معمولا ما از آلودگی هوا ناراحت میشویم اما کمتر به این فکر میکنیم که گاهی همین اجبار به ماندن در خانه، فرصتی است برای نزدیکتر شدن، خندیدن، یاد گرفتن و ساختن خاطراتی که بیرون از خانه شاید هیچوقت پیش نیاید.
وقتی خانه میشود زمین بازی
روزهای آلوده قرار نیست خستهکننده باشد. کافی است چند ایده ساده به خانه بیاورید تا حتی اگر هوا پر از دود هم باشد باز شما در خانههایتان شاد باشید.
مثلا میتوانید با بچهها بازیهای خانوادگی انجام بدهید. به این شکل که پدر روی مبل بنشیند، مادر داور شود و بچهها نقش بگیرند: پانتومیم، اسم و فامیل، «من کیام؟» یا حتی ساختن داستان زنجیرهای که هرنفر یک جمله به آن اضافه کند.
خندههایی که در این بازیها از ته دل بیرون میآید، بهترین خاطرات عمر آدم میشوند. پس خیلی راحت از کنار این بازیها نگذرید.
یا اگر خانواده اهل موسیقی است، یک کنسرت خانگی با هر چه که در دسترستان است، راه بیندازید. حتی میشود خانه را به اردوگاه ورزشی تبدیل کرد؛ مثلا چند حرکت نرمشی، طنابزدن آرام در اتاق یا حتی مسابقه ایستادن روی یک پا! این کارها هم برای بچهها انرژیزاست و هم برای سالمندان تمرینی ایمن برای حفظ تحرک.
در آخر روز، وقتی نفسها گرم شده و خندهها هنوز روی لب مانده، میشود چای داغ را با شادی نوشید و گفت: «دیدی؟ اصلا دلمان برای بیرون تنگ نشد.»
هوای تازه برای ذهن و دل
در روزهای آلوده، شهر زشت است و سکوت خانه، فرصتی برای آرام شدن و با هم بودن.
مادر میتواند آلبوم عکسهای قدیمی را بیاورد و پدربزرگ با ذوق توضیح دهد که این عکس اولین روز مدرسه پسرش بوده یا مادربزرگ بگوید این همان تابستانی است که همه به شمال رفتند و باران یکدفعه همه را خیس کرد و کلی خاطرات را از این طریق مرور کرد. بچهها وقتی گذشته خانواده را میشنوند، احساس ریشهداربودن میکنند و حس میکنند به داستانی بزرگتر از خودشان تعلق دارند.
اگر در خانه نوجوان دارید، از فرصت این روزها استفاده کنید و با او گفتوگوهای دوستانه داشته باشید؛ نه درباره درس و آینده بلکه درباره فیلمی که دیده یا موسیقیای که دوست دارد.
و چرا از این روزها برای آشپزی خانوادگی استفاده نکنیم؟ پختن یک کیک ساده با کمک بچهها، بوی شیرینیای میسازد که از هر دستگاه تصفیه هوایی مؤثرتر است! همه میخندند، آرد روی لباسها مینشیند و در آخر، وقتی کیک آماده میشود، احساس شادی در خانه پخش میشود.
یاد گرفتن، آرام شدن، با هم بودن
اگر قرار است خانه پناهگاه باشد، باید آن را پُر از معنا کرد. روزهای آلوده بهترین زمان برای یادگیری و کشف تواناییهای تازه است.
میشود با بچهها کاردستیهای مختلف از کاغذ، چسب و مقوا درست کرد یا میشود به آنها یاد داد چطور با وسایل ساده ماسک پارچهای بسازند یا گیاهان خانگی را آبیاری کنند. آموزش در چنین فضاهایی تبدیل به بازی میشود و بازی یعنی یادگیری بیفشار.
این روزها برای بزرگترها هم فرصت خوبی است تا به سراغ کارهایی بروند که هیچوقت فرصتش را نداشتهاند؛ مثل خواندن کتاب نیمهتمام، یادگیری زبان با اپلیکیشنها یا دیدن فیلمی که ماههاست ذخیره کردهاند.
ممکن است سالمندان خانواده در این روزها احساس بیحوصلگی کنند اما کافی است نقش فعالتری به آنها بدهیم. بگذاریم قصه تعریف کنند، شعر بخوانند یا مهارتی مثل بافتنی یا درست کردن غذاهای قدیمی را به نوهها یاد بدهند.
فراموش نکنیم که آرامش خانه از درون آدمهایش میآید. چند دقیقه مدیتیشن، گوش دادن به موسیقی ملایم یا دعا کردن، میتواند هوای ذهن را پاک کند.
وقتی خانواده دور هم جمع میشوند، بازی میکنند، حرف میزنند و میخندند، در واقع هوایی از عشق و صمیمیت درون خانه جریان پیدا میکند.
کودکی که امروز با پدر و مادرش پانتومیم بازی میکند یا با مادربزرگ کیک میپزد، فردا از همین روزهای آلوده با لبخند یاد میکند.
پس هربار که آلودگی هوا ما را خانهنشین میکند، بهجای ناراحتی، به آن به چشم فرصتی برای زندگی آرامتر، مهربانتر و صمیمیتر نگاه کنیم. البته شاید چارهای هم جز این نداشته باشیم.