر ساخت این سریال بوده‌اند. زحمات زیادی برای ساخت این سریال کشیده شده و به نظرم مردم سریال را
دوست دارند.

اعظم بهروز در نگارش این سریال همراه شما بوده است. این همکاری به چه شکلی انجام شد؟

من 15 سال است که به تنهایی فیلمنامه نوشته‌ام. چند کار مشترک دارم و از همکاری با خانم بهروز هم خیلی راضی هستم. ایشان خیلی زحمت کشیدند. درواقع خانم بهروز یک جوان تازه‌کار اما خوشفکر و منعطف است. درباره شکل همکاریمان فقط می‌توانم بگویم که تقسیم کار خیلی خط‌کشی شده نبود. ما از لحظه اول که روی متن متمرکز شدیم، درباره قصه، ایده اصلی، ماجراها و شخصیت‌ها صحبت می‌کردیم و من دیدگاهم درباره قصه و شخصیت‌ها را به ایشان منتقل می‌کردم و ایشان هم به این ترتیب.

شیوه همکاری ما روشی مختص خودمان است که در توضیح آن می‌توانم بگویم، بسیار تعاملی بوده است. معتقدم در حرفه نویسندگی برای همکاری و نوشتن به صورت مشارکتی لازم است طرفین به لحاظ روحی و روانی و فکری با هم عجین شوند.

تا وقتی با کسی به دیدگاه‌های مشترک نرسیم، نمی‌توانیم با او کار مشترک انجام بدهیم. اگر غیر از این باشد یا همکاری شکل نمی‌گیرد یا به نتیجه مطلوب ختم نمی‌شود. من و خانم بهروز با تعامل به دیدگاه‌های مشترک رسیدیم و امیدوارم مردم از نتیجه کارمان راضی باشند.

آذر مهاجر - گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
کری‌خوانی صبح‌گاهی

گفت‌وگوی جام‌جم با هاشم بیگ‌زاده و مجید یحیایی، مجریان برنامه «صبحانه ایرانی »شبکه دو

کری‌خوانی صبح‌گاهی

نیازمندی ها