در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
من هنوز عاشق آن صحنه پنالتیام که اوزهبیو (پلنگ سیاه موزامبیک) در ویمبلی پشت تپه پنالتی ایستاد و توپ را زیر تیر افقی دروازه «عنکبوت زرد» جا داد. باید چند ثانیه قبل از پنالتی را میدیدید که چقدر سینمایی است: «یاشین» با آن کلاه معروفش، خیره در پلنگ مشکی بود و پلنگ از فرط هراساش نمیتوانست چشم در چشم او بدوزد. وقتی داور رخصت داد، پلنگ چندقدمی برداشت و توپ را گل کرد. اما سکانس پایانی این داستان، زیباتر بود؛ اوزه بیو به سوی یاشین دوید، دستش را فشرد و از اینکه دروازهاش را فرو ریخته اظهار شرم کرد. کدام ستاره را میشناسید که از گل زدن به دروازهبانی خجالت بکشد؟ پرتغال آن سال روی سکوی سوم ویمبلی ایستاد اما تمام عالم فهمید که هر ستارهای که در مقابل دروازه لئویاشین پشت نقطه پنالتی بایستد باید اعتبار او را بفهمد. مردی که در دو دهه دروازهبانیاش 150 پنالتی مهار کرده بود مبدع سبک «گلر ـ لیبرو» نیز بود.
نمیدانم بازماندگان «استنلی ماتیوز» ستاره دیرپای فوتبال بریتانیا هنوز آن سماور نیکلای مینیاتورکاری شدهای که یاشین در بازی خداحافظی او اهدا کرده بود نگهداشتهاند یا به جای اهدا به موزههای فوتبال، آن را در سمساریهای یکشنبهبازار عربهای لندن آب کردهاند.
نمیدانم بازماندگان یاشین نیز آن سرویس قهوهخوری زیبا را که آن روز استنلی ماتیوز شخصا به او اهدا کرد نگه داشتهاند یا در جمعهبازارهای مسکو و لنینگراد به ثمنبخسی فروختهاند؟ موزه فوتبال دنیا اگر موزه واقعی بود باید این اشیا را در خود جای میداد تا خاطرات و ضدخاطرات افسانههایش را با اسباب و اثاثیههایش ماندگار میکرد. وگرنه چهچیزی میتواند جای آن قهوهخوری و آن سماور را بگیرد؟
من یاشین را نه بهخاطر تیزچنگیاش که توپ طلای فوتبال جهان را مالک شده بود بلکه به خاطر معصومیت پنهان در چشمانش دوست داشتم. هنوز تصاویر سیاه و سفید یک مصاحبه از او در تلویزیونهای برزیل را به یادگار دارم که وقتی وارد تالار فیلمبرداریشان شده بود دیده بود که مجری برنامه چند اسطوره برزیلی را هم دعوت کرده است و یک دروازه نیز در گوشهای از استودیو کار گذاشته که هنگام گفتوگو، از یاشین بخواهد که بهصورت زنده در برابر پنالتیهای ستارههای ریو امتحان پس دهد. یاشین آن روز در دروازه ایستاد و هر سه پنالتی را گرفت و میلیونها بیننده به این مسابقه فانتزی نگاه کردند و دیدند که او بعد از هر پنالتی گرفتن، چگونه سرش را از شرم میاندازد پایین. وقتی مجری، جایزه این هنرنمایی را کف دستش گذاشت یاشین با اینکه در کشور سوسیالیستی شوروی، به اندازه پرولتاریا پول میگرفت و میدانست که این پولها چقدر میتواند فرم زندگی او را تغییر دهد، اما همانجا چک اهدایی را تقدیم کانون تربیتی ریو کرد. او با به یاد آوردن چشمهای دو دخترک خود «آیرینا و النا» تصمیم گرفت پول را تقدیم کانون کند و خود بدون سوغات به مسکو بازگردد. هیچ دروازهبانی در تاریخ فوتبال جهان به اندازه او اهل خانواده نبود و هیچ زنی به اندازه والنتینا که از سال 1955 که با یاشین ازدواج کرده بود او را درک نمیکرد. بهترین دروازهبان دنیا حتی یک بار به والنتینا اخم نکرد. گیرم سیر کردن این مرد که والنتینا دائم میگفت مثل شیر به ظرف غذا حمله میبرد، آسان هم نبود.
مردی که هرگز کلاه مشکی قدیمیاش را هنگام بازیها از خود جدا نکرد. او با آن کلاه مشکی احساس اطمینانی در خودی مییافت که با هیچ چیز دیگر پیدایش نمیکرد. یکبار که کلاه مشکیاش را کنار تیر گذاشته بود یک توپجمعکن گندهبک آن را برداشته و به سمت لژ مخصوص ورزشگاه انداخته بود. یاشین که در عمرش به کسی التماس نکرده بود بعد از بازی قلبش در فراق کلاه، چنان به تپش افتاده بود که انگار عزیزترین یادگاریاش را از دستش قاپیدهاند و بالاخره آنقدر التماس کرد تا کلاهش را پس دادند. او همیشه در ابتدای بازی حتما باید توپِ بازی را لمس میکرد و با او با زبان پریان سخن میگفت. انگار که با الینایش نجوا کند. میگفت دروازهبان مثل یک نجار که همیشه با چوب حرف میزند باید با توپ تلهپاتی برقرار کند.
نمیدانم این روزها بالاخره فیلم مستند «لئو یاشین» که قرار بود همزمان با جامجهانی 2018 در سینماهای مسکو نمایش داده شود روی پرده رفت یا نه. او بچه جنگ بود اما در 15 سالگیاش آسمان، آبی شد. لئو بیست سال تمام، قفس توریاش را به مثابه خاک سرزمیناش دید که هیچ سرباز دشمنی حق ندارد در آن پدافند کند و روزی که بازی خداحافظیاش با حضور ستارههای اروپایی در ورزشگاه مسکو برگزار شد، یک صدهزارنفر دلدادهاش جمع شده بودند تا نجیبترین گلر جهان را به خدا بسپارند. مردی که تا 40 سالگی 85 بار از دروازه وطناش دفاع کرده بود و هربار فکر کرده بود که از رزمناو پوتمکین دفاع میکند. مردی با چشمان نجیب روشن که دخترانش را از مرد سال فوتبال اروپا شدن(1963) بیشتر دوست داشت. یاشین در تمام آن بیست سالی که بر دروازهها حکمرانی میکرد یکبار هم دیده نشد که بر سر مدافعانش داد و فریاد بکشد یا خط دفاعیاش را به خاطر سهیم بودن در گل خوردن مفتکی، ملامت کند. وقتی مرد سال فوتبال اروپا شد و توپ طلایی را در دست گرفت، خطاب به خبرنگاران گفت که دوست ندارد همیشه یک غول مقدس باشد. خبرنگاران غربی که همیشه موضعگیری خصمانهای در قبال اتحاد جماهیر شوروی داشتند آن روز برای این حرف لئو از صمیم قلب کف زدند. او وقتی قهرمان المپیک ملبورن 1956 شد با روزی که در موطن اش کارگری میکرد ذرهای توفیر نداشت. پانزده سال بعد از خداحافظی یاشین از دنیای فوتبال که پزشکان یکی از پاهایش را قطع کردند پیرزنان مسکو انگار پسران رعنایشان را در جنگ لنینگراد از دست داده بودند. حالا مردی که در 207 بازی از 438 مسابقه سراسر عمر خود، کلینشیت کرده بود بیپا شده بود.
ابراهیم افشار
روزنامهنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران در گفتگوی تفصیلی با جام جم آنلاین مطرح کرد