چشم‌هایتان را ببندید و جهانی را تصور کنید که در آن نمی‌توانید ببینید، طبیعی است که در این شرایط صداها برای شما همه‌‌چیز خواهند شد. حالا چشم‌ها را باز کنید و گوش‌هایتان را بگیرید، ماجرا برعکس شده، شما در جهانی زندگی می‌کنید پر از تصویر اما بی‌صدا! یک شهربازی ِ صامت.
کد خبر: ۷۳۵۹۴۳
یک دختر «نازنین»، در دنیایی ساکت و صامت

جام جم سرا به نقل از همشهری: اینها 2 دنیای متفاوت از هم هستند که اگر تلفیق شوند...، بله اگر تلفیق شوند، تصورکردنش هم سخت است؛ دنیایی که نه نور دارد نه صدا؛ دنیایی که یک دختر شیرازی سال‌هاست دارد تجربه‌اش می‌کند. دنیایی که خانه او در آن قرار دارد و ما، حالا در خانه‌اش نشسته‌ایم اما در دنیای پر نور و پر صدای خودمان.
دختری میزبان ماست که شهر‌بازی‌اش هم صامت است و هم بی‌تصویر؛ یک دختر جوان که نابینا و ناشنواست و ما آمده‌ایم که دنیایش را بشنویم و ببینیم. یک جهان ساکت ِ تک‌رنگ، اما عاشقانه؛ عاشقانه‌هایی با مادر و البته پدر، با همه سلیقه‌ها و وسواس‌های دخترانه؛ با همان حس همیشگی دخترها به درس؛ درسی که حالا دارد به ادامه‌اش در دانشگاه فکر می‌کند؛ درسی که برای همه ما درس زندگی است. اینجا یک دختر نازنین نشسته است که نه ما را می‌بیند و نه می‌شنود اما حسمان می‌کند، خیلی راحت؛ کافی است مادرش را لمس کند!

وقتی نازنین به دنیا آمد، پدر و مادرش، مثل تمام پدر و مادرهایی که صاحب دختر می‌شوند، برایش خیلی آرزو داشتند. تا اینجای کار، مادر ِ نازنین درست مثل مادرهای دیگر به‌نظر می‌رسد اما او خبر داشت که دخترش ناشنواست و به‌زودی بینایی‌اش را هم از دست می‌دهد. همین هم شد که فهمید وقت کم دارد و باید کاری کند. باید او را خیلی زود مانند تمام بچه‌های دیگر در مسیر رسیدن به آرزوهای بزرگش قرار بدهد.
مادر او را از لحظه تولد با این باور بزرگ کرده که دخترش می‌تواند زندگی کند. او قبل از تمام شدن بینایی دختر، حروف فارسی را به او که استعداد خوبی هم دارد یاد می‌دهد. مسیر زندگی این خانواده اما از وقتی عوض می‌شود که دختر پا به مدرسه می‌گذارد. این خانواده کوچک ِ شیرازی، سال‌هاست «نتوانستن» دخترشان را به «توانستن» تبدیل کرده‌اند.


زبان اشاره، با تکنولوژی لمسی

خانه پر از مجسمه‌های سفالی بزرگ و کوچک است؛ کیف‌ها و ساخته‌های کوچکی از جنس چرم که ساخته نازنین است. دیوار‌های خانه را لوح‌های تقدیر و تشویق‌نامه‌ها پر کرده‌اند. روی یکی از دیوارها تقدیرنامه بزرگی به چشم می‌خورد که مربوط به فارغ‌التحصیلی از مقطع دوم دبیرستان است؛ آن هم با معدل 93/19.
نازنین با کشیدن دست‌های مادرش روی صورت و دست‌هایش، اشاره‌ها و حرف‌ها را می‌فهمد. مادرش که روی صورت او «سلام» را می‌کشد، لبخند می‌زند. بعد هم به اتاقش می‌رود و کتاب‌های آموزش چرمش را بیرون می‌آورد. بعد هم پشت میز تحریرش می‌نشیند و با کمک مادر، روی کاغذ می‌نویسد. مادر که صحبت می‌کند، دختر دست‌هایش را رها نمی‌کند. گاهی گردنش را نوازش می‌کند یا دست‌هایش را دور بدن او حلقه می‌کند. چهره‌اش همیشه می‌خندد.

مادرش می‌گوید او را در مدرسه نابینایان نپذیرفتند، همین شد که در دبستان ناشنوایان شروع به تحصیل کرد. دانش‌آموزان مدارس استثنایی، هرکدام از کلاس‌های اول و پنجم دبستان را در 2 سال می‌گذرانند؛ یعنی دبستان‌شان 7سال طول می‌کشد. نازنین پنجم دبستان را به‌صورت جهشی، در یک سال گذرانده و با معدل ممتاز از دبستان فارغ‌التحصیل شده. البته طی سال‌هایی که درس می‌خواند، آموزش تک نفره داشته؛ یعنی یک مربی به‌طور خاص آموزش‌اش را به‌عهده می‌گرفته است اما همیشه نیاز به نفر دوم هم داشته‌اند که مربی را ببیند و حرف‌هایش را بشنود و به نازنین انتقال بدهد.
مادر، این وظیفه را به‌عهده گرفته و در تمام این سال‌ها حرف‌های مربی‌ها و بقیه را با اشاره روی دست‌ها و صورت نازنین می‌کشد تا به او منتقل کند. او هم با صورت خندانش جواب می‌دهد. آنها هم زبان فارسی را می‌دانند هم زبان اشاره ناشنوایان را و با لمس‌کردن به هر دو این زبان‌ها با هم حرف می‌زنند. به ابتکار مادر، این اشاره‌ها به‌صورت لمسی و روی صورت همدیگر انجام شده است.
مادر از زمان تولد فرزندش تا امروز، توان و وقتش را صرف ساختن پلی کرده بین درون دخترش و دنیای بیرونی که خودش می‌بیند و می‌شنود؛ برای ارتباط با یک وجود پر استعداد که توانایی پل ساختن ندارد. حالا برق چشم‌ها و لبخندش نشان می‌دهد موفق شده.
هر چند که خستگی یار همیشگی‌اش بوده اما نازنین امروز در 18سالگی، می‌نویسد، می‌خواند، بافتنی می‌بافد و حتی در آستانه رفتن به دانشگاه است. دیگر چه جایی برای گفتن از خستگی و سختی‌ها؟ با وجود این، مادر از جای خالی نیروی متخصص برای کار با کودکان نابینا- ناشنوا می‌گوید. آنها با خانواده‌های دیگری هم که درگیر این نوع معلولیت هستند ارتباط دارند. هم او و هم نازنین دوست دارند روزی برسد که با ایجاد امکانات شهری مخصوص معلولان که در بعضی نقاط جهان رایج است، بتوانند در شهر به راحتی رفت‌وآمد کنند و تمام بار توانبخشی‌شان بر عهده خودشان نباشد.


خواستن، توانستن است؛ همیشه

معلولیت نازنین «اشر» نام دارد. آنها نه توانایی شنیدن دارند، نه قابلیت دیدن. سخت نیست حدس زدن اینکه از بین چندین مورد ِ اشر در ایران، فقط یک نفر در انتظار نتیجه انتخاب رشته دانشگاهش است. معلولیت، باعث می‌شود در آغاز دوران راهنمایی، مدرسه اصرار به ادامه تحصیل نازنین به‌صورت پیش‌حرفه‌ای داشته باشد.
دوره‌های پیش حرفه‌ای دوره‌های مخصوص آموزشی برای افراد کم‌توان ذهنی هستند اما مادر و پدر نازنین می‌دانند و اصرار دارند که فرزندشان کم‌توان ذهنی نیست؛ همین است که با پشتکار و اصرار، نازنین راهنمایی و دبیرستانش را هم در مدارس استثنایی می‌گذراند.
او معتقد است که معلولان زیادی امروز در کشور زندگی می‌کنند که با وجود استعداد و پشتکار، به‌دلیل نبود امکانات آموزشی، از تحصیل در مدارج بالاتر محروم می‌مانند.

نازنین به‌عنوان یک نابینا، خط‌ بریل را یاد گرفته اما مادرش می‌گوید که او برای برقرار کردن ارتباط نوشتاری -یکی از تنها راه‌های ارتباطی‌اش- نیاز داشت که خواندن و نوشتن به فارسی را هم یاد بگیرد، پس آموزش از همان اوایل مدرسه شروع شد. مادرش کلمات کتاب‌های نازنین را با سوزن برجسته می‌کند، همینطور روزنامه‌ها و مجله‌هایش را. او با سوزن، خط‌های صافی هم روی کاغذ برجسته می‌کند تا نازنین بتواند روی آنها با حروف فارسی بنویسد.
این روزها هم مشغول برجسته کردن کتاب آموزش چرم اوست؛ یکی از چندین سرگرمی و مهارتی که بعد از تمام کردن دبیرستان، روزهایش را با آن می‌گذراند. این کار، دست‌های مادر را به درد آورده، اما دلش شاد است از خواندن و نوشتن دختر.
نازنین دوست دارد مصاحبه‌هایش را نگه‌دارد، حتی روزنامه می‌خواند. او دیپلم «مدیریت خانواده» را با معدل 56/19 گرفته، سفالگری را هم پیش یکی از اساتید شیراز یاد گرفته، با ماشین، بافتنی می‌بافد و این روزها مشغول بافت جوراب زمستانی برای یکی از دوستانش در مشهد است که در سفر بعدی به او هدیه بدهد. چرم‌دوزی اما کار ویژه‌ای است که بعد از تمام کردن دبیرستان شروع کرده و با موفقیتی که در این زمینه از خود نشان داده، حالا تصمیم خانواده بر این است که ادامه تحصیلش در دانشگاه را در رشته چرم و دوخت انجام بدهد.


دو اتفاق سرنوشت‌ساز

پدر نازنین راننده اتوبوس سرویس دانشگاه شیراز است. مادر با لبخند می‌گوید که پدر، زیاد کار می‌کند. شاید نتواند دخترش را زیاد ببیند و در آموزش‌اش دخالت داشته باشد اما حتما هر چند‌ماه یک بار، خانواده را به مسافرت می‌برد. این مسافرت‌ها به گفته مادر، به نازنین یاد می‌دهد که دنیا از خانه امنش خیلی بزرگ‌تر است.
نازنین دریا را دیده، طراوت جنگل را حس کرده و گرما و سرمای جنوب و شمال ایران را در خاطره‌اش خوب نگه‌داشته. یکی از آرزوهای بزرگش رفتن به سفر زیارتی مکه است. او دختری مذهبی است که با تلاش چند ساله، حالا می‌تواند قرآن را نه به خط ِ بریل که به زبان اصلی بخواند.

نازنین این روزها منتظر 2 اتفاق مهم است: کاشت حلزون گوشش و رفتن به دانشگاه. اولی ممکن است بعد از سال‌های طولانی ناشنوایی، بالاخره زندگی‌اش را پر از سر و صدا کند و شنوایی‌اش را تا اندازه قابل توجهی به او برگرداند. او چند سال قبل هم یک‌بار برای کاشت حلزون گوش اقدام کرده اما این کار به دلایلی به سرانجام نرسیده. حالا خانواده امیدوار است که تلاش و تقدیر، بالاخره شنوایی او را بهبود دهد.
دومین اتفاق، برای خانواده مهم و بزرگ و سخت است. نازنین در دانشگاه علمی- کاربردی تهران تحصیل خواهد کرد و این یعنی منتقل شدن خانواده به پایتخت. مادر باید مثل تمام این سال‌ها همراه نازنین در کلاس درس، آموزش ببیند و آن را به دخترش منتقل کند و پدر باید شغل و درآمد را در شیراز بگذارد و در تهران دنبال زندگی جدیدی باشد. خانواده ترجیح می‌داد نازنین در رشته‌ای ادامه تحصیل بدهد که بعد از پایان درسش، بتواند در آن زمینه مفید و کار آفرین باشد. رشته دوخت و چرم، با توجه به علاقه‌اش بهترین گزینه است که متأسفانه یا خوشبختانه، فقط در دانشگاه علمی- کاربردی تهران تدریس می‌شود. با کمک و همکاری این دانشگاه، حالا مادر و دختر می‌توانند با هم وارد دانشگاه شوند و درس خواندن را شروع کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۶
سارا
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام این دختر خانم ومادرشون سال 90مهمان برنامه ماه عسل بودن یادتونه..................
زهرا از همدان
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
۰
۰
نازنین سالها پیش مهمان برنامه «تازه ها» بود مادرش« هلن كلر» ایران خطابش می كرد. می گفت آرزو داره نازنین یه بار «مامان »خطابش كنه. امیدوارم به زودی صدای پدر و مادرش رو بشنوه!!
جلال
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
۰
۰
فتبارك الله
حمید
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
۰
۰
باسلام و خسته نباشید به این مادر مهربان و دختر گلش نازنین خانم و پدرش كه بار مسئولیت مادی و هزینه های سرسام اور زمانه را به دوش می كشد .من چون تازه از سفر معنوی حج برگشته ام از ته دل برایشان دعاكردم و برای براورده شدن ارزوهایش هم گریستم وانشا... بعد از شفای عاجل این نازنین دختر به سفر خانه خدا هم دعوت شود .
همشهری
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
۰
۰
چیزی جز گریه برای این همه پشتكار نداشتم . خدایا قدرتت را شكر.
مریم
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
۰
۰
آفرین به این پدر و مادر كه اینقدر از دخترشان حمایت میكنند.

نیازمندی ها