روزنامه خندان

ملاقات با اتوبوس سواران حرفه ای

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۹۸۶۶۲
ملاقات با اتوبوس سواران حرفه ای

فرهیختگان : ملاقات با اتوبوس‌سواران حرفه‌ای
امروز دیر بیدار شدم و نتوانستم تا ایستگاه مترو پیاده بیایم. این شد که تصمیم گرفتم سوار اتوبوس بشوم. برای من که شغل شریف مشاوره و روانشناسی را برگزیده‌ام، لازم است که با مردم ارتباط مستقیم داشته باشم. به همین خاطر ملاقات با اتوبوس‌سواران حرفه‌ای برایم خیلی مفید بود.

مثلا آقایی که با ممارست و جدیت خاصی کله‌اش را فشار داده توی جمعیت و گردنش را از لای دستان یکی دیگر از مسافران رد کرده و خودش را توی جمعیت چپانده، وقتی در ایستگاه بعدی بر سر مسافر دیگری که سعی دارد خودش را توی اتوبوس جا کند عربده می‌کشد: «یابوی وحشی می‌بینی که جا نیست برای چی فشار می‌دی؟»

یک کیس مناسب برای روانکاوی است. یا آن خانمی که سه ایستگاه با اتوبوس آمده و وقتی به مقصد مورد نظرش می‌رسد جیغ می‌زند: «آقای راننده نگه دار من اشتباه سوار شدم» تا کرایه ندهد، یک نمونه سابجکتیو فوق‌العاده است.
حتی آن آقای میانسالی که صورتش در فاصله 20 سانتی‌متری من است، صبحانه نخورده و شب قبلش هم با ابرام فراوانی تا خرخره سیر به خیکش بسته، به نظر هم می‌رسد حدودا یک ماهی باشد که حمام نرفته، نه‌تنها کیس مناسبی برای مشاوره است، که هدف مناسبی برای دستفروش‌ها خواهد بود.

او با این اوضاعش احتمالا باید خیلی بدشانس باشد که هرگز در طول این سال‌ها هیچ دستفروشی به پستش نخورده که او را با خمیر دندان و مام ضدعرق آشنا کند.
نمونه‌هایی این چنین را امروز فراوان دیدم ولی نظر به اینکه با عنوان کردن یکی دو مورد دیگر احتمالا تا شب نتوانید غذا بخورید، از بازگویی این موارد صرف‌نظر می‌کنم. در طول مسیر پرترافیک، خودروهای تک‌سرنشین را نگاه می‌کردم و زیر لب غر می‌زدم.

به خودم می‌گفتم چرا برای رفت و آمد روزانه به محل کار از وسایل نقلیه عمومی استفاده نمی‌کنند؟ من این همه سال از خدا عمر گرفته‌ام، تا به حال حتی یک‌بار هم از اتومبیل شخصی برای سر کار رفتن استفاده نکرده‌ام.
البته شاید یکی از دلایلش این باشد که این همه سال سگ‌دو زده‌ام ولی هنوز نتوانستم یک موتور گازی دست دوم برای خودم بخرم! اما چه ربطی دارد؟ اینکه همه ماجرا نیست! مهم این است که من به‌عنوان یک شهروند قانونمدار از خودروی شخصی استفاده نمی‌کنم. داشتم به همین‌ها فکر می‌کردم که اتوبوس، پرت پرتی کرد و خاموش شد.

راننده فریاد زد: «آقایون خانوما به سلامت!» پرسیدیم: «آخرشه؟» داد زد: «آخرش نبود ولی آخرش شد. موتور تعطیل شد. بفرمایید پایین.»
قریب به 40 دقیقه در ایستگاه ایستادیم تا اتوبوس بعدی رسید. خیلی محترم کتم را صاف کردم و خرامان به سمت اتوبوس رفتم که ناگهان به خودم آمدم و دیدم به مثابه فرش قرمزی زیر پای مردم مشتاق پهن شده‌ام.
اتوبوس بعدی که رسید خودم را سفت‌تر نگه داشتم ولی باز نتوانستم سوار شوم. اما سر اتوبوس سوم، کله مبارکم را به تأسی از همان کیسی که اولش گفتم، از لای دستان یکی از مسافران در اتوبوس جا کردم و با یک فشار و دو هل ریز جا شدم. 100 متر بیشتر نرفته بودیم که این اتوبوس هم به پرت پرت افتاد و همه‌مان را پیاده کردند! با تعجب به یکی از مسافران گفتم: «این چه وضعیه؟ چرا این‌طوری می‌شن؟» گفت: «طبیعیه. مدیرعامل شرکت واحد اتوبوسرانی گفته ماهانه 75 اتوبوس از چرخه حمل‌ونقل شهری خارج می‌شن. »
پرسیدم: «خب چرا هزینه نمی‌کنن اتوبوس جدید بخرن؟!» گفت: «فعلا کارهای مهم‌تری هست. باید برای تفکیک نیمکت‌های مرد و زن توی پارک‌ها و جداسازی اتاق کار خانم‌ها و آقایون کلی هزینه کنن. می‌دونی چقدر پول نیاز داره این کار فرهنگی؟ بعدش حالا اگه بودجه‌ای موند اتوبوس می‌خرن. فعلا که اینا داره کار می‌کنه. » گفتم: «آره بابا ماهانه 75 تا اتوبوس چشم گاوه.» بقیه مسیر را تا مترو پیاده رفتم و با خودم حساب کردم چقدر باید صرفه‌جویی کنم تا آخر سال بتوانم خودروی دست دومی بگیرم و با آن بروم سر کار.
شرق : متن کامل اعترافات قلیان
به گزارش «مهر»، «قهوه‌خانه‌داران در اعتراض به پلمب مغازه‌هایشان به‌دلیل ارایه قلیان مقابل مجلس تجمع کردند.» به همین مناسبت ترتیب گفت‌وگوی زیر را دادیم؛
- خودت را معرفی کن و بگو چرا دستگیر و پلمب شدید؟
: قل‌قل... من تنباکو قلیان‌چاق‌کنیان هستم و با چاق‌کردنم باعث تدخین جوانان و تدفین پیران می‌شوم.
- آیا خودتان خودتان را چاق می‌کردید یا افرادی هدایت‌شده شما را چاق می‌کردند؟
: همان‌طور که شما گفتید افرادی هدایت‌شده می‌آمدند و با استفاده از شلنگ من را چاق می‌کردند.
- قبول دارید که عامل گردهمایی‌های غیرمجاز بودید؟
: بله. من را می‌گذارند وسط و گرد من هم می‌آیند و نشست برگزار می‌کنند.
- فکر می‌کنی چرا اینجایی؟
: تا جوانان ذهنشان درگیر این موضوع شود که چرا من ممنوع هستم. قل‌قل... قل...
- قل‌قل اضافه نکن.
: چشم... قل...
- بعد از جنبش تنباکو کجا بودید و چه‌کار می‌کردید؟
: ما مدت‌ها همچون عشق در پستوی خانه نهان بودیم.
- و آیا این درست است که خانوادگی فعالیت می‌کنید؟
: نه درست نیست. چون فقط پدربزرگم که در تحریم تنباکو دچار رکود شد، سابقه دارد.
- آیا قبول داری که با غرغرکردن تلاش مذبوحانه داشتی؟
: خیر. من غرغر نمی‌کنم، قل‌قل می‌کنم. قل‌قل... قل...
- مثل اینکه این قلیان کام نمی‌دهد، سریع آن زغال را بیاورید چاقش کنیم...
: بله‌بله. من دارم غرغر می‌کنم.
- سازوکارت چه بود؟
: سازوکار من اینطوری است که یک پارچ آب می‌ریزند توی دلم، بعد یک شلنگ وصل می‌کنند. سپس با گذاشتن زغال گداخته، جوانان مردم را فریب می‌دادم تا بنشینند و قلیان بکشند تا اینطوری از انواع سرگرمی‌های شبانه‌روزی که مسوولان برایشان در نظر گرفته‌اند دور شوند.
- در پایان از همه‌چیز عذرخواهی کن و بگو برای جبران گذشته چطوری می‌خواهی آینده‌ات را اصلاح کنی؟
: من در پایان از همه‌چیز عذرخواهی می‌کنم. من حاضرم به‌خاطر جبران گذشته، از این به‌بعد به‌عنوان آفتابه به جوانان خدمت کنم. قل‌قل... قل... ببخشید بی‌زحمت این زغال من را کم کنید، دیگر دارم جوش می‌آورم...
کیهان : صابون !(گفت و شنود)
گفت: سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا گفته است؛ «‌ارتش اسرائیل باید به خاطر خویشتن‌داریش جایزه صلح نوبل بگیرد»!
گفتم: یعنی اعتراف کرده که جایزه صلح نوبل را به فاسدترین، خونریزترین، آدمکش‌‌ترین و کثیف‌ترین آدم‌‌ها می‌دهند.
گفت: دبیرکل سازمان ملل هم پیشنهاد کرده که فلسطینی‌ها خشونت ‌را کنار بگذارند! اسرائیل را به رسمیت بشناسند! و شلیک موشک از غزه را رها کنند! تا صلح برقرار شود!
گفتم: این هم اعتراف صریح به ماهیت ضدبشری سازمان‌ملل.
گفت: حالا خودت حسابشو بکن که با این جرثومه‌های فساد چگونه باید برخورد کرد؟
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به بقال سرکوچه گفت؛ آقا صابون داری؟ جواب داد آره! گفت؛ پس اون دست‌های کثیف و آلوده‌ات را حسابی بشور، بعد 200 گرم پنیر بده!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها