آن قدر که ضدیادداشت هایش در جشنواره سی و سوم، در مواردی جنجال راه انداخت. نگاه تند و تیز او و البته در مواردی نقطه نظرات درست ولی تلخش، خواندنی هستند. بدنیست حالا جشنواره سی سوم فجر را از نگاه مسعود فراستی ببینید. از خشونت او در نوشتن تعجب نکنید. او مسعود فراستی است و بر «مسعود فراستی بودن» اصرار دارد!
عصر یخبندان: فیلمی است دروغین، پرمدعا، رادیکال نما- بی خطر و بی اثر- و فریبکار، عوام زده و عوام فریب. یخبندان، بدترین فیلم امسال است... عصر یخبندان که چه عنوان بی ربط و پرطمطراقی دارد، یک فیلمفارسی مبتذل تمام عیار امروزی است اما شبه مدرن- هم در تفکر و هم در اجرا- هم در قصه گویی و نوع روایت و دیالوگ نویسی، هم در شخصیت پردازی و فضاسازی...
مرگ ماهی: فیلم ساز عزیز اخیرا فیلم نامه نویس شده ما در مرگ ماهی- چرا ماهی، و نه گربه (میو)- چه کرده؟ واقعا باور دارد فیلم نامه نوشته یا فیلم ساخته و فضا آفریده؟ شوخی نمی کند؟ اگر شوخی نمی کند، پیشنهاد می کنم 2 فیلم قبلی اش را دوباره خودش بنویسید و بسازد؛ به ویژه که حالا «مساله» اش «فرم» شده؛ تا بیشتر محظوظ شویم!... فیلم، بیشتر شبیه راش های اوتی یا تست فیلم برداری در فضاهای داخلی و به ویژه خارجی است...
دوران عاشقی: فیلمی عقب مانده- عقب مانده تر از فیلم قبلی- 40 سالگی- گویا 50 سالگی دوستان بدجوری رقت انگیز است. این دوران عاشقی است یا «عاشقی نوبتی»؟ این قصه خیانت است یا عشق؟... اگر دوربین ثابت بود، این فیلم سازان مدرن نمای ما چه کاری می توانستند بکنند؟ نمی رفتند دنبال کاری دیگر؟ کاری آبرومندتر؟
ناهید: گناه دارد. فیلم اولی است. کمی هم فمینیست. خوبی اش فقط این است که کنار دریاست. چقدر مستاصل است این فیلم عاشقانه اجتماعی گرا!
شیفت شب: آن هم فیلم اولی است(؟!). گناه دارد. دوربین روی دستش دیگر معرکه است. چقدر استیصال؟ مجبورید مگر فیلم بسازید. این همه کار در عالم هست. مثلا بازیگری...
خداحافظی طولانی: از موتمن بعید است و از اصغر عبداللهی، این قصه عشق است؟ یا نظربازی روشن فکرانه؟... رئیس جان، خانه فقیرانه، کار در کارخانه ریسندگی، بیابان و... نمی شود فیلمی مردمی- کارگری؛ حتی اگر فیلم ساز، مرفه نباشد و از طبقه متوسط باشد. مهم نگاه است که متاسفانه همچنان روشن فکرانه است و مستاصل...
رخ دیوانه: دیوانه بازی جوانانه نیمه اجتماعی گراست. حداقل در یک ربع اولش، سرپاست و سرگرم کننده؛ کمی هم آسیب شناسانه. پسرک کامپیوتربازش خوب است... خرده قصه هایش جملگی فیلمفارسی اند... برای فیلم سازی که سال هاست دست به دوربین نبرده، بدک نیست اما فقط همین...
من دیه گو مارادونا هستم: به نظرم بهترین فیلم توکلی است. فیلمی متوسط، غیرروشن فکرانه، کم ادا و سرگرم کننده با چند بازی خوبم. سیدی، بهترین خودش است و گلاب آدینه آقاخانی نیز. ابر، همچنان بد است. خل بازی ها، دعواها، و تنش ها بد نیستند و قابل فهم اند و منطق دارند اما فیلم بسیاری لحظات تله فیلم است. پایانش- در پرداخت و نه در قصه- نه هپی اند که استیصال است...
ارغوان: فکر می کردم نتوانم بیشتر از چند دقیقه تحمل کنم- با توجه به فیلم کلیپ ها و فرم بازی های قبلی شان- اما بالاخره این دو فیلم ساز دغدغه دار- فرم دقیق تر: کادر فقط- جلو رفته اند و قصه می گویند؛ هرچند بسیار با لکنت و گاهی رادیویی...
اعترافات ذهن خطرناک من: واقع ذهن مریض و بزهکاری دارد. فیلم و کلاهبردار. ادای مبتذل نولان و تارانتینو در فیلمی سیاه و سفید، خود به خود فضای خشن موادی نمی سازد. توهم شاید. فقط با یک ذهن شبه خطرناک افیونی می شود چنین لاطائلی ساخت و با همان ذهن، فیلم را تحمل کرد و تهوع نگرفت...
ایران برگر: فیلم بدی است؛ بسیار بد. از یک فیلم ساز معتبر و محترم. یک کمدی سخیف است که اجتماعی می نماید، که نیست. سعی بسیار دارد که ما را یاد برخی حوادث انتخاباتی مان بیاندازد و آن را به نقد بکشد، که نمی تواند. فیلم، گویی در ناکجاآباد می گذرد و زمانش هم، بیشتر ما را یاد «برره» می اندازد- منهای توان و شوخی های مدیری- و اخراجی های 3 و ابتذالش...
خانه دختر: فیلم خیلی بدی نیست اما الکن است در آخر ول. و این قطعا بخش مهمش به فیلم نامه بر می گردد. موضوع مخوب است و تا اندازه ای ملتهب. اما فیلم نامه و کارگردانی ظرفیت آن را ندارد... پایان رو هواست و هرکسی حدسی می زند. این که نشد فیلم. این که نمی شد یا نمی شود آن را- چی را؟- گفت که نشد حرف...
بوفالو: راستی فیلم، چنان ماقبل بد است که رغبتی برای نوشتن درباره اش نمی ماند. یک فیلم کامل هدرشده ماقبل حرفه ای گنگ و فاقد حس، خواب آور...
در دنیای تو ساعت چنده؟: فیلم کوچک آدمیزادی آرام و بی اداست اما با حس. حسی از یک عشق قدیمی و تمیز انسانی. عشق یک طرفه و بی پاسخ اما امکان پذیر و باورپذیر. در هجمه این همه تنش و عصبیت، بزهکاری، خیانت و فساد و خل بازی فیلم های این جشنواره، در دنیا تو...، غنیمتی است کمیایب که به کل از این جشنواره و سینمای مریضش جدا می ایستد و چه خوب... این، اولین فیلم نوستالژیک زنده- نه مرده- عاشقانه سینمای پس از انقلاب است که اصلا بد نیست. می توانست بهتر باشد.
کوچه بی نام: فیلم خیلی بدی نیست. خانه سنتی شلوغ نسبتا خوبی دارد. یکی، دو رابطه- رابطه خواهرها- تا حدی درآمده است و یکی، دو نگاه کوچک عاشقانه. تنش مرگ هم که در لحظاتی معدود داشت کار می کرد. با بازی بد پانته آ بهرام- و باران کوثری- به کل از بین می رود...
روباه: یک تله فیلم سفارشی آماتور مضحک ماقبل بد و ماقبل نقد.
طعم شیرین خیال: یک سخنرانی فیلم شده- نه حتی تله فیلم- زیست محیطی سفارشی با یک ساعت اضافی. طعم شیرین خیال بود یا طعم تلخ کابوس؟ شبه کابوس آزادی و شعاری ویژه بزرگسالان عقب نگه داشته شده.
مزارشریف: فیلمی سفارشی- سیاسی اما مفلوک که از پس هیچ چیز بر نمی آید. گویی فیلم، در اواسط دهه 60 قبل از دکل ساخته شده، و علت ساختش هم تا به آخر ناروشن می ماند...
محمد رسول الله (ص): فیلم تازه مجید مجیدی- محمد رسول الله- فیلم بد، مغشوش و مخدوشی است و بسیار گنگ؛ و در نتیجه بی اثر. کاش چنین نبود- که متاسفانه هست- و با فیلم خوب، محکم و گویایی طرف بودیم و موثر. فیلمی که تصویر درستی- هر چقدر کوچک- از پیامبر اسلام می داد. نه تصویری این چنین مخدوش. به خصوص در وضعیت بلبشوی امروز جهان... فیلم خوب را انسان های باورمند و کاربلد می نویسند و می سازند، و از همه عوامل و تکنیک نیز در خدمت اثر سود می جویند. کارگردانی مجیدی نسبت به «بچه های آسمان» و حتی «رنگ خدا»، جلو که نیامده هیچ؛ عقب هم رفته؛ هرچند این همه تکنیک اضافه شده. بیگ پروداکشن، نه کار مجیدی است نه به درد سینمای ما می خورد... (هفته نامه تماشاگران امروز)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اگر شما خیلی سواد و شعور دارید بهتر است نقدتان را مودبانه و با بیان بهتری ذكر میكردید
با این لحن تند و زننده فقط شخصیت خود را منفورتر كردید
دوم در باره نقدهای استاد فراستی: درسته كه تند هستند. اما مثل یه دوای تلخ اند كه تا نخوری خوب نمیشی. نتیجه نقدهای شیرینه كه میشه امثال اخراجی ها 3 و ........
بدون شك و با اختلاف بهترین منتقد ایران فراستی است.