فیلم‌های اسکاری سینمای ایران

سینمای ایران هرچند قدمتی 100 ساله دارد، اما مردم دنیا و سینماگران آن تقریبا از اوایل دهه 50 با این سینما آشنا شدند. در این دهه بود که ایران هم به جشنواره‌های جهانی پیوست و تلاش کرد فیلم‌هایی را تولید کند که بتواند آنها را در این جشنواره‌ها به نمایش درآورد و نشان دهد که ایران باستان، با فرهنگ و تمدن امروز دنیا و دستاوردهای آن آشناست و توانسته آنها را از آن خود کند. برای اثبات همین ادعا بود که متولیان فرهنگ و هنر، قبل از انقلاب جشنواره سینمایی سپاس را راه‌اندازی کردند تا استعدادهای بالقوه را کشف و کارگردانانی را که در چنگ فیلمفارسی گیر کرده بودند تشویق کنند تا فیلم‌های متفاوت و دنیاپسند بسازند.
کد خبر: ۲۸۵۶۷۰

با این رویکرد، داریوش مهرجویی هم که در ایتالیا ساکن بود، فلسفه می‌خواند، فیلم می‌ساخت و دوبله هم می‌کرد، به ایران برگشت و فیلم «دایره مینا» را کارگردانی کرد. این فیلم در سال 56 از طرف ایران به مراسم اسکار معرفی شد، اما موفقیتی کسب نکرد. در سال 57 ایرانی‌ها تصمیم گرفتند فیلم زیبا و مستند باد صبا را که کارگردان خارجی، آلبرلاموریس از مناطق مختلف ایران ساخته بود به اسکار بفرستند که این فیلم هم نتوانست نظر اعضای آکادمی اسکار را جلب کند. بعد از این دو حضور ناموفق بود که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد و متولیان فرهنگ و هنر تا سال 73 با اسکار قهر کردند و هیچ فیلمی از ایران را به این مراسم نفرستادند، اما در سال 73 ایران فیلم «زیر درختان زیتون» ساخته عباس کیارستمی را به آکادمی اسکار معرفی کرد؛ فیلمی که توانسته بود در مجامع سینمایی بدرخشد و نظر مردم دنیا را جلب کند. کیارستمی در این سال به عنوان کارگردانی جهانی معروف شده بود، اما با همه اینها زیر درختان زیتون هم که با محوریت زلزله رودبار و منجیل ساخته شده بود، نتوانست نظر اسکار را جلب کند.

با نگاهی به فیلم‌هایی که تاکنون از طرف ایران به اسکار معرفی شده‌اند، می‌توان به این نتیجه کلی رسید که فرستادن فیلم از طرف ایران به اسکار، معمولا در سایه مناسبات سیاسی قرار گرفته است، البته گاهی هم انتخاب‌ها نادرست بوده، چون در شرایط خاص سیاسی دست‌اندرکاران انتخاب فیلم برای ارسال به اسکار، فضای سیاسی را بر فضای فیلم‌هایی موجود ارجحیت بخشیده‌اند و فیلمی را به این مراسم اسال کرده‌اند که فکر می‌کرده‌اند حتما مورد توجه آمریکایی‌ها قرار می‌گیرد، اما چنین نشده است. مثلا در سال 83، ایران فیلم «لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند» ساخته بهمن قبادی را به اسکار ارسال کرد؛ با این اطمینان که چون قبادی این فیلم را براساس حضور آمریکایی‌ها در عراق ساخته و نشان داده که مردم عراق در زمان صدام چقدر رنج کشیده‌اند، لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند، می‌تواند نظر آمریکایی‌ها را جلب کند، اما این اتفاق نیفتاد و این فیلم به اسکار راه پیدا نکرد.

یا در سال 86، ایران فیلم «میم مثل مادر»، ساخته زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور را به این مراسم فرستاد؛ فیلمی که باز هم نشان از جنایت‌های صدام داشت و در نمایی از فیلم، سرنگونی مجسمه صدام به نمایش گذاشته شده بود. غافل از این که میم مثل مادر، یک فیلم کاملا شخصی بود که مرحوم ملاقلی‌پور آن را برای ادای دین به مادرش ساخته بود؛ فیلمی سرشار از احساس و عواطفی که فقط ایرانی‌ها می‌توانستند با آن ارتباط برقرار کنند و برای شخصیت اصلی فیلم اشک بریزند. داستان میم مثل مادر برای مردم آن طرف مرزها فیلمی تکان‌دهنده نبود چون مناسبات بین شخصیت‌ها فقط مختص ایرانی جماعت بود.

در سال‌های 78، 80 و 87 فیلم‌های رنگ خدا، باران و آواز گنجشک‌ها ساخته مجید مجیدی، به اسکار ارسال شد چون ایرانی‌ها بر این باور بودند که با سابقه‌ای که مجیدی در اسکار دارد، حتما خواهد توانست نظر اعضای این آکادمی را با خود همراه کند، اما بازهم موفقیتی نصیب ایران نشد.

واقعیت این است که در این سال‌ها مسایل سیاسی، بیشتر از هنر بر فضای ایران و آمریکا سایه انداخته بود. این سایه سنگین در سال 74 هم دیده شد؛ زمانی که فیلم «بادکنک سفید» به اسکار ارسال شد، فیلمی که فضا و قصه‌ای کاملا ایرانی داشت و توانسته بود در جشنواره کن هم بدرخشد. در سال 76، فیلم گبه به اسکار معرفی شد که آن زمان هم به دلا‌یلی ایران نتوانست طعم اسکار را بچشد. در سال 85، فیلم کافه ترانزیت به آمریکایی‌ها معرفی شد که شاید با دیدن آداب و سنن آشپزی ایرانی فرهنگ ایران مورد توجهشان قرار گیرد، اما این اتفاق نیفتاد و کامبوزیا پرتوی با کافه ترانزیت هم نتوانست اسکار را به ایران بیاورد؛ همچنان که فیلم‌های زمانی برای مستی اسب‌ها (سال 79)، من ترانه 15 سال دارم (سال 81)، نفس عمیق (سال 82) و خیلی دور خیلی نزدیک (سال 84) هم نتوانستند این موفقیت را کسب کنند.

صداقت آسمانی

مجید مجیدی فیلم «بچه‌های آسمان» را در سال 76 کارگردانی کرد؛ فیلمی درباره کودکان که مقطعی از زندگی یک خواهر و برادر را نشان می‌داد که در جنوب شهر زندگی می‌کردند. ماجرای فیلم از جایی شروع شد که برادر، کفش‌های خواهر کوچک‌تر را که برای تعمیر به مغازه کفاشی برده بود، گم کرد. آنها مجبور شدند که با یک جفت کفش و به صورت نوبتی به مدرسه بروند چون در آن شرایط، پدر خانواده که کارگر بود نمی‌توانست برای دخترش کفش تهیه کند و بچه‌ها با دانستن این مطلب، گم شدن کفش‌ها را از پدر و مادر مخفی نگه داشته بودند. فیلم سرشار از کشمکشی صادقانه بود. مجیدی در این فیلم بعد از گذشت سال‌ها زندگی کودکان جنوب شهری و فقری را که آنها هر روزه با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، به نمایش گذاشت، اما فقر باعث نشد آدم‌های بچه‌های آسمان، کرامت و عزت خود را نادیده بگیرند. بچه‌های آسمان در همان سال توانست جوایز زیادی از جشنواره فیلم فجر دریافت کند. بچه‌های آسمان همچنین توانست نظر توزیع کنندگان خارجی، بخصوص فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها را به سمت خود معطوف کند و چنین شد که پخش جهانی گرفت و توانست برای اولین بار یک اثر سینمایی از ایران را به صورت رسمی در سینماهای دنیا به روی پرده ببرد. داستان بکر، کارگردانی هوشمندانه و صداقتی که در قصه، کارگردانی و بازی‌ها دیده می‌شد دل مردم دنیا و منتقدان سرسخت سینمایی را با خود همراه کرد. همه اینها باعث شد فیلم بچه‌های آسمان از طرف ایران به مراسم اسکار ارسال شود و برای اولین بار فیلمی از ایران در فهرست نامزدهای دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی قرار بگیرد. مجیدی به مراسم اسکار دعوت شد و در کنار اسکار طلایی ایستاد، اما این جایزه را یک کارگردان دیگر تصاحب کرد. با این حال، همین که فیلم تا مرحله نامزدی دریافت اسکار پیش رفت، اتفاقی بود که تاکنون فقط یک بار در سینمای ایران به ثبت رسیده است. بچه‌های آسمان چنان بین مردم دنیا معروف شد که یک کارگردان هندی هم بر اساس آن فیلم ساخت اما این فیلم نتوانست شهرت و محبوبیتی را که بچه‌های آسمان کسب کرده بودند تکرار کند. در داخل ایران برخی گفتند که جهانیان فیلم مجیدی را پسندیدند، چون فقر و سیاهی را به نمایش گذاشته بود اما واقعیت این است که مجیدی در این فیلم فقط صداقت و کرامت انسان‌ها را به نمایش گذاشت. در واقع، آنچه باعث محبوبیت بچه‌های آسمان شد، صداقت آدم‌هایش بود نه فقر. هرچند مجیدی فقر آنها را هم زیبا به تصویر کشیده بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها