در شعر کهن فارسی، برف فقط پدیدهای طبیعی نیست. برف، سکوت است؛ پاکی است و گاهی هم نشانه سختی و صبر. شاعران قدیم، زمستان را خوب میشناختند؛ چون زندگیشان با فصلها گره خورده بود. سرما را لمس میکردند، برف را با دست کنار میزدند و شبهای بلند زمستان را با شعر سر میکردند. برای خیلی از آنها، برف نماد سفیدی دل بود. وقتی حافظ از «برف پیری» میگوید، فقط از گذر زمان حرف نمیزند؛ از وقاری میگوید که با سالها تجربه به دل انسان مینشیند. از طرف دیگر سعدی، زمستان را گاهی آزمون صبر میبیند و گاهی فرصتی برای دروننگری.
کلا در نگاه شاعران، زمستان الزاما فصل اندوه نیست؛ حتی برعکس، فصل امید است. برف که میبارد، زمین نفسی تازه میکند و همهچیز برای دوباره سبزشدن آماده میشود. شاید بههمین دلیل است که شاعران، حتی وقتی از سرمای زمستان مینویسند، چشمشان به بهار است. امروز هم با وجود اینکه زمستان دیگر مثل زمستانهای قدیم پربار نیست اما باز همان حسوحال را دارد. هنوز میتواند ما را کمی آرامتر کند، به فکر فرو ببرد و از شتاب روزمره دور کند. شاید بههمین خاطر است که در اولین روز زمستان، دلمان بیشتر از همیشه به خواندن و عمیق فکر کردن نیاز دارد.
چاردیواری این هفته هم درهمین حالوهوا و با نگاهی زمستانی منتشر شده است. این شماره،تلاشی است برای همراهی با جریان زندگی؛ از دروغهای زیبایی در چهره گرفته تا سفر، سلامت و کلا حالوهوایمان در روزهای سردسال.زمستان امسال هم آمد؛ با همه سکوت و زیباییاش. امیدواریم این شماره از چاردیواری همراه خوبی برای شما در روزهای پیش رو باشد.
دعوتتان میکنیم این ویژهنامه را بخوانید و زمستان را، مثل شاعران، کمی عمیقتر ببینید.