او فعالیت خود را از آمفیتئاتر دبیرستان شهید بهشتی سال 1368 شروع کرد و سال 75 از خدمت سربازی برگشت و سال 76 وارد دانشگاه شد و فعالیت خود را در آمفیتئاتر دانشکده ادامه داد.
از سال 79 به تلویزیون گیلان دعوت شد و کارش را از سال80 با تلهفیلم ادامه داد تا این که با سریال «فردای روشن» اولین حضور در کار بلند را در شبکه باران و شبکه دو تجربه کرد.
سال 89 با «قهوه تلخ» به کارگردانی مهران مدیری و سپس در سال 91 با حضور در سریال «گذر از رنج ها» به چهرهای شناخته شده تبدیل شد. سریال «کوبار» اوج فعالیت این هنرمند در سال 97 بود. گفتوگوی پیش رو را با مجید پتکی میخوانیم.
چه شد که وارد تئاتر شدید؟
من بهجز دو سال خدمت سربازی، تمام وقتم در تئاتر بود. یعنی از سال 1365 تا همین امروز در تئاتر مشغول فعالیت بودم. ورودم به تئاتر هم به دوران مدرسه برمیگردد. همان زمان با حضور در تئاتر «صدام در دام» به تئاتر علاقهمند شدم و به بازیگری مشغول شدم. نقشهای سیاهبازی که برگرفته از نمایشهای سنتی ایرانی است را هم اجرا میکنم و به این ژانر علاقه دارم.
گفتید که سیاهبازی را دوست دارید و همین باعث شده نقش منفی بازی کنید؟
نقشهای خاکستری و سیاه را میپسندم. البته همه نقشها کاملا سیاه و خاکستری نبودند، کارهای نسبتا سفید هم داشتیم و شخصیت مثبت هم بودیم. سیاهبازی کار جذابی است. نقش سیاه خاص و کاراکتر خاصی در نمایش ایرانی است. این شخصیت تلاش دارد تا سیاهی درون افراد محتکر و افراد زورگو را نشان دهد.
کار بازیگری در شهرستان سخت است؟
بله. به دلیل نبود نظارت صحیح بر نحوه آموزش بازیگران در حال حاضر تعدادی زیادی هنرجو طالب کسب مهارتهای بازیگری در شهرستان هستند که متأسفانه به نسبت آن استاد خوب کم داریم. اگر هم هنرمند خوبی در سطح استان باشد به دلیل این که مشکل معیشتی دارد، مجبوراست استان را ترک کند و به تهران برود. همین مسأله موجب میشود تا هنرجویانی که تمایل دارند از استادان بنام استفاده کنند پس از وقفههای مختلف، آموزش دقیقی نبینند.
یعنی کار پیدا کردن در شهرستان سخت است یا کسی برای بازیگری که لهجه دارد، فیلمنامه نمینویسد؟
بله متأسفانه سخت است. کار هنر هم مانند خیلی از مشاغل دیگر در شهرستان سخت است؛ بهخصوص که دفاتر سینمایی و تئاتر بیشتر در پایتخت فعال هستند. البته بحث لهجه نیست، زیرا خیلی از تولیدات پایتختی هم با این که بعضا لوکیشین آن در شهرستان است و از بازیگران غیربومی استفاده میکنند، باز دچار مشکلاتی است. بهخصوص این که کارگردان سلایق و علایق شخصی خود را بدون شناخت وارد کار میکند که موجب بههم ریختن فرهنگ و معرفی نادرست آدابورسوم شهرستان و رنجش مردم میشود.
شما در آثار مختلفی بازی کردید که با زبان و گویش خودتان مرتبط بود. به نظرتان اگر کسی دیگر هم بود و بومی نبود، میتوانست این لهجه را درست استفاده کند، چون اخیرا میبینیم خیلی از کارگردانان تلاش میکنند بازیگران غیربومی را برای کارهایشان استفاده کنند؟
اگر مشاوران لهجه در آثاری که در شهرستانها ضبط میشود، فعال شوند و در روند نگارش یا بازنویسی آثار مشاوران فرهنگی ـــ اجتماعی از آن استان دخالت داده شوند بسیاری از مشکلات مربوط به انتقادات پس از پخش مرتفع میشود.
خاطرهای از نقشهایی که بازی کردید، دارید؟
در دو سریال یعنی سریال کوبار و گذری از رنجها، خاطرات شیرین و تلخ زیادی ایجاد شد. پس از مدتها دوست و همکلاسی عزیزم، پژمان بازغی را دیدم و باهم به گویش محلی حرف زدیم. باید بگویم خود پژمان پیشقدم شد.بیراه نیست بگویم در تمام روزهای ضبط این دو سریال برایم پر از خاطره و آموزش بود. روزی به دلیل این که دستمزدها بهموقع پرداختنشده بود و هم این که کم بود، گلهمند بودم برای همین با کارگردان عزیز فریدون حسنپور که حقیقتا جایگاه استادی برای من دارد، شروع به قدم زدن کردیم و حرف میزدیم. یادم است آقای حسنپور گفت:« این روزها فکر کن داری پسانداز میکنی. اون چیزی رو فکر میکنی حقته و نمیگیری، بالاخره یه روزی این قلک رو باز میکنی ومیبینی کلی پول توشه و اون روز باید به ظرفیت خرج اون پولا هم رسیده باشی.»
حقیقتا این موضوع برایم جالب بود. هنرمندی ظرفیت و قدرت بالایی میخواهد.روزی در سریال گذر از رنجها در حالی که نقش سهراب را بازی میکردم، همسر سهراب که خانم ترلان پروانه در آن بازی داشت، در داستان حالشان بد میشود. قرار بود آن صحنه اینطور فیلمبرداری شود که همسر سهراب مریضاحوال است و برای جابهجایی باید از نردبان بهجای برانکارد استفاده شود. یعنی ایشان را روی نردبان بهعنوان برانکارد قرار دهند و یک سمت آن روی اسب و سمت دیگر بر کتف من باشد. درواقع باید این سکانس را اینطوری بازی میکردم. آنقدر این صحنه و سنگینی نردبان و شیب سنگین و مسیر سخت کوه فشار و کمردرد داشت که من از آن درد برای نمایش چهره سهراب در حال مریضی زنش استفاده کردم.
وقتی هنرمند بومی مهاجرت میکند چرخه انتقال تجربه و هنر ناقص میماند. خود من با این که نزدیک به 30سال فعالیت مستمر هنری در موضوعات مختلف داشتم و عناوین مختلف ملی و بینالمللی بهدست آوردم، مجبور شدم مهاجرت کنم.
هنرمند وقتی میبیند از او استفاده نمیشود و محل زندگیاش و فرهنگی که در آن بزرگ شده، با همه سختیها از او و تجارب او استفاده نمیکنند، مجبور به مهاجرت میشود.
این موضوع و این نگاه به هنرجو منتقل میشود و او هم درمییابد چه مشکلاتی را در مسیر دارد. درواقع هنری که از یک هنرمند به هنرجو منتقل نشود محکومبه نابودی است یا در انحصار عدهای معدود قرار خواهد گرفت.
معتقدم هنروران استانی باید درجایی باعنوان باشگاه هنروران ساماندهی وآموزش داده شوند تا ابتدا توسط هنرمندان حرفهای بومی و سپس توسط هنرمندان حرفهای غیربومی آموزش ببینند.
ضمیمه قاب کوچک روزنامه جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد