پدر خوب و مهربانم سلام
بعد از رفتنت همه میگفتند آتوسا چرا برای پدرش اشک نمیریزد؟ بابای خوبم، باور کن هنوز که هنوز است هجمهای از اشک در چشمانم جریان دارد، اما برای خروج راهی نمییابد. برای اینکه من «آتوسا» حجازی هستم، دوست ندارم اشکم را ببینند، اما در اتاق تنهاییام، روی صندلی خستگیهایم مینشینم و عاشقانه به تو فکر میکنم. من برای تو و به خاطر تو حتی دور از چشم سعید و ارسلان ماههاست اشکهای عاشقانه میریزم. نمیدونم میدونی یا نه، سعید بعد از رفتن تو با فوتبال خداحافظی کرد چراکه اعتقادش بر این است که فوتبال بدون ناصر حجازی برایش معنایی نخواهد داشت و مردانه روی قول و تصمیمش ایستاد. سعید بعضی از خصوصیات اخلاقیاش هم شبیه خودت است.
بابا ناصر! میخواهم درباره ارسلان با تو سخن بگویم. یادت است میگفتی ارسلان شبیه کودکیهای توست؟ من پیری تو را ندیدم اما فکر میکنم ارسلان شکل پیری تو خواهد شد. یادت است میگفتی ارسلان یار و یاور تنهاییهای توست، مخصوصا وقتی که تیمی نداشتی. ارسلان برای اولینبار قدمزدن در کوچههای شمسآباد را با تو تجربه کرد. همه دلخوشیهای ارسلان این بود که با تو به استخر کوچکی که در خانه بنا کرده بودی برود تا شنا در زمستان را با تو تجربه کند. اما تو تا تابستان 90 هم صبر نکردی و رفتی. برو، برو آنجا که تو را میخواهند. برو آنجا که تو را میفهمند. خاطراتت در دلم میخندند، خاطراتت در دلم میگریند.
شرق
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد