گفت‌وگو با بهزاد پروین‌قدس به بهانه سالگرد شهادت شهید حمید باکری

جا مانده در مجنون

سال 62 در چنین روزی، ایران یکی از بهترین جوان‌های خود را از دست داد؛ شهید حمید باکری یکی از مردان رشید و شجاعی بود که با فرماندهی شجاعانه و مدبرانه تا زنده بود از خاک و مرزهای کشورمان دفاع کرد. برادران باکری (حمید و مهدی) به گفته دوستان و آشنایانشان فضائل اخلاقی زیادی داشتند، مردم‌داری، مهربانی و صبرشان را مردم هنوز به یاد دارند، اما این برادران که به فاصله یک سال در جبهه به شهادت رسیدند در زمان رزم چگونه انسان‌هایی بودند.
کد خبر: ۱۱۲۴۹۵۴

حمید یک سال زودتر از مهدی به شهادت میرسد.دو برادری که به گفته بهزاد پروین قدس (همرزم شهید حمید باکری) علاقه بسیاری بههم داشتند، اما این علاقه باعث نشد شهید مهدی به رزمندگانی که برای آوردن پیکر شهدا رفته بودند، اجازه بدهد پیکر برادرش را زودتر از دیگر شهدا به منطقه امن بیاورند و همین باعث شد تا شهید مهدی باکری تا امروز همچنان مفقودالاثر بماند.

با پروین قدس که سالهای زیادی را در جبهه گذرانده و چندین بار مجروح شده و تجربه حضور در کنار شهید حمید باکری را دارد همصحبت شدیم تا برایمان بیشتر از این شهید بگوید.پروین قدس با لهجه آذری شیرینی میگوید در کنار جنگیدن، عکس هم میگرفته که حاصل آن تعداد زیادی عکس دوران دفاع مقدس است که تاکنون آنها را در نمایشگاههای داخلی و خارجی در معرض دید عموم گذاشته است. شخصیت او آدم را یاد نوجوان عکاس فیلم تنگه ابوقریب میاندازد که به مرور دوربین را کنار میگذارد و به رزمنده تبدیل میشود. پروین قدس 17 ساله بوده که به جبهه میرود و بسیجیوار از ایران و اسلام دفاع میکند.

شما که با شهید حمید باکری همرزم بودید او را چگونه انسانی دیدید؟

برادران شهید باکری (آقا مهدی و آقا حمید) اسطورههایی بودند که من توفیق داشتم از حضورشان فیض ببرم. این دو برادر مانند خورشید و ماه بودند.آقا حمید اسطوره شجاعت و متانت بود. در عملیات مسلم بن عقیل با آقا حمید آشنا شدم. مردی صبور، شجاع و مدبر با ذهنی کاملا عملیاتی. از همان زمان بود که شیفته او شدم و تا زمانی که زنده بود، تلاش کردم از حضورش فیض ببرم.

آنچه از شهید باکری شنیدهایم این است که او انسانی وارسته و مومن بوده که حقوق مردم را محترم میشمرده و مهربانیاش زبانزد عام و خاص بوده، اما زمانی که به جبهه میرود به فرماندهی با درایت تبدیل میشود که اجازه نمیدهد دشمن پیشروی کند. این جذابه و دافعه را در این شهید چگونه دیدید؟

شجاعت و دینداری برادران باکری فقط مختص دوران دفاع مقدس نیست. آنها قبل از پیروزی انقلاب به مبارزان پیوسته بودند. آقا حمید در کنار برادرش علی (که توسط ساواک دستگیر و به شهادت رسید)، قبل از انقلاب علیه شاه مبارزه میکردند. قبل از انقلاب آقا حمید به خارج از کشور هم رفت و آمد داشت و اعلامیه و سلاح به دست مبارزان میرساند. در زمان جنگ من متوجه روحیه بالای معنوی این برادران شدم. پرورشیافته مکتب امام حسین(ع) بودند برای همین از همه جهات آدمهای اطرافشان را متاثر میکردند. عکسهایی از این شهدا موجود است که از شدت خستگی در سنگر خوابیدهاند؛ اما چهرهشان آنقدر آرام است که انگار نه انگار در وسط میدان نبرد خوابیدهاند. این نشان میدهد که درون آنها چقدر آرام بوده. آقا مهدی وقتی شهید شد 30 سال داشت، حالا او را مقایسه کنید با یک جوان 30 ساله امروزی! آنها روحشان را ساخته بودند. خستگیناپذیری آنها ما را متحیر میکرد.روحشان در جسمشان جا نمیشد و خیلی فراتر از جسم خاکی بود.

از شهادت حمید باکری برایمان بگویید.

آقا حمید در عملیات خیبر در جزایر مجنون شهید شد. در این عملیات دو گردان وارد عمل شدند، از جزایر مجنون به سمت طلاییه. لشکر عاشورا بشدت موفق عمل کرد و شهیدان حمید و مهدی در این عملیات نقش کلیدی داشتند. در این عملیات، دشمن از سلاح شیمیایی هم استفاده کرد. در سهراهی طلاییه عراقیها تک زدند و گردانهای ما به تله آنها گرفتار شدند. بخشی از عملیات هلیبرن بود که شهید حمید باکری دوبار هلیکوپتر را نشاند یک بار مقداری اسکناس همراهش بود که آنها را به یکی از همرزمانش داد و گفت اینها به کارم نمیآیند و یک بار هم برگشت و سفارش کرد مقداری بدهی دارد که به برادرش مهدی بگویند آن را پرداخت کند. وقتی عملیات آغاز شد، بشدت مورد حمله واقع شدند. وقتی آقا مهدی و شهید یاغچیان به محل رسیدند خیلیها شهید شده بودند از جمله آقا حمید. شهید مهدی باکری خودش کنار کانال میآید و با پیکر آقا حمید حدود 70 متر فاصله داشته، رزمندهها میخواهند پیکر ایشان را به کانال منتقل کنند که آقا مهدی اجازه نمیدهد و میگوید اول بقیه شهدا را بیاورید! پیکر آقا حمید همانجا ماند و دیگر برنگشت. پیکر علیآقا را هم ساواک تحویل نداد و شهید مهدی هم مفقودالاثر است. نمیدانم چه حکمتی است که پیکر این سه برادر به خانوادههایشان نرسید! آقا مهدی و آقا حمید علاقه زیادی به هم داشتند و محبت آنها به یکدیگر زبانزد همه بود.

به نظرتان چگونه باید این شهدا را به مردم بخصوص جوانها معرفی کنیم که با شخصیت آنها بیشتر آشنا شوند و از منش و سبک زندگی آنها الگو بگیرند؟

در دوران پیروزی انقلاب، جوانهای ایرانی از نظر عقلانی رشد زیادی کردند و فضای جامعه واقعا تبدیل به دانشگاه شده بود.در دوران دفاع مقدس سلسله مراتبی وجود داشت. ما از فرماندهمان که آقا حمید بود اطاعت میکردیم، آقا حمید از فرمانده بالاتر و او از امام راحل. ما سلسله مراتب را رعایت میکردیم، اما الان این روش وجود ندارد.به نظرم باید سیره و روش شهدا را به مردم و جوانان به صورت عملی نشان دهیم تا شهدا تبدیل به الگو شوند.اکنون هم جوانان رشید و شجاعی داریم؛ مدافعان حرم از همین جوانها هستند که از همه چیز چشم میپوشند و برای دفاع از اسلام جانشان را در کف دست میگذارند.وقتی فرمانده شجاع و مومن باشد، جوانها هم راهشان را پیدا میکنند.متاسفانه برای معرفی شهدا راه درستی پیدا نکردهایم. سالهاست جنگ تمام شده، اما هنوز برای معرفی شهدا از یک بنر استفاده میکنند! هنوز نمیخواهند قبول کنند دوره بنر تمام شده است. اگر میخواهیم از شهدا الگوسازی کنیم باید سبک زندگی آنها را وارد زندگی مردم کنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها