در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
میلاد پیامبر اعظم(ص) آغاز درخشش ستارهای است که به ماه مجلس خلقت مبدل شد. او کوکب هدایت است و مونس دلهای وحشت زده از گمراهی در شبهای ظلمانی کره خاکی.
حکیم و فیلسوف مسلمان؛ دکتر غلامرضا اعوانی، از شخصیتهای علمی جهان اسلام است که در باب جایگاه حکمی، عرفانی و اخلاقی نبی اکرم(ص) دارای اشراف و مطالعات ژرفی در متون حکمی و دینی است. آنچه اکنون میخوانید، مشروح مصاحبه تفصیلی با رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران درباره نگرش اخلاقی، عرفانی و حکمی درباره شخصیت رسول اکرم(ص) است.
با وجود طیف زیاد مسلمانان و مریدان پیامبر اسلام که هر یک شیفته بعدی از زندگی پیامبر(ص) هستند، به نظر شما، به عنوان یکی از استادان حکمت اسلامی، مهمترین بعد شخصیتی ایشان که همچنان مغفول مانده، کدام است؟
درباره شخصیت حضرت رسول اکرم(ص) آنگونه که در قرآن اشاره شده است، ابعادی وجود دارد که ناشناخته مانده است. البته این ابعاد ناشناخته مورد توجه جدی حکما و عرفا قرار گرفته است. ما حضرت رسول را به عنوان حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام و آورنده کتاب قرآن میشناسیم؛ اما درکنار این وجه، پیامبر اسلام یک وجه آسمانی و الهی دارد که در آیات قرآن بیان شده که این بعد از شخصیت حضرت رسول مورد توجه حکما است. برای مثال در آیهای در قرآن آمده است: «وما أرسلناک إلا رحمه للعالمین» (الأنبیاء: 107) «ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان رحمتی برای همه عوالم» در تفسیر این آیه باید گفت، پیامبر اسلام نه برای همه انسانها، نه برای زمین و نه برای این عالم، بلکه برای همه عالمها به عنوان رحمت فرستاده شده است. کلمه عالمین معنای مشخصی دارد. برای نمونه، در قرآن میخوانیم «الحمدلله ربالعالمین» «شکر خدایی را که پروردگار همه جهان «عوالم» است». آیه، خداوند را پروردگار همه عوالم بیان میکند که زیبنده ستایش است. حال پیامبر نیز به عنوان رحمتی برای همه عوالم معرفی میشود.
حضرت رسول وجودی زمینی داشته است و از طرف دیگر، یک حقیقت آسمانی دارد که ابدی و ازلی است و با رحلت ایشان به پایان نمیرسد. حکما و عرفا از آن به عنوان حقیقت محمدیه تعبیر میکنند که این حقیقت واسطه میان حق و خلق است. به عبارت دیگر شفیع است؛ شفیع یعنی واسطهای که شفاعت وجودی دارد؛ یعنی هر چه از حق به خلق میرسد و بالعکس، از طریق این حقیقت انجام میشود. همچنین از ایشان با عنوان برزخ الوجود المقدسه و برزخ البرازخ، یعنی برزخ با واسطه میان حق و خلق یاد کردهاند.
باید اشاره کرد که در رابطه با واژه رحمت که صفت برجسته حضرت رسول است، همان طور که در قرآن در بسمالله الرحمن الرحیم میبینیم، این رحمت بر دو نوع است: یکی رحمت رحمانی است و آن یکی رحمت رحیمی. رحمت رحمانی یا رحمت عام، رحمتی است که خداوند با آن همهچیز را آفریده و در قرآن به این مساله اشاره شده است که همه اشیا مشمول رحمت الهی است؛ یعنی هرچیزی در عالم از آسمان و زمین، جن و انس و هر موجودی مظهر رحمت عام است. دیگری، رحمت خاص است و اسم رحیم که به اهل ایمان اختصاص دارد؛ ایمان مظهر اسم رحیم است که اصل هدایت الهی است. این رحمت رحمانی و رحیمی از یک سو ارتباط دارد با قوس وجود و قوس نزول و از سوی دیگر ارتباط دارد با قوس عروجی و شعوری و حضرت رسول مظهر هر دو رحمت و کمال آنهاست؛ یعنی تمام انبیای دیگر به یک معنایی از حقیقت او فیض بردهاند. پس او مظهر رحمت رحمانی و رحیمی یعنی رحمت تام و تمام است؛ رحمتی که همیشه هست و خواهد بود؛ چنانکه در حال حاضر نیز زمانیکه صلوات میفرستیم «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»، این صلوات به ایشان میرسد. اگر ایشان فقط دارای وجود زمینی بود، چنین چیزی ممکن نمیشد؛ اما میدانیم که حقیقت محمدیه ازلا و ابدا وجود دارد و وقتی صلوات میفرستیم همچنان برکت او نصیب ما میشود.
آموزههای پیامبر گرامی اسلام برای زندگی بشری، ابعاد مختلفی دارد. مهمترین ویژگیهای بعد حکمی آموزههای نبی گرامی اسلام را چگونه توصیف میکنید؟
مسالهای که در قرآن بسیار به آن تاکید شده، اخلاق حضرت رسول است که خداوند از آن به بزرگی یاد میکند. دلیل این بزرگی چیست؟ برای این که حضرت رسول متخلق به اخلاق الهی بود و ایشان مظهر همه اسما الهی و همه صفات و کمالی ذاتی است که جزو وجود حضرت حق است. پیامبر بهترین نمونه این تخلق الهی است. برای همین خداوند به ما امر کرده از پیامبرش پیروی کنیم که او اسوه و الگو برای همه است. «تخلقوا باخلاق الله» متخلق شوید به اخلاق الهی؛ پیامبر گرامی اسلام خود بهترین نمونه این اخلاق الهی بوده است و به همین جهت خداوند ما را امر کرده است که همیشه به پیامبرش تأسی کنیم.
در قرآن میفرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا» «بهدرستی که برای شما در شخصیت حضرت رسول بهترین الگو و اسوه است. پس به او تأسی کنید و از او پیروی کنید برای کسانی که طالب لقای خداوند و طالب آخرت هستند و کسانی که خدا را ذکر و تسبیح کثیر میگویند بهترین اسوه وسرمشق پیامبر عظیمالشأن اسلام است.»
موضوع مهم بعدی این حقیقت است که حضرت رسول صاحب مقامی است که از آن به «او ادنی» تعبیر میشود؛ این اشاره به تقرب به حضرت حق است که همان باطن دین است یا میتوان گفت اشاره به ولایت است که به معنای قرب و تقرب است. مقام حضرت رسول عالیترین مقام ممکنی است که تا آن مقام، بشر میتواند به خدا نزدیک شود؛ ایشان به کمال قرب الهی رسیده است و هیچ انسان دیگری به چنین مقامی دست نیافته است. خداوند در آیهای در سوره مبارکه نجم میفرماید: «ثم دنا فتدلّی. فکان قاب قوسینِ او اَدنی»؛ یعنی حضرت رسول نزدیک شد (البته منظور نزدیک شدن مکانی نیست و قرب وجودی است) به حضرت حق و خودش را به حق آویخت و فاصله او و حضرت حق (به طور تمثیل) به اندازه انداختن دو کمان یا نزدیکتر، به اندازه یک کمان که نهایت قرب است، رسید؛ قرب «او ادنی» بسیار مورد توجه حکما و عرفا بوده که خاص حضرت رسول و امامان بر حق است که وارثان حقیقی او هستند.
بحث را ببریم به سمت مسائل اجتماعی امروز، تا حدودی این نگاه که اشاره کردید به زندگی حضرت رسول(ص) در خواص به چشم میخورد. با وجود این، چگونه میتوانیم ابعاد حکمی اقوال و اعمال نبی مکرم(ص) را از انحصار خواص بیرون آورده و در زندگی عامه و تودههای مردم وارد کنیم؟
ما از مردم انتظار نداریم به همه این حقایق و دقایق برسند؛ اما علمای امروز باید به مانند علمای گذشته به این معانی توجه بسیار داشته باشند؛ چنان که به فرموده حضرت رسول «العلما ورثه الانبیأ» یعنی علما وارث انبیا هستند. میدانیم که انبیا ثروتی نداشتند که به ارث بگذارند، پس علما وارث علم و روح انبیا هستند. اگر علما به آن مقام نزدیک شوند، وارث علم انبیا خواهند شد. همان طور که میدانیم ما دو نوع علم داریم: علم وراثت و علم دراست. علمی که با کتاب، درس و مشق کسب میشود، علم دراست است و علم وراثت، علمی است که علمای راسخ وارث آن میشوند. آنچه اعتبار حقیقی دارد علم وراثت است و لو این که علم دراست هم اهمیت خود را دارد. اگر علما وارث باشند و در اتباع از حضرت رسول بسیار به او نزدیک شوند از لحاظ معنوی و روحانی و از لحاظ کمالات الهی، مسلما در جامعه تاثیرگذار و مرجع خواهند بود و اینها بدون شک علما و حکمای الهی و عرفا هستند.
یک بخش مهمی از حکمت و فلسفه، اخلاق است. یکی از معضلات بسیار مهم امروز، زوال اخلاقیات در متن جامعه و زندگی توده مردم است. آیا حیات پیامبر اسلام برای رفع این معضل میتواند الهام بخش باشد؟
در اینجا باید به دو مساله اشاره کرد؛ یکی اخلاق است که حکمت عملی است که اهمیت بسیار زیادی هم دارد. دیگری هم حکمت نظری است که شامل اصول عقاید میشود. اصل رسیدن به توحید نه فقط دانستن توحید بلکه رسیدن به معنا و حقیقت آن است. در این رابطه بخصوص در رابطه با توحید علمی، توحید شهودی، توحیدی که انسان به حقیقت آن برسد مباحث مهمی مطرح شده است. به هر حال، بسیاری از مردم دچار شرک هستند؛ البته نه به این معنا که دچار شرک جلی یا بتپرست باشند، بلکه دچار شرک خفی هستند. توحید حقیقی آن است که اول و آخر و ظاهر و باطن را خدا ببینند. حقیقت توحید در قرآن مورد تأکید قرار گرفته است.
دوم اصل نبوت است. چنانچه اصول دین درست نباشد، فروع دین درست نمیشود. نبوت نهتنها ایمان به نبوت حضرت رسول، بلکه نبوت همه انبیاست؛ زیرا کمال اسلام در این است که به نبوت همه انبیا قائل باشیم. ایمان به نبوت همه انبیا یکی از شرایط اسلام است. «آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله وملائکته وکتبه ورسله لا نفرق بین أحد من رسله» (بقره: 285) «پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند». ایمان به کتب نه فقط قرآن که ایمان به همه کتب الهی و همه انبیاست. همچنین در همین آیه به فرشتگان اشاره و توجه شده است. حال این پرسش پیش میآید که فرشتگان چه ربطی به عالم دارند؟ حکما از پس این مساله بهخوبی بر آمدند و نقش فرشتگان را بهدرستی تعبیر کردهاند که مدبر عالم هستند. این بحث مربوط است به وجودشناسی که این را حکمای اسلام و دیگر ادیان دیگر بررسی کرده و راه دیگری برای شناخت آن وجود ندارد.
مساله دیگر معاد است. معاد اصل دین است. ما نباید به گونهای زندگی کنیم که گویی تنها این دنیا محل زندگی است؛ زیرا خیر در آخرت بهتر و پایدارتر است. همچنین در مساله اصول دین ما بحث امامت را داریم. در اصل امامت، ولایت الهی مطرح است و سرانجام ما عدالت را داریم، اما با همه این تفاسیر، ما هنوز در مساله اصول دین مشکل داریم. اینها اصل هستند تا اصل درست نشود، فرع درست نمیشود. نماز، جهاد و حج کاملا واجب و ضروری هستند، اما به شرط آن که اصول مستحکم و استوار باشد که این وظیفه علما و حکماست که اصول را تبیین کنند. اگر اصول روشن شد مثل آن است که نوری در وجود انسان پدید آید که با آن میتواند اعمال دیگر را که فروع دین هستند بهدرستی انجام دهد.
نکته دیگر این است که بعد از حکمت نظری و اصول دین، حکمت عملی مطرح میشود که اول مرحله آن اخلاق است؛ اخلاق قرآنی. البته خود قرآن کتاب عظیم اخلاق است و حضرت رسول و ائمه هدی خود قرآن ناطق بودهاند. در وصف حضرت آمده است: «و کان خلقه القرآن» اخلاق او تمام قرآن بود. آنچه که امر بود آن را انجام میداد و آنچه نهی بود آن را هرگز انجام نمیداد. هیچ امری نبود که انجام ندهد و همیشه مطابق قرآن عمل میکرد. این امر ختم میشود به این تعریف از انسان: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (بقره: 31) خداوند همه اسما را به آدم تعلیم داد و پیامبران، خاصه پیامبراسلام، مظهر تام و تمام همه اسمای الهی تلقی میشوند. تحقق اسما الهی را اخلاق میگوییم؛ اسمای الهی تواب، رئوف، رحیم، وکیل و... است که همه اینها تحقق به اخلاق الهی و اسما الهی است که به تبیین و بحث و بررسی فراوان میان علما و حکما نیاز دارد. براحتی نمیتوان اسمای الهی را تفسیر کرد.
مساله دیگر که در امت کمتر به چشم میخورد، توجه به رحمت حضرت رسول است. مگر نه این که حضرت، پیامبر رحمت است؟ کتاب قرآن با بسمالله الرحمن الرحیم شروع میشود. ما در قرآن به جای کلمه «وجود»، رحمت داریم. رحمت همیشه الهی است و پیامبر مظهر رحمت است. خداوند درباره پیامبر فرمودهاند: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ» (انفال: 33) هرگز نمیرسد که خدا امتی را عذاب کند که تو در میان آنها هستی. وقتی رسول در میان ما باشد چه در زمان بودن و چه در غیبت، عذاب از جامعه برداشته میشود. این است که حضرت رسول پیامبر رحمت است. او مظهر رحمت است و وجود او سراسر وجود الهی بوده و هست؛ وجود بشری که وجودش و همه اعمالش برای خدا بوده است. خداوند متعال میفرماید: «بگو ای پیامبر نماز من مناسک من، تمام زندگی من و ممات من همه برای خداست، خدایی که شریک ندارد و من مامور به این هستم که وجود من سراسر برای خدا باشد.» بنابراین هر مومنی که زندگی او، مرگ او، اخلاق او، در واقع نماز او، اعمال او بیشتر برای خدا باشد از ایمان بیشتری بهرهمند است.
چرا برخی گروههای بنیادگرا از دین مبین اسلام و حضرت رسول چهرهای خشونتآمیز به نمایش میگذارند؟ به عبارت دیگر چرا این گروهها و به شکل معتدلتری متشرعان بر صفات قهری خداوند و حضرت رسول تأکید دارند تا صفات رحمانی و رحیمی؟
شریعت لازم است ولی کافی نیست؛ همان طور که اشاره کردم، نماز و روزه و ... جزو فروع دین است، در حالی که اصول دین باید محکم باشد. اخلاق به یک معنا، جزو شریعت نیست، مگر این که آن را خیلی وسیع تعریف کنیم. با این همه، طبق معمول اگر فقه را به عنوان شریعت در نظر بگیریم، اخلاق بعد دیگری است؛ البته جدا از آن نیست، ولی در فقه از اخلاق بحث نمیشود. ولو این که خود فقه نیز برای اخلاق لازم است، ولی اخلاق بحری است که برای تبیین و بررسی آن، نیاز به میدان آمدن حکیم و عارف احساس میشود. به برکت وجود ائمه شیعه که اسوه بودند، چنین بحثهایی در تشیع وجود دارد، با وجود این، در جامعه متأسفانه کمتر به این مباحث توجه میشود.
این وظیفه علماست که به تبیین اصول دین بپردازند. همان طور که گفتم اصول دین از اهمیت زیادی برخوردار است. در آخر سوره مبارکه یوسف دو، سه آیه است که با خواندن آنها احساس وحشت میکنید: «اکثر مردم ایمان نمیآورند، مگر این که مشرکند»؛ یعنی شرک میورزند؛ شرک به دو نوع است: شرک جلی و شرک خفی که خداوند شرک جلی را از امت ما برداشته، اما شرک خفی را خیر. پیامبر اکرم فرمودند: «الشرک أخفی فی امتی دبیب النمله السوداء، علی الصخره الصماء، فی اللیله الظلماء» یعنی «شرک در امت من از راه رفتن یک مورچه سیاه، روی یک سنگ سیاه در شب تاریک پنهانتر است.» چه کسی میتواند راه رفتن مورچهای سیاه بر سنگی سیاه آن هم در شبی سیاه را ببیند؟ رسول اکرم میفرمایند که شرک حتی از این هم خفیتر است. میخواهم بگویم کسی که در توحید به آن مراتب نرسیده باشد، به نوعی شرک دارد. باید در وهله نخست، علمایی باشند که به توحید حقیقی برسند و مردم را هدایت کنند و همچنین اخلاق اسلامی و اخلاق حضرت رسول را تبیین نمایند. الحمدلله به برکت ائمه دست ما در این زمینه خالی نیست؛ قرآن، احادیث و رفتار عملی و سنت حضرت رسول وائمه بهترین اسوه هستند.
امروزه در دو سطح شاهد واگراییها و شکافهای فزاینده هستیم: اولا در درون جوامع اسلامی و بین گروهها و طیفهای مختلف اجتماعی آنها و در ثانی در سطح جهان و بین ملتها و اقوام مختلف. آیا میتوان از متون و منابع مربوط به بعد اجتماعی و مدنی حیات پیامبر اسلام انتظار داشت برای این وضع واگرا، درمانی ارائه کند؟
پیامبر اسلام فرمود که دین قائم به دو امر است؛ اگر خلل به این دو امر وارد آید، دین نیز دچار فساد میشود؛ یکی علما و دیگری امرا. حتی حدیثی است که از پیامبر روایت میشود: «پشت مرا دو گروه شکستند؛ عالمی که متهتک و جاهل است و امیر یا پادشاهی که ظالم و جبار باشد.» حکومت اسلامی در کشورهای دیگر، بیشتر به دست کسانی است که بویی از اسلام نبردهاند. دیگر، علمایی که میبینند و امر به معروف و نهی از منکر را نادیده میگیرند؛ در واقع با این کار این امرا را تشویق میکنند و مشکل از اینجا سرچشمه میگیرد. هنگامی که عالم جاهل و امیر ظالم دست به دست هم میدهند، بسیار خطرناک میشوند و این شرایطی به وجود میآورد که حاکم بر دنیا و عالم اسلامی است؛ به گونهای اغلب مسائل تأسفبار در دنیای اسلام رخ میدهد. بر علماست که راه چارهای برای این شرایط بیندیشند.
حضرت رسول میفرمایند: «اذ ظهرت البدع فی امتی فللعالم ان یظهر علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنهالله» «اگر در امت من بدعت ظاهر شود، وظیفه عالم است که علم خود را اظهار کند»؛ اگر اظهار نکند، جهل باقی میماند. مردم جاهلند و آن کسی که میتواند آنها را هدایت کند، علما هستند و در هنگام بدعت است که علما باید علم خود را به کار بندند. اگر چنین نکنند، به فرموده حضرت رسول، لعنت خدا بر آنها باد. این حدیث هم نزد شیعه و هم اهل سنت روایت شده است. در روزگار ما که این همه بدعتها ظاهر شده است؛ علما نهتنها سکوت کردهاند، بلکه حتی این بدعتها را تشویق میکنند و امرا نیز بر ظلم خود میافزایند. مردم چه میتوانند انجام دهند؟ علما هستند که وظیفه هدایت آنها را به عهده دارند.
در این میان، هنگامی که پاپ بندیکت شانزدهم، در سخنانی توهینآمیز، اسلام را دین خشونت معرفی کرد، ما باز شاهد بودیم در برخی جوامع اسلامی به جای نشان دادن چهره رحمانی حضرت رسول، پاسخدهندگان با غضب و خشونت به سخنان پاپ سابق جواب دادند.
او فردی خارج از امت ماست و برای خودش دعاوی خاصی دارد؛ با این همه، باید گفت با توجه به آیاتی چون «... اقامواْ التوراه والانجیل» که قرآن، اهل کتاب را به اقامه تورات و انجیل تشویق میکند و میگوید شما هیچ هستید مگر آن که اقامه تورات و انجیل کنید، او خودش کجا اقامه تورات و انجیل کرده است؟ با این همه، او یک بیگانه است و پاسخ مسلمانان را باز به خشونتطلبی تعبیر خواهد کرد. این امر برای تبلیغ او و مسیحیتاش نیز مؤثر است و بنابراین ابایی از چنین کاری ندارد. پرسش اینجاست که ما چه باید بکنیم؟ ما چرا اجازه ارائه چنین تصویری را به او میدهیم؟
پرسش ما هم از شما این است که بهراستی چه باید کرد؟ باتوجه به سابقهای که در حکمت اسلامی در تأکید بر وجه رحمانی حضرت رسول و دین سراغ داریم، چه راهکاری میتوان ارائه کرد؟
به نظرم حفظ سنت الهی خودمان از جمله راهکارهای پیش روی ماست. نمیگوییم که بر آن بیفزاییم، بلکه به حفظ و بیان و تبیین آن بپردازیم. اخلاق به بیان و گفتن نیست، بلکه چیزی است که باید در انسان متحقق شود. فرمود «تخلقوا باخلاق الله» یعنی «تحققوا باخلاق الله»؛ منظور این نیست که بیان کنید اخلاق چیست، بلکه اخلاق چیزی است که باید با وجود انسان یکی شود. علم و وجود در اخلاق اسلامی یکی است. این نیست که تصوری در ذهن داشته باشیم یا کتابی خوانده باشیم و اخلاق محقق شود. مانند حضرت رسول(ص) «کان خلقه القرآن» که متخلق به تمام قرآن بود و هنگامی که کافران او را میدیدند ایمان میآوردند. قرآن برای او کتابی نبود که بخواند. اگر او خود قرآن نبود، قرآن بر او نازل نمیشد، یعنی او وجود قرآنی داشت. قول و فعلش یکی بود. پیامبر اکرم خواندن و نوشتن نیز نمیدانست، ولی نوری بود که به قرآن متحقق شده بود.
وجود مبارک ایشان را به نور تعبیر کردید. شما حدیث «اول ما خلقالله نوری» را چگونه تفسیر میکنید؟
همانطور که در ابتدا نیز گفتم، در آیه شریفه «وما أرسلناک إلا رحمه للعالمین» (الانبیا: 107) «ما نفرستادیم تو را مگر رحمتی برای تمام عوالم وجود»، لفظ رحمت همان وجود است، یعنی حضرت رسول واسطهای است بین حق و خلق در وجود. حقیقت او واسطه و برزخ است میان حق و خلق. از او به تعین اول یا خلق اول تعبیر میکنند. خداوند ورای خلق و تعین است. یعنی هر آنچه از حق به خلق میرسد از طریق اوست؛ چه در وجود چه در هدایت. بنابراین «اول ما خلقالله روحی و اول و ما خلقالله نوری؛ کنت نبیا و آدم بین الما و الطین» «من پیامبر بودم در حالی که گل آدم هنوز سرشته نشده بود.» این موضوع بسیار مهمی است که تمام انبیا و اولیا نیز از مشکات ولایت و نبوت او نور میگیرند. این چیزی است که حکما و عرفا آن را شرح و بسط دادهاند. بین حق نامتناهی و خلق متناهی، باید برزخی وجود داشته باشد. این قاعده برزخ است که در قرآن نیز بیان شده است. بین دو دریا باید برزخی به عنوان واسطه وجود داشته باشد. یکی از موارد برزخ که مهمترین آنهاست رابطه بین خلق و حق است؛ بدون واسطه و شفیع این رابطه محقق نمیشود. واسطه وجودی، حقیقت حضرت رسول است؛ حقیقت محمدیه است. هر چه از خزائن غیب به عالم میرسد از طریق این حقیقت است.
نکته جالب اسم حضرت رسول است. اگر در اسم آن حضرت دقت کنید، همه از «حمد» مشتق شده است. حضرت رسول همانگونه که خود میفرمایند در آخرت صاحب لوا، یعنی پرچم حمد است. اسامی او چون احمد، محمد، محمود، همه از حمد گرفته شده است؛ حمد یعنی ستودن کسی به جهت کمالات ذاتیهای که دارد. فقط مخصوص خداوند است؛ «الحمدلله ربالعالمین». ما مدح داریم و حمد؛ ما مدح میکنیم که ممکن است درست باشد یا غلط که اغلب درست هم نیست؛ اما حمد مخصوص کسی است که کمالات ذاتیه دارد و این کمالات فقط به خداوند تعلق دارد. بنابراین اسم حمید صرفا شایسته خداست و نام حضرت رسول از این اسم مشتق میشود. در قرآن از زبان حضرت عیسی آمده است: «یا بنیاسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراه و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد» (صف: 6) «ای بنیاسرائیل، من رسول خدا به سوی شما و تصدیقکننده تورات هستم و شما را بشارت میدهم به پیامبری که بعد از من خواهد آمد و احمد نام دارد.» یا در آیه دیگری آمده «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاه وَالإِنْجِیلِ» (سوره اعراف: 157) «کسانیکه پیروی میکنند از رسولی که نبی امی است، کسی که اسم او نوشته شده نزد خودشان در تورات و انجیل» من به شخصه اسم حضرت رسول را در انجیل که به زبان یونانی است، یافتهام. واژه یونانی «پاراکلیتوس» از ریشه پرکلین است که به معنای حمد و ستایش (praise) است. اکثرا آن را تسلیبخش معنا کردهاند؛ اما به پرکلین که رجوع کنید، متوجه میشوید در قاموس یونانی به praise ترجمه شده است که فقط یک معنا دارد و آن اسم احمد است. نام احمد، نام همه انبیا نیز هست. مولانا میگوید: «نام احمد نام جمله انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
کمیل انتظاری / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: