بسیاری از انسانها از مقایسه شدن واهمه دارند چون میترسند که در نهایت و پس از این مقایسه بدتر به نظر برسند و تصوری دیگر از آنها در نظرها شکل بگیرد.
مگر من چه کم دارم
معمولا افراد حسود با سؤالی مواجه هستند که دائم آن را با خود تکرار میکنند؛ «من چه چیزی از او کمتر دارم؟» و بدین ترتیب اسیر احساس بیکفایتی و ترس از آن میشوند. اگر شما هم به دیگران حسادت میکنید، تنها به این دلیل است که خود را کامل و لایق نمیدانید. همیشه فکر میکنید چیزی کم دارید و دیگران بهتر از شما هستند و تواناییها و قابلیتهای بیشتری از شما دارند.
آیا گاهی احساس حقارت میکنید یا خودتان را کوچکتر و نالایقتر از دیگران میدانید؟ در این صورت بدانید که بزرگترین دشمن شما خودتان هستید چون در مورد خودتان منفی فکر میکنید و میترسید مبادا با دیگران مقایسه شوید.اگر ما خودمان را دستکم بگیریم نمیتوانیم باور کنیم که دیگران دوستمان دارند چون فکر میکنیم چطور ممکن است کسی آدمی را که دوستداشتنی نیست دوست داشته باشد و به همین دلیل دائم در مورد جذابیتمان دچار تردید میشویم.اما اگر یاد بگیرید که خودتان را باور داشته باشید و از تفکرات منفی در مورد خودتان دست بکشید، قادر خواهید بود بر حس حسادت خود غلبه کنید. در واقع هر قدر خودتان را بپذیرید و قبول داشته باشید به همان میزان هم، حس حسادتتان کاهش خواهد یافت.مثلا شما به دلیل ترس از دست دادن دوست، همسر یا هر شخصی که به او علاقه دارید آزادی آنها را محدود میکنید تا احساس مالکیت خود را تقویت کنید که معمولا این موضوع باعث خدشهدار شدن ارتباط شما میشود و چه بسا عاقبت آن را از هم میپاشد.
من هیچ مشکلی ندارم!
افراد حسود معمولا طرف مقابل را مقصر میدانند و از آنها انتظار دارند تغییر کنند و اگر آنها این کار را نکنند، آن را دلیلی برای بیعلاقگی و بیتوجهیشان میدانند. اگر شما هم اینگونه هستید و میخواهید از این رفتارتان رهایی پیدا کنید، نخستین گامی که لازم است بردارید، پذیرش مسئولیت حسادتتان است.
همسر شما مسئول مشکلات شما نیست؛ حتی اگر با دیگران صمیمانه رفتار کند یا با هیجان حرف بزند. آنچه از شما فردی حسود میسازد او نیست بلکه خود شما هستید که به کمک قدرت تخیل و تفکرتان این حسادت را به وجود میآورید. این شما هستید که از مکالمهای ساده، رابطهای جدی میسازید.
به احتمال قوی تمام مشکلات را تفکرات شما که ناشی از مسائلی ساده و بیاهمیت است، خلق میکند.تا به حال با خود فکر کردهاید که چرا نمیتوانید به دیگران- مثلا همسرتان- اعتماد کنید؟ این بیاعتمادی هیچ ارتباطی به رفتار طرف مقابلتان ندارد. این بیاعتمادی فقط به دلیل بیاعتمادیای است که از خودتان در درونتان احساس میکنید. شما از خودتان مطمئن نیستید و هر کسی را در اطرافتان، از خودتان بهتر میدانید.شما درباره تواناییهای خود دچار تردیدید و دائم خود را زیر سؤال میبرید.
در اینجا این موضوع پیش میآید که از خود سؤال کنید «آیا میخواهم حسود باشم؟» اگر پاسخ شما منفی است؛ یعنی میپذیرید که حسادت برای هیچ کس فایدهای ندارد. در این صورت منطقی یا غیرمنطقی بودن حسادتتان اهمیتی ندارد؛ مهم این است که شما دیگر حسادت نکنید. این راه بهبود بسیاری از افرادی است که به دیگران حسد میورزند و احساس میکنند که هیچگاه نمیتوانند دست از این کار خود بردارند و خیال میکنند هیچ امیدی برایشان وجود ندارد.
مقاومت منفی
بسیاری از افراد آن قدر از حسادت خود رنج میبرند که گاهی نزد مشاور میروند و از او کمک میخواهند و جالب است که حتی در این زمان هم احساس میکنند نمیتوانند نتیجه بگیرند و شاید به همین دلیل هم باشد که به شدت ناامیدند؛ چون حسادت سالهاست همراه آنهاست و بعید میدانند بتوانند آن را از خود دور کنند. این افراد هنگام مراجعه مطرح میکنند: «من همیشه این طور بودهام. پدرم هم همین طور بود!» آیا این نوع تفکر برای شما هم آشناست؟ اگر پاسختان مثبت است، ابتدا آن را از ذهن خود بیرون کنید. سپس باید بدانید که شما به عنوان فردی حسود به دنیا نیامدهاید. به علاوه با احساس افسردگی، ترس و حقارت هم متولد نشدهاید و تمام این احساسات منفی را بعد از تولد آموختهاید.
ناامید نشوید!
میتوانید چیزهایی را که آموختهاید فراموش کنید و به جای آنها عادات خوبی را بیاموزید. البته ترک عادت و تغییر شکل فکر و رفتار نیازمند زمان، صبر و بردباری زیادی است که باید آنها را در خود تقویت کنید. شاید در اطرافتان کسانی را دیده باشید که ظرف یک روز سیگار را ترک میکنند. شاید هم این موضوع در بعضی افراد زمان بیشتری بگیرد.
در واقع باید با توجه به شناختی که از خود دارید به خود فرصت دهید تا بتوانید عادات غلطتان را فراموش کرده و رفتارهای صحیح را جایگزینشان کنید. ترک سیگار هم به اندازه ترک حسادت سخت است. دلیل اصلی حسادت، داشتن احساس منفی درباره خودتان و نداشتن اعتماد به نفس لازم است. این عادت در طول دوران زندگی شما پرورش یافته اما شما با آن متولد نشدهاید؛ به همین دلیل هم میتوانید یاد بگیرید که چگونه میتوان به خود اعتماد داشت و خود را باور کرد.
مسئولیتپذیر باشید
اگر بتوانید مسئولیت رفتار خود (حسادتتان) را بپذیرید و بیاموزید که خودتان را دوست داشته باشید، این موضوع کمک زیادی برای ترک حسادت به شما خواهد کرد. آزار و رنج روحی همیشه حاصل رفتار و تفکرات منفی است. همکار، دوست و همسر شما نمیتوانند سبب بروز احساس منفی در شما شوند. این خود شما هستید که بر اساس رفتار و شرایط با تفکراتی که برای خود تعریف کردهاید این کار را میکنید.
ریشههای درد
این شرایط با دردهای جسمانی متفاوت است. اگر کسی کشیدهای به گوش شما بزند، دردتان میگیرد. در این حالت شما انتخابی میان درد کشیدن یا نکشیدن ندارید. در چنین شرایطی طبیعی است که آن ضربه باعث بروز درد در شما شود اما اگر از دست آن فرد عصبانی شوید، این به دلیل تفکر عصبانی و کینهجویانهای است که در ذهن شماست. احساس خشم را خودتان با توجه به نوع ارزیابی و نگرشی که از فرد مقابلتان در خود به وجود میآورید، سبب میشوید. شاید با خود بگویید: «چطور به خود اجازه داد با من اینگونه رفتار کند. من هم میدانم از این به بعد چطور رفتار کنم.» اگر فکر میکنید که باید عصبانی شوید، چنین ذهنیتی به شما اجازه نمیدهد آرام باشید.
هنگامی که این گونه فکر کنید جز عصبانیت چاره دیگری ندارید؛ البته این به آن معنا نیست که شما حق عصبانیشدن ندارید؛ یعنی پیشنهاد نمیشود اگر کسی کشیدهای به گوشتان زد، طرف دیگر صورتتان را نیز مقابل او بگیرید! اما میتوانید انتخاب کنید که چطور واکنش نشان دهید.
واکنشهای متفاوت
در واقع شما با تفکراتتان باعث بروز کینه و عصبانیت در خودتان میشوید. حتما افرادی را دیدهاید که در شرایط مشابه واکنشهای مشابهی را نشان میدهند شاید با خود گفتهاید: «چرا اینطور رفتار میکند اتفاقی که نیفتاده!» چون شما در چنین شرایطی آرامش خود را حفظ میکردید. این مثال نشان میدهد که دو نوع نگاه متفاوت منجر به بروز واکنشهای متفاوتی خواهند شد. اگر میخواهید از اندیشههای منفی فرار کنید یا آن را تعدیل سازید، یادبگیرید که شیوه فکر کردن خود را تغییر دهید و متفاوتتر از قبل فکر کنید؛ برای این کار هم حتما باید انگیزه لازم را داشته باشید و شرایط لازم را نیز مهیا سازید.
به گذشتهها نچسبید!
همانگونه که گفته شد دلیل حسادت، احساس حقارت و بیکفایتی است. اگر بتوانید این احساس بیکفایتی را شکست دهید، یعنی خود را بیش از پیش بپذیرید، میتوانید حس حسادت را شکست دهید. اگر بدانید چرا در مورد خودتان احساس خوبی ندارید، راحتتر میتوانید اعتماد به نفستان را افزایش دهید. فراموش نکنید که سالهای اولیه زندگی بر رشد و پیشرفت اعتمادبهنفس ما خیلی مهم و تأثیرگذارند. هنگامی که با خانواده خود زندگی میکنیم، تجربیات بسیاری برای افکار، احساسات و رفتار آیندهمان به دست میآوریم. ما در سالهای نخست تولد سعی میکنیم دنیای اطراف خود را بشناسیم و کشف کنیم.والدین نیز سعی میکنند خواستههای فرزندانشان را برآورده سازند ولی گاهی در ازای خواستههایی معین، این علاقه را به گونهای نثار فرزندانشان میکنند که آنها را به آن وابسته میسازند؛« بچه خوبی باش و تمام غذایت را بخور!»، «اگر اتاقت را تمیز نکنی دیگر با تو حرف نمیزنم»، «وقتی شیطنت میکنی دوستت ندارم!» و... والدین با این قبیل سخنان، حتی اگر هدفشان عادت دادن فرزندشان به عادتی خوب باشد باز هم نوعی فشار را بر او اعمال میکنند و میخواهند کودک بداند که آنان به فکر خیر و صلاح او هستند و برای اینکه آنها را قبول داشته باشند باید کارهایی را که میخواهند انجام دهد. به این ترتیب فرزندشان یاد میگیرد که چگونه محبتی را که برایش اهمیت زیادی دارد از آنها دریافت کند.
اگر ما در دوران کودکی به طور مداوم مورد انتقاد قرار گرفته باشیم، تنبلی کرده و وظایف خود را انجام نداده باشیم، به این نتیجه خواهیم رسید که فقط تا وقتی که وظایفمان را انجام دهیم از ما انتقاد نخواهد شد. اما این کارها در بزرگسالی خیلی دشوار میشود و با این روش احساس گناه خواهیم کرد. فکر میکنیم فقط اگر مطابق آنچه دیگران میخواهند باشیم، لایق دوست داشتن خواهیم بود و میتوانیم علایق و تایید آنها را جذب کنیم.
سهم اعتماد به نفس
ما معمولا برای راضی نگهداشتن دیگران کارهای زیادی انجام میدهیم و حتی اگر تمایل به انجام کاری نداشته باشیم بهخاطر جلب رضایت بقیه آن را انجام دهیم و بدینترتیب بیشتر نیازها و خواستههای خودمان را سرکوب میکنیم تا آرامش داشته باشیم.گاهی پیش میآید که وقتی کاری را فقط به خاطر رضایت خودمان انجام میدهیم، احساس بدی پیدا میکنیم.در ذهن بسیاری از ما عقایدی جای گرفتهاند که به شدت تحت تأثیر تفکرات والدین ما هستند. مثلا زمانی که از انجام کاری میترسیم، به خودمان نهیب میزنیم: « تو به هیچ دردی نمیخوری و به اندازه کافی قوی و شجاع نیستی!» درست همانگونه که در زمان بچگی اینگونه جملات را بارها و بارها از زبان والدین خود شنیدهایم! در عوض هرقدر کاری را بهتر انجام دهیم خودمان را بیشتر دوست خواهیم داشت؛ یعنی دوست داشتن خود را همیشه منوط به شرایط خاصی میدانیم!
مقایسه ممنوع!
یکی از روشهای تربیتی مورد علاقه بسیاری از والدین مقایسه کودک با هم سن و سالهای اوست؛ «از برادرت یاد بگیر! ببین همیشه به حرف من گوش میدهد و چه پسر خوبی است! اما تو هیچ وقت به حرفهای من گوش نمیدهی!».
هدف والدین از این مقایسهها ترغیب فرزندشان برای رشد بیشتر و دقت بالاتر در انجام کارهاست؛ اینکه توقع دارند فرزندشان همیشه مطیع باشد و به حرف آنها توجه کند، ولی نمیدانند این کار ممکن است چه تأثیر بدی در او داشته باشد.
مقایسهشدن با دیگران به ما نشان میدهد که 2 نوع انسان وجود دارد؛ خوب و بد، دوست داشتنی و مورد نفرت، فعال و تنبل، خجالتی و پرخاشگر و اینکه ما معمولا باید بتوانیم مانند دیگران خوب و محبوب و دوست داشتنی باشیم. بنابراین از همینجا نخستین نشانههای حسادت در ما شکل میگیرند؛ «چرا من به خوبی برادرم نیستم؟ چرا من نمیتوانم به حرف بزرگترها توجه کنم؟ چرا من مانند او دوست داشتنی نیستم؟ و...»
این گونه است که ما هنگام بزرگسالی هم دائم خود را با دیگران مقایسه میکنیم و به دنبال این هستیم که بدانیم دیگران صاحب چه چیزهایی هستند که ما نیستیم؛ پول بیشتر، زیبایی بیشتر، کار بهتر و...؛ بنابراین همیشه حسرت میخوریم که چرا نمیتوانیم مانند دیگران موفق باشیم؟! اما فراموش نکنید که هیچگاه خود را با «هیچکس» مقایسه نکنید چون همیشه موقعیت، کار و شخص بهتری وجود دارد.
خطاها را تصحیح کن
اگر ما بخواهیم دائم خود را با بقیه مقایسه کنیم باید همیشه غبطه بخوریم و درمواقعی نیز حسد بورزیم و درنتیجه قدر خودمان را نمیدانیم و بدینترتیب احساس شکست و تبعیض میکنیم. در عوض چنین رفتاری، میتوانیم برای رضایت خودمان، برای به دست آوردن آنچه میخواهیم، تلاش کنیم.
اگر ادعا میکنیم میتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم، بدین معناست که باید خود را با تمام خطاها و ضعفهایمان بپذیریم و دوست داشته باشیم. فراموش نکنید تنها در صورتی میتوانید واقعا دیگران را بهگونهای صحیح دوست داشته باشید که بتوانید خودتان را دوست داشته باشید.اگر خودمان را دوست نداشته باشیم، در این صورت به شدت به وجود کسی که ما را دوست داشته باشد احساس نیاز میکنیم و آن موقع است که محتاج دوست داشتهشدن از طرف دیگران هستیم و زمانی که این فرد- به هر دلیلی- از ما دور شود، با رفتن او خود را شکست خورده میدانیم و در موارد بسیاری نیز شروع میکنیم به مقایسه خود با دیگران و گاهی نیز به شرایطشان حسادت میورزیم؛ بدینترتیب تبدیل به انسان ناامیدی میشویم که حتی هیچ میلی به تلاش و کوشش برای زندگی بهتر هم ندارد. هر قدر شما بتوانید خود را بپذیرید، به همان اندازه هم قادر خواهید بود در شرایط بحرانی بیشتر و بهتر شرایط را بپذیرید، بنابراین به تواناییهایتان توجه کنید، با ابعاد منفی وجود خود آشنا شوید و آنها را هم بپذیرید؛ اما درصدد اصلاحشان برآیید؛ بدینترتیب به جای حسادتورزیدن به دیگران به آنها نیز عشق میورزید و به دنبال آن، آرامش بیشتری را تجربه میکنید.
>> همشهری آنلاین
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد