وقتی امیرعباس هویدا در مقابل دادگاه انقلاب اسلامی قرار گرفت ، در مقام دفاع از خود گفت: من مقصر نبودم ، سیستم مقصر بود.
کد خبر: ۷۰۰۴۸
آیا براستی می توان او را که با 13 سال نخست وزیری ، طولانی ترین عمر صدارت را در دوران پس از مشروطه داشت ، از هر گونه تقصیری مبرا دانست؛ کتاب معمای هویدا با بیان رمانتیک و عاطفی به ادعانامه ای برای تبرئه او بیشتر شباهت دارد تا یک متن تحقیقی ؛ لکن در خلال همان اثر نیز موارد متعددی ذکر شده که همان مطالب برای خواننده منصف کفایت می کند.


... دولت استعمار انگلستان که در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی، همواره وبال تاریخ ایران بود، انقلاب اکتبر را بهانه کرد و بر آن شد که سیطرهاش را بر ایران مستحکمتر کند.
در اجرای این سیاست، مأموران انگلیسی به 3 نفر از متنفذترین سیاستمداران ایران رشوه دادند و آنان را به امضای قرارداد ننگین 1919 ترغیب کردند. [پانوشت: یکی از سه رشوهخوار، پدربزرگ همسر آتی امیرعباس هویدا بود.] (ص46)
...مادرش افسرالملوک... نوه عزتالدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود... پدر افسرالملوک از خانوادهای بود که به روشنفکری شهرت داشت.
پدربزرگش، ناصرالسلطنه، در زمره درباریان بود و به خاطر عقاید عرفیاش، کفری خوانده میشد. پدرش، سلیمان خان ادیبالسلطنه، مردی خوش فکر و از منادیان سرسخت تجدد و از طرفداران پروپا قرص فرانسه بود... افسرالملوک گیتار میزد و خواهرش ملکه صبا، پیانو.
بعلاوه ، سلیمان خان از فرزندانش میخواست هرشب، قبل از خواب، سرود ملی فرانسه (یعنی مارسیز) را به صدایی بلند بخوانند. (51-50)
.. سوم خرداد 1223، محمدعلی باب خود را همان قائم معهود خواند... شکی نیست که جد پدری هویدا، میرزا رضا، بهایی بود. شواهدی چند حاکی از آناند که عینالملک [پدر امیرعباس] نیز، دستکم در جوانی، از پیروان عباس افندی بوده است. (ص53)
...مائدههای زمینی آندرهژیده، که ترجمه فارسی آن بعدها به قلم دکتر حسن هنرمندی و نیز جلال آلاحمد در ایران منتشر شد، از کتابهای محبوب آن دورانش بود. در آن کتاب بود که ژید به زبانی سخت سرکش و غیرمذهبی هستی انسان را ارج میگذاشت، لذتطلبی را میستود و بیپروا اعلان میکرد که "دیگر به گناه ایمانی ندارم."
در دوران جوانی، این کتاب همدم دائمی هویدا بود. وقتی بعدها در بندر بیروت، به قصد اروپا، سوار کشتی شد، تنها کتابی که همراه داشت همین مائدههای زمینی بود. (ص65)
...بحث امکان ایجاد یک دولت یهودی در بخشی از سرزمین فلسطین هم در آن زمان سخت رایج بود. هویدا از جمله اقلیت کوچکی بود که از ایجاد چنین دولتی طرفداری میکرد. میگفت این تنها پادزهر سامی ستیزی تاریخی است. (ص65)
...حتی حلقه دوستان نزدیک هویدا در مدرسه هم برای خود نام تمپلرها را برگزیده بودند. انتخابشان سخت غریب بود چون تامپلرهای سده دوازدهم، سلحشورانی پرآوازه بودند که در جنگهای صلیبی، علیه مسلمین میجنگیدند. به گمان برخی محققان، همین تامپلرها را باید هسته اولیه فراماسونری دانست. (ص68)
...وقتی هویدا بیروت را ترک میگفت، فرهنگ و زبانی که در ذهنش طنین داشت، منبع اصلی سرمایههای نمادین او، شعاری که از عشق و آرزو و ناامیدیهایش سخن میگفت، شگردهای زبانیای که پیرنگ گفتار و نوشتارهایش را شکل میبخشید، همه در اصل اروپایی بود.
کم و بیش تمام کتابهایی که میخواند به فرانسه، انگلیسی یا عربی بود. تنها در منزل، آن هم به تأکید و پافشاری مادرش، اشعاری فارسی میخواند تا از این راه تسلطش را بر زبان فارسی حفظ کند.
در دوران اقامتش در اروپا، روحیات غربی او بیشک مایه راحتی کارش بود؛ اما وقتی به ایران بازگشت، گرچه همین روحیات کمکش کرد تا با سرعتی حیرتآور به رأس هرم قدرت برسد، در عین حال، چشم اسفندیارش هم بود.
مشکل بتوان بر مملکتی حکومت کرد، که زبان و فرهنگش تبدیل به یک وادی بیگانه شدهاند. همسر هویدا همین نکته را به تلخی و ایجاز کامل، به این شکل بیان میکند: "هویدا برای ایرانیها زیاده از حد اروپایی بود." (ص71)
... {هویدا} میگفت عازم اروپایی بودم که "از آن همه چیز آغاز میشد و همه چیز در آن پایان مییافت... به سوی سرزمینی میروم که در مدت دوازده سالی که روی نیمکتهای یک مدرسه فرانسوی به سر برده بودم. غذای زندگی فکری من بود." (ص74)
...در نظر بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران هم نسل هویدا، فرانسه، بویژه در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، تجسم تجدد و تغییر بود. تنها پادزهر خمار تاریخی ممالکی به شمار میرفت که به گذشتهای پرعظمت و مالامال مذهب دل خوش کرده بودند.
در واقع، پدربزرگ مادری هویدا خود تجسم و نمونه کامل این نوع گرایشات فرانکوفیل (فرانسه دوستی) بود.
خاطرات هویدا مؤید این واقعیتاند که او نیز، مانند پدربزرگش، به فرنگ دلبستگی خاصی داشت. (ص76)
در واپسین سالهای حیاتش، از سویی در جلوت، منادی نوعی ناسیونالیسم سرسخت بود و بکرات وجوه برجسته و متمایز فرهنگ ایران را میستود و از سویی دیگر، در خلوت کماکان سودای همان اروپایی را در سر داشت که در دوران مدرسه فرانسویها در بیروت در ذهنش نقش بسته بود. (ص79)
به شکوه میگفت: "در مقام مقایسه با پاریس، بروکسل بوی ولایات را میدهد." به گمان من، هویدا آن روزها چنان غرق فرهنگ و ذهن و زبان فرانسوی بود، که حتی انتقاداتش از بروکسل هم به نظرات پرطعنه فرانسویها در این زمینه شباهت داشت. (ص83)
...در یک کلام، هویدا در تهران سرگردان و گمگشته بود، اما پاریس را، حتی پیش از آن که آنجا را دیده باشد، نیک میشناخت. (ص102)
تسلط هویدا به زبان فرانسه، دسترسیاش به بسیاری از شاهکارهای ادبی اروپا و بالأخره شور بیپایانش برای کتاب همه دست به دست هم داد و هویدا را به حلقهی دوستان هدایت هم وارد کرد. (ص107)
...رابطه هویدا، در میان دوستیهای ادبی، با چوبک از همه ماندگارتر بود و تا پایان عمر هویدا ادامه داشت. چوبک نیز از اعضای حلقه هدایت بود و از چهرههای مهم داستاننویسی معاصر فارسیاش باید دانست. (ص108)
...هویدا همه عمر به صرف مشروبات الکلی علاقه داشت. در سالهای بعد که وضع مالیاش اجازه میداد، اسکاچ را جانشین ودکا کرد. کمکم به شراب ناب فرانسه هم دلبستگی یافت. (ص108)
...میگفت در آن عصرهای میزده جوانی، مذهب یکی از مباحث همیشگی بحث بود. هویدا در مکتب عرفیگرایان فرانسوی درس خوانده بود. فرزند راستین عصر روشنگری بود. به ولتر علاقهای خاص داشت و آثارش را بدقت خوانده بود.
وقتی ولتر میگفت: "این لکه ننگ را باید از میان برداشت"، مرادش چیزی جز مذاهب رسمی نبود. هویدا هم در خلوت وقتی از مذهب سخن میگفت، از ولتر و از نیچه اقوالی نقل میکرد. چوبک او را خداناشناسی قطعی میدانست.
بسیاری از دوستان و اقوام هویدا از او درباره چند و چون علایق مذهبیاش پرسیده بودند. به همه جوابی بیش و کم یکسان میداد. میگفت از مذاهب رسمی نفرت دارد. (ص109)
...بعلاوه، چوبک و هدایت هر دو خصم بیچون و چرای استبداد بودند؛ هر دو آشکارا ایمانی به خدا نداشتند و منتقد جدی مذهب اسلام بودند. در یک کلام، دوستان هویدا را در آن دوران باید مؤید ارزشهای فکری و فلسفی مطلوب او دانست. (ص111-110)
...نخستین نشان بهره جستن هویدا از شبکهی گستردهی دوستان و اقوام پرنفوذش را باید در انتصابش به مقام دبیر دومی سفارت ایران در پاریس سراغ کرد. (ص111)
...[انتظام] در عین حال، فراماسون هم بود و ظاهرا9 به تشویق هم او بود، که هویدا نیز در سال 1339 به لژ جدیدالتأسیس فروغی پیوست. انتظام "گراندماستر" این لژ بود. (ص137)
...پیوستنش به لژهای ماسونی او را درگیر یکی از غریبترین جدالهای باندهای قدرت دوران شاه کرد. در حقیقت، میتوان جدال دایمی و سخت میان این باندها را یکی از وجوه بارز سیاست در دوران شاه دانست. (ص139)
...لیلا امامی یازدهم اسفند 1311 در شهر آبادان به دنیا آمد. مادرش ملک خانم، دختر وثوقالدوله بود که یکی از سه بانی قرارداد شوم 1919 به شمار می رفت ... در همان شب عروسی منصور و فریده بود که هویدا هم به لیلا دل بست و بیشتر آن شب را در کنار لیلا گذراند. (ص 160 و 162)
...شاه هم مانند هویدا فرانکوفیل بود. فرانسه را هم بهتر از فارسی صحبت میکرد. اغلب با هویدا به فرانسه یا انگلیسی گفتگو میکرد. انگار بخشی از آیین مودتشان همین تکلم به زبانهای اروپایی بود.
گویی هر دو در موطن خود مهاجری بیش نبودند. مأمن واقعی هر دو اروپایی بود که در عالم خیال پرورانده بودند. هویدا نخستین شخصیت براستی جهان- وطنی بود که در ایران به قدرت رسید...
شاه هم اگرچه جنم روشنفکری هویدا را نداشت، اما چون او جهان وطن بود. هر دو با مرکز ثقل مذهبی جامعه و فرهنگ آن زمان ایران بیگانه بودند...
به گمان من، بهترین نماد این بیگانگی این واقعیت ساده بود که شاه و هویدا بسیاری از مهمترین گفتگوهای خود را به زبان فرانسه یا انگلیسی انجام میدادند. زبان و قدرت همزاد یکدیگرند. قدرتی که به زبان مردم سخن نگوید بر آن مردم حکومت ماندگار نمیتواند کرد. (ص219)
...درست چند ماه پس از انتصابش به نخستوزیری، در جلسه مجلس شورای ملی گفته بود که: "من مخالف سانسور مطبوعاتم... حاضرم جانم را بدهم، تا دیگران آزادانه صحبت کنند. باید بگذاریم هرکس آزادانه حرفش را بزند."
با این همه، در پاسخ به اعتراض آلاحمد، هویدا مدعی شد از وجود سانسور در ایران بیخبر است. ادعایش یکسره بیاساس بود. (ص243)
...پس از مدتی تلاشش بیشتر در این جهت بود که با پرداخت پولی، مخالفان رژیم را به صف موافقان بکشاند و به سازش وادارشان کند.
به برخی ، قراردادهای دولتی میداد. برای برخی دیگر، مزد و مواجبی تعیین میکرد که هر ماه، بدون کار و حضور در محل خدمت، دریافت میکردند.
گاه هویدا از بودجه محرمانه نخستوزیر استفاده میکرد و به روشنفکران مخالفی که از لحاظ مالی تنگدست بودند کمک میرساند. (ص253)
...در آغاز دهه پنجاه، هویدا دیگر یکسره متقاعد شده بود که: "همه کس را میتوان خرید. تنها تفاوت در قیمت آدمهاست." (ص254)
...هرگاه از فضایل فرهنگ فرانسه، یا از مناقب شهر پاریس مینوشت، زبانش انگار ناگهان شوری دیگر پیدا میکرد و گاه لحنی حماسی و زمانی ساختی شاعرانه مییافت.
در هر حال، ضرباهنگ نثر این بخشها با دیگر قسمتهای یادداشتها تفاوت محسوسی دارد. اوصاف فرانسه از زبان انسانی سودازده و بقیه روایت از منظر سیاستمداری محتاط رقم خورده.
میگفت: "فرانسه! تو راه آزادی را به مللی که در زیر مهمیز زور جان میدادند، نشان دادی. نویسندگان و انقلابیون 1789... جاده آزادی را برای ملل دیگر باز کردند! روسو! ولتر! روبسپیر! سنت ژوست! هوگو! گامبتا! گریه کنید از دورن قبرهای خود... فرانسه! تو مجروح هستی... من... من یک نفر دوستدار تو هستم، هرگز از تو مأیوس نخواهم شد... زیرا تو جاویدان و پایدار هستی." (ص266)
...اما هر چه شاه مستبدتر شد، هر چه شکیباییاش در برابر زبردستان نامطیع کاستی گرفت، هر چه لحن پرطنز و پرانتقادش نسبت به دمکراسی تندتر شد، هویدا هم بیشتر و بیشتر دست کم در ظاهر احکام و آرای ملوکانه را تکرار میکرد... عملا9 همان حملات شاه به دمکراسی را تکرار میکرد.
در حقیقت او به یکی از موثرترین مدافعان رژیم پهلوی در اذهان عمومی، بویژه در غرب تبدیل شده بود. بکرات منکر وجود فساد و استبداد و سانسور در ایران میشد.
گاه حتی به تأسی از شاه نسبت به نظامهای سیاسی دمکراتیک غربی ابراز نفرت میکرد. (ص267)
در جلوت مدافع بیچون و چرای رژیم شاه بود و در خلوت با بسیاری از سیاستهای آن مخالفت میکرد. این دوپارگی، این گسست و ناهمخوانی میان نظرات و اقدامات علمی و باورهای خصوصی نه تنها به روال مألوف و مقبول، به مذهب مختار زندگی هویدا بدل شد، بلکه سرنوشت رنجبار نسلی از سیاستمداران ایرانی آن زمان بود. (ص268)
...از آنجا که به غذاهای فرانسوی دلبستگی خاصی داشت، ناچار آشپز ویژه نخستوزیری را برای گذراندن یک دوره آشپزی غذاهای گیاهی رژیمی فرانسوی به پاریس گسیل کردند. (ص270)
در تنها نامهای که {آیت الله خمینی} ظاهرا9 در طول حیاتش خطاب هویدا نوشت، هیچگونه نشانی از حسن نظر به هویدا، یا نرم شدن مواضع او در قبال دولت سراغ نمیتوان کرد... نامه در سال 1346 نوشته شد. (ص284)
...در پایان آیتالله خمینی به لحنی پرطعن و در ضمن تهدید آمیز میپرسد: "چطور وجدان خود را راضی میکنید برای حکومت زودگذر اینقدر چاپلوسی از اجانب کرده، ذخایر ملت را به رایگان یا به مقداری ناچیز تسلیم آنها نمایید... جرایم شما برملا خواهد شد.
قدرت آزادی دادن ندارید... از این کسبه بیبضاعت اینقدر اخاذی نکنید... میگویم شاید تنبیه شوید و به خود آیید." (ص285)
...هویدا معمولا9 چندین بار در طول روز با شاه تلفنی صحبت میکرد... گفتگوهاشان گاه به فارسی و زمانی فرانسه یا انگلیسی بود.
از زبانهای خارجی اغلب در مواردی استفاده میکردند که میخواستند درباره موضوعی محرمانه و حساس گفتگو کنند... ولی شاید هم استفاده از زبانهای خارجی بیشتر نتیجه این واقعیت بود که هر دو نفر به این زبانها راحتتر از فارسی سخن میگفتند و ظرایف و دقایق آنها را بهتر از فارسی میدانستند.
البته اگر این روایت را بپذیریم، آنگاه به گمانم این استنتاج هم اجتنابناپذیر جلوه میکند، که انقلاب اسلامی را دست کم از سر مجاز، باید نوعی طغیان زبان شناختی دانست: طغیان زبان و فرهنگ بومی علیه حکومت جهان وطنان بیگانه با زبان فارسی.
میتوان حتی گامی پیشتر گذاشت و ادعا کرد هرگاه حکام ملکی زبان و فرهنگ آن دیار را نشناسند، آنگاه از انقلاب هم اجتنابی نیست. (ص287)
...وقتی هویدا در مصاحبه جنجالیاش با اکرانت ادعا میکرد ساواک عرصه جولان شاه بود و لاغیر، وقتی در دادگاه انقلاب تأکید میکرد که نقشی در اداره ساواک نداشت، وقتی میگفت هرگز دستور اعدام و شکنجه کسی را صادر نکرده، بیشک در مفهوم دقیق کلمه درست میگفت.
اما مساله مسوولیت اخلاقی و قانونی او در مقابل این اعمال بحثی است یکسره متفاوت و سخت پیچیده. میدانیم که با ثابتی دوستی نزدیک داشت و همین واقعیت او را، لاجرم، درگیر مسائل ساواک میکرد.
بعلاوه در عالم سیاست، اطلاعات همزاد و رکن قدرت است و نوع اطلاعاتی که ثابتی در اختیار هویدا میگذاشت قاعدتا9 یکی از ابزار مهم تثبیت و تداوم قدرت او بود. مهمتر از همه این که هویدا نمیتوانست ادعا کند که در آن سالها از چند و چون فعالیتهای ساواک بیخبر بود...
نخستوزیر مملکت، طبق قانون اساسی، مسوول اعمال دولت و سازمانهای آن است و این واقعیت که در عمل هویدا نقشی در اداره ساواک نداشت ، او را از مسوولیت قانونی در قبال اعمال آن مبرا نمیکرد. (ص291-290)
سوای تنشهای شخصی، مسائل سیاسی هم به ابعاد اختلافات هویداو {اردشیر} زاهدی میافزود. برای مثال، زاهدی بشدت با انتصاب اشرف پهلوی به عنوان رئیس هیات نمایندگی ایران در اجلاس عمومی سازمان ملل مخالف بود...
میگفت: "گناهکار اصلی هویدا بود. نه تنها سفر را میسر کرد، بلکه 350 هزار دلار هم برای مخارج شخصی [اشرف] به او پرداخت." [پانوشت: زاهدی میگفت اشرف میخواست یکی از معشوقان خود را به جلسات سازمان ملل ببرد. این معشوق، در گزارش وزارت امور خارجه امریکا به عنوان، "یکی از فارغالتحصیلان تیزهوش و از خیل عشاق جوان [شاهدخت]" وصف شده است. (ر. ک. به ROYAL IRANIAN 92B NO. NSA, FAMILY,)
به گفته زاهدی، این معشوق گفته بود برای چنین سفری300 هزار دلار میطلبد. به رغم مخالفت شدید زاهدی با پرداخت این مبلغ، هیات دولت، به گفته زاهدی، با پرداخت آن موافقت کرد.
نسخهای از یکی از مصوبات هیات دولت در زمان مورد اشاره زاهدی را یافتم که در آن دولت از قضا پرداخت 300هزار دلار را به اشرف تصویب کرده بود، از محتوای سند معلوم نیست که این مبلغ به چه خرجی رسیده بود.] (ص325)
...رابطه شاه با هویدا با آنچه در قانون اساسی مشروطه ایران منظور شده بود، شباهتی نداشت و بیشتر به مناسبات یک سلطان سنتی با وزیر یا اتابکش میمانست. (ص327)
...برای هویدا، سال 1349، سال اختلافاتش با اردشیر زاهدی بود. در مقابل، سال 1350 شاهد افزایش روزافزون تنش در زندگی خصوصیاش بود. ازدواجش با لیلا در حال فروپاشی بود. (ص327)
...اهمیت توفیق بیش از آن بود که هویدا بتواند، به تنهایی، دستور تعطیل آن را صادر کند. (ص332)
...به گفته عباس توفیق، او و برادرانش بیش از هر کس هویدا را مسوول بسته شدن توفیق میدانستند. (ص333)
...عباس توفیق میگفت وقتی هویدا از جذب توفیق ناامید شد به دفع آن کمربست. با بودجهای کلان، نشریه کاریکاتور را در برابر توفیق علم کرد و برخی نویسندگان با سابقه توفیق را به نشریه جدید کشاند. (ص334)
پیچیدگی موقعیت سیاسی هویدا در آن سالها را یکی از همکاران نکتهسنج او به عنوان حالتی دوپاره وصف میکرد.
میگفت: "در هویدا یک تضاد درونی بود؛ از سویی آلت دست شاه بود، اما از اواسط دوران نخستوزیریاش در عین حال خود به یک نهاد قدرتمند بدل شده بود. ابعاد قدرتش به تمام سطوح جامعه رخنه و رسوب کرده بود. (ص363)
...در آن روزها دیگر هیچ کس، شاید به استثنای ملکه، جرأت انتقاد از شاه را نداشت... هویدا نیز بیشک در جلوت هیچ مخالفتی با تصمیم شاه نشان نداد.
به جای استعفا از مقام خود- آنچنان که بسیاری از دوستان و اقوامش توصیه میکردند- تسلیم واقعیات شد و صبورانه به انتظار نشست، تا ببیند در نظم نویی که شاه در انداخته بود، چه نقشی به او تعلق میگیرد. (ص368)
...[هویدا] اغلب در خلوت از بیهودگی این اندیشه مینالید، اما با این حال حاضر شد رهبری همین حزب را به عهده گیرد.
به گمان من، تمکین هویدا در مقابل حزب جدید را باید حضیض اخلاقی او دانست. (ص370)
... سرانجام هفدهم آبان 1357 شاه تنی چند از مشاورانش را به جلسهای احضار کرد... شاه ناگهان دستور جلسه را تغییر داد. میگفت مدتی است برخی مشاورانش، بخصوص فرماندهان ارتش، خواستار بازداشت هویدا شدهاند.
آنگاه از جمع خواست در این باره بحث و رأیزنی کنند. (ص400)
سرانجام، عصر روز هفدهم آبانماه، شاه به هویدا زنگ زد. آن روزها هویدا اغلب در منزل مادرش بود. شاه گفت: "به خاطر حفظ سلامت شما، دستور دادیم چند روزی شما را به محلی امن ببرند."
البته از چند هفته پیش از این گفتگو، هویدا عملا9 در منزل محبوس بود. محافظانش دستور داشتند او را از فرودگاه مهرآباد دور نگه دارند. (ص404)
...تا آنجا که میدانیم، یک نفر دیگر هم در زندان به ملاقات هویدا رفت. یوری لوبرانی نام داشت و در عمل سفیر اسرائیل در ایران بود...
از اوایل دهه 50، ریاست دفتر اسرائیل را لوبرانی به عهده داشت و او روابط ویژه و نزدیکی با هویدا پیدا کرده بود. نه تنها به بسیاری از مهمانیهای شام هویدا دعوت داشت، بلکه مرتب با او در دفتر نخستوزیر هم دیدار و گفتگو میکرد. از یک جنبه، لوبرانی تنها استثنای قاعدهای بود که هویدا خود در دوران صدارتش برقرار کرده بود.
هر وقت سفیری از یکی از کشورهای خارجی به دیدار هویدا میآمد، او تأکید داشت یکی از منشیانش در جلسه حضور داشته باشند. تنها استثنا لوبرانی بود. (407-406)
...هویدا اذعان کرد اهدای حق کاپیتولاسیون به امریکاییها در سال 1343 خطا بود, ولی بر سبیل دفاع از خود میگفت در آن زمان هنوز نخستوزیر نشده بود.
میگفت تنها وزیر دارایی بود و بعلاوه هنگام تصویب لایحه در خارج از ایران به سر میبرد. پای استدلالش در این زمینه البته سخت چوبین بود.
بیشک او خود خوب میدانست که براساس قانون اساسی ایران، اعضای هیات دولت در قبال تصمیمات و اقدامات کابینه مسوولیت مشترک دارند. (ص433)
...خلخالی در اینجا سئوالی طرح کرد که بارها از سوی دوستان و اقوام هویدا هم با او درمیان گذاشته شده بود. پرسید چرا وقتی فهمیدید کاری از دست شما برنمیآید، استعفا ندادید؛ هویدا از زیر این سئوال در رفت، پاسخ دقیقی نداد. (434)
...[هویدا] در اواسط فروردین 1358 توانست , هر طور شده، نامه دیگری را مخفیانه از زندان به خارج بفرستد... (ص442)
...متن نامه چنین است... "چند نکته را میخواهم در اینجا توضیح بدهم. چرا مرا در 17 آبان بازداشت کردند. این توطئهای بود به دست زاهدی (که البته با شریف امامی و امینی شروع شد) و نیز افرادی در ارتش که شاه را متقاعد کنند که کاسه کوزه همه اتفاقات 15 سال اخیر را بر سر من بشکنند... زاهدی و دارو دستهاش میخواستند مرا قربانی کنند و شاه بالأخره تسلیم شد. (آموزگار کمک کرد.)...
چرا و چه وقت از وزات دربار استعفا کردم. شنبه 18 شهریور یعنی روز بعد از جمعه سیاه، وقتی تعداد زیادی ازمردم کشته شدند. این راهحل نبود. به شاه این را گفتم و استعفا دادم... به نظرم این دو نکته اطلاعاتی را دوستان ما در بازار و در محافل مذهبی میتوانند به طور علنی یا در خلوت طرح کنند..." (ص443-444)
...در نامه از مبشری وزیر دادگستری در دولت موقت تقاضای یک ملاقات خصوصی کرد. در عین حال، نوشته بود که اگر او را در دادگاه علنی محاکمه کنند، او نیز هر آنچه را درباره تاریخ دوران پهلوی میداند, باز خواهد گفت.
هویدا ظاهرا9 دریافته بود که تنها امکان زنده ماندنش در این است که سرنوشتش را به دست دولت موقت بسپارد. میدانست تنها دولت موقت ممکن بود برای رسیدگی جدی به پرونده هویدا، دادگاهی عادلانه و علنی تشکیل دهد. (ص445)
...قاعدتا9 خلخالی و هویدا هیچکدام نمیدانستند شب قبل، هنری پرشت، مسوول بخش ایران در وزارت امور خارجه امریکا، خبردار شد که دادگاه هویدا بزودی از سرگرفته خواهد شد و جان هویدا در خطر است.
او نیز بلافاصله به چارلز ناس، شارژدافر وقت امریکا در ایران، تلگراف زد و از او خواست هرچه زودتر با مقامات ایرانی ملاقات کند و مراتب نگرانی دولت امریکا از وضع هویدا را به اطلاع دولت ایران برساند. (ص450)
...خلخالی از هویدا پرسید که: "بشدت شایع است شما گفتید مدارکی علیه شاه دارم...آیا تأیید میفرمایید یا خیر." ...هویدا از سویی وجود این اسناد را تأیید کرد و از سوی دیگر شکی باقی نگذاشت که حاضر نیست اسناد را در اختیار دادگاه و جمهوری اسلامی بگذارد. (ص454)
کتاب "معمای هویدا" اگر چه حول محور زندگی امیرعباس هویدا به رشته تحریر درآمده و سعی دارد زوایای گوناگون افکار، رفتار و اعمال شخصی را که حدود 13 سال بر کرسی نخستوزیری رژیم پهلوی تکیه زده بود، آشکار سازد, اما در خلال این بازکاوی، بیش از همه به تشریح و تبیین مختصات ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دوران 50 ساله حاکمیت پهلوی ها بر ایران پرداخته میشود و به این ترتیب، کتاب حاضر بیش از آن که به کار حل معمای هویدا آید، میتواند برای بازشناسی ماهیت رژیم پهلوی مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
البته ذکر این مساله، بدان معنا نیست که این کتاب نگاهی بینقص و نقصان به آن دوران داشته و برحذر از پارهای حب و بغض ها نگاشته شده است. با این همه، خواننده با تأمل و تدقیق در محتوای آن، میتواند به نکاتی جالب و آموزنده دست یابد.
اشارات دکتر عباس میلانی به برخی رفتارها و ویژگی های شاه و هویدا ازجمله مکالمه به زبان فرانسه یا انگلیسی با یکدیگر، همان گونه که در متن کتاب نیز مورد تأکید قرار گرفته، حاکی از بیریشه بودن این دو مقام کلیدی رژیم سلطنتی در سرزمین و جامعهای است که داعیه حکومت بر آن را دارند.
وضوح این نکته در کتاب معمای هویدا، به حدی است که کاملا9 جلب توجه میکند و بویژه هنگامی که نویسنده به شرح شیفتگی هویدا نسبت به سرزمینی بیگانه یعنی فرانسه میپردازد، عمق این بیریشگی و از خود بیگانگی بهتر نمایان میگردد.
در حقیقت فکر و روح هویدا در تسخیر فرهنگ غربی است و چیزی با عنوان فرهنگ و اندیشه ایرانی را نمیتوان نزد وی سراغ گرفت. بر همین اساس، ایران به عنوان وطن نیز در ساختار فکری و روانی هویدا- ایضا9 شاه - جایگاهی ندارد.
البته نویسنده برای بیان این ویژگی شاه و نخستوزیر، آنها را به جهان وطنی بودن، متصف ساخته است که در خوشبینانهترین حالت، باید این را حاکی از غمض عین بیش از حد نویسنده نسبت به هویت آنها دانست.
اصولا9 بر اساس مندرجات این کتاب، هویدا صرفا9 فردی بیگانه با فرهنگ و جامعه خویش نیست, بلکه ریشههای کینه و عداوت با اسلام، به عنوان فرهنگ ایرانیان و مسلمانان به عنوان ملت ساکن در ایران، از همان دوران جوانی در وجودش پا گرفته و رشد میکند.
علاقه شدید وی به کتابهای ضد دین و گروههای ضد مسلمان و حمایت وی از اشغال سرزمین فلسطین از سوی صهیونیست ها، از جمله خصایصی است که تمامی دوران جوانی وی را پر کرده و سپس با چنین انبانی از تمایلات و گرایش ها، راهی اروپا میشود تا در این مسیر مراحل تکمیلی را طی کند.
این که ارتباط و پیوند ارگانیک هویدا با صهیونیسم تا چه حد شکل میگیرد و ادامه مییابد، موضوعی است که بین نویسندگان مختلف، محل مناقشه است اما همان گونه که دکتر میلانی نیز خاطرنشان ساخته است ,درباره فراماسون بودن وی هیچ تردیدی در میان نیست.
به هر حال آنچه مسلم است این که با توجه به ساختار فرهنگی و روانی هویدا، وی از قابلیت های ویژهای برای پیش رفتن در این مسیر برخوردار بوده است.
هویدا با چنین خصوصیات و قابلیت هایی، به کشور باز میگردد و کار خود را در وزارت امور خارجه آغاز میکند, تا زمانی که به نخستوزیری منصوب میشود.
بیتردید دوران 13 ساله نخستوزیری هویدا را باید یکی از مقاطع مهم در تاریخ کشورمان به حساب آورد چرا که در این دوران ضمن خشکانده شدن ریشهها و زمینههای کشاورزی و اقتصاد ملی در ایران، شاهد پاگیری صنعتی وابسته و مونتاژ، فروش بی سابقه نفت و صرف درآمدهای ارزی کشور در مسیر خرید تجهیزات و تسلیحات نظامی از غرب و بویژه امریکا، اوجگیری فساد درباریان و مقامات ارشد دولتی، تحکیم و تشدید پایههای استبداد و سرکوب و در مجموع حرکت شتابنده کشور به سوی وابستگی همه جانبه به امریکا و صهیونیسم هستیم.
براستی نقش هویدا در شکلگیری و پیشرفت چنین جریانی چه بوده است؛ آیا وی به عنوان رئیس دولت، وظایف اجرایی چنین طرحی را بر عهده داشته یا آن که به عنوان فردی شیفته و مفتون دنیای مغرب زمین و دشمنی کینهتوز با اسلام و مسلمانان، مسوولیت رهبری سیاسی و فرهنگی نیروهای حاضر در این طرح را بر دوش میکشیده یا صرفا9 نقش یک عنصر خنثی، ساکت و مقهور قدرت شاه را باید برای او قائل بود؛
به نظر میرسد تمامی تلاش نویسنده کتاب "معمای هویدا" بر آن است تا به اثبات نقش اخیر برای هویدا نایل آید.
در این کتاب اگرچه از هویدا به عنوان فردی که به تعبیر تلویحی خودش، معتاد قدرت بود, یا با پذیرش دبیرکلی حزب رستاخیز، به حضیض اخلاقی سقوط کرد، یاد شده و به طور کلی در همین زمینهها نیز گوشه و کنایههایی در جای جای کتاب به وی زده میشود، اما در مقابل، با تکرار این مساله که حداکثر گناه او، سکوت در برابر برنامهها و اقدامات شاه به بهای استمرار حضور در مقام نخستوزیری آن هم صرفا9 به دلیل حب جاه و مقام یا به تعبیر دیگر اعتیاد پیدا کردن به قدرت بوده، وی از یک اتهام بزرگ و سنگین، یعنی ایفای نقش فعال در سقوط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور طی دوران 13 ساله نخستوزیریاش، تبرئه میشود.
به این ترتبیب دو هدف مهم و اساسی حاصل میشود. نخست آن که اعدام وی، بکلی وجاهت قانونی و اخلاقی خود را از دست میدهد و به عنوان نقطهای منفی در اذهان مخاطبان نقش میبندد و دوم این که در کشاکش های سیاسی میان مقامات و خاندانهای رژیم گذشته که اینک هر یک سعی دارند, در چارچوب خاطرهنویسی یا ارائه تحلیلهای سیاسی، گناه سقوط و اضمحلال نظام شاهنشاهی را به گردن دیگری بیندازند، یک امتیاز مثبت به نفع هویدا ثبت شود, اما براستی این مسائل تا چه حد از دیدگاه یک خواننده نقاد میتواند مورد پذیرش قرار گیرد؛
باید انصاف داد و اذعان داشت که میلانی در کتاب "معمای هویدا" نکات و اشارات تاریخی مهمی را آورده است ,که میتوانند مورد استفاده خوانندگان برای کند و کاو در تاریخ ایران و دستیابی به حقیقت، قرار گیرند.
براساس مندرجات کتاب ,اگر آغاز همکاری هویدا با حسنعلی منصور در "کانون مترقی" - به عنوان یک تشکل سیاسی کاملا9 امریکایی - را یک مقطع مهم در فعالیت های سیاسی هویدا به شمار آوریم و اگر میزان دخالت و تسلط ایالات متحده در امور داخلی ایران را بعد از کودتای 32 در نظر داشته باشیم و اگر حساسیت کاخ سفید در انتخاب نخستوزیر، وزرا و حتی نمایندگان مجلس و استانداران و گاه برخی فرمانداران از یاد نبرده باشیم، نمیتوان چنین پنداشت که روی کار آمدن هویدا و مهمتر از آن، استمرار حضور او در پست نخستوزیری به مدت 13 سال، امری بدون توافق و رضایت کاخ سفید بوده است.
از طرفی روابط ویژه هویدا و لویی لوبرانی نماینده رژیم صهیونیستی در ایران، واقعیت دیگری است که در این کتاب مورد تأکید قرار گرفته است. بعلاوه مادر شاه؛ تاجالملوک نیز در خاطرات خود به این نکته اشاره دارد که "محمدرضا میگفت او عضو یک سازمان قوی و مربوط به یهودی ها بوده است. من اسم این سازمان را نمیدانم, اما همین سازمان بود که مملکت اسرائیل را درست کرد." (ملکه پهلوی، ص 402)
لذا میتوان با توجه به تعلق خاطر دیرینه هویدا به صهیونیست ها از زمان نوجوانی و حضور در بیروت، به عمق پیوند وی و صهیونیسم نیز پی برد.
آیا با چنین اوصاف و واقعیاتی که در کتاب "معمای هویدا" و دیگر مستندات تاریخی وجود دارد، میتوان پذیرفت که هویدا، صرفا9 نقشی حاشیهای و نمایشی در رژیم پهلوی بر عهده داشته است؛
از طرفی روابط ویژه، مستحکم و مستمر هویدا با یک عنصر بهایی به نام پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک و مسوول سرکوب حرکتهای ضد استبدادی داخلی، نه تنها هرگونه شائبهای را مبنی بر بیاطلاعی هویدا از ماهیت عملکردهای ساواک، از بین میبرد, بلکه مشخص میسازد که وی به عنوان نخستوزیر، بر کار یکی از سازمان های تابعه خود نظارت کامل داشته و چارهای جز پذیرش مسوولیت جنایات این سازمان ندارد.
این واقعیت به حدی روشن است که نویسنده معمای هویدا نیز برائت جویی هویدا از اعمال ساواک در دادگاه انقلاب را امری ناپذیرفتنی میشمارد.
بنابراین هنگامی که ساختار کلی کتاب "معمای هویدا" را مورد لحاظ قرار دهیم، نوعی تناقض درونی یا به عبارت دیگر کشاکش میان واقعیات تاریخی و تمایلات درونی نویسنده در آن مشاهده میشود.
اگر از جزییات به خاطر پرهیز از اطاله کلام بگذریم، در یک نگاه کلی، کتاب معمای هویدا با لحن رمان گونه آن، با صحنهای کاملا9 عاطفی آغاز میشود. در این صحنه، هویدا که حساب خود را پاک میداند، خویشتن را داوطلبانه تسلیم می کند تا در دادگاهی عادلانه محاکمه شود و لابد با دریافت حکم برائت از آن، به خوشی زندگی را پی بگیرد, اما اینک در گوشه اتاقی سرد با وضعی آشفته به سر میبرد.
همه چیز در اطراف او سیاه و خشن و بیرحم است. نه تنها دادستان انقلاب که هیاتی خوفانگیز دارد, بلکه حتی خبرنگاری فرانسوی به نام اکرانت که از سرزمین نور راهی این وادی شده نیز معلوم نیست چرا سر ناساگاری با هویدا دارد و به آلت فعل توجیه ترور انقلابی مبدل شده است. صحنهای که این چنین ساخته میشود و تصویری که از هویدای خوشدل اما اسیر در چنگال خشونت ارائه میگردد، به حدی رقتآور است که در ابتدای کار، مظلومیت هویدا را در ذهن خواننده حک میکند و نوعی حس همدردی با وی برمیانگیزد.
آن گاه در فصل دوم تا سیزدهم کتاب، به بیان سیر زندگی سیاسی و شخصی هویدا پرداخته شده و سپس در فصل چهاردهم، هویدا به عنوان یک قربانی تصویر میشود که در فصل بعد به دست قاضی انقلاب سپرده میشود.
در این فصل مجددا9 تصویری سیاه از فضای دادگاه با قلمی که بوضوح گرایش به رماننویسی پیدا کرده است، عاطفهها را بر میانگیزد و آن گاه در آخرین فصل، هویدا در دریاچه یخ زده کاکیتوس یا نهمین حلقه دوزخ دانته اعدام میشود. پس از مرگ نیز در چهره او آرامش و سکونی غریب و حتی تکاندهنده به چشم میخورد.
به این ترتیب ملاحظه میشود که اگرچه نویسنده، حقایق تاریخی زیادی را درباره هویدا بیان داشته - و البته از گفتن بسیاری دیگر نیز طفره رفته است - و حتی خود وی نیز بارها در این کتاب، هویدا را حداقل به دلیل عدم استعفا یا مقابله با برنامههای شاه، محکوم ساخته، اما در عین حال حداکثر توان قلمی خود را برای برانگیختن حس همدردی خواننده با وی به کار گرفته است.
البته در این زمینه، نویسنده بسیار تلاش کرده تا از کم و زیادهای دادگاه تشکیل شده از سوی آقای خلخالی برای محاکمه هویدا نیز کمال بهرهبرداری را به عمل آورد. گذشته از آن، سؤالی که مطرح است و یکایک خوانندگان کتاب "معمای هویدا" باید به آن پاسخ گویند, این که با توجه به آنچه در همین کتاب آمده و با اغماض از بسیاری واقعیات که به هر دلیل از ذکر آنها در این کتاب خودداری شده است، براستی حکم صادره برای هویدا در دادگاه تاریخ و همچنین وجدان آحاد ملت ایران چیست؛

دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها