روزنامه خندان

روزنامه ارزون چی داری؟

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۹۵۶۹۵
روزنامه ارزون چی داری؟

جام جم: آنان که غنی‌ترند، یارانه‌ترند

سابق بر این، یک شعری می‌خواندند که مصرع دومش این بود: «آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند»؛ منتها بعضی‌ها ظاهرا مصرع اولش را به‌خاطر نداشتند و همچین انگاشتند که این واقعیت گویا در عالم مادیات به همین‌گونه است. اینها ملتفت نیستند که معنای اصلی شعر در عالم معنا مطرح است، نه عالم ماده. اصلا بگذارید اصل ماجرا را از زبان سعدی شیرین سخن در کتاب شریف گلستان نقل کنم که می‌گوید:

«بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی‌انصافی منسوب بود، اتفاقا به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.

درویش و غنی بنده این خاک درند

و آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند...»

ـ آها.... ملتفت شدید؟... دو زاری افتاد؟!(این مطلب را نفهمیدیم کی گفت، اما هر که گفت، حرف دل ما را زد. البته جمله دومش زیادی صمیمانه بود که با ادبیات ما تومنی هفشده صنار، فرق و توفیر دارد!)

حالا چی شد که همچین شد؛ یعنی صحبت از این حرف‌ها شد؟... راستش همچنان که عموما تمامی عرایض ما در اینجا مستند است و مدلل و حتما و حکما خبری چیزی در راستای آن موجود است؛ در این مورد خاص نیز، قضیه همین‌گونه است. روزنامه‌ای تیتر زده بود که: «ثروتمندان در ایران، پنج برابر فقرا یارانه می‌گیرند.»

اصل خبر: «صندوق بین‌المللی پول با اشاره به توزیع نامتوازن یارانه‌ها در ایران، اعلام کرد که 20 درصد ثروتمند جامعه، 5 برابر 20 درصد فقیر جامعه یارانه انرژی و کمی بیشتر از این گروه، یارانه مواد غذایی می‌گیرند.» ـ به نقل از جراید

ـ نوش جون و گوارای وجودشون!...(این را هر کی گفت، قطعا بی‌خود گفت. احتمالا یکی از همین بچه مرفهان بدون درد و خونریزی بود. چون تا آمدیم کشف و شناسایی‌اش کنیم، با ماشین آخرین مدلش، گازیده بود، رفته بود!)

بسته پیشنهادی: با عنایت به خبری که مطالعه کردید، و ایضا با توجه به ضرورت رسیدگی عاجل به این عدم توزین درست یارانه میان ملت دارا و ندار(سارای سابق)، عرایضی چند داریم که فشرده مطرح می‌کنیم:

1 ـ کفایت خبری: واقعا اگر دولت قصد قطع یارانه‌های افراد برخوردار را دارد و از قبلش مدام خبری‌اش می‌کند تا بسترسازی شود و اذهان عمومی برای این اتفاق لازم آماده گردد؛ شدیداللحن و به ضرس قاطع اعلام می‌کنیم که باور کنید کل جامعه و حومه آن(کشورهای منطقه!) از آمادگی بسیار بالایی برای این واقعه برخوردارند. الان ماه‌هاست که دولت دارد از ضرورت حذف نام اشخاص مایه‌دار از فهرست یارانه‌بگیران همیشه در صحنه، سخن می‌گوید، اما هنوز که هنوز است، هیچ خبری از اجرا نیست. چه رسد به اجرای قاطعانه!

2 ـ کاربرعکس: به نظر ما همان یارانه آن 20 درصد فقیر جامعه را دولت بدهد به آن 20 درصد ثروتمند جامعه، بلکه خودشان دچار مختصری خجالت‌زدگی شوند و با زبان خوش از دریافت انواع یارانه انصراف دهند. ماهی را هر وقت از آب بگیری و یارانه را هر وقت که انصراف بدهی، تازه است.

3 ـ تکلیف الباقی: با حسابی که اعلام شد، 20 درصد ثروتمند آنچنانی داریم و 20 درصد هم فقیر این‌چنینی!... این وسط، اما چیزی از آن 60 درصد الباقی که احتمالا در وضعی بین این دو حالت به‌سر می‌برند، گفته یا نوشته نشده است. مواظب باشیم که فراموش نشوند یا ناخواسته به آن 20 درصد فقیر نپیوندند؛ چون این از آن پیوندهای نامبارک است. دولت باید هلشان دهد به سمت آن 20 درصد مایه‌دار!... البته نه‌فقط با این اقدام که: «بسمه تعالی.... بازهم سبد کالا!»

کیهان: شغال (گفت و شنود)

گفت: جان کری وزیر خارجه آمریکا از اینکه مذاکره‌کنندگان غربی در مذاکرات وین 6 با سرسختی تیم ایران روبرو شده‌اند، ابراز نگرانی کرده است.
گفتم: پس انتظار داشت، تمام پیچ و مهره‌های تاسیسات هسته‌ای کشورمان را باز کنیم و هرچه به دست آورده‌ایم را مثل معمر قذافی با کشتی به آمریکا بفرستیم؟!

گفت: جان کری می‌گوید؛ ایران به وعده خود عمل نکرده است و تهدید کرده که اگر ایران کوتاه نیاید، کشورهای 1+5 میز مذاکرات را ترک خواهند کرد.
گفتم: خوشا به حال باغبانی که شغال از او قهر کند!

سیاست روز: بدون شرح

بازی آرژانتین و آلمان هم تمام شد و الان مصاحبه سرمربی تیم‌ملی آلمان را با هم می‌بینیم و می‌شنویم. از سرکار خانم زبانک زباندان خواهش می‌کنیم که زحمت ترجمه همزمانش را بر عهده بگیرند.

سرمربی آلمان:
Unser Team war eine sehr gute Mannschaft, aber in Argentinien auf dem Gate wir eingedrungen.
Argentinien-Team für die WM könnte ein Held zu sein, und wir sind stolz darauf, dass wir uns getroffen mit dem Team bei der World-Cup-Finale

مترجم همزمان: بازی خوبی بود.

سرمربی آلمان:
Wir haben versprochen, dass unsere Leute nach Hause zurückkehren, ohne eine Trophäe.
World Cup ist unberechenbar, aber wir waren Sympathien für die Cup-Heimsieg

مترجم همزمان: ما نزدیک بودیم.

سرمربی آلمان:
Vor der WM haben wir nicht denken, das Spiel ist so schwer und empfindlich, aber wir lernten viele Lehren aus diesem Turnier.
Eine der Lehren, war nicht zu stolz und für alle eine Chance haben zu gewinnen.

مترجم همزمان: ما خوب بازی کردیم.

سرمربی آلمان:
Nun ist die Weltmeisterschaft ist vorbei und wir haben für das nächste Turnier geplant.
Ich gratuliere auch der Trainer der argentinischen Weltmeisterschaft und ich hoffe, dass die Welt näher zusammen zu machen.

مترجم همزمان: به هر حال نزدیک بودیم.

پانوشت: زبان آلمانی واقعا سخت است.

قدس: مش غضنفر و اسراف در سفره های افطار

هَمِّشه قبلِ ماه رِمِضون با خودُم فِکِر مُکُنُم که وَختی ماه مبارک تِموم بِره، بِرِیِ خاطِرِ روزه داریُ گُشنگی، ...

اَقَلَّکَندِش یَک چار پنج کیلونی وزنُم کم مِره یُ سُخُلتَر مُرُم ولی وَرچُپّه یِ ای فِکِر، ایقذَر که تو ماه رِمِضون تو خِنه یُ تو چِراغونا افطاریایِ مَقبولُ رَنگوارَنگ مُخورُم که هَمِّشه بعدِش چُمبه ترَم مُرُم. پَریشبا واز ای باجناقُم ناپرهیزی کِردُ بِرِیکه یَک خودیَم نُشون بِده هَمّه یِ فامیل رِ خِنَشا افطار دعوت کِرد.

مویَم دستِ عیالُ بِچّه هام رِ گیریفتُمُ رفتِم اونجه. وَختی رسیدِمُ رفتِم تو حالِشا که سفره رِ اِنداخته بودن، ناسَن چشمام عینِ چشمایِ قوربَغه وِل رَفت بیرون؛ یَک سفره یی اِنداخته بودن که عین هَم رنگین کِمون رَنگوارَنگ بودُ مُدُرخشید.

هَم هرچی که فِکِر بُکُنی تو ای سفره لوکّه بود. مهمونایِ دِگه یَم که میِمَدَن هَموجور وامُچُرتیدُن. خُلِصه یَک دو دِقه قبلِ اَذون همّه دستایُ دهنامایِ گَرُم کِردِمُ هَم اَذونِ رِ گفتن پِرّیدِم سمتِ غِذاهایُ ایقذَر خوردِم که سفره عینِ کَفِ کِلّه یِ باباکُلونُم پاک رَفتُ شِکَمایِ مایَم عینِ یَک پوفله یِ گُنده آمد بالا.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم اگِر قِرار بِشه تو ماه رمضون ایقذَر افطاریای گیرونُ مَکُش مَرگِما که هَمَّش اسرافُ نامَقبولِ داده بِره یُ اگِر قِرار بِشه تو سحریایُ افطاریا ایقذَر بُخورِم که تا کِکِرنَکِما غِذا بیه بالا پس فرقِ ماه مبارک با ماهایِ دِگه چی مِره؟!

فرهیختگان: روزنامه ارزون چی داری؟

گفته بودم تصمیم گرفتم روزنامه‌خوان بشوم؟ چند وقتی است که روزنامه می‌خرم. اما در این چند روز متوجه یک دسته بندی جالب شده‌ام. روزنامه‌ها با هم فرق دارند و هر کدامشان ویژگی‌های خاصی دارند. یک دسته از روزنامه‌ها «کاری» هستند. یعنی شما می‌خرید به امید اینکه کار پیدا کنید. حالا اگر وسط جست‌وجوی کار حوصله‌تان سر رفت، از افتتاح آخرین پروژه‌ها هم آگاه می‌شوید.

فروش این روزنامه ارتباط مستقیم با نرخ بیکاری در کشور دارد. یک دسته روزنامه‌های «سرکاری» هستند. یعنی بدون اینکه نیاز باشد دنبال کار بگردید، شما را می‌گذارند سر کار. دسته دیگر روزنامه‌های «منزل» هستند.

یعنی جنس مرغوب کاغذ و قطع مناسبش جان می‌دهد برای اینکه بچپانی‌اش پشت کمد و سال به سال موقع خانه‌تکانی هم امور منزل و پنجره‌ها را رتق و فتق کنی و هم از تیترها و عکس‌های نوستالوژیکش کیفور شوی. یک دسته دیگر روزنامه‌های «لوکس» هستند که مانند کالای لوکس ارز مرجع‌شان قطع شده و قیمتشان کشیده بالا.

یک دسته دیگر روزنامه‌های «دولت مستعجل» هستند که قیمتشان مثل روزنامه‌های لوکس است، ولی به جای جینگیل مینگیل، مطالب غرب‌گرایانه و استکبار شادکن دارند. این روزنامه‌ها عموما دو دقیقه می‌آیند خودمان را ببینند ولی اجل مهلتشان نمی‌دهد و جان به جان آفرین تسلیم می‌کنند.

به استثنای یکی دو مورد، این قاعده کلی راجع به روزنامه‌ها وجود دارد که هر چه قیمت‌شان بالاتر می‌رود، عکس آدم‌های خاصی روی جلد آنها دیده می‌شود. چند وقت پیش بود که دیدم عکس یک آدم ممنوع‌البیان معلوم‌الحال را زده‌اند روی جلد یکی از همین روزنامه‌ها.

آمدم روزنامه را بخرم و به‌عنوان سندی از اخلال در نظم عمومی، تشویش اذهان و خیانت ملی آن را آرشیو کنم که دکه‌دار گفت: «1000 تومن!» خیلی تعجب کردم و گفتم: «یه دونه برداشتم ها!» گفت: «مگه من گفتم چند تا برداشتی؟ هر دونه‌اش 1000 تومنه دیگه. » گفتم: «اوووووف! چه خبره مگه سر گردنه‌ست؟ چرا اینقدر گرون می‌گی؟» داد زد: «قیمتشه داداش! نمی‌خوای نخر!» من هم برای اینکه کم نیاورم صدایم را بردم بالا و گفتم: «معلومه که نمی‌خرم! مگه پول علف خرسه؟ میرم از یه جای دیگه می‌خرم، این همه هم الکی پول نمی‌دم. »

چند نفری که اطرافمان جمع شده بودند شروع کردند به خندیدن. پرسیدم: «چرا می‌خندین؟» گفتند: «مگه کشک کیلویی می‌خوای بخری که قیمتش جاهای مختلف فرق کنه؟ چرا چونه می‌زنی خب قیمتش همینه دیگه!» گفتم: «مگه میشه آخه؟ روزنامه 50 تومن، دیگه نهایتش 100 تومن! چه خبره 1000 تومن؟ واسه ده پونزده صفحه 1000 تومن بدم؟!»

یکیشان گفت: «برادر من، اینا روزنامه‌های مستقلن. باید فروش کنن که هزینه‌شون در بیاد. » گفتم: «خب فروش کنن، ولی برن بالاشهر فروش کنن، ما بدبخت‌ها چه گناهی کردیم؟ چرا باید فشارش به ما بیاد؟ حالا درسته روزنامه‌شون نازک و کم‌حجمه ولی خب بابا 400 تومن، 500 تومن، نه دیگه 1000!» دیگری پرسید: «شما آخرین باری که روزنامه مستقل خوندی کی بوده؟» کمی فکر کردم و گفتم: «یادمه آخرین بار سال 79 بود. بعدش تا چند وقت می‌خواستم بخونم ولی نمی‌شد، از اون به بعدم می‌شد بخونم ولی دیگه نمی‌خواستم!» آخر سر بعد از کلی دعوا و کل کل، گفتم: «حالا یه روزنامه بده ببینم. » پرسید: «چه قیمتی مد نظرته؟» گفتم: «زیاد گرون نباشه دیگه. »

گفت: «اون سمت راستیه رو بردار.» دستم را گذاشتم روی یکی از روزنامه‌ها و گفتم: «این؟» گفت: «نه نه! اونورتر. منتهی‌علیه سمت راستت.» روزنامه را برداشتم و ورقی زدم. پرسیدم: «چنده؟» گفت: «500، ولی شما 300 بده. » با تعجب گفتم: «چه ارزون! چه تفاوت قیمتی. از این چینی بی‌کیفیت‌ها نباشه.»

لبخند شرورانه‌ای زد و گفت: «نه خیالت راحت! مال اصل ایرانه!» داشتم می‌رفتم که گفت: «مراقب خودت باش.» در مسیر کمی روزنامه را مطالعه کردم. از خواندنش آنقدر ترسیده بودم که وقتی به اتاقک مشاوره رسیدم در را قفل کردم و تا شب همانجا قایم شدم. مردم چرا اعصاب ندارند؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها