با این پیشزمینه، یکی از راههای برونرفت از بحران بیبرنامه قابل پخشبودن ساختنِ «برنامههای ترکیبی» تشخیص داده شد...
***
«جُنگ سیاسی» برنامهای هفتگی بود که جمعه شبها از شبکه اصلی تلویزیون (یک) پخش میشد. متنهای نوشتاری این برنامه که توسط گوینده و مجری خوانده میشد تا حد زیادی دربرگیرنده دیدگاههای رسمی یا چیزی نزدیک به آنها بود (جُنگ سیاسی در واقع از اجرای مجری برنامه در خلال تحلیلهایی که روی تصاویر دریافتی از ماهوارهها به نمایش درمیآمد شکل گرفته بود). طبیعی بود که در هنگامه نبود اینترنت و هر چیز دیگری که بتوان فیلم یا دستکم عکسی(!) از جهان خارج را مشاهده کرد این برنامه به رایگان ما را به خارج از کشور میبرد (آن زمان ورود و توزیع نشریات خارجی نیز با محدودیت زیادی توام بود).
موسیقی برنامه «جُنگ سیاسی» نیز در نوع خودش جذاب بود. به نظرم یکی از قطعههای آلبوم پرطرفدار اکسیژن ساخته ژان میشلژار محصول دهه 70 میلادی روی تصاویر عنوانبندی ابتداییِ برنامه جا خوش کرده بود. قطعههایی نظیر این موسیقی در آن سالها که هنر موسیقی هم در وضع بلاتکلیفی به سر میبرد، در واقع به عصای دست برنامهسازان رادیو و تلویزیون بدل شده بود و گاه و بیگاه، بابهانه و بیبهانه، از این قطعاتِ «مجاز» لا به لای برنامههایشان سود میجستند.
از طرفی ـ مثلا ـ تصویر پیشانی و گونه خونین یک دختر معترض و سرکوبشده چشمبادامی و اهل خاور دور در عنوانبندی برنامه «جُنگ سیاسی» و زیر موسیقی ژان میشلژار، بشدت با فضای خاص و آرمانی آن سالها (اعتراضهای اجتماعیای که به واسطه انقلاب علیه رژیم پیشین شکل گرفته بود و تداوم آن روند...) همخوانی داشت. ضمن اینکه به دلایل پیشگفته، تماشاگر بزرگسال بشدت علاقهمند بود تا مسائل مردم دیگر کشورها بیش از پیش بداند.
***
یکی دیگر از جلوهها و برآمدهای برنامههای ترکیبی (البته این برنامهها در تاریخ عمومی رسانه تلویزیون در دنیا ریشه داشت و مولود «سیما»ی پس از انقلاب نبود، بلکه شرایط جدید فقط بر شمار چنین برنامههایی و ساعتهای تولید و پخش آنها افزود) دو برنامه «سرخپوستان آمریکا» و «سیاهپوستان آمریکا» بود. دو برنامهای که شباهت کیفی و کمی زیادی به همدیگر داشت و حالا که سالها از پخش آنها میگذرد و منبع مناسبی هم برای مرور نام عوامل و سازندگانشان وجود ندارد، ولی به نظر میرسد سازندگان هر دو تا حد زیادی مشترک و اصلا شاید به کلی «واحد» بودهاند. نکتهای که وجود و حضور یک گوینده توانا در هر دو برنامه آن را تا حد زیادی تقویت میکند. بگذریم که یکی از اصلیترین علل جذابیت برنامه در آن زمان صدای این دوبلور، مجری تلویزیونی و گوینده قدیمی یعنی زندهیاد حسین باغی بود...
***
زمانی که همه راهها به روی علاقهمندان به تهیه و پخش این آثار در قالب برنامههای سرگرمکننده و نمایشی بسته بود، آنها راه چاره را پناه بردن به ساخت و نمایش برنامههای ترکیبی دیدند. از برنامههایی با موضوع هنر هفتم که میشد لابهلایشان تکههایی کوتاهی از فیلمهای سینمایی را پخش کرد و به همین بهانه و برای جور کردن دلیل اصلی چنین استفادههای هم میشد از مباحث تئوریک یا تاریخی در زمینه فیلمها و هنر سینما سود برد. از برنامههای مختلفی همچون «جادوی سینما»، «سینما تئاتر 62ـ60» «سینمای کمدی» گرفته تا چند سری برنامه خوب و جذاب که با هدف بازشناسی هنر دوبلاژ و مرور سیر فعالیت و معرفی دوبلورهای ایرانی تهیه شد، به همراه ـ مثلا ـ مسابقه هفته با اجرای زندهیاد منوچهر نوذری که با هدف طرح پرسشهایی درباره داستان یک فیلم ابتدا دقایقی کوتاه از آن را پخش میکردند؛ همه و همه جزو برنامههای ترکیبی قرار میگیرد.
شاکله اصلی دو برنامه پیاپی «سرخپوستان آمریکا» و «سیاهپوستان آمریکا» نیز در واقع تکههای فیلمهای مشهور و نیمهمشهور سینمایی بود. هر قسمت از این دو برنامه که گفتیم شباهت تامی به همدیگر داشت، با تکیه فراوان بر متنهایی که در اختیار گوینده (زندهیاد باغی) قرار میگرفت شکل و شمایل خود را پیدا میکرد. این متنها گاه بر صحنههایی صامتشده از فیلمها و گاه بر زمینه نقاشیهایی مرتبط با موضوع خوانده میشد. فیلمهای انتخابی که تکههای کوتاهشان (حداکثر دو سه دقیقهای و گاه حتی کوتاهتر از اینها) پخش میشد نیز عمدتا از میان آثار هالیوودی و بویژه وسترن که به فراخور نام کلی هر سری برنامه (سرخپوستان... و سیاهپوستان...) افرادی از این دو نژاد باید در آنها (یا دستکم در همان صحنههای کوتاه انتخاب شده برای گنجاندن در برنامه) حضوری فعال میداشتند.
مضمون کلی برنامه نیز پیشاپیش معلوم بود؛ سرگذشت قومی و بومیِ افراد این دو نژاد به مثابه مظلومان و قربانیان میراث کشورگشایی (در خصوص سرخپوستها) و بردهداری (در خصوص سیاهپوستها) بهدست کاشفان و برافرازندگان پرچم کشور آمریکا مورد بررسی و تحلیل تاریخی و اجتماعی قرار گرفت، که این بخش با صدای باغی جذابیتهای خود را پیدا کرد...
***
صدای ماندگار زندهیاد حسین باغی در واقع نشانی از یک دوره و زمانه خاص بود، زیرا حتی امروز هم اگر از آدمهای آن دو سه نسل سراغ بگیریم، میبینیم که باغی را با برخی نشانههای آن دوران به خاطر سپردهاند. بگذریم که حتی چهره و صدای خود او نیز تداعیکننده خیلی چیزها بود. از اجرایش در برنامه مسابقهایِ «یک مسابقه؛ 30 سوال» گرفته تا حرف زدنش روی تیزرهای تبلیغاتی لاستیک دنا در تلویزیون و آنونس فیلمها... (راستی آنونس فیلم «عقابها» ساخته ساموئل خاچیکیان را یادتان است؛ «و این تندر خشم است که فرو میریزد...» که با گفتن چنین جملههایی چه کوبندگی و طنین زیبایی در صدای باغی موج میزد؟)
***
اگر دیگر برنامههای ترکیبی آن روزگار، به اصطلاح فقط نوکی به تکهفیلمها میزدند و به گونهای میکوشیدند از نمد آنها کلاهی برای خود دست و پا کنند و به این وسیله تماشاگر کمامکانات آن روز را پای تلویزیون نگه دارند، «سرخپوستان...» و «سیاهپوستانِ آمریکا» به شکل هدفمندتری سراغ این گنجینههای سینمایی میرفتند. مثلا اگر در قسمتی از برنامهای حرفی از رئیسجوزف به میان آمد بلافاصله و این بار کاملا به مناسبت، تکههایی از همان فیلمهایی پخش میشد که این کاراکتر تاریخی در آنها حضور یافته و به هر حال بازیگری هم نقش او را ایفا کرده بود. اصلا (و به همین ترتیب) بود که ما نخستین بار قسمتهایی از فیلم ساخته شده بر اساس رمان مشهور کلبه عمو تم را دیدیم و به بازیگر مهربان و سیاهپوستی که نقش نخست آن را ایفا میکرد علاقهمند شدیم و نیز به سبب اینکه نخستین بار در قسمتهای پایانی «سیاهپوستان آمریکا» پی بردیم که آبراهام لینکلن به عنوان رئیسجمهور آمریکا به تاریخ بردهداری در آمریکا خاتمه داده به او نیز علاقهمند شدیم. (ضمیمه قاب کوچک)
علی شیرازی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شما كه صداوسیمایی هستید. لطفا یك تكه از همون برنامه سیاهپوستان آمریكا را با صدای مرحوم حسین باغی در اینترنت پخش كنید. نوستالوژیك و خاطر انگیزه. ممنون