بر اساس بحثها و نظرات روانشناسان امور تربیتی، امروزه متداولترین و بیاثرترین نحوه تربیت، روش سختگیری است. پدر و مادر سختگیر هیچوقت برای تقاضایی که از فرزند خود میکنند دلیل نمیآورند و توضیحی نمیدهند. از کودک انتظار دارند بدون گفتگو و چون و چرا و بیآن که بفهمد والدین به چه دلیل این محدودیتها را وضع کردهاند از آنها اطاعت کند.
در چنین خانوادههایی جایی برای توافق و گفتگوی دوجانبه بین والدین و فرزند در مورد خواستههای دو طرف وجود ندارد. برخی از بچهها به علت ترس از والدین ترسو بار میآیند و بعضی دیگر بتدریج که بزرگ میشوند پرخاشجو و جسور شده، قویتر و خشنتر میشوند. یکی دیگر از عوارض برخورد سختگیرانه این است که مانع رشد قوای ذهنی کودک میشود.
بر این اساس وقتی والدین دلیلی برای محدودیتهای خود به بچهها ارائه نمیدهند و آنها را تشویق به دادن پیشنهاد و نظرات خود نمیکنند. بچهها هم در زندگی آینده یاد نمیگیرند که از راه منطق و دلیل و ارائه طریق مسائل خود را حل کنند. بچهها چون افکار و عقاید خاص را بدون چون و چرا پذیرفتهاند افرادی متعصب بار میآیند، از کنار آمدن با دیگران عاجز هستند، در زمینه عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند و در کار گروهی نمیتوانند شرکت کنند. اغلب متزلزل و ضعیفالنفس هستند، از قبول مسوولیت خودداری میکنند و به بزرگسالان به طور کلی بدبینند. در مراحل مختلف زندگی از ضعف و بیلیاقتی خود رنج میبرند و غالبا در کار تحصیل نیز موفق نمیشوند. این والدین معتقدند برای انجام هر کاری دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یا راه من یا راه اشتباه. باید بچهها را دید اما به آنها گوش نداد. این باورها زمینه را برای رشد رفتارهای ظالمانه پدر و مادر مهیا میسازد.
این روش تربیتی والدین با تنبیه، فریاد زدن، محروم کردن کودک از محبت و امتیازات صورت میگیرد . به طور کلی چنین روشی بر کنترل والدین بر چیزهایی که کودک میخواهد و بر قدرت بدنی برتر والدین تاکید دارد. اعتقاد والدین مبنی بر بهکارگیری روشهای سختگیرانه و قهرآمیز مبتنی بر مقررات سخت و خشن، نظارت دائم و بیش از حد، انضباط سخت و بیرویه و انتظار پیروی بیچون و چرا، از سوی کودک منجر به بروز تنشهای شدید در خانواده می شود. تاثیر رفتار والدین و چگونگی تفکر آنان در شکلگیری رفتار کودکان غیرقابل انکار است، کودکانی که درون خانواده با کمبود عاطفه و توجه مواجه هستند محبت را در خارج از خانه و از بیگانگان طلب خواهند نمود. والدین مستبد برخلاف والدین روشنبین لزومی نمیبینند برای دستوراتی که میدهند دلیلی ارائه دهند.
به نظر آنان اطاعت بیچون و چرا یک فضیلت است. بعضی از والدین از سر خشم چنین روشی را در پیش میگیرند و برخی دیگر نمیخواهند دردسر توضیح دادن و بحث و گفتگو را بپذیرند، البته بعضی دیگر چنین رفتار مستبدانهای را در پیش میگیرند تا به کودک خود بفهمانند که باید به بزرگتر خود احترام بگذارد. اشتباه این عده در این است که ممکن است با این کار اختلاف را سرکوب کنند ولی نمیتوانند آن را از بین ببرند.
اثرات روشهای سختگیرانه
روانشناسان معتقدند که رفتار کودکان امکان دارد به سبک رفتار والدینشان بستگی داشته باشد و سایر پژوهشگران نشان دادهاند که محدودیت زیاد، خصومت، تنبیه و عدم ثبات در رفتار والدین را میتوان با رفتارهای ضداجتماعی در کودک مربوط دانست.
به عقیده آنان، روابط خانوادگی در درون طبقات اجتماعی بهترین پیشگویی رفتار بزهکارانه است. روشهای منضبط کردن کودکانی که در آینده بزهکار شدهاند سست، غیرمعقول و یا بسیار سختگیرانه و معمولا همراه با تنبیه بدنی بوده است و کمتر درباره رفتار نادرست کودک با او گفتگویی شده است.
میگویند وقتی والدین، فرزندان خود را تنبیه میکنند درواقع به آنان میآموزند که در آینده چگونه والدینی باشند، بعضی از محققان معتقدند که به همین طریق بدرفتاری با کودک از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. بسیاری از والدین که فرزندان خود را کتک میزنند خودشان در کودکی اذیت و آزار دیدهاند.
روانشناسان معتقدند خانوادههایی که در آنها والدین از شیوه کنترلی قدرتطلبانه استفاده میکنند در مقایسه با روشهای آزادمنشانهتر، تعارضات بیشتری را تجربه میکنند. احتمال میرود مهمترین عامل مؤثر در بزهکاری، روش تربیتی نارسا یا اختلال در شبکه ارتباطی خانواده باشد. تقریبا تمام پژوهشها نشان دادهاند والدینی که با کودکان خود مهربان نیستند یا آنهایی که از نظر روانی یا فیزیکی از فرزندان خود سوءاستفاده میکنند بیشتر احتمال دارد که فرزندانی بزهکار داشته باشند.
برخی روانشناسان میگویند: نوجوانانی که والدین خودکامه دارند، نمیتوانند به تنهایی کاری انجام دهند، یا از خود عقیدهای داشته باشند. شاید به این دلیل که به قدر کافی فرصت نداشتهاند که عقاید خود را ابراز کنند و یا مستقلانه مسوولیت قبول کنند و هیچکس هم آن قدر برای عقاید آنان ارزش قائل نبوده که به آن توجه نشان دهد.
این نوجوانان اعتماد به نفس، استقلال و خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاوی ندارند، از لحاظ اخلاقی کمتر رشد یافتهاند و در برخورد با مشکلات روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی انعطافپذیری کمتری دارند و معمولا والدین خود را نامهربان و سهلانگار میدانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است.
احساس آرامش
به طور کلی میزان عشق و محبت و محدودیتهایی که در مورد تربیت کودکان به میان میآید با نحوه دیسیپلینی که والدین به فرزندان خود میدهند ارتباط مستقیمی دارد. والدین باید با محبتی که به فرزندان خود ابراز میدارند به آنها احساس آرامش داده و بتوانند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنند و به گفتگو بنشینند. همچنین با محدودیتهایی که برای فرزندان خود قائل میشوند. میتوانند به صورت متعادل، غیرفعال و سلطهجویانه در برابر کودکان خود ظاهر شوند، به این معنا که میتوانند عکسالعمل متعادلی در مقابل رفتار کودک خود نشان دهند یا نسبت به رفتار او هیچگونه عکسالعملی از خود نشان ندهند و یا نهایتا عکسالعمل تندی نشان داده و به صورت سلطهجویانه در مقابل او ظاهر شوند. اگر بخواهیم در یک کلام این روشها را تشریح کنیم میتوانیم بگوییم واکنش غیرفعال هیچ کاری از پیش نمیبرد، واکنش متعادل شما و فرزند را به نتیجه دلخواه رسانده و هر دو موفق خواهند بود. واکنش پرخاشگرایانه نیز در نهایت به کتک خوردن کودک میانجامد.
به هر حال پدرها و مادرها به نحوی از این چهار روش استفاده میکنند و با بهرهگیری از الگوهای رفتاری متفاوت، عشق خود را نثار کودکان کرده و با تعیین محدودیتها، آنها را در مسیر درست قرار میدهند. در حقیقت نتیجه تمام این تلاشها رسیدن به تعادل است که هم در زمینه محدودیتها و هم در زمینه محبت کردن باید مورد تامل و بررسی قرار گیرد.
اگر والدین از شیوه محبت زیاد در تربیت کودکان خود استفاده میکنند بنابراین به تبعیت از این روش باید بیشتر با آنها صحبت کنند، وقت بیشتری را با آنها صرف و با دلیل و منطق با آنها برخورد کنند.
از سوی دیگر والدینی که از روش قرار دادن محدودیتهای زیاد استفاده میکنند باید قبول کنند که قدری دیکتاتورانه با کودکان رفتار میکنند. این روش به زمانهای قدیم هنگامی که کودکان را تنبیه میکردند بازمیگردد. به هر حال هر گزینهای را که انتخاب میکنید همواره باید به خاطر داشته باشید که هدف شما از تربیت کودکان آموزش احترام گذاشتن متقابل به آنها و آماده کردن آنها برای پیروی از قوانین اجتماعی است.
از چهار شیوه فوق باید تکنیکی را انتخاب کرد که خودتان بهشخصه ارتباط بهتری با آن برقرار میکنید، به عنوان مثال اگر والدین شما از تکنیک قرار دادن محدودیتهای زیاد برای تربیت شما استفاده میکردند و شما احساس میکنید که با این شیوه به بهترین نحو تربیت شدهاید، بنابراین این امکان وجود دارد که خودتان نیز همین شیوه را در مقابل فرزندتان به کار گیرید. از سوی دیگر شاید به هیچ وجه با شیوه والدینتان موافق نباشید و ترجیح دهید تا از شیوه محبت زیاد در قبال فرزندانتان بهره بگیرید.
روشهای مقتدرانه
این روش تربیتی، عاقلانهترین و انسانیترین راه زندگی است. در خانوادهای که روشنبینی حاکم بر روابط اعضای آن باشد خصوصیات زیر مشاهده میشود:
1- تمام افراد خانواده قابل احترامند.
2- اعضای خانواده صلاحیت اظهار نظر درباره مسائل و مشکلات مربوط به خود را دارند.
3- همه افراد خانواده حق دارند در تصمیماتی که درباره آنها یا کار مربوط به آنها گرفته میشود شرکت کنند و در عین حال مسوولیت دارند که در اخذ تصمیم و انجام وظایف خود عاقلانه عمل کنند.
4- روش عقلانی در همه شئون زندگی این خانواده نفوذ دارد.
5- همکاری اساس زندگی و فعالیت افراد این خانواده را تشکیل میدهد.
والدین مقتدر فکر میکنند که فرزندانشان خصوصیات مثبت بسیاری دارند و از بودن با آنان لذت میبرند، غالبا اظهار محبت میکنند و این اظهار محبت لزوما با بغل کردن و بوسیدن همراه نیست و صرفا میتواند لبخند محبتآمیز باشد.
مؤثرترین و موفقترین والدین آنهایی هستند که ضمن دوست داشتن فرزندانشان از آنها انتظار و توقع دارند. این والدین پذیرنده هستند، به فرزندان خود محبت و به مسائل و رفتارشان رسیدگی میکنند. به قول کارل راجرز، پدر و مادر خوب به فرزندان خود توجه مثبت بیقید و شرط دارند، از صرف وقت با فرزندانشان لذت میبرند و به پیشرفتها و موفقیتهای آنها افتخار میکنند. به اعتقاد آنها پدر و مادر وظیفه دارند که نیازها و احساسات فرزندان خود را بفهمند و به علایق و خواستهها و مسائل آنها توجه کنند و محدودیتها و حد و حدود آنها را به خوبی مشخص نمایند. این دسته از والدین برای رفتار فرزندان مقررات واضح و روشن وضع نموده و آنها را پیگیر و استوار دنبال میکنند.
آنها اشخاصی روشنبین به این مفهوم هستند که از فرزندان خود درباره زمان خواب و برنامههای خانواده نظرخواهی میکنند. از آنجایی که خود را صددرصد عاری از خطا نمیدانند و معتقدند که آنها هم ممکن است اشتباه کنند به فرزندان خود اجازه میدهند که نظر مخالف خود را در مواردی بیان کنند و آمادگی آن را دارند که نظرات منطقی فرزندان خود را بپذیرند و در برنامههای خود تجدید نظر کنند. وقتی کودک رفتار نابخردانهای میکند همه تلاش خود را میکنند تا دلیل درست نبودن رفتارش را به او توضیح دهند، اما وقتی استدلال به نتیجه نمیرسد بدون کمترین تردید اعمال حق میکنند و نظر خود را به مرحله اجرا میگذارند. پدر و مادر هرگز از فرزندان خود تقاضای اطاعت بیچون و چرا نمیکنند و در عین حال نظرات خود را به آنها تحمیل نمینمایند. قوانین آنها مبتنی بر استدلال و محدودیتهای آنها مبتنی بر عشق و دوستی هستند.
جام جم / چاردیواری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد