با حسین شیخ‌الاسلام از دانشجویان حاضر در تسخیر لانه جاسوسی

قطع ارتباط با ایران بزرگ‌ترین اشتباه آمریکا بود

حسین شیخ‌الاسلام 13 آبان 58 یعنی تنها چند ساعت پس از تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام، به دلیل تسلطش به زبان انگلیسی، وارد لانه جاسوسی و به عنوان مترجم و عضو کمیته بازخوانی اسناد مشغول به کار شد. او که به گفته خودش انتظار پشتیبانی محکم حضرت امام خمینی(ره) از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را نداشت، در گفت‌وگویی که پیش رو دارید از آخرین ملاقات خود با آهرن رئیس سازمان سیا در ایران، یک روز پیش از آزادی گروگان‌ها و تلاش وی برای برقراری رابطه میان ایران و آمریکا سخن می‌گوید. شیخ‌الاسلام که عضو کمیته بازیابی اسناد لانه جاسوسی بود، در قسمتی از این گفت‌وگو از محمودعباس به عنوان نیروی سیا در سازمان آزادیبخش فلسطین یاد می‌کند. او که خود علاقه‌مند است بداند اسناد لانه جاسوسی بر چه اساسی منتشر می‌شد، بر این باور است که در انتشار اسناد به شهید بهشتی ظلم بزرگی شده است. او که سابقه فعالیت دیپلماتیک را نیز در پرونده‌اش دارد، سازش میان ایران و آمریکا را غیرممکن می‌خواند و معتقد است، ممکن است که این دو کشور با هم رفیق شده و حتی بر سر یک میز بنشینند، منتها در باطن با یکدیگر در ستیز هستند. مشروح این گفت‌وگو را پیش رو دارید:
کد خبر: ۴۳۸۵۰۲

به عنوان اولین سوال، آیا از فضای آن روز دانشگاه‌ها و دانشجویان حدس می‌زدید که در 13 آبان دانشجویانی که نام پیرو خط امام(ره) بر خود نهادند، ‌سفارت آمریکا را تسخیر کنند؟

من وقتی از این موضوع مطلع شدم که دانشجویان داخل سفارت بودند. بنده جزو افرادی که بلافاصله وارد سفارت شدند، نبودم. عصر آن روز به دلیل این که به زبان انگلیسی مسلط بودم، دنبال من آمدند و شب به جمع دانشجویان در سفارت پیوستم.

جو دانشجویی در آن زمان به خاطر این که آمریکا شاه را به خاک خود راه داده بود و ما تجربه کودتای 28 مرداد را هم داشتیم، ضدآمریکایی شده بود. ملت ایران یک بار از این سوراخ گزیده شده بود و ‌طبیعی و عاقلانه این بود که اجازه ندهد برای بار دوم از همان سوراخ گزیده شود. اما این که من یا افراد دیگری یا حتی برخی از مسوولان جمهوری اسلامی در جریان باشند که عده‌ای دانشجو به دنبال تسخیر سفارت بودند، صحت ندارد.

به دلیل این که در خارج از کشور تحصیل کرده بودم،‌ فعالان دانشجویی داخلی را نمی‌شناختم و پس از حضور در لانه جاسوسی با آنها آشنا شدم. در آنجا فهمیدم یک‌سری از دانشجویان توافق کرده بودند سفارت آمریکا را تسخیر کنند و ‌اگر مورد تایید حضرت امام بود، ‌ادامه داده و در غیر این صورت از این مکان خارج ‌شوند.

آیا امام موافق تسخیر لانه جاسوسی بودند یا مخالف آن؟ به تعبیر دیگر آیا امام در قبال کار انجام شده قرار گرفته بودند؟ گفته می‌شود که آیت‌الله موسوی خوئینی‌ها به دانشجویان گفته بود که بعد از تسخیر لانه جاسوسی‌ رضایت امام از این کار را خواهد گرفت.

پاسخی که می‌توانم به این پرسش بدهم این است که امام بعد از اشغال سفارت آن را به‌طور جدی تایید کردند،‌ تاییدی که کسی انتظار آن را نداشت. این اصطلاح که این اقدام «انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول است»، تعبیر بزرگی است. امام اهل اغراق نبود و هر چه بر زبان می‌آورد،‌ بی‌شک به آن اعتقاد داشت.

من از نظر امام قبل از این اقدام اطلاعی ندارم و نمی‌دانم آیا این مساله با امام طرح شده بود و ایشان چه پاسخی دادند. این مسائل را باید از افرادی که مدعی هستند یا از خود حضرت امام(ره) سوال می‌شد، اما نکته مهم این است که حضرت امام محکم، پشت این قضیه ایستادند.

حضرت امام به بسیاری از زیر و بم‌های سیاست جهانی و دیپلماسی وارد و به آنها اعتقاد داشت. زمانی که به معاونت وزارت خارجه رفتم، از طریق دفتر وزارت خارجه با مهندس موسوی، شهید رجایی و دکتر ولایتی تعاملاتی با دفتر امام داشتم و متوجه شدم که ایشان به طور دقیق به زیر و بم‌های دیپلماسی آشنا هستند.

اما می‌گویند امام 3 روز پیش از این اقدام در یک سخنرانی، دانشجویان را از هرگونه اقدام افراطی منع کرده بودند.

من نمی‌توانم جای امام صحبت کنم، نه در موقعیت ایشان هستم و نه توان تحلیل آن را دارم. تنها می‌دانم که امام از این اقدام دانشجویان چنان دفاع محکمی کرد که نه‌تنها خود من انتظار نداشتم بلکه بسیاری نیز انتظار آن را نداشتند، اما امام خیلی قوی پشت این قضیه ایستاد.

این که چطور شد امام به دانشجویان اعتماد کرد را نیز نمی‌دانم. از سوی دیگر دانشجویان نیز توافق کرده بودند که اگر امام از این مساله حمایت نکرد، سفارت را تخلیه کنند، اما امام سخت ایستاد. فکر می‌کنم در آن زمان مسیر انقلاب اسلامی در مبارزه با ضداستکبار، ره صد ساله را یک‌شبه پیمود.

به عبارتی جهت ضداستکباری و ضدظلم انقلاب اسلامی در صحنه بین‌المللی روشن شد. اما ‌اشتباهی که امام نکرد، آمریکایی‌ها در محاسبه خود کردند. با این که امام را می‌شناختند، اما تصور کردند که با تسخیر لانه جاسوسی فرصتی به دست آورده‌اند تا امام و انقلاب اسلامی را در سطح بین‌المللی لوث کنند. آنها با این تصور که ایران یک کار غیردیپلماتیک کرده از همان روز اول در تمام شبکه‌های تلویزیونی و برنامه‌هایشان روزشمار گذاشتند، اما اگر می‌دانستند که قرار است 444 روز این مساله تکرار شود و این حربه تبلیغاتی آنها از کار خواهد افتاد، چنین کاری را انجام نمی‌دادند. این اشتباه در محاسبه به حضرت امام فرصت داد که از این زمینه تبلیغاتی برای افشای جنایت آمریکا استفاده کنند.

در قضیه تسخیر لانه جاسوسی و بحث گروگان‌ها، آمریکایی‌ها از کشیش‌های واتیکان و شخصیت‌های دینی جهان گرفته تا سیاستمداران، بازیگران و حتی دانشجویان و سران کشور‌های رقیب را واسطه گفت‌وگو با حضرت امام قرار دادند تا این قضیه حل شود. آنان به چنان دریوزگی و استیصالی رسیده بودند که آخر سر احمقانه‌ترین کاری را که یک رئیس‌جمهوری می‌تواند انجام دهد انجام و رابطه خود با ایران را قطع کردند.

آمریکایی‌ها که فکر می‌کردند می‌توانند مجددا رابطه خود با ایران را به دوران پهلوی بازگردانند همین یک تکه آب باریکه را هم قطع کردند، کاری که حتی ما در جنگ با صدام نکردیم. قطع ارتباط با ایران بزرگ‌ترین اشتباه آمریکایی‌ها بود که به نظرم نشان از استیصال آنها داشت.

گفته می‌شود که در تسخیر لانه جاسوسی گروه‌های مختلفی از دانشجویان،‌ حتی مجاهدین خلق (منافقین) حضور داشتند. آیا به نظر شما نیت این دانشجویان یکسان و آنها همدل بودند؟

خیر. برخی از گروه‌ها فرصت‌طلبانه عمل کردند. مجاهدین خلق نیز همان زمان تسخیر در جمع دانشجویان نفوذ و به دنبال این بودند که بتوانند زمام امور را در دست بگیرند و حتی در قضیه همایش نهضت‌ها به دنبال این بودند که مسعود رجوی سخنرانی کند، اما جلوی آنها گرفته شد. دانشجویانی که در دانشگاه‌های داخلی فعال بودند،‌ مجاهدین را بخوبی می‌شناختند و توانستند آنها را از سفارت بیرون کنند.

گروه‌های دیگری نیز بودند که تمایلات آنها بعد از پایان گروگانگیری به گونه‌های مختلفی بروز کرد. عده‌ای پشیمان بودند،‌ عده‌ای با آمریکایی‌ها مذاکره و عده‌ای دیگر به آنچه در لانه جاسوسی گذشت، ‌انتقاد کردند. نه این که این تفکرات در قبل از اشغال وجود داشت، بلکه بعد از اتمام قضیه بیشتر نمایان شد.

رویکرد مدیریت لانه در مورد دانشجویانی که عملکرد و طرز فکر آنها با گفتمان اکثریت مطابق نبود، چه بود؟

در لانه جاسوسی برای افرادی که قرار بر اخراج آنها از این مکان شده بود، قضیه‌ای به نام آمبولانس وجود داشت. بعد از آن که شورای مربوط در مورد عملکرد برخی دانشجویان داخل لانه جاسوسی بررسی و تصمیم‌گیری می‌کرد، ابتدا مودبانه به فرد اعلام می‌شد صلاح نیست شما در اینجا بمانید. اما تیپ دانشجو، ‌تیپی نیست که زیر بار این سخنان برود. به همین دلیل تیمی در سفارت وجود داشت که این افراد را می‌گرفت و با آمبولانس بیرون می‌برد و بعد آنها را رها می‌کردند.

منظورتان آن 5 دانشجویی است که با آمبولانس از سفارت خارج شدند؟

بله. به هر حال، انضباط سیاسی ـ اخلاقی در لانه جاسوسی لازم بود. برخی به تصمیم شورا احترام گذاشته و از سفارت خارج می‌شدند، اما برخی دیگر مقاومت می‌کردند. مهم وجود نظم و انضباط در سفارت بود که همه دانشجویان آن را پذیرفته بودند. البته این انضباط به معنای دعوای فکری نبود. دعوای فکری با منافقین و گروه‌های لیبرال بود.

ممکن است با مصداق بیان می‌کنید؟

دلم نمی‌خواهد طرفداران آقای پیمان یا گروه‌های دیگر را نام ببرم. بسیاری از دانشجویان بعد تمایلات خود را نشان دادند، ولی تلاش بر این بود که لانه جاسوسی مشخصا جای دعوای فکری برای این گونه مسائل نباشد. معتقد بودیم دانشجویانی که به خط امام و انقلاب اعتقاد دارند و نام خود را پیرو خط امام گذاشته‌اند، نیاز به یک انضباط دارند. تلاش بر این بود همه زیر همین عنوان کلی پیرو خط امام فعالیت کنند و ‌اصطکاکی میان دانشجویان داخل در سفارت ایجاد نشود.

در بیرون از لانه جاسوسی منافقین جمع شده بودند و تظاهرات می‌کردند، طرفداران پیمان تظاهرات می‌کردند و هرکدام با تمایلاتی جداگانه. اما طبیعی است وقتی نهضت آزادی در دولت با این کار مخالفت می‌کند، طرفداران نهضت آزادی نباید در داخل لانه جاسوسی فعالیت کنند تا دانشجویان داخل سفارت سست شوند. نمی‌خواهم این تصور پیش بیاید که در لانه جاسوسی دیکتاتوری حاکم بود، بلکه یک انضباط سیاسی و اخلاقی حاکم بود.

ما معتقد بودیم این دانشجویان پیرو خط امام و افرادی که در تسخیر لانه جاسوسی حضور دارند، موافق گروگانگیری هستند. به همین دلیل آقای نهضت آزادی و جبهه ملی، تو که می‌گویی این اقدام خلاف اصول دیپلماتیک است و به خاطر این عمل از دولت استعفا کردی، اگر هم در لانه جاسوسی حضور پیدا کرده‌ای نباید مخالفت خود را مطرح و بخواهی بحث‌ها را دامن بزنید.

معتقدم اخلاقا افرادی که مخالف تسخیر و گروگانگیری بودند نباید وارد لانه جاسوسی می‌شدند. برخی معتقد بودند این اقدام از جنبه انسانی نادرست بوده است. برخی دیگر این اقدام را خلاف اصول دیپلماتیک و سیاسی می‌دانستند. حالا دیگر جای طرح این مباحث در لانه جاسوسی نبود و افراد و گروه‌ها می‌توانستند این مسائل را خارج از لانه جاسوسی مطرح و اظهارنظر کنند. هر چند در فضای بیرون از سفارت اگر فردی چنین نظری داشت، مردم شکم او را پاره می‌کردند که از این حرف‌ها بزند. این جو مردمی بود و ارتباطی به دانشجویان و سیستم اداره لانه جاسوسی نداشت.

دانشجویان از گروه‌های مختلف آمده بودند. برخی‌ها در داخل دنباله داشتند که آن دنباله اگر ابراز یا شروع می‌شد تا عقاید دانشجویان در ارتباط با تسخیر لانه جاسوسی را سست کنند، طبیعی بود اخراج می‌شدند.

چه کسی از شما خواست در لانه جاسوسی حضور یابید؟

نمی دانم آیا تمایل دارد نامی از وی ببرم یا خیر.

آیا هنوز در قید حیات و از فعالان سیاسی است؟

بله و در عرصه سیاست داخلی فعال بوده و هست و هنوز در رابطه با مسائل داخلی اظهارنظر می‌کند. خیلی از دوستان در تسخیر لانه جاسوسی حضور داشتند، اما در حال حاضر باتوجه به سمت و شغلی که دارند دلشان نمی‌خواهد با آن عنوان یادی از آنها شود، مانند بسیاری از دوستانی که در وزارت خارجه فعال هستند.

برخی از این عزیزان را به خاطر شناختی که از توان سیاسی آنها در لانه جاسوسی پیدا کردم، دعوت کردم که به وزارت خارجه بیایند و در حال حاضر دیپلمات بوده و دوست ندارند به یک کار غیردیپلماتیک معرفی شوند. به طور مثال اگر بخواهند از سوی نظام در یک مجمع بین‌المللی که در ایالات متحده آمریکایی برگزار می‌شود، حضور یابند و آمریکا متوجه شود وی در جریان تسخیر لانه جاسوسی نقش داشته است، قطعا به وی ویزا نخواهد داد.

در مطلبی آمده بود یکی از دانشجویان پیرو خط امام زمانی که به آمریکا سفر کرده بود بازداشت و به اتهام دخالت در تسخیر لانه جاسوسی محاکمه شد. آیا این مساله صحت دارد؟

خیر من چنین چیزی به خاطر ندارم. آمریکا به افرادی که در تسخیر لانه جاسوسی حضور داشتند، ویزا نمی‌داد.

شما عصر وارد لانه جاسوسی شده و زمانی که به طبقه دوم رفتید، مشاهده کردید یکی از دانشجویان با آهرن، رئیس سیا صحبت می‌کند. از این دیدار و گفت‌وگویی که با وی انجام دادید، بیشتر بگویید.

ما ابتدا نمی‌دانستیم وی رئیس سیا است. اما فهمیده بودیم فرد مهمی است. در قسمتی از ساختمان سفارت یک اتاق شیشه‌ای بود که ما او را به آن اتاق بردیم. ما متوجه شدیم این اتاق شیشه‌ای به گونه‌ای ساخته شده که حرف‌های مطرح شده در آن را کسی نمی‌تواند بشنود. ابتدا کارکرد این اتاق برای ما تعجب‌آمیز بود، اما بعد متوجه شدیم سفیر، جلسات خود را در این اتاق برگزار می‌کند، چرا که نمی‌خواسته حرف‌هایشان از طرف سرویس‌های اطلاعاتی شنود شود. ما نیز از این اتاق برای بازجویی‌ها استفاده کردیم تا روس‌ها نیز نتوانند شنود کنند.

من با آهرن بسیار صحبت کردم. حتی روز آخر که متوجه شد در کمتر از 24 ساعت آزاد می‌شود مرا صدا کرد. دندان جلویی من افتاده بود و آنها در بین خود من را حسین بی‌دندان صدا می‌کردند و بعدها متوجه این مساله شدم. او به من گفت. تو می‌دانی آمریکا یک کشور خیلی مهم و بزرگی است و ایران نمی‌تواند جدا از آمریکا زندگی کند و همین طور آمریکا نمی‌تواند بدون ایران زندگی کند. ما می‌دانیم شما در مهم ترین منطقه استراتژیک دنیا هستید، اما ایران و آمریکا ناچار به تعامل هستند.

او از همان زمانی که متوجه شده بود قرار است آزاد شود، به دنبال کار کردن روی من بود. آهرن، تنها آمریکایی‌ای بود که در جریان گروگانگیری نبرید. استاد فلسفه‌ای بود که 18 سال در ویتنام رئیس ایستگاه بود و چون از سایرین پخته‌تر و ناشناس‌تر بود، مسوول سیا در ایران شده بود.

آیا بعد از بازگشت به آمریکا سعی کرد مجدد با شما ارتباط برقرار کند؟

خیر. دیگر چنین جراتی نداشت. اما آدمی بود که تا آخر نبرید. اکثر گروگان‌ها بریدند و حتی با ما همکاری کردند، ولی آهرن تا آخر بر سر موضع خود ایستاد. برنامه خیلی مرتبی برای زندگی داشت و ساعت بیدار شدن، ورزش کردن، صبحانه خوردن و حتی مطالعه‌اش مشخص بود.

اجازه دهید به سمت اصلی شما در لانه جاسوسی، یعنی عضویت در کمیته بازیابی اسناد بپردازیم. گفته می‌شود دستیابی به اسناد یکی از مهم‌ترین اهداف تسخیر لانه جاسوسی بود. لطفا در این زمینه توضیح دهید.

حسین شیخ‌الاسلام: اگر ملت آمریکا که بعد از ایران بیشترین حق را برای اطلاع یافتن از اسناد لانه جاسوسی دارد زودتر به این اسناد دسترسی پیدا می‌کردند شاید این نهضتی که امروز در آمریکا به نام ضد‌سرمایه داری یا وال استریت شاهد آن هستیم، سال ها قبل شروع شده بود

احساس می‌کنم اگر ملت آمریکا که بعد از ایران بیشترین حق را برای اطلاع یافتن از اسناد لانه جاسوسی دارد، زودتر به این اسناد دسترسی پیدا می‌کردند، شاید ‌این نهضتی که امروز در آمریکا به نام ضدسرمایه‌داری یا وال‌استریت شاهد آن هستیم، سال‌ها قبل شروع شده بود.

اول حق ملت ایران بود تا از اسنادی که در لانه جاسوسی بود، آگاه شود که ما برای ملت خودمان این اسناد را ترجمه و منتشر کردیم. ملت آمریکا هم به دلیل این که از پول مالیات آنها و به اسم آبرو و حیثیت آنها، این جاسوسی و جنایت شده بود، حق داشتند از مفاد این اسناد مطلع شوند که متاسفانه دولت آمریکا ورود این اسناد به داخل خاک خود را ممنوع کرده بود.

یعنی همه دنیا و سازمان‌ اطلاعاتی ‌شوروی (ک‌گ‌ب) که رقیب سی‌آی‌ای بود اجازه دسترسی به این اسناد را داشت، اما ملت آمریکا اجازه دسترسی به آن را نداشت. آن روز هم مثل امروز نبود که شما مطلبی را روی اینترنت بگذارید و همه دنیا به آن دسترسی پیدا کند. در حال حاضر وظیفه هر نخبه‌ای است که به این اسناد دسترسی دارد، به این اسناد پرداخته و به جهانیان نشان دهد مالیاتی که دولت آمریکا از مردم خود می‌گیرد، صرف چه کارهایی در سایر کشور‌ها می‌شود. سفارت آمریکا در تهران نمونه‌ای از این موارد بوده و در تمام دنیا فعالیتی این گونه دارد.

می‌دانید انتقاداتی به مدیریت انتشار اسناد مطرح است.

من در مدیریت انتشار اسناد هیچ نقشی نداشتم. اسناد را می‌خواندم و کشف رمز می‌کردم. کشف رمز هم زیاد پیچیده و سخت نبود.

آیا خاطره‌ای از همین کشف رمز‌ها دارید؟

بله. به طور مثال تشخیص اس‌دی‌لو که بعدا مشخص شد منظور بنی‌صدر است برای ما خیلی مهم بود. کل اس‌دی‌ها برای ما مهم بود، چرا که فهمیده بودیم همه منابع آنها در ایران با اس‌دی آغاز می‌شود. ما حتی منابع آنها را در فلسطین اشغالی نیز توانستیم شناسایی کنیم. سندی در لانه جاسوسی بود که تطبیق می‌کند با آقای محمود عباس که به عنوان یک منبع سیا گزارش می‌کرد. در اسناد آمده بود در بالاترین رده‌های سازمان آزادیبخش است و ما هرچه از سازمان آزادیبخش می‌خواهیم با او تماس می‌گیریم و او به ما کمک می‌کند. این مساله نیز به دلیل اهمیت موضوع فلسطین برای ما مهم بود. ما در لانه جاسوسی اسناد را باتوجه به موضوعات طبقه‌بندی می‌کردیم و سعی داشتیم ارتباط اسنادی از وزارت خارجه و وزارت دفاع که در رابطه با یک موضوع بود را پیدا کنیم.

یکی از نقدها به مدیریت انتشار اسناد این است که اگر اسناد مربوط به بنی‌صدر زودتر منتشر می‌شد شاید او به ریاست جمهوری انتخاب نمی‌شد و آن مسائل پیش نمی‌آمد.

اینها را من نمی‌دانم و باید از آقای موسوی خوئینی‌ها و برادرانی که در انتشار اسناد سمت داشتند، بپرسید. مرحله آخر انتشار اسناد به عهده آقای موسوی خوئینی‌ها بود و افراد با ایشان مشورت می‌کردند که چه سندی ترجمه و منتشر شود.

اسامی اعضای این کمیته را بیان می‌کنید؟

آقای موسوی خوئینی‌ها در راس شورا قرار داشتند و آقایان بی‌طرف، اصغرزاده، میردامادی و بعدا رضا سیف‌اللهی نیز به آنها اضافه شد. این کمیته برای انتشار اسناد سیاستگذاری می‌کردند و باید از آنها سوال کنید. مساله خوبی است اگر روشن شود. من هم دوست دارم بدانم به چه طریقی این اسناد منتشر می‌شد.

معتقدم یکی از افرادی که در نوع انتشار اسناد به او بسیار ظلم شد، شهید بهشتی بود. یکی از افتخارات دیپلماسی حضرت امام(ره) مذاکرات شهید بهشتی با هایزر است. دیپلماسی یعنی این‌که شما طرف مقابل را با منطق قانع کنید کاری که به نفع شماست، انجام دهد.

شهید بهشتی توانست هایزر را متقاعد کند که دیگر به کار بردن ظلم در ایران فایده ندارد، اما آنها و بخصوص منافقین که شهید بهشتی را عنصر مقاوم مقابل خود می‌دیدند، می‌خواستند ایشان را ترور کنند. دیدار شهید بهشتی با هایزر به دستور مستقیم خود امام خمینی(ره)‌ انجام شد، اما همه می‌خواستند از این مساله سوءاستفاده کرده و بگویند که شهید بهشتی چرا قبل از سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی با آمریکایی‌ها مذاکره کرده است. همه ملت ایران مدیون شهید بهشتی و این مذاکره هستند؛ چرا که توانست هایزر را قانع کند تداوم رفتار ظالمانه در ایران فایده ندارد. البته اگر عقل خود را به کار می‌بردند باید متوجه می‌شدند که همه ملت ایران شاه و بختیار را نمی‌خواهند، اما کارتر احمقانه بعد از روی کار آمدن بختیار از وی حمایت کرد. ملت ایران آن زمان فهمید که آمریکایی‌ها، امام خمینی و حکومت ملت بر سرنوشت خود را نمی‌خواهند.

آمریکایی‌ها اشتباهات بزرگی در سطح استراتژیک مرتکب شدند. تحلیلگران خوبی در سفارت داشتند و حتی تحلیلگران سیاسی در تحلیل‌های خود اعلام کرده بودند زورگویی در ایران کاربرد ندارد و باید با امام و جبهه ملی و نهضت آزادی که مخالف شاه هستند، کار کنیم. این اسناد در لانه جاسوسی موجود بود. حتی کاردار و سفیر نیز با این تحلیل موافق و آن را به کاخ سفید ارسال کرده بود ولی در آمریکا نه وزیر خارجه و نه رئیس‌جمهور و شورای عالی امنیت این تحلیل را قبول نداشتند.

گروگان‌ها تا زمانی که نمایندگان صلیب سرخ بیایند در جاهای مختلف نگهداری می‌شدند؟

برای ما مشخص بود که احتمال حمله آمریکایی‌ها وجود دارد. از این رو تصمیم گرفته شد گروگان‌ها نه تنها در یک مکان بلکه در یک شهر هم نگهداری نشوند. به همین دلیل به شهرها و خانه‌های امن مختلفی برده شدند. آمریکایی‌ها از این مساله مطلع شدند و از طریق بنی‌صدر فشار آوردند که برای بازدید صلیب سرخ که یک سازمان بین‌المللی است، همه گروگان‌ها باید در یک جا جمع شوند وگرنه ما نمی‌پذیرفتیم؛ نه این‌که می‌دانستیم آمریکایی‌ها می‌خواهند فردای آن روز عملیات آزادسازی گروگان‌ها را انجام دهند بلکه فهمیده بودیم توطئه‌ای در کار است. از اسنادی که در لانه جاسوسی بود به همه کارمندان سازمان‌های بین‌المللی شک داشتیم.

آیا شما اسناد طبس را نیز خوانده‌اید؟

بله. خدا رحمت کند شهید منتظر قائم را که این اسناد را قبل از جنایت بنی‌صدر نجات داد. زمانی که تمام اخبار دنیا حاکی از این بود که این عملیات به اتمام رسیده است و بلافاصله کارتر مصاحبه کرد و گفت من دستور آزادسازی گروگان‌ها را صادر کردم، اما متاسفانه این عملیات با شکست مواجه شد و در حال حاضر نیز اعلام می‌کنم که این عملیات به پایان رسیده است. با طلوع خورشید، با دستور بنی‌صدر، هلیکوپتر و هواپیماهای آمریکایی بمباران شدند هرچند که معتقدم بنی‌صدر این کار را با دستور آمریکایی‌ها انجام داد چرا که آمریکایی‌ها نمی‌خواستند هیچ سندی از این واقعه باقی بماند. بنی‌صدر دستور بمباران داد در حالی که برای این کار باید اجازه امام را می‌گرفت.

شما در آن اسناد به چه مدارکی دست یافتید؟

شهید منتظر قائم توانسته بود قبل از آن که تجهیزات و ادوات آمریکایی‌ها بمباران شود، سندها را خارج کند. در سندها اولا نقشه حمله بود که هرکسی چه وظیفه‌ای بر عهده دارد. برای انجام این عملیات قرار بود که نیروهای آمریکایی از مصر به یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس بیایند. بعد با هلیکوپتر روی ناوی که نزدیک آب‌های ایران بود،منتقل شوند و از آنجا سوار هلیکوپترهایی که برای حمله به ایران اعزام شده بود، می‌شدند تا به صحرای طبس منتقل شوند که قبلا هواپیماهای 330 آنجا فرود آمده بودند.

قرار بود این هلیکوپتر‌ها در آنجا سوختگیری کرده و به جنوب تهران بیایند. جایی که کوه‌ها، دشتی را در محاصره خود درآورده بودند، آنجا پیاده شده و سوار ماشین و موتور شده و در اتوبان افسریه قرار بگیرند و از آنجا در ورزشگاه امجدیه مستقر شوند. ما زمین لانه جاسوسی را پر از آهن و میله کرده بودیم و هلیکوپتر نمی‌توانست در آنجا بنشیند، از این رو آنها هلیکوپتر‌های خود را در امجدیه مستقر کرده بودند و قرار براین بود که بعد از رهاسازی گروگان‌ها مجددا به امجدیه بازگشته و با هلیکوپترهایی که آماده بودند، فرار کنند. به آنها اطمینان داده شده بود که تمامی رادارها خاموش است و به سمت مشعل پالایشگاه تهران که در جنوب شهر است، حرکت کنید و وقتی که از این منطقه خارج شدید هواپیماهای ما شما را تا نزدیک ناو همراهی می‌کنند. همه این مسائل در اسناد به دست آمده از این واقعه موجود است.

باتوجه به این‌که شما قطع رابطه آمریکا با ایران را احمقانه‌ترین اقدام کارتر توصیف کردید، تسخیر لانه جاسوسی و قطع رابطه چه تغییری در گفتمان دو کشور به وجود آورد؟

آمریکایی‌ها می‌توانستند گفتمان دو کشور را در سطح هایزر حفظ کنند یعنی شکست‌های خود را بپذیرند و برای این‌که بدتر نشود چاره‌اندیشی کنند. همان‌طور که شهید بهشتی توانست هایزر را قانع کند، آنها نیز می‌توانستند در قضیه تسخیر لانه جاسوسی همان‌گونه برخورد کرده و قبول کنند که از 28 مرداد سال 32 تا به امروز که از شاه حمایت کردند، اشتباه کرده‌اند؛ چیزی که آلبرایت در زمانی که وزیر خارجه بود به آن اعتراف کرد. ولی آمریکایی‌ها این راه را انتخاب نکردند و فکر کردند فرصت خوبی برای لوث کردن ما پیدا کرده و فشار خود را بر تخاصم گذاشتند که در نهایت به قطع رابطه منجر شد.

در مورد دیداری که در آن زمان با مسوول دفتر سیاسی سفارت داشتید، و وی عنوان کرده بود که پیروزی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری در گروی آزاد شدن گروگان‌هاست، توضیح دهید.

خانم سوییف، خانمی فهمیده و دموکرات و با جمهوریخواهان مخالف بود و از این‌که در جریان گروگانگیری کارتر سقوط خواهد کرد، خیلی ناراحت بود. او دست به دامان ما شده بود که اجازه ندهیم جمهوریخواهان پیروز انتخابات آمریکا شوند. بعد از شکست کارتر در انتخابات به ما گفت که شما کارتر را به ریگانی که تندرو است، ترجیح دادید و این هم برای ملت ما و هم برای ملت شما بد است. او معتقد بود که ما اشتباه کرده‌ایم.

به نظر شما تفاوتی میان دیدگاه‌های دموکرات‌ها و جمهوریخواهان در قبال ایران وجود دارد؟

جمهوریخواهان و دموکرات‌ها در برخی از مسائل از قبیل مساله ایران سیاست واحدی دارند، اما در موارد دیگر به خاطر این‌که منابع قدرت آنها مختلف است، سیاست‌هایشان نیز متفاوت است. منابع قدرت جمهوریخواهان در سرمایه‌گذاری در حوزه نفت و اسلحه است. به همین خاطر هر وقت جمهوریخواهان وارد قدرت می‌شوند جنگی رخ می‌دهد تا اسلحه‌های آنها به فروش رسیده و از سوی دیگر نفت در بازار گران شود.

منابع قدرت دموکرات‌ها در جاهای دیگر آمریکاست و آنها با پنبه سر می‌برند. در این‌که جمهوریخواهان و دموکرات‌ها به دنبال چاپیدن دنیا هستند نباید شک کرد. آنها حتی می‌خواهند هم دنیا و هم آمریکا را بچاپند تا خود همچنان در قدرت بمانند. به دلیل این‌که وسایل، ابزار، تفکرات و علی‌الخصوص منابع قدرت مالی این دو جناح متفاوت است، شاهد سیاست‌های مختلف از آنها هستیم.

نظر شما در رابطه با سازش با آمریکا چیست؟ آیا این امر شدنی است؟

سازش اصلا امکان ندارد چرا که دو فرهنگ و سیاست است که با هم مبارزه می‌کند. ما براساس سیاست‌هایمان طرفدار مظلومان دنیا و ضد ظلم بوده و به دنبال عدالت هستیم، اما آنها رسما اعلام می‌کنند به دنبال قدرت هستند. آنها برای این‌که به حرف‌های خود ظاهر خوبی دهند، در اصطلاح‌ها تغییری ایجاد می‌کنند. به طور مثال آمریکایی‌ها بعد از جنگ جهانی دوم ساختار سیاسی و بین‌المللی دنیا را تغییر دادند. آنها سازمان ملل و شورای امنیت و حق وتویی را ساختند که ما قبول نداریم. حق وتو می‌گوید ما به عنوان اعضای دائم شورای امنیت وظیفه حفظ صلح در جهان را داریم ولی این حفظ صلح و امنیت بین‌المللی نیست بلکه دروغ است. این حفظ قدرت قدرتمندان است.

ما در اینجا اختلاف جدی با آنها داشته و نمی‌توانیم آن را بپذیریم. ما اعتقاد به خدا و دینی داریم که در همه امور زندگی ما نقش بازی می‌کند و برای کل زندگی ما دستور دارد. اما آنها می‌گویند دین برای شما شخصی و برای اجتماع سیاست است.

نظر شما در مورد مذاکره با آمریکا چیست؟

مذاکره با پیش شرط می‌تواند صورت گیرد. افرادی که می‌گویند مذاکره بدون پیش شرط، متوجه نیستند که این خود یک پیش شرط است. مذاکره به این بستگی دارد که بر سر چه مساله، چه هدف و چگونه انجام شود. ما با آمریکایی‌ها بر سر قضیه عراق مذاکره کرده و خوشبختانه نیروهای آمریکایی در حال خارج شدن از عراق تا پایان سال میلادی هستند. پس ما در این مذاکره موفق شدیم. وقتی عراق در اشغال کامل آمریکایی‌ها بود، ما به خاطر نجات عراق با آمریکایی‌ها بر سر خروج نیروهای نظامی آنها مذاکره کردیم. باید مشخص کرد که هدف از مذاکره چیست و ما چه منفعتی از آن می‌بریم.

آیا به نظر شما برای برقراری رابطه مجدد میان ایران و آمریکا، مذاکره می‌شود؟

من فکر نمی‌کنم این کار انجام شود؛ چرا که دو فرهنگ و سیاست مختلف و در تقابل یکدیگر هستند که در حال حاضر دنیا بر این اساس صف بندی می‌شود. یک سو دنیای مظلومان، پا برهنگان و حزب الله، حماس، مصر، لبنان و لیبی است که از این جناح به عنوان جناح دین‌سالار یاد می‌شود و در سوی مقابل، اگر هم به آنها دین‌ستیز نگوییم، نام آنها لائیک خواهد بود.

نظر شما در مورد ستیز این دو کشور چیست؟

در هر صورت این دو جناح و جریانی که یکی برای خدا و دیگری برای شیطان و طاغوت می‌جنگد با هم ستیز دائم دارند و از ابتدای بشریت تاکنون این درگیری و اختلاف را با یکدیگر داشته‌اند. ما نباید خودمان را گول بزنیم، ممکن است روزی با هم رفیق شده و سر یک میز هم بنشینیم، اما در باطن می‌جنگیم.

سوال آخرم یک سوال کلیشه‌ای است، همان سوال معروف؛ از این‌که در جریان تسخیر لانه جاسوسی حضور داشتید، پشیمان نیستید؟

ابدا، افتخار خود می‌دانم که خدا چنین فرصتی برایم به وجود آورد تا در این حادثه مهم تاریخی نقش کوچکی داشته باشم.

عباس طهماسبی‌زاده / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها