بزرگداشت چهرههای ماندگار که با همه نامآوریشان درمجامع علمی وحرفهای اما در میان مردم کمتر شناخته شده بودند، الگوسازی از آنها در قالب گفتوگوها و معرفیهای متفاوت و خلاقه بخشی از تلاش حرفهای این موسسه فرهنگی بوده است.دکتر ناصرالدین صاحبالزمانی در ادبیات معاصر فارسی با کتاب «خط سوم»، خط دیگری باز کرد و طرح دیگری ریخت. چهرهای دانشآموخته روانشناسی که دوره عالی روانشناسی بالینی را در آلمان با دعوت وزارت بهداری از او برای ریاست در خرداد ۱۳۳۸ نخستین اداره بهداشت روانی در وزارت بهداری را راهاندازی کرد. ازمیان آثار او و تاثیراتش، این قلم به برنامه رادیویی «کتاب روح بشر» اشاره میکند که کمتر از آن یادشده واستاد درروند پخش برنامه صوتی توانست دهها واژه فارسی رابه گنجینه زبان مادریمان وارد کند. امروزه ما از بسیاری از اصطلاحات روانشناسی مانند خودبزرگبینی و خودکمبینی و...استفاده میکنیم که پیشنهاد دکتر صاحبالزمانی بوده و بهخاطر شناخت زبان فارسی و تجربهای که در علم روانشناسی داشت، توانست واژگان و اصطلاحاتی پذیرفتنی و روان را در زبان رسانه جابیندازد.گفتوگوی این پژوهشگر رابا غول جامعهشناسی فرهنگ، یعنی سوروکین به یاد داریم. سوروکین از بزرگانی است که آثارش در راهاندازی و غنای رشته جامعهشناسی بسی تاثیر داشته است.گفتوگو با ناصرالدین صاحبالزمانی،این فرهیخته۹۰و چند ساله بهخاطر شرایط جسمی چندان ساده نبود و اطرافیانشان به برگزاریاش چندان خوشبین نبودند، اما اقبال استاد به این گفتوگو شگفتی یاران را برانگیخت. کتاب خط سوم ایشان پژوهش و جستوجویی در دل دادههای تاریخی برای شناخت شمس عجیب و روحیات شگرف این نابغه است؛ کتابی که بهخاطر ارائه پژوهشی میانرشتهای در فضای فرهنگی و ادبی مانند یک رخداد بود. این گفتوگو با یاری اکبر فکری و زهره رمضانی شدنی گردید.
در سالروز بزرگداشت شمس تبریزی هستیم، الان استاد ناصرالدین صاحبالزمانی چگونه به شمس مینگرد و میاندیشد؟
فکر میکنم کتاب خط سوم در حوزه مولویپژوهی یک اثر جاافتاده(کلاسیک) بهشمار میرود.دریافت من از شمس و مولوی بر پایه نظریات روانکاوی و فلسفه غرب و تطبیق اینها بهویژه سه چهره مهم فرهنگ مدرن نیچه، مارکس و فروید است. اگرچه این کتاب در گلشن رنگارنگ و رازآمیز ادب فارسی به بهارانههایی دیگر وشکوفایی گلهایی متفاوت انجامید، اما فکر میکنم همچنان میتوان از این رهگذر گلهای دیگری برچید.
همانطور که شمس خود گفته «از عالَم معنی الفی بیرون تاخت که هرکه آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد هرکه آن الف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد... چنانکه آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لاغیر ... یکی را هم او خواندی هم غیر او ... یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من». چگونه شما با این رویکرد خود شمس به نگارش خط سوم رسیدید؟
کتاب خط سوم نوعی نگاه میانرشتهای را نوین و متفاوت به ادبیات فارسی تزریق کرد. متنی برآمده از مشارکت چند دانش برای تولید فضای ادبی متفاوت تا برای شناسایی یکی از چهرههای خاص تاریخ فرهنگی ایران به کار بیاید. معتقدم اگر شمس نبود ما این مولوی حاضر را اینگونه نمیشناختیم و آن پیشگفته عطار شدنی نمیشد؛ آنجا که در دیدار پدر مولوی، بهاءولد به فرزند خردسالش اشاره کرد و فرمود: «زود باشد تا این کودک، آتش در سوختگان عالم زند.» سعی کردم در خط سوم بیهیچ مقدمهای مخاطب را یکباره به بحث اصلی پرتاب کنم. با این تمهید بر آن بودم که خوانندگانش این اثر را چونان یک متن هنری بنگرند. همانطور که کارگردان یا نویسنده در یک اثر سینمایی توضیحی نمیدهد و مخاطب را یکباره وارد فضای متن میکند، من هم میخواستم که کتابم همینطور باشد.
یادم هست نخستینبار که خط سوم، این کتاب قطور را در دست گرفتم چه غافلگیریهایی که برایم نداشت. هیچ نسبتی با دیگر آثار ادبی تکراری و مشابه ادبا نداشت و یکسره پر از تازگی و تفاوت بود. شمس را چنان بازکاویده و روح و روانش را بازسازی کرده بود که انگار از نزدیک میتوانستی لمسش کنی! رفتار شمس با بزرگان همدوره خودش، نقد تندوتیز او بر صوفیان معاصر و بیدردیهایشان با وجود ادعاهای بسیاری که داشتند. آزادگی و بیپروایی همراه با روح جستوجوگر و بیقراری ذاتی شمس برای پیگیری و شناخت ناشناختههای بینام که سرانجام در وجود مولوی بازشان یافت و... بسیاری از این ویژگیها که درباره دیگر شاعران فرهیخته و فرزانه ایرانی متاسفانه اینگونه پیجویی و تحقیقی نشده!
راجع به شخصیت مولانا و شمس، این دو شخصیت، یک زوج عرفانی بهتماممعنا هستند. شاید اگر شمس نبود، ما هرگز مولانا را بهصورت حاضر نمیشناختیم. عینا، همین احتمال را در مورد شمس میتوان داد. شمس بدون مولانا، «ناشمس» است. زوجیت این دو، اگر بینظیر نباشد، به یقین بسیار کمنظیر است.
از این زوجیت موثر و تاثیرگذار چه نمونهای و برابر نهاد دیگری به یاد میآورید؟
شاید زوجیت سقراط و افلاطون را بتوان البته درعرصه فلسفه تاحدی شبیه مولانا وشمس دانست. به این معنی که اگرافلاطون نبود، سقراط را نمیتوانستیم بهخوبی بشناسیم و متقابلا بدون سقراط، افلاطون نیز، بهصورتی که اینک معروف است، شناخته نمیشد.
چه شد که شما سراغ شمس رفتید با اینکه در علم روانشناسی تخصص داشتید؟
شاید این سخن شمس خود گویای این سؤال باشد:«نشان مرد خداآن است که اورا ببینی ازخدا یاد آید»؛ درسال۴۹ نگاتیومقالات شمس را کسی از قونیه به دست من رساند و به نظرم آمد چه بحث فوقالعادهای است. نثرش با شعرهای خیلی خوب برابری میکند و از لحاظ بار معنایی چیزی کم ندارد. بر همین اساس حدود هزار فیش نوشتم و بارها و بارها تنظیم کردم تا... نتیجه شد کتاب خط سوم.
فضای جامعه ادبی و شناختشان از شمس در نیم قرن پیش در چه حدی بود؟
تصور بفرمایید که در(دایرهالمعارف) دانشنامهها ازجمله دایرهالمعارف اسلامی منبع ومدخل مستقلی درباب شمس تبریزی وجود نداشت!فقط درحاشیه شرح حال مولوی گاهی صحبتی دراینباره بوده یا نبود؛ زیرا درکتابها وحتی اشخاصی، وجود چنین شخصیتی را افسانه پنداشته و میانگاشتند که حضور واقعی و تاریخی نداشته. جالب است که این موضوع از دوران کودکی ذهن من را به خود مشغول ساخت که واقعا شمس چه شخصیتی داشته؟ که ازرهگذر همین نگاتیو مقالات شمس،فرصتی برای این شناخت پیش آمده بود.
با این وجود راه سختی را آغاز کرده بودید.
بله، بسیاری ازدوستانم بهخاطر نامآوری استاد فروزانفر وپژوهش ۲۰ساله او درباره مولوی،کار من راعبث میانگاشتند! از همینرو برای شناخت شمس به دوران زندگیاش در پیش و پس از یورش مغول با توجه به دادههای تاریخی پرداختم. مثلا در یورش مغول و فضای قبل و بعدش و واکنشهای او به وضع موجود، برای مثال: گرانی نان در دوران علاءالدین خوارزمشاه وبیخبریاش از وضع مردم و توهین به آنان بهجای درمان دردشان و خود مردم را مقصر گرانی نان دانستن و... .ما دراین کتاب به تحلیل این وقایع پرداختیم و حتی ارزش پولی را محاسبه کردیم و آن را با ارزش پول امروز سنجیدیم و بیان کردیم تا برای خواننده قابل درک باشد.
اکنون شمس چونان خورشید درفضای فرهنگ روزمیدرخشد همچنان که مولوی درساحت فرهنگی جهان، آفتابی دیگر برافروخته است اما هنگامی که خط سوم در نیمقرن پیش منتشر شد همانند یک اتفاق بود و دیدگاه و پنجرهای تازه بر شناخت این چهره مبهم و کمترشناسا گشود. کتاب شما بر اساس دادههای تاریخی ازکنشگریها ورفتارهای شمس درمقاطع گوناگون میکوشد پیگیرانه این چهره جستوجوگر، محقق، اندیشورز و عجیب را بازبشناسد و در ادامه این روندپژوهشی حتی تیپ، قد،چهره و وقار او را برای مخاطبان تصویر میکند.
مقالات شمس یعنی گفتارهای شمس را مریدان بدونترتیب و گسیخته، جابهجا یادداشت کرده و سپس گرد آوردهاند که به نوشته استاد فروزانفر ارتباط و پیوستگی ژرفی میان این گفتارها و مثنوی شریف هست. سبک و شگرد سخنپردازی و داستانگویی شمس که بداهه و آنی بوده در زبانآوری مولوی به اوج اعجاز رسیده است. پژوهشهای بعدی همانند استاد محمدعلی موحد و محمد خدادادی نشان داده که بسیاری اندیشهها و سخنان حضرت مولوی در مثنوی همانا بازتاب نگاه و اندیشههای شمس در گفتارها یا مقالات است. همانند فرموده خود شمس که: «زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده است و در تازی نیامده است.»
چرا زمانی که کتاب خط سوم در آمریکا چاپ شد شما از شکایت حقوقی در این باره سر باز زدید؟
وقتی دکتر باستانی پاریزی به من خبر داد که خط سوم دوبار در آمریکا منتشر شده و پیشنهاد کرد به دلیل نشر بدون مجوز از نویسنده به پیگیری حقوقی بپردازم، این موضوع را نپذیرفتم زیرا باور دارم با این «فاصله زبانی» که میان نسل اول مهاجران ایرانی و نوههایشان ایجاد شده همین کتاب میتواند رابطی میان این نسل و فرزندانشان باشد. خط سوم در ایران سی و چندبار بازچاپ و منتشر شده است و هنوز امیدوارم نسلی که در خارج از کشور است با چنین کتابی از هویت تاریخی خود آگاه شود.
دقیقا اندیشه درستی است! یادی کنم از نادر مشایخی فرزند چهره آشنا مرحوم استاد جمشید مشایخی که پیشتر در گفتوگو با روزنامه جامجم به من گفته بود: برای تحصیل موسیقی که راهی اروپا شدم دیگر قصد بازگشت نداشتم و به پدر هم گفتم. زمانی نگذشته بود که کتاب خط سوم را برایم فرستادند و آن تاثیر دگرگونساز را مدتی بعد با غزلهای شمس ژرفتر کرد. سپس گلستان سعدی و تذکره اولیای عطار از راه رسید و...
خود شمس هم میگوید: «مقصود از وجود عالم ملاقات دو دوست بود که روی در هم نهند جهت خدا دور از هوی. چه شادم به دوستی تو که مرا چنین دوستی داد. خدا این دلِ مرا به تو دهد. مرا چه آن جهان، چه این جهان. مرا چه قعرِ زمین، چه بالای آسمان. مرا چه بالا، چه پَست. آنکس که به صحبت من رَه یافت علامتش آن است که صحبت دیگران بر او سرد شود و تلخ شود. نه چنان که سرد شود و همچنین صحبت میکند بلکه چنان که نتواند با ایشان صحبت کردن.»
سخنان شمس و مولوی بسی جهانگیر شده و رویکرد به ایشان روز به روز در جهان بیشتر میشود. از دیگر سو یکی از پرشمار تاثیرهای این بزرگان همان نقش وحدتساز و وحدتبخششان در میان ما ایرانیان (یعنی کشورهای ایران فرهنگی و بیش از ۱۳کشور حوزه نوروز) بسیار روشن است. یعنی هرچه بیشتر به اینها بپردازیم همگرایی و وحدت ما ایرانیان فارس، بلوچ، کرد، ترک، لر، قزاق، تاجیک، ازبک، هزاره و ... بهویژه بخشهای خراسان بزرگ و... بیشتر میشود و این افتراق و تفرقههای مصنوعی به کمرنگی میگراید؛ تفرقههایی که آورده دشمن و استکبار است.
عزیز من، فرهنگ ماست که دچار بیماری است و ناراحتیهایی دارد. متاسفانه افراد نابلد زیاد تولید میکند. اما عامل وحدتبخش ایران فرهنگی در بین کشورهای فارسیزبان، بدون شک برازنده وجود شمس و مولاناست. از این دو که بگذریم، فردوسی را نیز که زوجیتی ندارد و یکتنه در حد اعلی برای وحدتبخشی، به ایران فرهنگی و گستره زبان فارسی کوشیده است، میتوان یادآور شد: «بسی رنج بردم در این سالسی/ عجم زنده کردم بدین پارسی / نمیرم از این پس که من زندهام / که تخم سخن را پراکندهام.»
ازسوی دیگر این یادکرد، بایسته توجه است که گرچه مولانا میگوید: «پیر من و مراد من/ درد من و دوای من/ فاش بگفتم این سخن/ شمس من و خدای من! » اما روشن است که مولوی از شمس عبور میکند بعدها از شمس سخنی به میان نمیآورد.
بله، همچنانکه در مناقب افلاکی میخوانیم مریدی افسوس خورد کاش با این همه وصف، شمس را میدیدم و مولوی با غزلی آنی به دهان او میکوبد و تاکید میکند این یاد استاد است وگرنه از هر موی من هزار شمس آویزان است، یا در فیه ما فیه میگوید: اگر پدر ما چند سالی بیشتر زنده بود محتاج شمس نمیشدیم! آن غزل بداهه چنین آغازی دارد که روشن میکند مولوی پس از اخگری که شمس در او افروخت چه خورشیدی گشته و چگونه از شمس و شمسها فراتر درخشیده: گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان / آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان /گفت که سلطان منم، جانِ گلستان منم / حضرت چون من شهی وآنگه یاد فلان ؟ / پیش چو من کیقباد چشم بدم دور باد! / شرم ندارد کسی یاد کند از کهان؟(کهان یعنی کوچکترها، متضاد مِهان و مهتران).
برای پایان سخن این روزها چه میکنید استاد.
هرچند در چندسال اخیر سوی چشمانم گرفته شده اما همچنان درسگفتارهایم را ادامه میدهم که در قالب مجموعه چند جلدی «خط چهارم» در حال انتشار است.
کتابهایی درباره شمس و مولانا
شمس تبریزی
محمدعلی موحد
فرهنگ نشر نو
مقالات شمس تبریزی
محمدعلی موحد
خوارزمی
پلهپله تا ملاقات خدا
عبدالحسین زرینکوب
انتشارات علمی
قوت دل و نوش جان
نصرا... پورجوادی
فرهنگ نشر نو
بازتاب اندیشههای شمس تبریزی در مثنوی مولوی
محمد خدادادی
دانشگاه یزد
عرفان شمس: پژوهشی در اندیشههای عرفانی شمس تبریزی
محمد خدادادی
اطلاعات
دیدار دو دریا
مسلم عباسپور
روزنه
شمس من و خدای من
پرویز عباسی داکانی
نشر علم
ملک گرسنه
نهال تجدد
چشمه
دریا اسب من شده است
نقی سلیمانی
انتشارات قدیانی