در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ابتدا برای خوانندگان ما بگویید که چطور با هم آشنا شدید؟
رزیتا: من و عباس همکار هستیم و چند سال پیش، یکدیگر را در یک پروژه سینمایی دیدیم. من به عنوان یک شاگرد از وی خواستم که کار چهرهپردازی را به من بیاموزد. او هم لطف کرد و پذیرفت. من قبلا در کلاسهای استاد معیریان و بعد از آن در کلاسهای تدریس استاد صالحی شرکت کرده بودم. من کنار کار بازی، گریم را هم یاد گرفتم و با عباس در آن پروژه سینمایی که طراحی گریم میکرد، آشنا شدم و بعد از مدت کوتاهی از من خواستگاری کرد و سرانجام به ازدواج ختم شد.
آقای صالحی! چه ویژگیهایی در خانم غفاری بود که باعث شد او را به عنوان همسر آیندهتان انتخاب کنید؟
من فکر میکنم قسمت بود، چون من واقعا به این قضیه اعتقاد دارم. بعدها که بیشتر با رزیتا آشنا شدم، وجوه مشترکی را بین خودم و او احساس کردم و خدا را شاکرم چون واقعا انتخاب خوبی بود.
در آن زمان شما چند ساله بودید؟
عباس: من کمی دیر ازدواج کردم. در آن زمان 37 ساله بودم.
رزیتا: من هم فکر میکنم 25 ساله بودم.
رسوم سنتی خواستگاری و مراحل آن در مورد ازدواج شما رعایت شد؟
رزیتا: به هر حال ما هم طبق خانوادههای ایرانی از این سنتها پیروی میکنیم. بله، عباس با یک سبد گل رز به خواستگاری من آمد و... (میخندد)
عباس: البته ما به واسطه کارمان از قبل با هم آشنایی کوچکی داشتیم، اما اگر منظور شما مراحل اولیه ازدواج و از این دست مراسم است، بله تمام این رسوم انجام شد.
مهمترین خصوصیت آقای صالحی به عنوان همسر آینده که نظر شما را جلب کرد، چه چیزی بود؟
رزیتا: عباس در محیط کار بسیار جدی و آرام و ساکت است. در عین حال کارش را هم بخوبی انجام میدهد. اینها تمام خصوصیاتی است که من برای همسر آیندهام متصور بودم. چون دوست داشتم اگر روزی با همکارم ازدواج میکنم، چنین ویژگیهایی داشته باشد. البته این را هم بگویم، او در محیط کار و منزل بسیار متفاوت است. او در محیط کار بسیار جدی و در منزل بسیار صمیمی و گرم است و فکر میکنم این بهترین ویژگی اوست. چون در محیط کار، رابطههای عمیق جواب نمیدهد و باید ارتباطها در سطح و محترمانه باشد. حدود و مرزها رعایت شود و کنار یکدیگر بخوبی کار کنیم. من به اصول اخلاقی در محیط کار بسیار اهمیت میدهم و پایبند آن هستم.
عباس: بگذارید یک چیزی بگویم؛ من قبل از اینکه رزیتا را ببینم، دلم پیش او رفته بود. میپرسید چگونه؟ این مساله به فیلم سینمایی «شوکران» برمیگردد. من در آن زمان، تئاتر شهر کار میکردم و منزل ما نزدیک پارک ساعی بود. در مسیر برگشت من تصویر او را در پرده سینما دیدم. این فیلم در دوران خودش بسیار مخاطب داشت. اولین بار من با عکس و فیلم او آشنا شدم و هیچ وقت فکر نمیکردم در فاصله کمتر از 2 سال بعد از این فیلم، با او ازدواج کنم. این مساله بسیار عجیب بود که یک نفر را ببینم و دورادور آن احساس را دریابم و در نهایت همین حس باعث ازدواجمان شود.
شما هر دو در عرصه هنر فعالیت میکنید، یکی بازیگر و دیگری چهرهپرداز سینما، وقتی با مشکلات زندگی روبهرو میشوید، از چه راهکارهایی استفاده میکنید؟
عباس: مشکلات روزمرهای که همه افراد عادی با آن درگیر هستند، با ما هم هست و وجود دارد. افزون بر اینکه زوجهای هنری، مشکلات بیشتری هم دارند، هم به لحاظ کاری هم به واسطه حضورشان در جامعه. در مورد کارمان پیش میآید که رزیتا به خاطر فیلمبرداری تهران نیست، البته قبل از تولد تارا این مشکلات کمتر بود. وقتی او سرکار است من سعی میکنم تمام کارها را انجام دهم و وقتی حضور ندارم، او زحمات را به جان میخرد. اگر همزمان با هم سر کار باشیم که بیشتر زحمتها پای رزیتاست. البته کمی خرید کردن برای او به لحاظ اینکه چهره شناختهشدهای است ،سختتر از من است.
رزیتا: من باید بتوانم هم نقش یک مادر و یک همسر را بازی کنم و هم اینکه به شغلم برسم. من وقتی سرکار هستم، مدام دغدغه و اضطراب خانواده را دارم. البته این مساله را در میان دیگر همکارانم که وضعیتی این چنینی دارند هم دیدهام. خیلی برای من سخت است که از خانواده دور باشم. از وقتی بچهدار شدهام، کارهای شهرستان را قبول نمیکنم. اگر در مواردی هم به مشکل برخوردیم، برای حل آن از ابتدا این طور برنامهریزی کردیم که با هم حرف بزنیم. اصلا نمیگذاریم که زمان از مشکلی بگذرد و حل نشده بماند. چون اگر قرار باشد 2 نفر سکوت کنند و مشکلی را در دل نگه دارند، ریشهدار میشود و اثرات مخربی دارد. ما این قول و قرار را بین خودمان گذاشتهایم که از ابتدا با هم صحبت کنیم و سریعا آن مشکل را حل کنیم و نمیگذاریم اثر و ردپایی از مشکل در زندگیمان باقی بماند.
عباس: اگر در زندگی دچار سوءتفاهم بشویم، اصلا با قهر جلو نمیرویم، بلکه با گفتوگو به سوی هم برمیگردیم. حتی زمانی که خیلی از هم دلخور هستیم، قهر نمیکنیم.
پس بیشتر سعی میکنید گذشت داشته باشید؟
عباس: بله. گذشت میکنیم و نمیگذاریم این دلخوریها در زندگیمان ریشهدار شود. خوشبختانه هر دو یاد گرفتهایم گذشت کنیم.
رزیتا: اگر هم دلخوری پیش بیاید، در عرض چند ساعت همه چیز حل میشود و به حالت عادی و اولش باز میگردد.
فکر میکنید دلیل اصلی این گذشت چیست؟
عباس: اگر دو نفر به یکدیگر و زندگیشان علاقهمند باشند، به صورت خودکار این کار را انجام میدهند. یعنی گذشتکردن و به سمت هم آمدن خودش در زندگی مشترک پیش میآید. در زندگی ما هم ناخودآگاه و به صورت عادی پیش میآید. چون یکدیگر و زندگی مشترکمان را دوست داریم. اگر دعوا یا مشکلی پیش آید، سریعا به آشتی ختم میشود. چون میل به دوست داشتن همیشه در زندگی ما وجود دارد.
رزیتا: بحث دوست داشتن و علاقه به یکدیگر در زندگی مشترک، بسیار مهم است. شاید شخصیت من در مقابل فرد دیگری متفاوت عمل کند. اما در مقابل عباس این طور گذشت میکنم، چون خود او هم اینگونه است. من فکر میکنم دوست داشتن است که گذشت میآورد. خوشبختانه طی این 12 سال شاید من 5 یا 6 بار عصبانیت عباس را دیدهام.
آقای صالحی در منزل همیشه اینقدر آرام و ساکت است؟
رزیتا: عباس در منزل بشدت شوخ طبع است.
عباس: نه اینطور نیست. چون اگر من همیشه آرام و ساکت باشم، پس بیمارم. در زندگی باید هیجان وجود داشته باشد. ببینید هیچ چیز در چاردیواری زندگی این خانواده 3 نفری خیلی جدی نیست. جدیترین مسائل را از جنبههای کاریکاتور میبینیم. تارا 6 ساله است و این مسائل را میآموزد. در چارچوبهای مرسوم زندگی نبودیم و در حالت درست گفتیم و خندیدیم. میتوانم این طور بگویم که در خانه ما زندگی جریان دارد با تمام ویژگیها. خانواده در کار هم بسیار اهمیت دارد. مخصوصا اگر خانواده خوبی باشد.
آقای صالحی در کارهای منزل به شما کمک میکنند؟
رزیتا: بسیار زیاد. آشپزی میکند و دستپخت خوبی هم دارد. واقعا غذاهای ایدهآل و خوشمزهای درست میکند. البته ما تقسیم کار کردهایم و هر دو همه کاری میکنیم و هیچ وقت در خانه نشده که کاری مخصوص یک نفر باشد.
در زندگی کاریتان هم این تفاهم وجود دارد؟
رزیتا: عباس قبل از ازدواج هم در محل کار بسیار جدی بود و همیشه به اصول اخلاقی متعهد و پایبند. البته من خیلی خونگرم و برونگرا هستم، اما همیشه حد و حدود را رعایت کردهام.
عباس: رزیتا برونگراست و من بسیار درونگرا. ضمن اینکه در کار ما (چهرهپردازی) خیلی حرف زدن مرسوم نیست، اما بازیگران به لحاظ کاری چون جلوی دوربین هستند، حیطه عملشان و شکل کارشان متفاوتتر است و محدودیت کمتری دارند.
اگر بخواهید از زندگی مشترک یک تعریف زیبا داشته باشید، چه میگویید؟
عباس: تلاش برای رسیدن به یک هدف است. من خوشحالم که بعد از این همه سال هنوز رزیتا بهترین دوست من است. خوشحالم که یک دوست خوب و همراه دارم و بعد از آن او همسر من است. به همین علت بین ما هیچ نقطه مبهمی وجود ندارد و فکر میکنم تا اینجا ما به این هدف رسیدهایم.
رزیتا: یک همزیستی مسالمتآمیز توام با احساس. حالا این احساس در کنار هم میتواند از هر نوعی باشد که برای رسیدن به یک هدف مشترک است. از این که در کنار هم هستیم، لذت میبریم.
ستونهای این چاردیواری را بر چه اساسی بنا کردید؟
رزیتا: برای خودمان اصولی از ابتدا در زندگی قرار دادیم و برای اینکه من و عباس به هم بسیار علاقهمندیم، به این اصول پایبندیم. اصل اول و آخر همین است. من چون زندگی و همسرم را دوست دارم میتوانم مادر و همسر مهربانی باشم.
عباس: من فکر میکنم که علاوه بر اینها اصول اعتقادی هم بسیار اهمیت دارد. شرایط سخت و دشوار بسیاری را تجربه کردهایم، اما در بیشتر لحظههای زندگیمان خدا را احساس میکنیم. هیچوقت پیش نیامده بود که راجع به این قضیه توضیح دهم، اما خدا همیشه، هم در زندگی و هم در محیط کار ما وجود دارد. من هیچ کاری را بدون مشورت با خدا انجام نمیدهم و این مساله را باعث مباهات میدانم. امیدوارم در درجه اول همه این اعتقاد را داشته باشند. اعتقاد در زندگی حرف اول را میزند.
میتوانم بپرسم مهریهتان چقدر است؟
رزیتا: ما از ابتدا مبنای زندگیمان را بر توکل به خدا گذاشتیم. حتی در مورد تعیین مهریه. من گفتم مهریه من بسیار سنگین است و نمیتوانید بپردازید. من سفر حج را مهریه خود تعیین کرده بودم و همیشه هم میتوانم مهریهام را با افتخار طلب کنم. هیچ چیز نمیتواند مرا به حد و اندازهای که در کنار خانه خدا باشم آرام کند. چند بار پیش آمد که به این سفر بروم، اما به دلیل شرایط کاری نشد با عباس به سفر حج بروم و او تنهایی مشرف شد. امیدوارم بزودی 3 نفری به خانه دوست برویم.
وقتی فرزندی وارد زندگی میشود باید والدین به فکر تربیت او باشند. تا چه اندازه تربیت فرزند دغدغهتان است؟
رزیتا: تربیت فرزند بسیار سخت و دشوار است و نمیتوان کوتاه درباره آن حرف زد. سعی میکنیم تمام نکاتی که در زندگی ما وجود دارد در تارا هم پیاده کنیم. اصول اخلاقی و اعتقادی را در وجود او نهادینه کردهایم، چون روح و شخصیت او در حال شکل گرفتن است. خوشبختانه تارا دختر معتقدی است. با حضور تارا ما زندگی شاد و پر سرو صدا و زندهای داریم، اگرچه او دختر است اما شیطنت بسیار دارد.
عباس: آرزوی هر پدر و مادری است که فرزندش بهترین تربیت را داشته باشد. سعی میکنیم بهترین پدر و مادر برای تارا باشیم، اما همه چیز دست ما نیست. چون در محیطهای آموزشی و جامعه چیزهای دیگری میآموزد و فقط باید از خدا بخواهیم که سر راه او موجهای مثبت و اتفاقات خوب قرار دهد. شاید باورتان نشود، اما دیدن یک تصویر و مشاجره و دعوای کوچک پدر و مادر در شخصیت بچه تاثیر میگذارد. من همیشه از خدا میخواهم که راه همه فرزندان خالی از شر و بدی باشد.
آیا دوست دارید تارا هم راه شما را ادامه دهد؟
رزیتا: تارا باید یک رشته هنری را ادامه دهد.حس کرده ایم که به هنر علاقهمند است. من معتقدم عشق و زندگی را در هنر میتوان پیدا کرد. یک هنرمند، معنای زندگی را بخوبی درک میکند. او را مجبور نمیکنیم و میگذاریم هر رشتهای را که دوست دارد انتخاب کند.
عباس: من فکر میکنم بچه باید چند چیز را بداند؛ موسیقی، خط و زبان دیگری بجز زبان مادری. این نکات میتواند شخصیت بچه را بسازد. آموختن یک زبان دیگر لازم و ضروری است. به عقیده من زندگی یک ریتم دارد و آموختن موسیقی هم میتواند به ریتم زندگی کمک کند. کسی که ریتم بداند ضرباهنگ زندگی را درک میکند و خط هم نشانه شخصیت انسان است و اگر خوب بنویسد آرامش میگیرد. اگر هر فردی هنر را حتی بسیار کم بشناسد، این هنر در تمامی رفتار و فرهنگش تجلی پیدا میکند.
رزیتا: بله. درست است. حتی در احترام متقابل و رعایت حقوق دیگران.
شما یک چهره شناخته شده در میان مردم هستید و طعم شهرت را چشیدهاید. برخورد اجتماعی مردم شما را اذیت نمیکند؟
رزیتا: من عادت کردهام و مردم را دوست دارم و اصلا اذیت نمیشوم.
عباس: من هم ناراحت نمیشوم و پذیرفته ام.
رزیتا: من همیشه از اینکه کنار همسرم هستم، احساس آرامش میکنم. در کنار ایشان آزادی را حس میکنم. او به من اعتماد دارد، به همین خاطر من هم با برخوردهای مردم براحتی ارتباط برقرار میکنم. ببینید بازیگری یک عمل است و همه دوست دارند این عکسالعمل را ببینند. چون بازیگر شدن یعنی همین. آقای صالحی کمک کرده است که من لذت بازیگری را احساس کنم.
اگر به شما بگویم چشمانتان را ببندید و یک تصویر از زندگی ترسیم کنید، چه چیزی در ذهن خود میبینید؟
رزیتا: من و آقای صالحی همیشه یک تصویر از این زندگی 3 نفره ترسیم میکنیم. شاید شبیه به یک تصویر گرافیکی باشد. 3 نفر که یک دایره را تشکیل دادهاند و دستانشان را به هم دادهاند و از اتصال خانواده حرف میزنند. امیدواریم این دستان هیچ وقت از هم باز نشود.
عباس: شاید چون خیلی طبیعت را دوست داریم یک درخت سبز پر میوه میبینم. این تصویر زندگی است.
و سخن آخر...
عباس: امیدوارم همه خوانندگان این نشریه در سلامت و در پناه خدا باشند. سالی پرکار داشته باشند و در رفاه اقتصادی به سر ببرند.
رزیتا: حرفی ندارم جز اینکه بگویم خوشبختی توسط خود ما بدست میآید پس باید راه ساختن آن را پیدا کنیم. سختیها را تحمل کنیم و یاد بگیریم که عاشقانه در کنار هم زندگی کنیم.
فرانک قنبری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: