«خیلی وقتها نابینایان را از دوران کودکی با عنوان کودکان ناسازگار به حال خود رها می کنند یا به دلیل عدم یادگیری هم پای هم سن و سالهایشان مورد خشونت یا سرزنش قرار می دهند.
کد خبر: ۴۶۱۲۰
اعتقاد من این است که اگر یک نفر را احیا کنی ، جامعه ای را زنده کرده ای و اگر یک نفر را نابود کنی ، جامعه ای را از میان برده ای!»
اینها صحبتهای مهوش سپهر، معلم تلفیقی مدارس نابینایان است. او که سالهاست برای تعلیم و تربیت نابینایان کشور تلاش می کند، روشهایی را هم برای فراگیری هنرهای تجسمی برای نابینایان ابداع کرده است.
او معتقد است نیاز، انسان خلاق را مخترع می کند و بارها خود را به جای یک فرد نابینا گذاشته تا از نیازهای آنها باخبر شود.


شما در چه رشته ای تحصیل کرده اید؛
در دوران دبیرستان رشته ریاضی می خواندم. بعد در موسسه عالی علوم بانکی پذیرفته شدم، اما چون از دوران کودکی علاقه خاصی به همراهی و کمک به افراد نابینا داشتم رشته تحصیلی ام را عوض کردم و مشغول تحصیل در رشته پژوهش و تحقیقات هنر تا مقطع فوق لیسانس شدم و تا الان با پژوهش و تحقیقات کارم را ادامه داده ام و چند سال استاد دانشگاه مرکز آموزش های استثنایی بودم.

فعالیت های شما به پژوهش و تحقیقات که خلاصه نمی شود؛

sepehr

خیر. من تا امروز 50 نمایشگاه هنری ویژه نابینایان را برگزار کردم ، با طرحهایی که ارائه کردم اولین دختر نابینا در رشته نقاشی فارغ التحصیل شد و همین طور اولین نابینا در رشته عکاسی هم دیپلم گرفت.
با استفاده از طرحهای ابداعی من اینها خودشان درس می خواندند و نیاز به کسی نداشتند که در این راه کمکشان کند. حتی در زمینه معرق هم امسال فارغ التحصیل داشته ایم.

چطور شد که تصمیم گرفتید روشهایی را برای کارهای هنری دانش آموزان نابینا ابداع کنید؛
فکر کردم که آنها چقدر باید منشی گری بکنند و تلفنچی باشند. نابینایان هم می توانند مثل بقیه مردم عادی کار هنری انجام بدهند، نقاشی کنند، قالی ببافند و مجسمه بسازند.
به نظرم آنها باید بتوانند کارهای مختلفی انجام دهند. باور این که فرد نابینا بتواند عکاسی بکند برای ما سخت است.

این کار را چطور انجام دادید؛
برای این کار از دوربین های دیجیتالی استفاده کردم که به صورت خودکار کار می کنند؛ البته یک زنگ خاص برای نابینا تعبیه کرده ام که اگر تصویر فوکوس نباشد زنگ می زند و به او اعلام می کند.
پایه دوربین هم طوری طراحی شده که در انتخاب بعد آزاد است و متراژ دارد؛ البته به خطر بریل ، که روی پایه ها حک شده و یک نابینای مطلق می تواند با لمس کردن ، آن را تنظیم کند و عکس بگیرد.

برای نقاشی چه کرده اید؛
برای این که یک نابینا بتواند نقاشی کند باید احساس واقعی او را درک می کردم. من بارها و بارها چشمهایم را بستم و فرض کردم که یک نابینا هستم. فهمیدم که باید راهی برای تشخیص رنگها از هم پیدا کنم و راهی برای مشخص کردن قسمتهای مختلف طرح که رنگها با هم مخلوط نشود؛ البته نقاشی وقتی ارزش دارد که احساس انسان در آن دخیل باشد.
یک نفر بود که کولاژ طراحی کرده بود و می گفت نابیناها با نوعی اسپری می توانند با این کولاژها نقاشی کنند، اسم آن را که نمی شود نقاشی گذاشت.
نابینا باید رنگها را حس کند و بفهمد. من با تلفیق 7نت موسیقی و 7 رنگ اصلی رنگین کمان ، روشی ابداع کردم که نابینا می تواند حتی با شنیدن یک آهنگ نقاشی کند.
من حتی برای نابینایی که دست نداشته باشد هم روش ابداع کرده ام.

چطور؛ یعنی چنین کسی هم می تواند نقاشی کند؛
چراکه نه؛ نابینایی که دست ندارد با حس چشایی می تواند رنگها را از هم تشخیص بدهد؛ البته این رنگها به روش خاصی که من ابداع کرده ام تولید می شوند.
برای این کار از گلها و گیاهان زیادی استفاده کردم. آنها را جوشاندم و عصاره هرکدام به رنگی درآمد. با صعلب شیره انگور و... رنگها را تهیه کردم که هرکدام حس یک رنگ را در نابینا القا می کند.
به فرض اگر رنگی مزه پرتقال بدهد، نارنجی است. اگر بی طعم باشد، سفید است. اگر تند باشد، سیاه و...

یعنی رنگهایی که می گویید از جوشانده گلها و گیاهان تهیه می کنید ثابت هستند؛
بله. ثبات آنها حتی بهتر از رنگهای معمولی است. هم دوام بیشتری دارند و هم شفافیت بالا. حتی رنگهایی را می شود تهیه کرد که با حس لامسه ، زبری ، نرمی و... نابینا آنها را از هم تشخیص می دهد.

این بافتها را چطور ایجاد می کنید؛
رنگی را که تهیه می کنم هربار زیر میکروسکوپ کوچکی که دارم می بینم. این کار برای تعیین نوع بافت ، فرم و غلظت رنگ است، چون رنگهای اصلی یک غلظت خاص دارند.
وقتی رنگی که درست کرده ام به آن غلظت رسید، از آن به طور انبوه تهیه می کنم.

چرا این کار را انجام می دهید؛ یعنی برای تهیه رنگها به این همه بررسی نیازی هست؛
برای این که نابینا به غلظت و بافت خاصی از آن رنگ خاص عادت می کند و از روی حس لامسه می فهمد که هرکدام چه رنگی دارند، اگر قرار باشد که هر بار این غلظت ها زیاد و کم شود، نوعی سردرگمی ایجاد می کند و تشخیص برایش مشکل می شود؛ البته برای تشخیص رنگ دستگاه دیگری هم ابداع کرده ام که دستگاه شکست نور است ، که فرد صفحه این دستگاه را روی دست می کشد.
بعد به طرف تابلو یا شخص دیگری گرفته و با ارتعاشاتی که ایجاد می کند می تواند دو نوع رنگ را احساس کند.

اساس کار این دستگاه چیست؛
براساس طول موجهایی که از رنگها ساطع می شود. هر رنگی ارتعاشات خودش را تولید می کند. به این ترتیب طراحی و نقاشی با طول موج را هم به ثبت رساندم.
حتی می شود این فرکانس های مختلفی را که از رنگها ساطع می شود به رایانه داد تا رنگ را مشخص کند.

خیلی مشکل است که باور کنیم نابینا بتواند رنگها را درک کند و از هم تشخیص بدهد.
به نظر من رنگ وجود ندارد. این چیزی که ما به عنوان رنگ می شناسیم احساسی است که در مغز از این رنگ ایجاد می شود.
چشم ما در واقع به شکل فیزیکی نمی بیند. همان طور که برای تشخیص رنگ با نقاط حساس کامپیوتر کدگذاری می کنیم نابینایان هم به وسیله این کدها می توانند رنگها را بشناسند.
اگر به چشمهای الکتریکی کد بدهیم رنگها را تشخیص می دهند. طول موج سرخ 6است ، نارنجی 8، زرد 9، آبی 4، میشی 3، سفید 12 و سیاه صفر است که با ایجاد این ارتعاش ها نابینا هم می تواند رنگها را تشخیص بدهد.
امواج نوری فی نفسه رنگی نیستند و فقط در مغز انسان مفهوم پیدا می کنند. اگر جسم قرمز و سبز را مقابل یک قوس الکتریکی قرار دهیم روی هم سیاهی و تاریکی به وجود می آید.
معمولا نور خورشید هم که به اجسام می خورد نوری که جذب نمی شود ما می بینیم.

یعنی می خواهید بگویید برای یک نابینا هم رنگ مفهوم دارد؛
بله ، حتی اگر به یک نابینا لباس رنگی نشان بدهیم متوجه می شود و معمولا رنگ قشنگ تر را انتخاب می کند. رنگ یک چیز احساسی است ، انگار که با لمس هم حس می شود.
در طول دوران کاری متوجه شدم که یک نابینای مطلق هم می تواند با لمس براحتی رنگها را تشخیص بدهد. اتفاقا چون نابینا نمی بیند بیشتر ذهن خودش را روی موضوع متمرکز می کند و بهتر می فهمد.

نقاشی هایی که نابینایان می کشند چقدر با کارهای هنری افراد عادی متفاوت است؛
نابینایان از منظره ها تصاویر قشنگی می کشند. آنها کوه و رودخانه و دریا را می شناسند، اما وقتی می خواهند انسان بکشند چون از چشم تصور درستی ندارند معمولا چشمها را محو می کشند یا اصلا نمی کشند.
معمولا دست ها را هم خیلی بزرگتر از حالت عادی می کشند چون برایشان مفهوم همه چیز را دارد. بیشتر درک آنها از محیط اطرافشان از حس لامسه ای است که با دستهایشان احساس می کنند.

قلمهایی که برای نقاشی ابداع کرده اید چه شکلی هستند؛
تقریبا مثل قلم بریل درجه بندی دارند و این ویژگی را دارند که بلند و کوتاه می شوند و قسمتهای مختلف آن در هم فرو می رود و درجه بندی دارد.

این کوتاه و بلند شدن چه فایده ای دارد؛
از روی این درجه بندی ها می توانند فاصله را روی صفحه ای که نقاشی می کنند تعیین کنند. مثلا این که چشم ها را کجا بگذارند، کوه و رودخانه را از هم تشخیص بدهند.
چون طرح اولیه آنها از نقاطی که با این قلمها روی کاغذ حک کرده اند تشکیل شده است. من به دنبال راهی بودم که بتوانم میان این نقاط تفاوتی ایجاد کنم.
بر فرض خورشید را با یک قلم و دریا و کوه را با قلم دیگر حک می کنند تا موقع رنگ آمیزی اینها با هم مخلوط نشوند.
در ضمن با این قلمها بافتهای مختلفی را هم می توانند ایجاد کنند.

این قلمها و روش نقاشی روی کاغذ انجام می شود؛ اما ظاهرا شما روشی را هم برای نقاشی روی بوم طراحی کرده اید، درست است؛
بله. روی بوم نقاشی قاعدتا با این قلمها، نمی توانند نقاشی کنند. این طوری بوم سوراخ می شود و ارزش هنری ندارد. برای این کار از روش کد گذاری استفاده کردم و طراحی آن هم دقیقا مثل طراحی با زغال روی بوم است.
حالا چه با رنگ روغن و چه با رنگ معمولی می توانند طرحهای قشنگی ایجاد کنند؛ البته رنگهایی که مخصوص این کار ابداع کرده ام باعث می شود طرحها را بهتر نشان بدهند و زبری و نرمی رنگها هم در تابلو زیبایی بیشتری ایجاد می کند، در حالی که تابلوی حاصل از رنگهای معمولی بی روح تر می شود.

غیر از نقاشی دیگر روی چه هنرهایی کار کرده اید؛
خمیرهایی را درست کردم که حالت پلاستیکی ندارد، قابلیت چسبندگی بالا دارد و خیلی زود هم خشک می شود.
این خمیرها قابلیت شستشو هم دارند. نابینایان از طریق این خمیرها تابلوهای برجسته درست می کنند. این خمیر را با مواد دور ریختنی مثل کاغذ، روزنامه باطله و یک نوع چسب که باز خودم از شیره گیاهان تهیه می کنم درست کردم.
یک نوع خمیر خوراکی هم تهیه کردم که فکر می کنم برای بچه های کم سن و سال خیلی خوب است و ترکیبات آن نشاسته ، صعلب و شیره انگور و مواد خوراکی دیگر است. اگر ریشه گیاه گزنه را از خاک بیرون بیاورید شیره سفید رنگی از آن چکه می کند که خاصیت چسبندگی بالایی دارد.
من در مراحل مختلف ، چسبها را آزمایش کردم و به چسبندگی های فوق العاده مناسبی دست پیدا کردم. حتی از نوعی جلبک که در مرداب انزلی می روید چسب مرغوبی تهیه کردم.
البته همه اینها را در یک آزمایشگاه مرکز طبی از نظر بررسی مسمومیت و مواد مضر بررسی کرده ام.

برای قلم زنی چطور؛ به وسایل خاصی احتیاج داشتید؛
قلم زنی تقریبا شبیه نوشتن با خط بریل است . قلمی طراحی کرده ام که نقطه ایجاد کند و قلمهایی که می شود با آن خطوط برجسته زد.
مثلا از رولت خیاطی در انتهای یک پرگار استفاده کردم تا رسم دایره های برجسته روی سینی های قلم زنی راحت تر باشد که این قلمها هم درپوشی دارند که وقتی از مسیر اصلی منحرف می شود زنگ می زند.
برای معرق هم که قطعاتی از چوب را می برند وقتی اره به دستشان نزدیک می شود زنگ می زند. یک ماده ای هم ابداع کرده ام که وقتی روی طرح معرق می کشم نقش برجسته می شود و نابینا می تواند برجستگی را راحت تر ببرد.

غیر از کارهای هنری دیگر چه ابداعاتی داشته اید؛
سال 58 اولین روزنامه درشت و ریز را برای نابینایان چاپ کردم. حتی برای ماشین های تایپ هم با استفاده از نوعی چسب روی دکمه ها نشانه های بریل را ایجاد کردم که یک نابینا براحتی می توانست به انگلیسی و فارسی تایپ کند.
من فکر می کنم اختراع زاییده احتیاج است. من دبیر تلفیقی نابینایان هستم و سعی می کنم به آنها کمک کنم تا بتوانند خودشان را با شرایط بچه های عادی تطبیق بدهند و با خیلی از آنها از ابتدایی تا آخر دبیرستان همراه بوده ام.

در طول این سالها که با نابینایان کار کرده اید فکر می کنید مشکلات اصلی آنها چیست؛
بیشتر بچه های نابینا از خانواده های کم درآمد و با تغذیه نامناسب و آگاهی کم هستند که متاسفانه به همین دلایل کمتر برای پیشرفت و رشد آنها انرژی گذاشته می شود.
من در نظر دارم که بزرگترین مرکز خیریه را برای نابینایان ایجاد و از فروش آثار هنری آنها برای رفاه خودشان استفاده کنم.

عاصفه اله وردی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها