سینمای هنری معمولا در پی تجربه کردن فرمهای تازه است و سینمای بدنه بر الگوهای ثابت شده و حساب پسداده متکی است.
سینمای بدنه دغدغه گیشه و بازگشت سرمایه دارد اما سینمای هنری ضمن مبتنی بودن نسبی بر سرگرمی، تاثیری عمیقتر و بنیادین بر سینما دارد.
زیباشناسی مرسوم را زیر سوال میبرد و قالبهایی جدید ایجاد میکند، اما این دو نوع سینما بیارتباط با یکدیگر نیستند. در ادامه بخشی از رابطه آنها را بررسی خواهیم کرد.
فیلمفارسی و سینمای روشنفکری
این دو به نظر با یکدیگر متنافر و کاملا متضاد هستند، اما در این میان ، فیلمهایی قرار دارند که یک پا در فیلمسازی و پای دیگر در سینمای نخبهگرا و هنری دارند.
در زمانی که « قیصر» ساخته شد منتقدان به دو دسته تقسیم شدند. عدهای مانند دکتر هوشنگ کاووسی، قیصر را حافظ ارزشهای فیلمفارسی و لمپنی میدانستند اما در مقابل عدهای دیگر مانند پرویز دوایی این اثر را متفاوت و متعلق به رویکرد جدید و نخبهتری به سینما معرفی کردند.
قیصر در میان فیلمفارسی و سینمای هنری حرکت میکرد. فیلمسازش از سویی دغدغههای روشنفکری داشت و از سوی دیگر فرهنگی را بازتولید میکرد که بیشتر خود را در آینه فیلمفارسی و سینمای قبل از موج نو میدید.
سینمای روشنفکری، موج نو و هنری ایران اغلب در مقابل و در ضدیت با فیلمفارسی که حافظ وضع موجود بود، تعریف میشد و هویت مییافت اما به نوعی برخیفیلمسازان مانند فرخ غفاری و علی حاتمی که با نمایشهای سنتی ایرانی آشنا بودند میدانستند برخی عناصر فیلمفارسی وامگرفته از نمایش سنتی ایرانی است که در قالبی بیکیفیت استفاده میشود، لذا الزاما ضعیف بودن فیلمهای عامهپسند آن زمان به آن معنا نبود که همه عناصرش بد و مبتذل است.
آنها با استفاده از داستانهای عامیانه و نمایشهای سنتی سعی کردند قالبی هنریتر بیافرینند و در میانه سینمای عامهپسند و هنری حرکت کنند.
از سینمای هنری به سینمای تجربی
سینمای بدنه بدون سینمای تجربی توان ادامه حیات ندارد. این سینمای روشنفکری و تجربی است که با شکستن ساختارها به نتایجی جدید و زیباشناسی تازه در هنر فیلم میرسد و آن را مطرح میکند و سینمای عامهپسند با برداشت آن عناصر، خود را تازه کرده و عناصر و نشانههایش را ارتقا میبخشد.
در واقع سینمای هنری زیرساختی است از لحاظ ساختاری برای سینمای عامهپسند، همان طور که سینمای عامهپسند و وجودش به لحاظ اقتصادی امکان ساخته شدن فیلمهای هنری را ایجاد میکند.
نسبت ژان لوکگدار، کارگردان فرانسوی موج نو بهعنوان یک سینماگر روشنفکر و تجربی با سینمای آمریکا به همین شکل است.
هالیوود به عنوان نماد سینمای عامهپسند و الگومحور فیلمسازانی را درون خود دارد که آشکارا تحت تاثیر گدار بوده و فیلمهای عامهپسند خود را با عناصر تازه روایی و تکنیکی که از گدار به عنوان یک روشنفکر برداشت کرده، ساخته است.
استیون سودربرگ سازنده فیلمهایی همچون «ارین براکویچ»، «ترافیک»،« 11 یار اوشن»، «تاثیر جانبی» و... بشدت متاثر از گدار بوده است.
او فیلمسازش را به گفته خود متاثر از گدار شروع کرده و بعد از ساخت چند فیلم تجربی، آن تجربیات نخبه را وارد فیلمهای سرگرمکنندهتر و عامهپسندتر در هالیوود کرده است.
فیلمهای پر فروش، تحسین شده و عامهفهمی مثل «21 گرم» هیچ گاه ساخته نمیشدند« اگر بزرگراه گمشده» دیوید لینچ، داستانهای عامهپسند تارانتینو و... به عنوان آثار تجربی و هنری ساخته نمیشدند.
از سینمای عامهپسند به سینمای روشنفکران
کوئنتین تارانتینو نمونه کامل فیلمسازی است که در سینمای تجربی فعالیت میکند اما بشدت متاثر از سینمای عامهپسند آمریکاست.
تارانتینو که خود میگوید با فیلمهای درجه دوم یا اصطلاحا بیمووی (B Movie) فیلمسازی را یاد گرفته در فیلمهای متفاوت و تجربی خود مدام از عناصر فیلمهای عامهپسند استفاده کرده و آنها را در قالبهای تازه و متفاوت به کار گرفته است.
او مشخصا با ساخت «ضدمرگ» خود، یک فیلم سطح پایین را که به آن آشغال فیلم (trash movie) هم میگویند بازسازی کرد.
آشغال فیلمها آثار بدساخت و ضعیفی بودهاند با خشونتهای افراطی اما بسیار مصنوعی. تارانتینو با استفاده از حافظه بصری و علایق مخاطبان عامهپسند به ساحات تازه، تجربی و روشنفکرانه سینما وارد میشود و کاری مهم انجام میدهد؛ آن هم نزدیکتر کردن مخاطب عام به سینمایی هنری و تجربی است.
به لحاظ فکری و مضمونی هم سینمای هنری و روشنفکرانه صدایی تازه و جریانی متفاوت است. فیلمهای عامهپسند غالبا وضع موجود را پذیرفته و محافظهکارند و این سینمای تجربی است که فکرهای تازه و متفاوت را وارد و ذهنیتی تازه را به علاقهمندان سینما معرفی میکند تا از آن طریق جریانهای غالب سینمایی بتوانند تفکراتی تازه را درون خود بازتاب دهند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد