در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکنون مساله ارز نخستین مساله و اولویت اقتصاد کشور است. در میان تحلیلهای مختلفی که در این باره ارائه شده، شاید کمتر به این مساله پرداخته شده که اصولا جهش قیمت ارز چگونه به وجود آمد و ریشههای آن چه بود.
ریشههای بروز نوسانات ارزی به دو دسته تقسیم میشود. دسته اول عوامل بلندمدت است که مربوط میشود به هشت سال گذشته و دسته دوم یکسال تا شش ماه اخیر را دربرمیگیرد. با نگاهی به عوامل دسته اول به عامل نقدینگی و تورم میرسیم که علتالعلل تمام تغییرات قیمتی در اقتصاد ایران است. طبیعی است که نرخ رشد نقدینگی در بلندمدت بر سطح عمومی قیمتها تاثیر میگذارد و قیمت کالاهای تولید داخل همراه با تورم تغییر کند. مثالی میزنم. میدانیم سیاست تکنرخی شدن ارز از اول فروردین سال 1381 توسط مرحوم نوربخش با موفقیت اجرا شد. به این ترتیب فرض کنید کالای وارداتی که در آن زمان در خارج از ایران 100 دلار قیمت داشت، در داخل کشور هم تقریبا با همین قیمت قابل خریداری بود، اما در طول این ده سال گذشته، تورم داخلی این برابری را برهم زده است. یعنی اگر در ده سال پیش تولید کالای 100 دلاری در ایران با 73 هزار تومان امکانپذیر بود، امروز قیمتش مثلا 300 هزار تومان است. اما برعکس در خارج کشور در ده سال اخیر یا تورمی وجود نداشته یا حداکثر سه درصد بوده است. لذا قیمت کالای خارجی نسبتاً ثابت مانده است، اما در ایران سه یا چهار برابر افزایش یافته است. در نتیجه طرف ایرانی قدرت رقابت خود را از دست داده و نمیتواند کالای خود را بفروشد. اختلاف میان نرخ تورم داخل و خارج ایران هم آنقدر زیاد است که نمیتوان آن را با ابزار تعرفه گمرکی جبران کرد. وقتی تولید داخل توان رقابت با مصنوعات خارجی را از دست بدهد، شرکتهای ایرانی، زیانده میشوند و ادامه این وضعیت به تعطیلی کارخانجات و بیکاری کارگران میانجامد. بلای تورم با مصیبت بیکاری چه فلاکتی به بار میآورد. حال سوال اینجاست که این تورم چرا و چگونه به وجود آمده است که منجر به مثلا سه برابر شدن قیمت کالاهای ایرانی شده است؟ آیا بهرهوری کارگر ایرانی کاهش یافته است یا سرمایهگذار ایرانی در انتخاب تکنولوژی یا انجام سرمایهگذاری کوتاهی کرده است؟ میدانیم که علت ماجرا هیچیک از این دلایل نیست. علت فقط افزایش نقدینگی است. یعنی رشد فزاینده نقدینگی در سالهای اخیر باعث رشد تورم شده است. غافل از اینکه رشد نقدینگی چه اثرات اجتماعی و اقتصادی گسترده و جبرانناپذیر بر جای میگذارد. مفاسد اقتصادی را افزایش میدهد، باعث افزایش اختلاف طبقاتی و فشار شدید بر طبقه حقوقبگیر میشود و... .
یعنی بالا رفتن نرخ ارز ریشه در رشد نقدینگی دارد؟
دقیقا. رشد نقدینگی یعنی رشد تورم و سرانجام رشد قیمت ارز. در نتیجه سیاستهای افزایش نقدینگی است که هزینه تولید در کشور ما افزایش مییابد و لذا چارهای نیست جز اینکه تفاوت تورم داخلی و خارجی با رشد قیمت ارز جبران شود. یعنی معقول این بود که در ده سال اخیر و بویژه در هشت سال گذشته قیمت ارز به آرامی و متناسب با رشد تورم افزایش مییافت که این اتفاق نیفتاد و زمینه افزایش شدید فشار بر فنر قیمت ارز و ثابت نگاه داشتن آن گردید. بدیهی است فنری که پس از مدتها از فشار رهایی یابد، جهش شدیدی دارد و این جهش به رشد چند برابری قیمت ارز منجر میشود که دیدیم شد.
حال سوال این است که در طول هشت سال اخیر چگونه اثر تورم لحاظ نشده و قیمت ارز، خودش را نشان نداده بود؟ دیدیم که روند قیمت ارز در سالهای گذشته عادی و طبیعی مینمود.
نکته اتقاقا همینجاست. در طول سالهای گذشته دولت از طریق عرضه هنگفت دلارهای نفت در اقتصاد توانست قیمت واردات را بهطور مصنوعی پایین نگاه دارد. یعنی ارزهای نفتی که باید صرف تولید و سرمایهگذاری فعلی و آینده شود، هم صرف واردات کالای مصرفی شد تا سطح عمومی قیمتها تقریبا ثابت بماند و از سوی دیگر دلارها به بازار ارز تزریق شد تا جلوی رشد قیمت ارز گرفته شود. غافل از اینکه تفاضل و اختلاف نرخ تورم داخلی و خارجی همچنان وجود دارد و به افزایش شکاف خود ادامه میدهد و سرانجام در نقطهای خود را نشان میدهد که نشان هم داد.
در یکسال اخیر چه اتفاقی باعث رشد قیمت ارز شد؟
در یکسال اخیر در نتیجه محدودیتهایی که نظام بینالمللی بر علیه بانکداری ما اعمال کرد، دیگر امکان تزریق مداوم و بیحساب ارزهای نفتی به اقتصاد از میان رفت و اثرات تورم کنترل شده بر قیمت ارز به یکباره آشکار شد. به عبارت دیگر امکان کنترل مصنوعی بازار از دست دولت خارج شد و دولت دیگر قادر نبود ارز مورد نیاز را تحویل خریداران بدهد. میدانید که الان تبادلات بانکی ایران بسیار محدود شده است. پولهای ما اکثرا در چهار کشور چین، هند، ژاپن و کرهجنوبی است. اما وقتی از آنها میخواهیم پول را برای خرید کالا به اروپا بفرستند تا مثلا ما از زیمنس خرید کنیم، میگویند نمیشود و بیایید به جای آن کالاهای تولیدی کشور ما را ببرید، کالاهای چینی یا کرهای تا حدی در اقتصاد و بازار ایران قابل استفاده است و لیکن کشش محدودی دارد. به این ترتیب دولت دیگر نتوانست ارز به بازار وارد کند و بلافاصله تمام آن تفاضل تورم کنترلشده به سر قیمت ارز ریخت و قیمت دلار را به بالای 3000 تومان رسانید.
پس آثار تورم پایین نگاه داشته شده، آشکار شد.
هم آشکار شد و هم تشدید شد. اگر تحریمها وجود نداشت و دولت بتدریج تفاضل تورم داخلی و خارجی را وارد قیمت ارز میکرد، قیمت دلار به طور منطقی به حدود 2000 هزار تومان میرسید و ثابت میماند و مشکل چندانی هم ایجاد نمیشد، اما تحریم اثرات سیاستهای غلط اقتصادی گذشته را آشکار کرد و روی دایره ریخت. شرایط ویژه اقتصاد کشور نیز در این وضع بدون اثر نبود و نیست، اما روشن است که اگر آن سیاستها نبود، شاید اثرات تحریم کمتر از قبل آشکار میشد. شاید از زمانی که سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل شد و آقای فرهاد رهبر از ریاست آن استعفا داد، روند جدید رشد تورم و قیمت ارز آغاز شد. چرا که نقش کارشناسی این دستگاه در تعیین سیاستهای اقتصادی دولت و بررسی و مشورتدهی در این امور از میان رفت ، در واقع دولت خود را از مشورت افراد دلسوز و مشفق محروم کرد و بزرگترین اشتباهی بود که دولت مرتکب شد تا امروز شاهد پیامدهای آن در حوزه های مختلف از جمله بازار ارز باشیم.
الان که این سازمان فقط تغییر نام داده و تحت عنوان معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور فعالیت میکند.
بله، اما این معاونت استقلال رای ندارد. اصولا دولت برای آن سهم و وزن کارشناسی قائل نیست. این رویه فقط درباره این معاونت وجود ندارد، درباره بانک مرکزی نیز همینطور است. مثلا میدانیم که در بانک مرکزی معاونت اقتصادی مسئول تهیه آمار و اطلاعات اقتصادی و پولی کشور است.
از زمانی که سازمان مدیریت و برنامهریزی با استعفای فرهاد رهبر از ریاست آن منحل شد، روند رشد تورم و قیمت ارز آغاز شد. چرا که نقش کارشناسی این دستگاه در تعیین سیاستهای اقتصادی دولت و بررسی و مشورتدهی در این سیاستها از میان رفت
اما دولت معاون را تحت عنوان این که صلاحیت نداری، کنار گذاشت و شخص دیگری را منصوب کرد.
اما میدانیم سازمان برنامه و بودجه یا مدیریت و برنامهریزی سابق از زمان دولتهای گذشته هم استقلال نداشت و نظراتش به کار گرفته نمیشد. نمونههای زیادی از این دست را میتوان ذکر کرد. لذا ماجرا مختص این دولت نیست.
در دولتهای گذشته بانک مرکزی و سازمان برنامه، براساس تلقی کارشناسی، برنامههای خود را به دولت میدادند، اما سرانجام مصالح سیاسی درون دولت بر تصمیمات کارشناسی غلبه میکرد. مثلا سازمان برنامه میگفت رشد سرسامآور نقدینگی به صلاح مملکت نیست، اما نمایندگان مجلس فشار میآوردند و دولت هم مجبور به تمکین بود. بهاین ترتیب تصمیمات کارشناسی در دولتهای قبل نادیده گرفته میشد، اما نهادهای کارشناسی و برنامهریزی وجود داشت و تحلیلها و گزارشها تهیه میشد، اما دولت فعلی اصولا خود را از تهیه مشورت و نظرات کارشناسی محروم کرد و این محرومیت با انحلال سازمان برنامه و تبدیل آن از یک بازوی علمی مشورتی به دستگاه اجرایی کلید خورد. اوج آن را هم در ماجرای ارز دیدیم. کاملا روشن بود که دولت از رشد قیمت ارز غافلگیر شد.
یعنی دولت از رشد قیمت ارز بیخبر بود؟
تا حد زیادی بله، دولت از رشد قیمت ارز غافلگیر شد. اگر سازمان برنامه وجود داشت دستکم ماجرا را پیشبینی و تذکر همراه با راهحل ارائه میکرد، اما چون این تشکیلات نبود، دولت هم به موقع تذکرات لازم را دریافت نکرد. متاسفانه الان رویه طوری شده است که اول وارد بحران میشویم و بعد دنبال راهحل میگردیم، اما سازمانهای مشورتی اجازه نمیدهند بحران به سراغ دولتها بیاید و به موقع تذکرات لازم را میدهند. برخی بحرانها را قبل از وقوع بهتر میتوان مدیریت کرد. لذا غافلگیری دولت در موضوع ارز واقعا به اقتصاد کشور لطمه زد.
آقای حاتمی یزد، واقعا تحلیل شما قابل باور نیست. نمیتوان پذیرفت دولت تا این اندازه بیخبر بوده باشد.
به نظر من قطعا همینطور است. چگونه میشود دلار با این سرعت و فقط ظرف سه ماه از 1200 به 3500 تومان برسد و کسی هم نتواند جلویش را بگیرد؟ یکی از دوستان مثال جالبی میزد و میگفت یکی از اصلیترین ویژگیهای بدن سالم این است که بلافاصله پس از ضربه خوردن یا بیمار شدن احساس درد میکند. حال سوال این است که بعد از گذشت سه ماه و دو سه برابر شدن قیمت ها، چرا دولت و اقتصاد تب نکرد؟ گویا عرقی هم بر پیشانی بیمار ننشست. چرا همه این درد را تحمل کردند، انگار که اصلا دردی وجود ندارد؟ این یعنی این که سیستم اقتصاد و حتی روابط اجتماعی ما از سلامت جسم برخوردار نیست و لذا یا دردش نمیگیرد یا دیر دردش میگیرد.
الان راهحل کاهش قیمت ارز چیست؟
صراحتا عرض کنم مساله ارز راهحل اقتصادی ندارد. راهحل سیاسی دارد. ما باید کانالهای ارتباط با دنیا را دوباره احیا کنیم و این امر با ابزار دیپلماسی امکانپذیر است. الان شاید بانکهایی که در دنیا با ما کار میکنند شاید بیشتر از 10 یا 15 بانک نباشد. حالا کسانی که راه تعامل ما با سایر بانکهای دنیا را بستهاند، آیا نمیتوانند راه تعامل ما با همین تعداد محدود بانک را نیز ببندند؟ چرا، میتوانند. پس بهتر است کمی واقعبین باشیم و دنبال باز کردن کانالهای لازم برویم.
اگر در حال حاضر به جای رئیس کل بانک مرکزی بودید، برای حل مشکل ارز چه میکردید؟
الان در این ماجرا رئیس کل بانک مرکزی واقعا چه کاره است؟ مشکل اصلی در تشتت تصمیمگیری است. تصمیمات لحظهای و بخشی که اصولا قابل اجرا نیست یا از سوی لایههای میانی و پایینی اجرا نمیشود. شما به همین بخشنامههای متعدد برای ممنوعیت و سپس آزادسازی واردات نگاه کنید. یک بخشنامه شاید سه روز هم دوام نیاورد. لذا به نظر من اگر میخواهیم مساله ارز و اقتصاد را حل کنیم نیازمند هماهنگی میان تمام ارکان تصمیمساز نظام هستیم. مگر اینها جمعاً چند نفرند؟ تعداد مدیران تصمیمگیر و تصمیمساز در دولت از وزرا و کابینه گرفته تا معاونان وزرا شاید جمعا صد نفر باشند. در مجلس هم عناصر تاثیرگذار نمایندگان 300 نفری میشوند.اعضای شوراهای سه گانه نگهبان، امنیت ملی و انقلاب فرهنگی هم جمعا شامل یکصد نفر میشوند. تعداد عناصر تعیین کننده در قوه قضاییه و شخصیتهای فعال در مجمع تشخیص و خبرگان را هم اضافه کنید. در سطوح پایینتر، استانداران و معاونان ایشان صد نفر میشوند.
سفرای ایران در خارج و معاونان آنها گرچه معدودی از آنها در روند تصمیمات تاثیرگذارند، اینها هم صد نفرند. برای اینکه همه ارکان تاثیرگذار را در نظر گرفته باشیم، مراجع تقلید و ائمه شهرهای بزرگ و سایر علما و عقلای قوم را اضافه کنید و دست آخر مدیران اقتصادی کشور مانند مدیران بانکها، شرکتهای بزرگ، نهادهای عمومی غیردولتی هم جزو کسانی هستند که تصمیماتشان کم و بیش در سرنوشت کشور موثر است. تعداد همه این جماعت به دو هزار نفر نمیرسد. این جمع باید دور هم بنشینند و یک تریبون محرمانه برای خودشان درست بکنند و سیاستهای فعلی را نقد کنند و یک مجموعه منسجم درست کنند و بعد هم همه به آن مقید باشند. نه این که دولت یک حرفی بزند و جای دیگر اجرایش نکند. این جمع باید عواقب سیاست خارجی در اقتصاد را بسنجد و از کل عناصر تصمیمگیری یک منظومه بسازد. روشن است که این 2000 نفر، سرنوشت 75 میلیون ایرانی را در دست دارند. سلامت،رفاه و کفاف معیشت این مردم دست آنهاست. حال در این جمع، رئیس کل بانک مرکزی هم یک نفر است که به اندازه خودش تاثیر میگذارد. در این شرایط ما به آنچه نیاز داریم نظم هماهنگ و منسجم در پیادهسازی استراتژیهای کلان است و تا این نباشد مساله ارز و اقتصاد بهویژه در شرایط فعلی حل نخواهد شد.
متن کامل این گفتوگو را در سایت جام جم آنلاین بخوانید
سیدعلی دوستیموسوی / گروه اقتصاد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: