خاطره بزرگترهای ما ، همیشه یک صدای آشناست که هیچ وقت جایش را با چیز دیگری عوض نمی کند: صدای بچه محلهایی که توی کوچه های باریک و خیابان های خاکی دوران کودکی
کد خبر: ۵۰۹۶۷
، گل کوچک بازی می کردند... شیشه می شکستند... فریاد می زدند و هیاهوی بچگی را تخلیه می کردند.
برای پسر بچه های آن موقع ، عشق فقط یک زمین خاکی خالی بود و یک توپ پلاستیکی دولایه ... اگر 2 تا دروازه کوچک بدون تور هم به اینها اضافه می شد که چه بهتر ، وگرنه بچه ها به 4 تا پاره آجر هم راضی بودند... پسرها کم کم رشد کردند... بزرگ شدند... مرد شدند... اما بازهم ، اگر فرصتی دست می داد ، یک گوشه دروازه می گذاشتند و به یاد بچگی ها گل کوچک می زدند. یک سری هم این وسط آنقدر خوب بازی کردند که شدند قهرمان تیم ملی... قدیم ها یک کوچه بود و خروار خروار فریاد: «علی مواظب باش... رحیم پاس بده... پاس بده... گل گل !» و امروز یک کوچه است و خروار خروار سکوت... تک و توک محله هایی هستند که هنوز صدای بازی بچه ها را در آنها می توان شنید. محله های جنوب شهر این وسط سهم بیشتری دارند. مرتضی شریفی ، سامان شکرالهی ، مهرداد نصرتی و ابراهیم شهسواری ، بچه هایی هستند که با لباسهایی عرق کرده و شلوارهایی خاکی توی یکی از کوچه های «جوانمرد قصاب» فوتبال بازی می کنند. فوتبال آنها تماشاچی هم دارد: چند تا دختر بچه کم سن و سال ، که کنار تیر برق نشکسته اند و زل زده اند به توپ پلاستیکی که هرچند دقیقه زیرپای یکی از بچه هاست. کیف مدرسه بچه ها ، هنوز گوشه دیوار است . مهرداد 13 ساله است ؛ عرق پیشانی اش را با آستین هایش پاک می کند و می گوید: «من و بچه ها ، همیشه نیم ساعت اینجا گل کوچیک می زنیم». ابراهیم هم می گوید: «هر شب هم سر همین قضیه توی خانه ما دعواست. مادرم اصلا دوست ندارد که من توی کوچه بایستم ، چه برسد به این که فوتبال هم بازی کنم». سامان و مرتضی هم حرف دوستشان را تایید می کنند. سامان می گوید: «همیشه بازی که تمام می شود ، باید سر و صورت و لباسهایمان را تمیز کنیم تا حداقل کمتر دعوا شویم». قدیم ها ، یک کوچه بود و یک دنیا اعتماد. حریم امن خانواده ها آن موقع از خانه شروع می شد تا کوچه و خیابان های کنار هم ادامه داشت... همسایه ها آشنا بودند و بقال سر کوچه ، تک تک بچه ها را به اسم می شناخت . امروز ، اما ، حریم امن خانواده ها تنها در چاردیواری خانه ها خلاصه شده است... پدر و مادرها نگران سلامت کودکان خود... نگران آدمهایی مثل محمد بیجه و علی باغی... نگران ماشین های سرعت بالا و نگران دوستهای ناباب با اصطلاحات و تکیه کلام های نادرست ، کوچه و خیابان را دیگر امن نمی دانند... امروز و در دوره آپارتمان نشینی ، که بیشتر خانواده ها ، اجاره نشینی را هم تجربه می کنند ، پدر و مادرها حتی اسم همسایه روبه رویی خود را نمی دانند... و در نتیجه بچه ها می مانند و دیوار خانه خودشان که حق ندارند از آن دورتر بروند. سعیده.ز خانه دار که مادر 2 پسر 8 و 11 ساله است ، می گوید: «بیشتر دوست دارم پسرها توی خانه و جلوی چشم خودم باشند به همین دلیل کمتر اجازه می دهم که توی کوچه بازی کنند، هر وقت هم که قرار است جلوی در با بچه های دیگر فوتبال بازی کنند، چند بار از پشت پرده نگاه می کنم ، تا ببینم در چه حالی هستند. خب... زمانه عوض شده و دیگر نمی شود به آدمها اعتماد کرد... به همین دلیل ، من و شوهرم بچه ها را بیشتر از قبل کنترل می کنیم». کاووس امامی هم که پدر یک دختر و یک پسر 5 و 9ساله است ، می گوید: «تهران دیگر آن تهران قدیم نیست . آنقدر آدمهای مختلف با فرهنگهای مختلف در همسایگی ما زندگی می کنند که من ترجیح می دهم بچه ها ، توی خانه خودم و با فرهنگ خودم رشد کنند ، تا این که در کوچه و خیابان با افرادی همبازی شوند که نمی دانم از کجا آمده اند و متعلق به کدام طبقه هستند. به همین دلیل ، برای پسرم یک دستگاه پلی استیشن خریده ام ، تا سرش توی خانه گرم باشد.» و این یعنی بازیهای رایانه ای این روزها هوادارهای زیادی دارند. حداقل این بار ، پدر و مادرها هم به این بازی ها علاقه نشان می دهند... بچه ها هم به جای گل کوچک ، خودشان را با FIFA2004 سرگرم می کنند اما آنچه این میان نادیده گرفته می شود ، «کاهش تمایل بچه ها به بازی های گروهی» است ، در حالی که به عقیده جامعه شناسان ، «بازی با گروه همسالان» یکی از عوامل اجتماعی کردن کودکان است . دکتر محسنی جامعه شناس ، در این باره می گوید: «بازی کار اصلی دوران کودکی و محملی برای آشنا شدن با قوانین اجتماعی است و بازیهای گروهی مثل فوتبال ، همیشه نقش مهمی را در جامعه پذیری بچه ها ایفا کرده اند ؛ یعنی کودک یاد می گیرد که اولا قوانین مسابقه را رعایت کند و دوم این که اگر به وظیفه خود بخوبی عمل نکند، حتما شکست می خورد. کودک یاد می گیرد که برای رسیدن به پیروزی باید با اعضای تیمش همکاری داشته باشد، در حالی که در بازیهای رایانه ای او به سوی اعمال انفرادی هدایت می شود.» در هر حال جذابیت بازیهای رایانه ای آنقدر هست که خیلی از بچه ها ترجیح می دهند به جای دویدن و عرق کردن در کوچه و خیابان ها ، جلوی صفحه تلویزیون یا مانیتور رایانه بنشینند و Max Payne ، Need for Speed و World War بازی کنند. با تمام این تفاسیر، تغییر تنها در بازی بچه ها خلاصه نمی شود زیرا امروز در ویترین مغازه های اسباب بازی فروش نیز ، نه خبری از جورچین های قدیمی ، لابیرنت ها و لگوهای خانوادگی است و نه بازی های فکری . ویترین مغازه ها را عروسک باربی ، آدم آهنی ، مرد عنکبوتی و گوریل های پشمالو پر کرده اند. به گفته روان شناسان ، اسباب بازی ها هم نقش موثری در رشد شخصیت کودکان ایفا می کنند و این وسط اگر سود شرکتهای تولیدی در عرضه اسباب بازی های خشن باشد ، بچه های ما کودکی شان را با اسباب بازی های خشنی تجربه می کنند که در رفتار آنها در بزرگسالی تاثیرگذار است . یک فروشنده اسباب بازی در منطقه صادقیه می گوید: «هر چیزی که بین بچه ها بیشتر طرفدار داشته باشد ، ما هم همان را برای فروش انتخاب می کنیم . امروز دیگر بازی های فکری فروش زیادی ندارند ، چون طراحی جالبی ندارند اما همین اسباب بازی های خارجی ، آن چنان ظاهر جذابی دارند که مادرها دوست دارند ویترین کمد بچه هایشان را با این ها پر کنند. و دکتر محسنی می گوید: «بازی کردن ، همیشه یادگرفتن است . بازی با اسباب بازی های خشن و پرخاشگر ، انسانی را تحویل اجتماع می دهد که به خشونت عادت کرده است» و در خاطره پدر و مادرهای نسل بعد و بچه های امروز همیشه صدایی هست که بارها و بارها در کودکی بازی با آن را تجربه کرده اند: صدای عروسکی نقره ای رنگ ، که شلیک می کند ، راه می رود و چراغ هایش روشن و خاموش می شوند... و صدای هورای صدهزار تماشاچی توی صفحه مانیتور که باهم فریاد می زنند: گل !...
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها