در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اما بهار تلویزیون، از مدتی قبل شروع میشود، وقتی که اولین تلاشها برای تدارک و تهیه برنامههای نوروزی شروع میشود. هر سال در ایام نوروز، شبکههای مختلف صدا و سیما در رقابتی شرکت میکنند که از چندی قبل خودشان را برای شرکت در آن آماده کرده بودند. هر شبکه با ساختن برنامههای متنوع، از مسابقهها و سرگرمیها گرفته تا آماده کردن فیلمهای سینمایی خارجی و ایرانی میکوشد برنامه پخش جذابتری ارائه دهد تا بینندگان را در ایام تعطیلات بیشتر با خود همراه کند. اما از بین عیدانههایی که تلویزیون برای مخاطبانش در نظر میگیرد، سریالهای شبانه به دلایل زیادی بیشتر مورد توجه قرار میگیرند. به همین خاطر است که بخش مهمی از انرژی مسوولان هر شبکه صرف تهیه سریالی میشود که بتواند راحتتر گوی رقابت را از سایر رقیبان برباید و از آنجا که هر سال اهمیت برنده شدن در این جشنواره بیشتر معلوم میشود، رقابت بین تولیدات هم سختتر میشود.
امسال هم به رسم سالهای گذشته هر شبکه سریالی را برای ایام نوروز روانه آنتن کرد، اما وقتی که به یکباره پخش4، 5 سریال و چندین فیلم سینمایی و ویژهبرنامههای نوروزی شروع میشود، مخاطب از کجا باید بفهمد که کدام سریال بیشتر ارزش دیدن دارد؟ بهترین راه تشخیص عیار هر برنامه این است که نگاهی به عوامل تولیدکننده آن بیندازیم. وقتی نام کارگردانی باسابقه و ماهر را در تیتراژ یک سریال میبینیم، میتوانیم تا حدود زیادی اطمینان داشته باشیم که با یک کار ارزشمند مواجه هستیم. در واقع شناختی که بیننده از آن کارگردان دارد، میتواند ضامن بخش مهمی از موفقیت سریال باشد. یکی از سریالهایی که امسال بینندگان با دیدن فهرست عوامل آن، دلیلی برای دیدنش پیدا کردند، «فراموشی» به کارگردانی سعید سلطانی است. مخاطبان که هنوز طعم دلپذیر تجربه سریال «ستایش» از ذهنشان پاک نشده و هنوز خاطره سریالهای «پس از باران» و «خانهای در تاریکی» را در ذهن دارند، به اعتماد نام سعید سلطانی، دیدن سریال فراموشی را هم در دستور کار و تفریح نوروزشان قرار دادند.
اما باید دید که این سریال تا چه حد توانست مخاطبان را همراه خود نگه دارد. فرزندان حاج نقی (محمد کاسبی) به تمهیدهای گوناگونی متوسل میشوند تا جلوی سفر پدر به تهران را بگیرند چرا که هر کدام درگیر زندگی متفاوتی از آنچه برای پدر شرح دادهاند، هستند. اما پدر راضی نمیشود و با وجود کارشکنیهای فرزندان، به تهران میآید. حالا فرزندان سعی میکنند با ظاهرسازی و پنهان کردن حقیقت، به پدر نشان دهند که زندگی رو بهراه و قابل قبولی دارند. این داستان، تمام آن چیزی است که «فراموشی» بر پایه آن بنا شده است و در همان یکی دو قسمت اول برای مخاطب شرح داده میشود. در قسمتهای بعدی داستانکهایی اضافه میشود و به اصطلاح شاخ و بالهایی به داستان اصلی افزوده میشود، اما آنچه معلوم است این است که با داستانی پرماجرا روبهرو نیستیم. دیگر ماجرای زندگی بچهها و سعیشان برای گمراه کردن پدر است که داستان را پیش میبرد، اما شخصیتپردازیهای سریال تا حدود زیادی به واقعیت نزدیک هستند، طوری که داستان زندگیشان هم ملموس و باورپذیر شده است. برای مثال شخصیت حاجنقی، باقیمانده نسل پدرسالارهاست؛ پدرهایی که تخطی از اعتقادات خودشان را برای فرزندانشان مجاز نمیدانند. اما حاجنقی پدری است که به فرزندانش اجازه میدهد از او جدا شوند و در شهری بزرگ مثل تهران مشغول به ساختن آیندهشان شوند. شخصیتپردازی حاج نقی بسیار شبیه به واقعیت است، شبیه به آن چیزی که گذر سالها و تغییر در نوع روابط بین آدمها، از یک پدرسالار باقی میگذارد. بچهها هم شبیه آن چیزی هستند که در اجتماع به وفور دیده میشود. جمشید (رضا داودنژاد) به خاطر پیمودن ره صدساله وارد بازیهای هرمی شده و به این ترتیب هم درگیر روابط و ماجراهای کثیفی شده و هم کمکم خودش تبدیل به یک کلاهبردار شده است. جمال (برزو ارجمند) نتوانسته به رویای فیلمسازشدنش جامه عمل بپوشاند و با آرزوهایش زندگی میکند، طوری که از زندگی واقعی دور شده و به فرومایهترین قشر اجتماع نزدیک میشود.
گلی (سحر جعفری جوزانی) تصور میکرده که پزشک میشود، اما در نهایت پرستاری یک پیرزن بیمار را برعهده گرفته. این آدمها، کسانی هستند که در زندگی روزمره با آنها بسیار برخورد میکنیم و میتوانیم شبیه به آنها را با یک جستجوی ساده پیدا کنیم و این برای سریال یک موفقیت محسوب میشود. اما وقتی این آدمها کنار هم جمع میشوند، چون هر کدام حرفهای بسیاری برای گفتن دارند، فرصت خوبی فراهم میشود که ما با دنیای درونی آنها بیشتر آشنا شویم. در فراموشی دنیای درونی این آدمها چندان مهم نیست. برای مثال عروس حاج نقی، مینا (فلامک جنیدی) فالگیری میکند، اما از شغل او به منظور فراهم کردن فرصتی کوتاه برای خنده استفاده شده است. مینا شبیه فالگیرها نیست و اگر در سریال فالگیر نمیبود هم لطمهای به داستان وارد نمیشد. یا مثلاً جمال و گلی، هرگز در مورد احساسشان حرفی نمیزنند و حتی به نظر میرسد درست متوجه موقعیت دردناکی که در آن قرار گرفتهاند نیستند. اگرچه مشکلات این آدمها مطرح میشود، اما خودشان برایمان آدمهای موجهی نمیشوند، برای مثال انگیزه جمشید از انجام این فعالیت و درگیر کردن دوست و آشنا در آن ماجرا را درک نمیکنیم. تنها به منجلابی که این آدمها در آن دست و پا میزنند میخندیم، آن هم بیشتر به خاطر نمک ذاتی بازیگرانش. برای مثال به لحن روراست و طنزآمیز مهران رجبی میخندیم که هم بلاهت و هم زرنگیاش را با حرفهایش رو میکند.
در نهایت باید گفت که ایده فراموشی ـ که ارتباط نام سریال و محتوای آن شاید در قسمتهای آخر مشخص میشود ـ میتوانست فرصتی برای شناخت بیشتر آدمهایی باشد که با آرزوهای بزرگی مثل فتح کوههای بلند، از فتح تپهها هم عاجزند. اما از این فرصت استفاده نمیشود و بعد از دیدن چند قسمت سریال، مخاطب فکر میکند که میتواند به موسیقی بسیار زیبای تیتراژ آغازین فکر کند و بدون این که چندان مته به خشخاش بگذارد، از شیرینی بازیگرانش لذت ببرد.
شروینه شجریکهن / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: