در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان:بار آمریکا را برندارید
«بار آمریکا را برندارید»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛روز یکشنبه پنجمین سالگرد پایان جنگ 33روزه و به عبارت بهتر پنجمین سالگرد پیروزی شگرف و عظیم حزب الله لبنان بر رژیم صهیونیستی بود. روزی که اسرائیل این جنگ را آغاز کرد، گمان نمی کرد، شکست خورده از آن بیرون بیاید و روزی که شکست خورده بیرون آمد، گمان نمی کرد این شکست آثار بسیار بزرگی در پی داشته باشد. اینک 5 سال پس از آغاز آن جنگ از هم پیمان مصری رژیم غاصب اسرائیل، اثر و خبری نیست، هم پیمان سعودی اش دچار لرزش های شدید شده، هم پیمان اردنی اش ناچار است دو ماه یک بار کابینه را تغییر دهد، هم پیمان لبنانی اش- جریان 14مارس و دولت فواد سینیوره- کاملا مضمحل گردیده است، لندن که از طریق فرودگاه «هیثرو» بمب های 5 تنی عاریتی! برای تل آویو ارسال می کرد، دستخوش آشوب و درگیری است، حزب کادیما و رهبر آن زمان آن- ایهود اولمرت- کاملا منزوی شده اند. حزب کارگر به رهبری باراک از حیز انتفاع افتاده و حزب لیکود به رهبری نتانیاهو با اعتراضات متراکم مواجه و فلج گردیده است، آمریکا در بحرانی عمیق و کم سابقه فرو رفته است. اگرچه همه اینها نتایج مستقیم جنگ 33روزه و پیروزی مقاومت در آن نیست ولی بدون تردید از آن رخداد بزرگ تاثیر فراوانی گرفته است.
جنگ 33روزه جنگ دست های خالی ملتی بود که به وعده خدا در پیروزی و لطف باور داشت و جنگ دست های پر از سلاحی بود که به بی کرانه های مادیت متصل بود و به همین دلیل تردیدی وجود ندارد که حتی حاشیه نشینان ساکن لندن هم باور کردند که می توان ارتش، پلیس و MI6 را پشت سر گذاشت و حرف خود را به کرسی نشاند همانطوری که حزب الله به آن نایل آمد. جنگ 33روزه نشان داد که «مردم» اگر به خود بیایند بر همه فایق می آیند. به همین جهت می توان گفت الگوی مقاومت در برابر قدرت نظامی برتر و سیستم اطلاعاتی پیچیده، اساسا متعلق به حزب الله لبنان- و البته پیش از آن متعلق به انقلاب اسلامی ایران- است که حالا نمونه های آن در هر جا علیه قدرت های اطلاعاتی و نظامی مسلط استفاده می شود.
در جنگ 33روزه، آمریکا می خواست ریشه مقاومت را برکند و لذا اصرار زیادی داشت که با همه سختی هایی که متوجه ارتش اسرائیل بود، جنگ ادامه پیدا کند. در آن زمان کاندولیزا رایس تازه به وزارت امور خارجه آمریکا آمده بود، در نقش «فرمانده اصلی و میدانی اسرائیل» تل آویو و بیروت را ترک نمی کرد. او با استفاده از دولت های حاکم بر این دو پایتخت درگیر جنگ می خواست کار حزب الله- و سپس کار مقاومت در منطقه- را تمام کند. برابر بررسی هایی که در آن موقع کارشناسان نظامی مطرح کردند، در روز نهم جنگ، فرماندهان اسرائیل و رئیس دستگاه امنیتی این رژیم با صراحت به نخست وزیر- اولمرت- گفتند که امکان پیروزی بر حزب الله وجود ندارد. در آن جلسه کابالانسکی- فرمانده زمینی جبهه شمال در توجیه این مسئله گفته بود ما با کسانی می جنگیم که آنها را نمی بینیم. اما در همان جلسه رایس با تحکم خاصی گفته بود: «همه راهها برای عقب نشینی بسته است.» آن موقع یکی از ژنرال های اسرائیلی گفته بود: «رایس روی گردن ما نشسته و می گوید باید جلو بروید در حالیکه ما می دانیم روبرویمان باتلاق قرار دارد.» اما هنر رایس در این جنگ این بود که مشکل اسرائیلی ها را بیشتر کند.
در روز دوازده یا سیزده جنگ بود که بگومگوی ژنرال های رژیم صهیونیستی با رایس بالا گرفت و در نهایت رایس گفته بود: «بسیار خوب یک قطعه از جنوب لبنان را بگیرید تا در مذاکرات دست بالایی داشته باشید» ژنرال ها خیلی تلاش کردند تا به یک قطعه ای برای وجه الضمان متارکه دست پیدا کنند ابتدا از «بنت جبیل» که آنان عمدا آن را «عاصمه حزب الله»، نام نهادند تا پس از دستیابی به این شهر کوچک بگویند پایتخت حزب الله را به تصرف درآورده ایم، حرف زدند ولی وقتی نتوانستند، به سمت یک روستای کوچک- مارون الراس در سه کیلومتری شمال فلسطین- رفتند ولی بر این روستا و حتی تپه های اطراف آن نیز نتوانستند مسلط شوند و دست آخر برای آنکه رایس دست بردارد در روز نوزدهم جنگ به «قانا»- روستایی در نزدیکی مرکز استان جنوب- حمله کردند و دهها نفر از زنان و کودکان پناه گرفته در یک اقامتگاه را کشتند. آمریکا ناچار شد دست های خود را بالا برده و مقدمات تصویب قطعنامه ای در شورای امنیت را فراهم کند.
کم نبودند تحلیل گرانی که مواجهه دستگاه سیاسی، امنیتی و انتظامی انگلیس با معترضان را با آنچه در کشوری نظیر مصر یا یمن با مخالفان انجام می شود، قابل تطبیق دانستند. وقتی دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس از احتمال استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان حرف زد همه فهمیدند که انگلیس اقتداری در درون ندارد هر چند، برای آن هزینه های زیادی بر مردم تحمیل و زندگی را برای شهروندان دشوار کرده است.
فردای شبی که لندن در برابر توده های خشمگین زانو زد رئیس پلیس لندن خطاب به مردم خشمگین انگلیس گفت: «دوربین های ما تصویر همه شما را ثبت کرده و ما همه را دستگیر می کنیم.» واقعاً هم هیچ نقطه ای در لندن نیست که از دید دوربین های پلیس و MI6 مخفی بماند و بر این اساس پلیس به دستگیری گسترده مردم دست زد و مدعی شد با دوربین های خود آنان را شناسایی کرده است. رفتار دولت انگلیس حتی رفتاری جهان سومی - با پوزش از همه آنها که با این عنوان خطاب می شوند- هم نیست در هیچ جای جهان سوم با مخالفان اینطور برخورد نمی شود. در واقع این نحوه مواجهه شدید با مردم نشان داد که سیستم سیاسی و امنیتی انگلیس شدیداً نگران بزرگ و بزرگتر شدن دایره اعتراضات علیه نظام سیاسی انگلیس است.
این نشان می دهد که واقعاً انگلیس از درون مستعد فروپاشی است. همین احساس هم از تجربه حزب الله به هیأت حاکمه لندن رسیده است تجربه ای که می گوید یک گروه شهادت طلب می تواند هرم قدرت را وارونه کرده و ماهیت یک کشور را دگرگون کند.
تحولات اروپا البته به انگلیس محدود نبوده حدود دو سال پیش عین همین صحنه را در پاریس شاهد بودیم ماه پیش نیز مادرید صحنه تظاهرات میلیونی مردم علیه دولت اسپانیا بود. دو هفته پیش نروژ نیز دستخوش سلسله ناآرامی هایی گردید این تحولات نشان داد که -حداقل- کشورهای حوزه اسکاندیناوی در معرض یک انقلاب خاورمیانه ای قرار دارند.
این کپی برداری در واقع نشان می دهد که شیوه مبارزاتی خاورمیانه به غرب منتقل گردیده است. کم نیستند تحلیل گرانی که معتقدند دوره تمدن اروپا به پایان رسیده و آشوب های لندن تنها نشانه های بالینی این پایان یافتگی است.
غرب در همین زمان در حال مباحثه های مهم پیرامون ماندن یا نماندن نیروهای آمریکا و اروپا در افغانستان و عراق است و همه چیز از این حکایت می کند که به احتمال بسیار قوی آمریکا در زمان های مقرر خاک این دو کشور را ترک خواهد کرد. با این وصف آمریکایی ها می دانند که پشت این رفتن، بازگشتی نخواهد بود.
اما روی دیگر سکه را هم باید دید. آمریکا و اروپا در این شرایط که توان اثرگذاری بر تحولات منطقه عربی را ندارند، دنبال آن هستند که با شلوغ کردن فضا مانع بازی درست و به موقع دیگران شوند. اگر نگاهی به رسانه ها و چهره های وابسته به غرب بیاندازیم درمی یابیم که «سرگرم سازی» با انواع شیوه ها در همه جا جریان دارد. این ها دنبال این هستند که مسائل فرعی را اصلی نموده و به عبارت دیگر مسائل حاشیه ای را به دغدغه اصلی عناصر فعال تبدیل نمایند. این سیاستی است که بدون آنکه نیاز به رمل یا اسطرلاب باشد، همه وابستگان به غرب آن را دریافته اند. از روابط تلخ ترکیه و سوریه بگیرید تا تحکم شورای همکاری خلیج فارس به سوریه، طرح موضوع رانندگی زنان در عربستان تا تعداد زیادی از بحث های داخلی ایران و... همه از این فکر خبر می دهند.
مسئله اصلی این است که بار آمریکا به زمین افتاده و زمان آن است که کشورهای اسلامی این فرصت تاریخی را دریابند. این فرصت بیش از همه برای جمهوری اسلامی ایران است که با تلاش حساب شده مسلمانان را به بازیابی قدرت خود فرا بخواند. این به انسجام کافی در درون نیاز دارد. به موازات آن استراتژیک ترین کار دشمن بهم ریختن درونی کشورهای اسلامی و بخصوص نظام جمهوری اسلامی است به گونه ای که قدرت مدیریت مسلمانان و نظام در داخل مستهلک گردد. یادمان نرفته است که در جریان فتنه 88 یکی از سران فتنه که هنوز هم بر حرف های نادرست خود تاکید دارد گفته بود: کاری می کنیم که نظام نتواند اوضاع داخلی را جمع وجور کند و ناچار شود دست های خود را بالا ببرد.» در همین فضا یک نفر از فتنه گران انحرافی از یک طرف می گوید: تحلیل نظام در مورد تحولات منطقه نادرست است و هم او اعوان و انصارش را راه می اندازد تا با چنگ زدن به چهره مقدسات، آرامش داخلی را برهم بزند و خود هم خط بدهد که: «خاتون، اسم رمز فتنه احتمالی».
در واقع مسئله اصلی این است که دوران به حاکمیت رسیدن تفکرات «حزب اله»ی در عرصه بین الملل آغاز شده و همه قاعده ها و قوانین قبلی را نیز منسوخ کرده است این دوره مصداق کامل نفحه ای است که امیرمومنان-علیه السلام- به درک آن فرا خوانده است. حالا در میانه همین میدان که زمان طلوع اسلام ناب محمدی-ص- در عرصه بین الملل آغاز شده است، یک چهره سیاسی اجرایی که قاعدتاً حق ندارد بنام اسلام و اندیشه اسلامی حرف بزند چون اندوخته و فکر آراسته ای ندارد در یک جلسه کاری- نقل به مضمون- می گوید: «از آنجا که قرآن بدون دستیابی به «انسان کامل» دردی را دوا نمی کند، بنابراین نمی توانیم از قرآن هم استفاده کنیم.» بعد برای توجیه این سخن باطل، نابجا به حدیث شریف ثقلین استناد می کند و حال آنکه امروز دست امت اسلامی پر از تعالیم روشن نبی مکرم و ائمه اطهار است. یعنی عترت حاضر است نه غائب و فقهای ما هم بعنوان میراث داران و پاسداران قرآن و عترت در میان ما هستند. این حرف چرا زده می شود برای آنکه آن مسئله اصلی که آغاز طلوع اسلام ناب محمدی- ص- است، فراموش شود. به عبارت دیگر در زمانه شکست آمریکا و عوامل منطقه ای و بین المللی اش عده ای به کمک آمریکا شتافته اند تا آن را به هر زحمتی سر پا نگه دارند. اما هیهات که این شدنی نیست چون نمی توان کسی را که خدا اراده ذلت او داشته باشد، عزیز کرد.
خراسان:درخواست خودروسازان برای افزایش مجدد قیمت خودرو و مطالبات افکار عمومی
«درخواست خودروسازان برای افزایش مجدد قیمت خودرو و مطالبات افکار عمومی»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن میخوانید؛شرکت های خودروساز پس از افزایش ۲ تا ۳ درصدی قیمت تولیدات خود طی ماه های ابتدای سال درخواست خود را برای افزایش قیمت برخی محصولات به کارگروه خودروی وزارت صنعت، معدن و تجارت ارائه کرده اند. فارغ از دلایل خودروسازان برای ارائه درخواست افزایش قیمت و این که این دلایل تا چه اندازه ممکن است منطقی باشد توجه به چند نکته درباره این درخواست ضروری است:
۱ - دولت پس از اجرای هدفمندی یارانه ها با نظارتی جدی و پیگیر هرگونه افزایش قیمت محصولات تولیدی را به موافقت ستاد هدفمندی یارانه ها منوط کرد. پس از تفویض نظارت به سازمان حمایت از مصرف کننده این سازمان از ابتدای سال درخواست برخی تولیدکنندگان را بررسی و با افزایش قیمت برخی محصولات تولیدی از روغن خوراکی، ماکارونی، پودر شوینده گرفته تا بلیت قطار و هواپیما موافقت کرد.هرچند میزان افزایش قیمت این محصولات کمتر از میزان مدنظر تولیدکنندگان بود این افزایش قیمت ها مشمول خودرو نیز شد و این سازمان با افزایش ۲ تا ۳ درصدی قیمت خودرو موافقت کرد. با این حال خودروسازان در حالی درخواست مجدد افزایش قیمت را ارائه داده اند که هیچ یک از تولیدکنندگان مجال بیش از یک بار افزایش قیمت محصولات خود را نیافته اند و بلکه هنوز بسیاری از تولیدکنندگان که با افزایش هزینه های تولید مواجه شده اند مجوز افزایش قیمت را نگرفته اند اما خودروسازان برای دومین بار به دنبال افزایش قیمت هستند که این مسئله نشان دهنده قدرت اثرگذاری بالاتر رایزنی های خودروسازان در مقایسه با سایر تولیدکنندگان است به گونه ای که صدای این گروه در مقایسه با سایر تولیدکنندگان صدای رساتری است که این مسئله می تواند به تبعیض در رسیدگی به درخواست های افزایش قیمت منجر شود.
۲ - درخواست خودروسازان برای افزایش قیمت در حالی صورت گرفته است که شرکت های خودروساز خارج از عهدی که تولید کنندگان با دولت برای جلوگیری از افزایش خودسرانه و غیرقانونی قیمت ها پس از هدفمندی داشتند، اقدام به افزایش خارج از مجوز قیمت برخی محصولات کردند به گونه ای که اقدام آنان تاکنون منجر به تشکیل ۴ پرونده گران فروشی برای این شرکت ها در سازمان تعزیرات حکومتی شده است. این مسئله قطعا باید دربررسی درخواست افزایش قیمت خودروسازان لحاظ شود که آیا خودروسازان باز هم فراتر از مجوز اقدام به افزایش قیمت می کنند؟ و اگر این گونه است قطعا در پذیرش درخواست خودروسازان باید احتیاط به خرج داده شود.
۳ - سال ۱۳۸۹ پس از بررسی هایی که منجر به تثبیت تعرفه ۹۰ درصدی واردات خودرو شد، نمایندگان قانونی تحت عنوان قانون ارتقای کیفیت خودرو تصویب کردند که بر اساس آن بازگشت تعرفه واردات خودرو به ۹۰ درصد به افزایش کیفیت تولیدات داخل منوط شد. با گذشت بیش از یک سال از تصویب این قانون همچنان شائبه های جدی درباره عمل خودروسازان به قانون و نظارت نهادهای مسئول از جمله وزارت صنایع و سازمان استاندارد در این زمینه وجود دارد.
اگرچه طی سال های اخیر در طراحی موتورهای پایه گازسوز و دیزلی تحقیقات و کارهای اولیه خوبی صورت گرفته است ولی در عرصه اجرا به ویژه در ۲ حیطه کاهش مصرف سوخت و افزایش ایمنی اقدام قابل توجهی صورت نگرفته است. به گونه ای که همچنان پلیس راه به عنوان متولی امنیت جاده ای در چالش با خودروسازان برای افزایش ایمنی خودروهای تولیدی است.در نهایت به نظر می رسد رسیدگی به هر گونه درخواست خودروسازان برای افزایش قیمت باید مشروط به افزایش کیفیت تولیدات و پاسخگو شدن شرکت های خودروساز درباره پرونده های گران فروشی شود و افزایش بدون ضابطه قیمت خودرو هیچ کمکی به توسعه این صنعت مهم کشور نخواهد کرد.
جمهوری اسلامی:ناصحانی که گوش شنوا ندارند
«ناصحانی که گوش شنوا ندارند»عنوان سرمقالهی روزنامهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تهاجم سیاسی - تبلیغاتی سنگین و سازمان یافتهای که غرب و دربارهای ارتجاع عرب علیه سوریه به راه انداختهاند، تحت هیچ شرایطی با عملکرد و کارنامه سیاه آنها همخوانی ندارد، مگر آنکه آنرا حرکتی برای تحت فشار قرار دادن دمشق به منظور اعلام برائت از جبهه مقاومت اسلامی در منطقه ارزیابی کنیم.
ناگفته پیداست که سرکوب مخالفان و کشتار شهروندان برای هیچ کشور و نظامی زیبنده نیست و سوریه نیز نمیتواند از این قاعده مستثنی باشد. ولی سئوال اصلی اینست که آیا موضع گیری عربستان، آمریکا و صهیونیستها علیه سوریه به خاطر کشتار مردم است که آنها را نگران و داغدار نموده یا هدف دیگری در آن است؟
ملک عبدالله پادشاه عربستان در یک بیانیه رسمی خواستار پایان دادن به خون ریزی در سوریه شده است. وی به دمشق هشدار داده که باید ماشین کشتار و خون ریزی متوقف شود و آنچه در سوریه میگذرد مورد قبول عربستان نیست و لازم است دمشق پیش از آنکه فرصتها از میان بروند، به تصمیم گیری عاقلانه روی آورد و اصلاحات واقعی و نه فقط وعده آنرا، اجرا کند. روشن است که آل سعود و شخص ملک عبدالله نگران حفظ نفوس مسلمین و سلامت شهروندان سوری نیست؟ اگر چنین است، چرا کارنامه سیاه ریاض، چیز دیگری را نشان میدهد؟ چرا آل سعود با اشغال بحرین و اعزام ماشین جنگی به این کشور، فریاد مظلومیت تاریخی مردم بحرین را با گلوله و سرکوب و خفقان پاسخ داد؟ و چرا هنوز هم به این کشتار وحشیانه ادامه میدهد؟
چرا هنوز بن علی دیکتاتور تونس از حمایت آل سعود برخوردار است؟ و چرا علی عبدالله صالح هنوز هم از عربستان، دستور کشتار و سرکوب مردم مظلوم یمن در ماه مبارک رمضان را صادر میکند؟ ملک عبدالله چگونه به خود اجازه میدهد با استاندارد دوگانه از این مقولات سخن بگوید؟ مگر خون مردم یمن، بحرین، مصر، لیبی و اردن با خون مردم سوریه فرق میکند؟ به راستی چرا رسانههای رژیم آل سعود از انعکاس اخبار مصر طفره میروند؟ اگر منبع خبری مردم عربستان فقط منحصر به رسانههای رژیم آل سعود باشد، آنها از سقوط مبارک، از محاکمهاش و از پناه گرفتن وی در شرمالشیخ و توسل به تخت بیمارستان درون قفس آهنین برای فرار از مجازات، بیاطلاع ماندهاند. در این نکته تردیدی نیست که حتی دولت سوریه در خط مقدم مبارزه علیه اشغالگران صهیونیست هم نمیتواند به هر بهانه و در هر فرصتی خون مردم را بریزد و سپس آنرا توجیه نماید ولی آنچه امروز شاهد آنیم، جبهه مشترک آمریکا، صهیونیستها و ارتجاع عرب است که یکباره خود را عاشق سینه چاک مردم سوریه معرفی میکنند و ناگهان طرفدار ملتها شدهاند و حال آنکه دستشان به طور همزمان به خون ملتهای مظلوم منطقه آغشته است.
دولت سوریه هم باید پاسخگو باشد ولی شاه عربستان که دستور اشغال بحرین و قتل عام مردم بحرین را صادر میکند، قطعاً در موقعیتی نیست که به خونخواهی مردم سوریه، سخن بگوید. شعارهای امروز آل سعود، هرگز کسی را فریب نخواهد داد و همه میدانند صاحب این کلام، دستش به خون ملتها رنگین شده و اتفاقاً برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود فریاد بر میآورد که ماشین کشتار را متوقف کنید! البته ماشین کشتار باید متوقف شود اما نه فقط در سوریه، بلکه در قطیف عربستان، بحرین، یمن، اردن، مصر، مراکش، الجزایر و حتی درون سیاهچالهای قرون وسطائی آل سعود در گوشه و کنار عربستان.
به راستی آل سعود برای سرمایهگذاری بدفرجام در اقدامات تروریستی در عراق، چه منافعی دارد که به این حمام خون پایان نمیدهد؟ اگر پادشاه عربستان از جنایات آل سعود در عراق بیاطلاع است، خوبست از دولتمردان عراقی بخواهد یک نسخه از کارنامه سیاه مزدوران آل سعود در عراق را در اختیارش بگذارند تا دریابد چه کسی باید دستور توقف ماشین کشتار را صادر کند؟
آیا ملک عبدالله از خشم و خروش یهودیان صهیونیست علیه دولت نتانیاهو در روزهای اخیر خبر دارد که در مقیاس میلیونی به اعتراض پرداخته اند؟ چگونه قابل درک است که در چنین فضائی نوک پیکان تبلیغات آل سعود علیه سوریه نشانه گیری شود درحالیکه آل سعود در اوج جنایات ارتش صهیونیستی علیه مردم لبنان و غزه نه تنها بیانیهای علیه اشغالگران شرور صادر نکرد که حتی برای موفقیت اشغالگران و نابودی مقاومت در منطقه سنگ تمام گذاشت! همین تضادها و تناقضات است که پردههای ریا و سالوسی را کنار میزند و چهره بدون نقاب آل سعود علیه مصالح جهان اسلام و جهان عرب را فاش میکند. کیست که نداند آل سعود برای توقف حرکتهای مردمی در بهار عربی، چه هزینهها که نکرده است؟ دمیدن در تنور التهابات سوریه در چنین شرایطی به هر دلیلی صورت گرفته باشد، قطعاً بیانگر صداقت و حسن نیت خادمالحرمین نیست.
پادشاه عربستان اگر صداقت و حسن نیت میداشت، با مردم مظلوم عربستان مماشات میکرد و به اصلاحات واقعی در این سرزمین میپرداخت و به یکهتازیهای شاهزادگان عیاش و بیفرهنگ خاتمه میداد. قطعاً آن زمان چندان دور نیست که پادشاه عربستان خطاب به مردم این کشور اعتراف کند که صدای انقلاب آنها را شنیده است.
این روزها مردم بحرین و یمن با شعارهای تند، از دولتهای آمریکا و عربستان ابراز انزجار میکنند ولی آل سعود همچنان از دیکتاتور یمن در ریاض پذیرائی میکند. چگونه است که حکام سعودی فریاد مظلومیت مردم سوریه را از هزاران کیلومتر فاصله میشنوند ولی برای شنیدن صدای مردم بحرین و یمن و شرق عربستان گوش شنوا ندارند؟ تردیدی وجود ندارد که سنت الهی سرانجام این فریادها را به گوش آل سعود خواهد رساند هر چند تلاش میکنند این صداها را نشنوند.
رسالت:خدا در سیاست و اجتماع
«خدا در سیاست و اجتماع»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن میخوانید؛"خدا" برای افراد و دیدگاههای مختلف ( باورمند به آن )، معنای واحدی ندارد. برای بعضی افراد،" خدا" مفهومی است در کنار سایر مفاهیم ولی البته مقدستر، برای بعضی دیگر، "خدا" مفهومی است که در حالت عادی در زندگیشان نقش کلیدی ندارد ولی در هنگام بروز دشواریها بهعنوان پناهگاه یا کلید حل مسائل پر معناتر میشود و بعد از عبور از بحران هم "خدا" به جایگاه عادی برگشته و فرد تمامی هنرمندی حاصل از حل مسئله را به خود اختصاص داده و نقش خدا نادیده گرفته میشود؛ ولی برای بعضی دیگر "خدا" همه زندگی آنهاست، البته نه بر سر زبان بلکه در عمل.
"سیاست" سپهر ظهور هوشمندی والبته بیشتر، مکر انسانهاست. سیاستمداران عمدتاً افرادی هوشمند و از جهاتی دیگر "مکار" تصویر میشوند که از طریق زدوبند و ابزارسازی دیگران کار خویش را پیش میبرند و با تواضع و عدم تظاهر بیگانهاند، زیرا تظاهر و خودنمایی کلید پیشرفت در چنین سیاستی است. البته در تئوری، چنین سیاستی که برپایه اخلاق ماکیاولیستی شکل گرفته است، به غربیان اختصاص دارد و نه ما (سیاستمداران مسلمان) که قرار است مسیری دیگر را پیش بگیریم! نگاهی به رفتارهای سیاسی از جمله خودنماییها، قبیلهگریها (تقدم منافع جناحی و گروهی بر حق گرایی) برچسبزنیها و... متأسفانه نشان میدهد که ارزشهای فرهنگ غرب در حوزه سیاست ما هم مشتریان کمی ندارد.
حال پرسش این است،"خدا" در سیاست ما کجاست؟ آیا خدا را مفهومی در کنار سایر مفاهیم سیاسی میانگاریم؟ که به گمانم این هم نوعی از شرک است. یا خداوند را تسهیل کننده نیل به قدرت ، بهدلیل اعتماد آفرینی تظاهر باور به آن، می دانیم؟ پناه میبریم بر خدا از آنکه به خداوند نیز بسان ابزار قدرت نگاه کنیم، امّا آیا بعضی اینگونه عمل نمیکنند ولو برزبان نیاورند؟
قرآن، کلام خدا، بر سُنتهای الهی تأکید کرده است. این سُنتها را تا چه حد جدی میانگاریم؟ چه بسا در تحلیلهای سیاسی آنگاه که از نقش خدا سخن گفته میشود، بهگونهای به تحلیلگر مینگرند گویی به متوهمی دیوانه صفت نگریسته میشود، یا از او میخواهند "آسمانی" (بهمعنای خیالی) سخن نگوید و از او میخواهند "زمینی"(یعنی علمی!) سخن بگوید. چرا سخن از حضور نیروی الهی در همه جا منجمله سیاست، برداشتی متوهمانه دانسته میشود. چرا فکر میکنیم سُنتهای الهی در همه جا جاری هستند، جز در هنگام طراحی الگوهای توسعه و پیشرفت؟ نگاهی به الگوهای توسعه حتی بعد از انقلاب نشان میدهد که نگاه پوزیتیویستی غربی بر تمامی الگوها غلبه داشته است و کارشناسان مذکور همه عناصر را برای تحول و پیشرفت موردتوجه قرار دادهاند، جز "خدا"؟ وقتی هم از علت پرسش شود، گفته میشود ما خواستهایم به موضوع علمی نگاه کنیم؛ عجیب نیست؟
به عبارتی بهگونهای رفتار میشود گویی، خداوند فقط خدای عوامالناس است و هر چه بر علم و دانش افروده میشود، باید از نقش خداوند در حیات اجتماعی بشر کاست. آیا این همان نگرش مادیگرای غربی نیست که در رنسانس به گفتمان غالب تبدیل شد؟
توسعه غربیها با تمامی الگوهای علمی و کارشناسی شده ظاهراً به آبادی نسبی دنیای آنها انجامیده، هرچند صدای شکستهشدن ستونهای بهظاهر محکم آن به گوش میرسد و اندیشمندان ژرفنگر آنان نسبت به پوچی تمدن ایجاد شده هشدار دادهاند.
در غرب موجی برای برگشت به معنویت و خدا پدید آمده است، آن گاه در جامعهای که بهنام خدا انقلاب کرده است.هر تحلیلی که خدا و قدرت لایزال او مبنای تحولات شمرده شود، غیرعلمی و متوهمانه تلقی میگردد. براستی ما که در حال کپیبرداری و مونتاژ مدلهای غربی توسعه تحت نام فریبنده بومیسازی هستیم، تا چه حد در پی کشف مدل از سنتهای الهی بودهایم؟
نگاهی به آنچه که در جامعه و سیاست ما میگذرد و دقت در هشدارهای مکرر رهبری نشان از آن دارد که علیرغم شعارهای بسیار، خدا در جامعه و سیاست ما هنوز در متن رفتارها، برنامهها و راهبردها قرار ندارد،البته هرگاه "خدا" محور عمل بوده است، نتایج شگرفی بهدست آمده است، نمونه روشن و نماد آشکار آن دوران دفاع مقدس.
گمان دارم اگر روزی بندهای از بندگان خدا به ما هشدار دهدای مومنان! خدا را از زبان به قلب و ارکان خود ببرید، نباید بر او خرده بگیریم و اگر به سیاستمداران ما هشدار داده شود که آنچنان غرق "عمل" شدهاید که "خدا" و "نور او" از رفتار و کردار شما دورگشته و برکت از اعمال شما رخت بربسته است، هشدار دهنده را دیوانه نپنداریم.
واقعیت آن است که قدرت پردهای بر گوش و چشم صاحبان آن میکشد که فقط یاد خدا آن را پاره میسازد، حجاب غفلتی است که ذکر چاره آن است و آن هم نه ذکری که بر زبان در دام تکرار افتد بلکه ذکری که به حضور و ظهور نور خدا در همه ارکان و رفتار بشری انجامد، آنگاه مردم که میفهمند و خوب هم میفهمند، راه دل خویش را برای سیاستمداران الهی میگشایند و برکت خدا در همه اعمال جاری میگردد.
اصلاحات واقعی ،تقلید مهوع کودکانه از رفتارهای غربیان نیست بلکه اصلاحات درست فقط آن است که همه بویژه سیاستمداران، علیرغم شعارها، در عمل بهسوی خدا و خداییشدن رفتارها باز گردنند. در این صورت شاهد ظهور برکات الهی در جامعه خویش خواهیم بود.این وعده الهی است در آن تردید نکنیم.
قدس:رؤیای «اخوانی» شدن حزب حاکم ترکیه
«رؤیای اخوانی شدن حزب حاکم ترکیه»عنوان یادداشت روز روزنامهی قدس به قلم صادق مهدی شکیبایی است که در آن میخوانید؛جنبش «اخوان المسلمین» در سال 1928 - چهار سال پس از سقوط خلافت اسلامی عثمانی در ترکیه- تشکیل یک مرکز هماهنگی و رویارویی با غرب در مصر تأسیس شد. رهبران گذشته و کنونی جنبش معتقدند «اخوان المسلمین» در طول فعالیت طولانی خویش از دستیابی به هدف اصلی، یعنی رسیدن به حاکمیت ناکام مانده است. هنگام تأسیس اخوان المسلمین به عنوان یک تشکل فراگیر اسلامی مطرح بود و فعالیت آنها طبق قانونی که در سال 1923 تدوین شده بود، انجام می شد. در آن دوران این جنبش به عنوان یک تشکل عقیدتی، تربیتی و اجتماعی مطرح بود که حق داشت در زمینه اقتصاد نیز فعالیت کند.
اخوان المسلمین در کشورهای عربی و اسلامی از جمله مغرب، تونس، سودان، سوریه، ترکیه، فلسطین، کشورهای حوزه قفقاز و دیگر نقاط جهان، شاخه هایی دارد که زیر نظر «تشکلهای جهانی اخوان المسلمین» اداره می شوند. دعوت به وحدت دو جهان عربی و اسلام و استقلال رأی آنها و عدم جهت گیری آن به سوی شرق یا غرب، یکی از مهمترین هدفها و شعارهای جماعت اخوان المسلمین بود که در آغاز دهه 40 مطرح شد.
با وجود انگیزه ها و هدفهای والای مؤسسان این جماعت اسلامی، اما اخوان المسلمین طی دهه های گذشته به دلیل سیاستهای حاکمان وقت مصری، از رسیدن به حاکمیت دور ماند.
در این بین شاخه های این جماعت در خارج نیز به تبع محصور ماندن جنبش مادر، در کشورهای متبوع با سرکوب شدید روبه رو شدند و برخی از این شاخه ها به لحاظ ایدئولوژیک برای ادامه حیات خود از هدفهای اصلی جنبش دور ماندند، اما وارد حیات سیاسی و اجتماعی مردم شدند. احزابی چون، توحید و اصلاح مغرب، اصلاح و تجدید سودان، توسعه و عدالت ترکیه، النهضه تونس، شاخه اخوان المسلمین سوریه، حزب التحریر ازبکستان و... از جمله شاخه های جماعت اخوان المسلمین بودند که طی سالهای گذشته، موازی با حصر جنبش مادر، انزوا پیشه کردند و این امر شاید تا سال 2002 زمانی که حزب عدالت و توسعه در ترکیه حاکمیت را در دست گرفت، ادامه داشت.
حزب عدالت و توسعه ترکیه با پیروزی در انتخابات سراسری، بی درنگ برای نقش آفرینی در حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم کشورش و ارائه نسخه جدیدی از برنامه های اخوانی، شروع به فعالیت کرد. این نقش آفرینی، ابتدا در قالب اصلاحات اقتصادی در درون و جهش چشمگیر اقتصادی ترکیه در دوران زمامداری این حزب آغاز شد و بعدها طی مخالفت با استفاده آمریکا از خاک این کشور برای اشغال عراق در سال 2003 و مخالفت با جنایتهای رژیم اشغالگر قدس، در سالهای 2008 و 2009 علیه فلسطینیها ادامه یافت.
همه اینها نشان می داد حزب عدالت و توسعه تلاش دارد نمونه ای بی بدیل از نگاه اخوانی را در استقلال رأی و حوزه های اقتصادی و اجتماعی به جهان اسلام ارائه دهد.
ارتباط گیری این جنبش طی ماه های اخیر با شاخه های اخوان در تونس، لیبی، مصر، مغرب، سودان، سوریه و احتمالاً در آینده با شاخه های اخوانی در حوزه قفقاز شمالی و جنوبی، از دید بسیاری از ناظران سیاسی بر پررنگ شدن نگاه اخوانی حزب عدالت و توسعه ترکیه به تحولات پیرامونی و جهانی دلالت دارد. شاید مواضع اخیر ترکیه درباره تحولات لیبی و سوریه را بتوان از همین زاویه ارزیابی کرد.سوریه که به زعم استراتژیستهای غربی، کلید حل مسائل خاورمیانه محسوب می شود، این روزها مورد عتاب دولتمردان حزب اسلامی عدالت و توسعه قرار گرفته است. دلیل آن نیز به واسطه انزوای شاخه اخوان المسلمین سوریه تعریف می شود. شهر حماه، جایی که اعتراض مردم آن در دهه هفتاد قرن بیستم توسط دولت وقت سوریه سرکوب شد، هیچ گاه نتوانست به عنوان یک جریان قدرتمند در حیات سیاسی سوریه نقش آفرینی کند. ازاین روست که تحولات این روزهای سوریه که ترکها بشدت به آن انتقاد دارند با محوریت شهر حماه اتفاق می افتد.
تقویت شاخه اخوان المسلمین در سوریه، یکی از هدفهای اصلی دولتمردان ترکیه در همسویی این روزهای آنان با سیاستهای غربی علیه دمشق محسوب می شود.
از سوی دیگر تغییر و تحولات اخیر در دستگاه نظامی و امنیتی ترکیه نیز که طی آن ژنرالهای نزدیک به سیاستهای حزب عدالت و توسعه به قدرت رسیدند، به باور بسیاری از تحلیلگران در چارچوب راهبرد جدید حزب حاکم بر ترکیه صورت گرفته است. مقامهای سابق نظامی ترکیه، ورود به خاک سوریه را برای امنیت ملی ترکیه بسیار خطرناک توصیف می کردند، اما مقامهای جدید از طرح این مسأله در رسانه های جمعی ابایی ندارند.
طی ماه های اخیر دولت ترکیه با هدف پناه دادن به آوارگان سوری و پایان دادن به اختلافهای معارضان و دولت، طرح ایجاد منطقه حایل را در مرز خود با سوریه پیشنهاد کرد که مورد موافقت ناتو نیز قرارگرفت. پس از مخالفت دولت دمشق با این طرح، بنا شد شهر حماه همچون شهر بنغازی لیبی، به عنوان پایگاهی برای استقرار معارضان دولت دمشق تعیین شود، اما طرحهای پیشگیرانه دولت سوریه این توطئه را ناکام گذاشت. پس از آن «جبل لبنان» با حضور سلفی ها، کمک سعودیها، 14 مارسی ها و تأیید ترکیه قرار است نقش پایگاه غرب علیه دمشق را ایفا کند. اگرچنین باشد، این تصمیم نه تنها کمکی به طرح اخوانی حزب عدالت و توسعه و بازگشت ترکیه به دوران اوج خلافت اسلامی عثمانی نخواهد کرد، بلکه تداعی کننده تجربه تلخ تاریخی برای ترکها خواهد بود.
جبل لبنان در سال 1861 میلادی در اثر فشار قدرتهای اروپایی بر امپراتوری عثمانی، به خود مختاری دست یافت. این راه حل برای پایان دادن به جنگ میان مارونی ها و دروزی ها به توصیه اروپاییان تهیه شده بود. این امر دخالت اروپاییان، از جمله فرانسویها را در پی داشت که با شش هزار نظامی در حمایت از مارونی ها به جبل لبنان حمله کردند و به کشتار مردم این منطقه دست زدند.
ایران:راه درست
«راه درست»عنوان سرمقالهی روزنامهی ایران به قلم غلامحسین اسلامیفرد است که در آن میخوانید؛1- پس از ماهها کار شبانهروزی و طاقتفرسا بالاخره ویژهنامه «خاتون» ضمیمه روزنامه شد تا اهالی ایران زمین طعم یک اثر فاخر و متفاوت در حوزه اندیشه را بچشند. نظری که با تراز جهانی و با دنبال کردن راهبرد «جذب حداکثری» تبیین و تألیف شد. دهها مقاله، گزارش، مصاحبه و... با اساتید برجسته حوزه و دانشگاه تنها گوشهای از نمود بیرونی تلاش بیوقفه فرزندان انقلابی ایران بود که مشاهده فرمودید. تبلور گفتههای حضرت آقا در اثر ما این شد که دیدید. جهت یادآوری بد نیست کلام مولا را باز هم مروری کوتاه بکنیم: «حالا بعضیها- مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی- تا اسم بینالمللی میآید، لبخند تمسخر میزنند؛ اینها نمیفهمند؛ درک نمیکنند افق دید وسیع یعنی چه.
تا شما نظر به قله نداشته باشید امکان ندارد تا دامنه هم بتوانید حرکت کنید، چه برسد به این که امیدِ به قله رسیدن باشد؛ همت بلند. در روایات ما به مؤمن هم توصیه شده است که همتْ بلند داشته باشد. بزرگان به سالک هم میگویند: همتت عالی باشد. این قدمهای اول و فتوحات ابتدای کار، کسی را دلخوش نکند؛ همتهای بلند باید داشت. نگاه هم بایستی انسانی باشد. انسان یعنی آنچه که در همه جهان گسترده است؛ «إمّا اخ لک فی الدّین او نظیر لک فی الخلق»؛ یا با شما دینش یکی است یا اگر دینش هم یکی نیست، در خلقت و آفرینش مثل شماست؛ انسانیت. نگاه بایستی متوجه یک چنین گستره وسیعی باشد.» (1)
2- هنوز چند ساعت از انتشار روزنامه و ویژهنامه خاتون نگذشته بود که یک سایت خبری با تحریف یکی از مصاحبههای منتشر شده در ویژهنامه، موج حملات جدید علیه را کلید زد. زمان زیادی لازم نبود تا سیستم پیامکی وابسته به یکی از سایت های دیگر هزاران پیامک را زنگ بیدارباش مخاطبانش کند. هر چه از ساعات اولیه انتشار میگذشت، حجم و شدت حملات سنگین و بیمنطقتر میشد. اهالی مبهوت این همه خوشاخلاقی برادران و خواهران روزهدار خویش بودند! طاعات و عباداتشان قبول درگاه حق! با این تبلیغات سبب شدند خاتون در کمتر از چند ساعت نایاب شود.
3- کاش سخنان خطبههای عید فطر سال 88 آقا را به یاد میآوردیم وقتی از فضای رسانهای کشور از باب پرداختن به جریان «فتنه» و نه «اختلاف سلیقه» اینچنین گله کردند «من هیچ موافق نیستم با این که فضای جامعه را فضای سوءظن و فضای بدگمانی قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم. این که متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاههای گوناگون ارتباطی - که امروز روزبهروز هم بیشتر و گستردهتر و پیچیدهتر میشود - روشی را در پیش گرفتهاند برای متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبی نیست؛ دل ما را تاریک میکند، فضای زندگی ما را ظلمانی میکند. هیچ منافات ندارد که گنهکار تاوان گناه خودش را ببیند، اما فضا، فضای اشاعهگناه نباشد؛ تهمت زدن، دیگران را متهم کردن به شایعات، به خیالات. فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر کرد...»
ایشان در ادامه می فرمایند «... مجازات مجرم که از طرق قانونی جرم او ثابت شده است، غیر از این است که به گمان، به خیال، به تهمت، یکی را متهم کنیم، بدنام کنیم، توی جامعه دهن به دهن بگردانیم. این که نمیشود. این فضا، فضای درستی نیست. یا دیگران - خارجیها، بیگانهها، تلویزیونهای مغرض - علیه کسی یا کسانی حرفی بزنند، ادعا کنند که اینها فلان جا خیانت کردند، فلان جا خطا کردند؛ ما هم عین همان را پخش کنیم. این، ظلم است؛ این، مورد قبول نیست...»، «...نباید گفت اینها شفافیت است. این، شفافیت نیست؛ این، کدر کردن فضاست.»(2)
البته توقع به یاد آوردن خطبههای دو سال پیش در حالی که بیانات صریح و قاطع یک ماه پیش ایشان را برخی نادیده میگیرند توقع نابجایی است.
4- فرهنگ مانند هوای تنفس برای یک کشور است. شاکله و برونداد فرهنگ یک کشور چیزی جز اخلاق اجتماعی جاری و ساری بین مردم آن اجتماع نیست، اجتماعی که در دهکده جهانی آن گونه به نمایش در میآید که رسانههایش آن را نشان میدهند. حالا با این اوصاف جهان در مورد ما چگونه قضاوت خواهد کرد؟! تحریف آشکار تیترهای درشت ویژهنامه از آن کارها بود که تعجب انسان را بر می انگیزد! وقتی فلان شخصیت شاخص و خاص دهها جمله بر ضد خاتون اعلامنظر میکند و آنگاه که چند ساعت بعد با او تماس میگیریم، میگوید «هنوز خاتون را ندیده و نخواندهام» ما باید چه کنیم؟!
میشود لیست بلند این افراد، ساعت اظهارنظر و ساعت و صوت پیاده شده تماسمان با آنها را منتشر کنیم تا معلوم شود «بی تقوایی» چقدر راحت آدم را به کام آتش میبرد؟ بارها گفتهایم و باز به تبع مولایمان تکرار میکنیم «ظلم و بی انصافی نکنید»، اثر وضعی این ظلم کردنها بر همه اجتماع تأثیر میگذارد.
5- اما سخن آخر یادآوری بیانات حضرت امامخمینی(رض) خطاب به بزرگان و روحانیون والامقام است. امام راحلمان آنجا که پس از نوشیدن جام زهر قطعنامه 598 به شما عزیزان توصیه کرد «علما و روحانیون انشاءالله به همه ابعاد و جوانب مسئولیت خودآشنا هستند ولی از باب تذکر و تأکید عرض میکنم امروز که بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزاد کشور اسلامیمان احساس میکنند که میتوانند اندیشههای خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامی بیان دارند، با روی گشاده و آغوش باز حرفهای آنان را بشنوند و اگر بیراهه میروند، با بیانی آکنده از محبت و دوستی راه راست اسلامی را نشان آنها دهید و باید به این نکته توجه کنید که نمیشود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فوراً انگ التقاط و انحراف بر نوشتههاشان زد و همه را یکباره به وادی تردید و شک انداخت.
اینها که امروز این گونه مسائل را عنوان میکنند، مسلماً دلشان برای اسلام و هدایت مسلمانان میتپد، والا داعی ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیندازند. اینها معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونهای است که خود فکر میکنند. به جای پرخاش و کنار زدن آنها، با پدری و الفت با آنان برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند، مأیوس نشوید. در غیراین صورت خدایناکرده به دام لیبرالها و ملیگراها و یا چپ و منافقین میافتند و گناه این کمتر از التقاط نیست.»(3)
1- بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاهها (2/4/89)
2- خطابه عید سعید فطر سال 88
3- پیام امام راحل پس از صدور قطعنامه 598 / پنجم ذیحجه 408 / 29/4/67
سیاست روز:چرا کمیته صیانت از آراء؟
«چرا کمیته صیانت از آراء؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛الف) سخنگوی شورای نگهبان در یک مصاحبه (۱) گفت: البته منتقد قانون فعلی انتخابات هستم و معتقدم این قانون باید در آینده اصلاح شود و از مجلس و دولت میخواهم نسبت به اصلاح قانون انتخابات در یک مجموعه جامع اقدام کنند.
وی ادامه داد: به طور طبیعی تدوین یک قانون جامع برای انتخابات پیچیدگیها و سختیهای خاص خودش را دارد، دولت و مجلس هم در این باره ذینفع هستند. بنابراین، این ملاحظات نقش دارد تا آنجا که مربوط به ما بوده اعلام آمادگی کردیم، من فکر میکنم بخشی از این مباحث حول مسائل سیاسی است که مانع اصلاح قانون انتخابات از سوی دولت و مجلس شده است. البته ممکن است مسائل و ملاحظات دیگری وجود داشته باشد.
ب) یکی از لیدرهای جناح اکثریت مجلس هشتم که در برابر انتقادات سکوت کرده و یا با لبخند پاسخ میدهد. چندی قبل پیشنهاد تشکیل کمیته صیانت از آرای مردم را داده بود که با مخالفتهایی نیز همراه شد. البته پیشنهاد تشکیل چنین کمیتهای در دورههای گذشته نیز مسبوق به سابقه است آنچه که تعجب حتی دوستان او را برانگیخت این بود که معمولا چنین پیشنهاداتی از طرف جناح اقلیت که قدرتی در دست ندارند داده میشود نه از طرف اکثریتی که هم مجلس و هم دولت را توامان در اختیار دارند.
ج) طبق قانون انتخابات فعلی ریاست ستاد انتخابات کشور برعهده معاون سیاسی وزارت کشور میباشد. که از طرف وزیر کشور بکار گمارده میشود و به تبع آن فرمانداران و بخشداران حوزههای انتخابیه نیز ریاست هیاتهای اجرایی انتخابات را برعهده میگیرند.
گرچه هیاتهای اجرایی از بین معتمدین سی نفره مردم البته گرایش سیاسی اکثریت معتمدین بستگی به گرایش جناح حاکم دارد ـ انتخاب میشوند ولیکن از آنجایی که ریاست هیات اجرایی با فرماندار و یا بخشداری است که از طرف دولت گمارده شده است. لذا هیچ سازکاری برای تصمیمی به غیر از آنچه که ریاست هیات اجرایی اراده کرده و یا به آن رسیده باشد وجود ندارد واگر در مواردی به ندرت و نیز رئیس هیات خواسته باشد از مطالبات به حق اعضای هیات اجرایی تمکین نماید. که با نظر جریان حاکم مغایرت داشته باشد از طرف مقامات مافوق توبیخ و یا حتی از پست خود برکنار خواهد شد.
اگر به پرونده دورههای گذشته انتخابات در کشور مراجعه شود در حاکمیت جناحهای مختلف شاهد مثال به حد کافی وجود دارد. این واقعیتی است انکارناپذیر و اشکال اساسی است که به ساختار قانون انتخابات فعلی برمیگردد.
د) اگر پذیرفته شود که قانون فعلی انتخابات کشور دارای اشکالات اساسی و ساختاری میباشد آنچنان که سخنگوی داوران و ناظران انتخابات نیز منتقد آن بوده و از دولت و مجلس میخواهد که نسبت به اصلاح قانون انتخابات در یک مجموعه جامع اقدام کنند.
یقینا انتظار تهیه چنین لایحهای از طرف دولت و واگذاری اختیارات خود به مجموعه جامعتری از نظام منطقی و واقعی به نظر نمیآید. بنابراین این مهم میباید در قالب طرحی از طرف نمایندگان مجلس شورای اسلامی تحقق یابد. وظیفهای که متاسفانه در ادوار گذشته از جمله مجلس هفتم و هشتم مورد غفلت و کوتاهی واقع شده است.
مجلسیان در یک دور تسلسل برای برآورده کردن مطالبات و خواستههای حوزه انتخابیه خود که تضمینی برای انتخاب مجدد آنها نیز باشد ناگزیر به تمکین از دولتیان هستند لذا به جای ارائه طرحی جامع اگر پیشنهاد تشکیل کمیته صیانت از آرا داده میشود پر بیراهه نبوده و تعجببرانگیز نمیتواند باشد.
هـ) تدوین قانون جامع انتخابات کشور نه تنها یک ضرورت بلکه نوعی اعتمادسازی در افکار عمومی نیز خواهد بود. این اصلاحات میباید در چارچوب قانون اساسی و با استفاده از ظرفیتهای میثاق ملی باشد. طرفی بنام «سماک» در اوایل مجلس هفتم و دولت نهم ارائه شد و به صورت یادداشتهایی در روزنامه سیاست روز چاپ و در اواخر سال ۱۳۸۸ در قالب گزارش چهارم انجمن روزنامهنگاران مسلمان منتشر گردید و برای دولتمردان و مجلسیان ارسال شد. که چون صدا ضعیف بود و هوو جنجالآفرینی ایل و تباری از جناحهای سیاسی را در پی نداشت لذا گوش شنوایی نیز پیدا نشد. در آن طرح آمده بود که میتوان سازمان ملی انتخابات کشور را متشکل از نمایندگانی از سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه و دو نماینده از طرف مقام معظم رهبری به عنوان سازمانی مستقل تشکیل و جایگزین ستاد انتخابات کشور نمود و کلیه مسئولیتها، تعهدات و اعتبارات وزارت کشور در خصوص انتخابات را به آن سازمان منتقل کرد .
هنوز هم بر این باورم اگر اراده جدی برای حل اساسی ایرادات قانون انتخابات کشور وجود داشته باشد در همین زمان باقیمانده تا انتخابات مجلس نهم نیز میتوان با طرحی دو فوریتی از طرف نمایندگان متعهد مجلس که منافع ملی را به خواستههای شخصی، قومی و حزبی ترجیح میدهند در صحن علنی مجلس مطرح و یکبار برای همیشه به کشمکشهای اجرا و نظارت پایان داد.
حمایت:انتخابات مجلس شورای اسلامی و روند جاری
«انتخابات مجلس شورای اسلامی و روند جاری»عنوان یادداشت روز روزنامهی حمایت است که در آن میخوانید؛طی روزهای اخیر تحرکات و یا اظهار نظرهای مربوط به انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی در کشور روند تصاعدی بیشتری پیدا کرد. در همین روزهای اخیر بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در دیدار دانشجویان اعلام داشتند که هنوز وقت پرداختن به مباحث انتخاباتی نرسیده است.
رئیس مجلس شورای اسلامی نیز در همین هفته اعلام کردکه نباید به خاطر روندهای قبل از انتخابات امور مردم و کار نهادها و سازمانها برزمین بماند. با این حال خبرها تحرک جدی احزاب و گروههای سیاسی برای تعیین لیستهای نامزدهای خود، لابی با مراکز تأثیر گذار در هر منطقه، مذاکره با مراکز دینی برای اخذ تأییدیه های مورد نیاز و فعالیت های متنوع دیگر را حکایت مینماید.
در همین راستا برخی از فعالین سیاسی در خصوص برخی فعالین دیگر نظرات انتقادی را مطرح میکنند و گروهی نیز درصدد ایجاد همگرایی بین شاخه های مختلف فکری خود هستند و خلاصه در این ماه مبارک رمضان سفرههای افطاری متعددی را میتوان یافت که با برنامه ریزی سیاسی برای انتخابات آتی مجلس نیز توأم شده اند. نظر به اهمیت مقوله انتخابات و در ادامه مباحث چند مورد قبلی که ستون به سوی عدالت در زمینه انتخابات از اول سال تقدیم مخاطبان ارجمند نموده است و در راستای برحذر داشتن از برخی روشها و منشهای مغایر با عدالت خواهی در کشور، امروز نیز چند نکته دیگر تقدیم حضور میشود با این امید که مفید واقع شود.
از جمله عناصر مهم در بسترسازی انتخابات شایسته در هر کشور رسانه ها و فعالین سیاسی اجتماعی هستند که در عرصه عمومی اظهار نظرهای آنان نمود مییابد.اگر در کشوری احزاب واقعی و دارای پشتوانه وسیع مردمی و کادرسازی مستمر نیز وجود داشته باشد، طبیعتاً نقش مهمی در بسترسازی های قبل از زمان انتخابات بر عهده دارند.
در کشور ما ظاهراً رسانه ها بار بسیاری از احزاب را نیز بر دوش می کشند و فعالان سیاسی اجتماعی منتسب به گرایش های مختلف فکری نیز دایماً در تلاشند تا اگر فعالیت سازمان یافته حزبی انجام ندادهاند و اگر کادر سازی مناسب و نظارت تخصصی و فنی بر اعضای خود نداشته اند، لااقل در دوره انتخابات و ماههای قبل از آن در عرصه رسانه ها حضور یابند و با ابزار رسانه دیدگاه های خود را به سمع و نظر عموم برسانند و از این طریق همفکران را به خود جذب کنند.
حال با توجه به نقش مهمی که رسانه ها بر دوش دارند از حیث حقوقی اهتمام به چند نکته ضروری است: اول اینکه مقامات رسمی و نهادهای نظارتی لازم است تحلیل جامعی از نقش رسانه ها داشته باشند و حداکثر تدابیر را بکار گیرند که رسانه ها در عین رعایت آزادی قانونی خود نگران نباشند که اگر مطلبی به نقل از فعالین سیاسی اجتماعی ذکر شود که به مذاق فلان نهاد یا سازمان یا فلان مسئول خوش نیاید ممکن است با برخورد روبرو شوند. رسانه ها اگر در فضای نگرانی و اضطراب و اتهام افکنی در مقوله انتخابات ورود کنند قطعاً افراط و تفریط در کارهای آنان دیده خواهد شد و چنین رسانه هایی نمیتوانند بسترساز خوبی برای فضای عمومی جامعه به سمت عقلانیت واعتدال واخلاق ورزی باشند.
دوم اینکه فعالین سیاسی اجتماعی در اظهارنظرها وفعالیتهای خود عنایت داشته باشند که ایجاد التهاب و تنش و سوءتفاهم در جامعه بسیار زیانبار است و میتواند اجرای بسیاری از قواعد حقوقی را مخدوش سازد فلذا در عین بهره مندی از آزادی بیان و تکثر دیدگاه ها ، از رویکردهای مچ گیرانه ویا ادبیات توام با توهین وناسزاگوئی یا ایجاد سوء تفاهم نسبت به رقبای خود به شدت پرهیز کنند و بدانند که هر چه همگرایی و همدلی با حفظ مواضع و دیدگاههای مختلف در جامعه بسط یابد در نهایت به نفع همه گروههای سیاسی و کلیت کشور خواهد بود.
سوم اینکه فعالین سیاسی که در قدرتند یعنی مسندی و پستی را در نظام بر عهده دارند چه در مرکز و چه در استانها، بیش از دیگران باید در رفتار و منش و تصمیمات خود دقت کنند. اگر استانداری، فرمانداری یا مسوول دیگری در قوه قضاییه یا نهادهای نظامی، انتظامی و .. حرفی بزند یا اقدامی کند که حاکی از مداخله در روندهای سالم انتخابات باشد و یا حاکی از سوءاستفاده از اختیارات یا اموال عمومی باشد، قطعا خلاف است و به کلیت نظام لطمه میزند. از همین رو نهادهای نظارتی وظیفه جدی برای جلوگیری از تخلفات این طیف از فعالین سیاسی اجتماعی بر عهده دارند.
جهت دهی افکار عمومی به سمت عقلانیت و محاسبه گری و دقت و تامل در تعیین سرنوشت خود و پرهیز از رویکردهای احساسی و هیجانی و زودگذر یکی از الزاماتی است که از ماههای قبل از انتخابات باید به آن اهتمام ورزید. برای حصول این مهم، نقش رسانه ها باز برجسته می باشند. در جهت ایفای این مهم رسانه ها میتوانند جامعه را نسبت به ابعاد حقوقی انتخابات از هم اینک آشنا کنند.
فلسفه انتخابات در ادبیات حقوقی، انتخابات از منظر اندیشه اسلامی وتطبیق با دیگر مکاتب فکری ، شرایط انتخابات آزاد و منصفانه در معیارهای حقوقی، شرایط کاندیداها و نامزدها در نظام های حقوقی مختلف ، شرایط رای دهندگان در نظام های حقوقی مختلف، نظارت بر انتخابات در نظام های حقوقی متنوع، موضوعات مهم مرتبط با انتخابات از قبیل تبلیغات انتخاباتی از منظر قواعد حقوقی ،چالشهای فراروی انتخابات در ابعاد مختلف و موضوعات دیگر مشابه هر یک بحث های حقوقی جدی دارند که رسانه ها از ماهها قبل از انتخابات میتوانند به آن بپردازند و آگاهی های عمومی را ارتقا بخشند تا همه متفکرانه به سمت انتخابات حرکت کنند.
ایکاش احزاب منسجم و سازمان یافته ای نیز می داشتیم که همین آموزشهای دقیق حقوقی را برای اعضای خود از ماهها قبل اجرا میکردند تا اینطور نباشد که چند هفته مانده به انتخابات شاهد انواع عدم رعایت موازین حقوقی از سوی بازیگران مختلف این عرصه خصوصا خود فعالین سیاسی وگروههای مرتبط باشیم.
سخن آخر:
ایجاد هیجانات کاذب و متوقف کردن امور کشور به بگومگوهای رایج بین برخی فعالین سیاسی اجتماعی و یا سهم خواهی های قبیله گرایانه و غیر منطبق با اصول و معیارهای اسلامی و قانونی فرایندهای منفی هستند که هیچ خدمتی به انتخابات سالم و پرنشاط نمیکنند.
بر همین اساس انتظار میرود که همه عوامل موثر در عرصه اجتماعی به خصوص رسانه ها و فعالین سیاسی اجتماعی مراقب این لغزشگاه باشند و بنحوی حرکت کنند که جامعه روز به روز آگاه تر، معتدلتر و سنجیده تر به ماههای نزدیک انتخابات و اجرای آن وارد شود. ترویج منشور اخلاقی انتخابات که خوشبختانه در پی مطالعه عمیق علمی در کشور چند سال پیش تدوین شد یکی از اقدامات فرهنگی مناسبی است که میتواند بسترهای لازم را برای اجرای قواعی حقوقی و پیشبرد عدالت ایفا کند.
آنان که در پی نامزد شدن هستند نیز از هم اینک دقیق درد ها و مشکلات جامعه را با مشورتهای علمی لازم مورد مطالعه قرار دهند تا مبتنی بر آگاهی و بار علمی لازم و راهکارهای منطقی و برنامه های شفاف و واقعی در این عرصه وارد شوند . از تجربیات تلخ وقایع دو سال گذشته باید استفاده درست کرد وتلاش نمود که جامعه بدور از بسترهای هیجانی که در مقطع انتخابات به یکباره شکل می گیرد از حق تعیین سرنوشت خود بهره مند شود.
هم چنین از یاد نباید برد که تحولات منطقه ای در حال جریان تمرکز جهانی بیشتری به کشورمان بخشیده است وبر همین اساس هر چه فرایندهای مردم سالاری سنجیده تر شفاف تر وبا مشارکت وسیع تر مردم به پیش رود ضمن دفع بسیاری از تهدیدها موجب تقویت مشروعیت نظام و الگوبرداری از مدل اسلامی ایران از سوی سایر ملتها می شود. به امید اینکه هر یک از ما به وظیفه خود درست عمل کنیم.
آفرینش:عراق و حضور آمریکایی ها
«عراق و حضور آمریکایی ها»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اکنون حدود 47هزار نظامی آمریکایی در عراق حضور دارند حضوری که بر مبنای توافقنامه امنیتی پیشین قرار شد تا پایان سال 2011 میلادی پایان یابد اما اکنون و در یک سال گذشته فشارها برای تمدید توافقنامه امنیتی با عراق ادامه دارد و واشنگتن سودای حضوری بیشتر در این کشور را در سر دارد. در این بین ماه هاست مذاکراتی در خصوص تمدید حضور نظامیان آمریکایی در عراق با دولت بغداد انجام شد و همچنین مذاکرات گوناگونی بین جناح های شیعه کرد وسنی این کشور صورت گرفته است .
در این میان به نظر می رسد واشنگتن درصد است تا با توجه به رخدادهای اخیر منطقه در فکر تداوم حضور خود در عراق باشد چه اینکه با توجه به تحولات بحرین و احتمال سرایت بحران به کشور های عربی حوزه خلیج فارس ، عراق می تواند پایگاه مناسب برای جایگزینی نیرو ها باشد . گذشته از این نیز واشنگتن در صدد است تا با تداوم حضور خود در عراق و همچنین حضور در مناطق مرزی با کشور هایی همچون ایران از اهرم های فشار خود در منطقه در راستای منافع خود بهره برداری کند . در این بین این تداوم حضور اکنون ماههاست که موضوعی اصلی در محافل سیاسی عراق شده است.در بعد منطقه ای جدا از مخالفت های صرح و آشکار ایران سایر کشورهای همسایه عراق از جمله ترکیه و حتی سوریه، اردن و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با تمدید موافقتنامه امنیت مخالفت زیادی ندارند. در بعد داخلی از سویی اکنون نگاه های متفاوتی به حضور امریکایی ها در عراق وجود دارد.
در این بین کردها بیشتر موافق تداوم حضور امریکایی ها در کشور هستند چه اینکه آنان از حضور نیرو های امریکایی در عراق بهره برده و روابط تنگاتنگی هم با امریکایی ها دارند و بر این نظرند که تازمانی که امریکایی ها در این کشور هستند می توانند امتیارات بیشتری از دولت برای برقراری خودمختاری کامل ، گرفتن بودجه بیشتر و آزادی عمل بیشتر طلب کنند. از سویی دیگر در جناح های لائیک و شیعی عراقی نیز شکاف هایی بر سر این موضوع بروز کرده است .در این حال دولت نوری المالکی اکنون بر سر دوراهی ای سخت قرار گرفته است .یعنی از سویی فشارهای داخلی طرفداران حضور امریکا در عراق و همچنین واشنگتن را برای تمدید موافقنامه امنیتی با عراق احساس می کند و از سویی نیز مخالفتهای احزاب شیعی مجلس اعلا و جریان مقتدی صدر و همچنین بخش زیادی از بدنه دولت را فراروی خود دارد .
در این راستا باید گفت نوری المالکی در شرایطی قرار گرفته است که از طرفی در اندیشه برآورده کردن خواسته های داخلی و خارجی مخالفان تمدید موافقنامه امنیتی با کشور ش است و از سویی نیز از ان می هراسد تا در صورت کناره گیری از تمدید موافقنامه با امریکایی ها فرایند ثبات و امنیت در عراق توسط اهرم ها و حامیان حضور امریکا در عراق آسیبی جدی ببیند. در این حال اکنون به نظر می رسد هر چند ممکن است در آینده شاهد تمدید توافقنامه امنیتی از سوی دولت عراق با امریکا باشیم اما باید گفت که به نظر می رسد دولت عراق با توجه به حساسیتهای داخلی و خارجی شرایط بسیاری را برای تمدید حضور امریکایی ها مد نظر قرار خواهد داد تا با محدود کردن دوره زمانی حضور امریکایی ها و استفاده از آن در جهت امنیت در عراق بیشترین منافع و کمترین آسیب ها را از قبل تمدید حضور امریکایی ها در عراق ببرد.
مردم سالاری:ولا دت کریم اهل بیت
«ولا دت کریم اهل بیت»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن میخوانید؛1- نیمه رمضان المبارک، امتیاز ویژه دارد و آن ولا دت «سبط اکبر، سید جوانان بهشت» امام حسن مجتبی(ع) است که در سال سوم هجری در مدینه از پدری به نام «علی» و مادری به نام «فاطمه» دیده به جهان گشود و حدود 47 سال زندگی کرد و در نهایت با دسیسه معاویه و توسط جعده همسر وی مسموم و در جنه البقیع مدفون شد. در برش تاریخی انقلا ب اسلا می، معمار انقلا ب حضرت امام خمینی (ره) نیز درهمین نیمه ماه رمضان ازدواج و زندگی جدید پربرکت خود را آغاز کرد.
2- ولا دت حضرت در خاندان طهارت «فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه، یسبح له فیها بالغدووالا صال، نور آیه 35» نقطه عطفی شد و زندگی آنان را شاداب تر نمود، چون همه وجود مولود «حسن» بود و هرچه جلو میآمد برجستگی و برازندگی حضرت نمودارتر می شد، تا آنجا که «کریم اهل بیت» شد و ملجا همه درماندگان و گرسنگان و محرومان. تا آنجا که نوشته اند اموال خود را تقسیم می کرد و معمار اصلا ح و مسالمت امت اسلا می شد; آن گونه که پیامبر اعظم موسس اسلا م ناب محمدی شد و امام علی معمار عدالت علوی و امام حسین معمار آزادی و آزادگی.
3- حضرت مجتبی (ع) در زندگی خود، ناگفته ها بسیار دارد، از جمله پیام رسان سخنان رسول خدا به مادر در سنین کودکی بود، که در مسجد النبی حضور می یافت و گفته های حضرت را برای مادر خود بازگو می کرد. در محاصره خانه عثمان توسط انقلا بیون پیام رسان پدر بود و می خواست «خلیفه کشی» باب نشود و البته خلیفه گوش نکرد و مفسدان را از اطراف خود دور ننمود تا آن خاطره رخ داد و سپس علی مظلوم، متهم به دخالت در قتل عثمان شد و جریان جمل را به وجود آوردند و حضرت را بدهکار معرفی کردند، در جمل فاتح حادثه شد و با پی کردن شتر همسر پیامبر، غائله را ختم نمود. در صفین شجاعت و شهامت بی نظیر وی و برادرش حسین بن علی، زبانزد است و پدر توصیه می کرد این دو برادر را نگهدارید و مراقبت کنید، مبادا از دست بروند.
در داستان صلح با معاویه، به قدری عالمانه و عاقلا نه و مدبرانه عمل کرد که رسول خدا از دیرباز فرموده بود«ان ابنی هذا سید و لعل الله ان یصلح به بین و فئتین عظیمتین من المسلمین» فرزندم «حسن» سید و آقا و بزرگ است و امید است در آینده توسط وی بین دو گروه بزرگ مسلمان اصلا ح و آشتی به وجود آید. بی شک رسول خدا، سال 40 هجری را می دید و از تقابل امام و معاویه آگاه بود و می دانست حضرتش بر سر دو راهی جهاد و شهادت یا صلح و مسالمت قرار می گیرد، همراهان وی، حضرتش را تنها می گذارند و شعار «البقیه، البقیه» در مقابل «الجهاد، الجهاد» می دهند و جهاد با فردی چون «معاویه» که در دشمنی با اسلا م و پیامبر اسلا م و مسلمانان و مکر و نیرنگ در دوران استانداری دودمان ابوسفیان و تقابل با امام علی در جنگ صفین و حکمیت عمرو عاص و ابوموسی اشعری، فردی شناخته شده بود را نپذیرفتند و به طور رسمی و علنی در مدائن قصد کشتن امام را داشتند.
امام با درایت، صلح پیشنهادی معاویه را با شرائط محکم و مستحکم پذیرفت و معاویه را در سوژه سازی و بهانه جوئی و تعرض به خاندان علوی و شیعیان امام علی(ع) ناکام گذاشت و خدا می داند که اگر مصالحه نبود از معاویه، چه صدمات و تصادمات سنگینی بوجود می آمد.
اهل بیت از بین می رفتند، خاندان علوی و هاشمی تارومار می شدند، شیعیان حضرت یکی پس از دیگری به شهادت می رسیدند و در نتیجه اسلا م و قرآن از بین می رفتند.
معاویه و دودمان اموی، کلمه ای از اسلا م را قبول نداشتند و سلطنت و قدرت و ثروت را طالب و خواهان بودند. تاریخ اعترافات ابوسفیان و مذاکرات مغیره بن شعبه بامعاویه و حرف دل معاویه که محمد باید دفن شود و اظهارات یزید را ثبت کرده که همه آنها با صدای رسا اعلا م می دارند تقابل بنی امیه و بنی هاشم از جمله معاویه و امام مجتبی، تقابل اسلا م و کفر، نبوت و سلطنت، امامت و قدرت بود و جمع این دو هرگز نشاید.
4- اینک در سالروز ولا دت حضرت، فرصتی است که حضرت را بشناسیم و به درستی و شایستگی حضرتش را به دیگران بشناسانیم و در حد امکان از آنان تبعیت و پیروی کرده و آنان را الگو قرار دهیم.
5- از حضرت در زمینه «مسجد محوری» حدیث دل پذیری وجود دارد که در همه زمانها و به ویژه عصر تهاجم فرهنگی، قابل توجه است. امام می فرماید:من ادام الا ختلا ف الی المسجد، اصاب احدی ثمان: آیه محکمه و اخا مستفادا و علما مستطرفا و رحمه منتظره و کلمه ثدله علی الهدی او ترده عن ردی و ترک الذنوب حیا» او خشیه، بحارالا نوار 78 ص 108»هرکس آمد و رفت به مسجد را تداوم بخشد به یکی از هشت دستاورد می رسد: آیت محکم، برادر سود رسان، دانش نو، رحمت مورد انتظار، سخنی که وی را هدایت کند یا وی را از پستی بازدارد، ترک گناهان به دلیل شرم یا ترس از خداوند، مسجد را محور فکر و فرهنگ وفقه و اخلا ق قرار دادن و با خدا محوران در مسجد انیس و همدل شدن و امام مسجد را مرشد و دلیل قرار دادن و مسجد را سنگر دانستن، برکات بسیار دارد.
تهران امروز:«حجاب» همچنان دغدغه است
«حجاب همچنان دغدغه است»عنوان یادداشت روز روزنامهی تهران امروز به قلم مجید رفیعی است که در آن میخوانید؛مسئله پوشش زنان از زمانهای دور، در جامعه ایرانی محل بحث و نظر بوده است. آنچه از منابع و شواهد تاریخی برمیآید این است که ایرانیان حتی پیش از پذیرش اسلام، نسبت به پوشش نگاه ویژهای داشتهاند. شاید یکی از دلایل پذیرش اسلام توسط ایرانیان همین نگاه مشترکی بود که بین مسلمانان و ایرانیان وجود داشت. حتی مطالعه تاریخ معاصر کشور ما نیز حکایت از اهمیت پوشش و حجاب نزد مردم دارد. آنجا که قانون کشف حجاب پهلوی اول به اجرا درآمد و با واکنش و مقاومت متدینین جامعه مواجه شد، شاهدی بر این ادعاست.
اینها همه درست در مقابل فرهنگ یونانی آن روزگار یا فرهنگ غرب در عصر حاضر است که نشان دادن بدن عریان را به نوعی نشانی بر حسن و افتخار خود میدانستهاند. مسئلهای که امروزه نیز در غرب به عنوان فرهنگ برهنگی رواج دارد.
اما مسئله حجاب در جامعه ایرانی - اسلامی همچنان موضوعی است که دارای درجه بالایی از حساسیت و توجه عرصه عمومی کشور قرار دارد. به نظر میرسد متاسفانه آنچه تاکنون در کشور در حوزه عفاف و حجاب شاهد آن بودهایم عموما تصمیمات مقطعی بوده تا اقداماتی ریشهای. در این خصوص همین نکته قابل توجه است که گرم شدن هوا هر ساله فصل تازهای بوده است از جلب شدن توجهات رسانهای و مدیریتی به این مقوله! طبق عادت ایرانیمان نیز همیشه تقصیر را بر گردن دیگری انداختهایم. متاسفانه در این بین همیشه اقدامات نیروی انتظامی در چشم بوده و البته مورد نقد و نظر قرار گرفته است؛ چه در صحبتهای کوچه بازاری مردم و چه در بین صاحبان تریبون و رسانه و کارشناسان.
شاید اگر آنجا که سالها پیش رهبر معظم انقلاب بحث شبیخون فرهنگی را مطرح و مورد توجه مسئولان و نهادهای مربوطه قرار دادند، اقدامات بایستهای صورت میگرفت، به اینجا نمیرسیدیم که سنگینی بار معضل بیحجابی و بدپوششی در کشور این روزها تنها بر دوش نیروی انتظامی احساس شود.
در اینجا مجال نیست به کارنامه اقدامات مسئولان و سیاستگذاران فرهنگی کشور در دولتهای مختلف در عرصههای دیگر بپردازیم، اما برآیند کلی و آنچه از فحوای دغدغههای مردم قابل تحلیل است اصل بودن فرهنگ حجاب در جامعه ایرانی –اسلامی استکه باید به درستی تبیین و از آن حراست شود.
شاید به جهت همین اهمیت باشد که در روزهای گذشته انتشار ویژه نامهای با محوریت طرح عفاف و حجاب با بحثهای فراوان اجتماعی همراه شد و انتقاد متدینین، علما و رسانهها را برانگیخت. انتقاداتی که نشان از رصد دقیق اوضاع فرهنگی کشور از سوی دلسوزان است.
متولیان این رسانه نیز بهتر است منصفانه به مسئله پیش آمده نگاه کنند و توجه داشته باشند که فرافکنی و طرح موضوعات انحرافی مثل اتهام کج فهمی از مطالب این ویژه نامه و طرح شکایت از رسانههای منتقد، هیچگاه مانع از پیگیری این مسئله نخواهد شد و اتفاقا از آنجا که این افراد دستی نیز بر تصمیم سازیهای فرهنگی کشور دارند مراقبت نمایند تا با تکرار خطاهای خود بر باورهای مذهبی مردم خدشه وارد نکنند.
ابتکار:لذتی که در خبر است، در تکذیب آن نیست!
«لذتی که در خبر است، در تکذیب آن نیست!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن میخوانید؛کم پیش میآید که جامعه رسانه ایرانی روزی را شب کند و یک سوژه خبری جنجالی و پرمناقشه، صدر تا ذیل و یمین تا یسار حوزه اطلاعرسانی رسمی و نیمهرسمی و غیررسمی کشور را همچون گردباد در کسری از ساعت نپیماید و بههم نریزد. ازقضا همیشه هم پای یک سایت خبری در میان است.
طی سالهای اخیر به مدد گسترش روزافزون فناوریهای اطلاعات و ارتباطات، صدها و بلکه هزاران سایت خبری و پایگاه اطلاعرسانی نیمهرسمی و غیررسمی، در کنار سازمان رسمی رسانه در کشور، یعنی روزنامهها و خبرگزاریها شکل گرفته و رشد یافته و بهتدریج خود را به سازمان رسمی و حرفهای فعالیت مطبوعاتی در کشور تحمیل کردهاند.
اکنون و با گذشت حدود یک دهه از شکلگیری اولین سایتهای خبری ایرانی، پارهای از آنها به لحاظ جذب مخاطب پیش افتاده و با استفاده بهینه از قابلیتهای خود و شناخت زیرکانه نیازهای نسل جدید مخاطبان رسانه، به پایگاههای پیشرو و موفق بدل شده و چه بخواهیم، چه نخواهیم، گوی سبقت را از دو شق اصلی سازمان رسمی ربودهاند.
بهتدریج جریانات سیاسی و گروهها و افراد و احزاب با کشف این ظرفیت بیبدیل به عاشقان سینهچاک راهاندازی سایتهای خبری مبدل شدند، بهگونهای که در این مدت به تعداد قرائتهای متعدد و متنوعی که از اصولگرایی و اصلاحطلبی و... در کشور وجود دارد (بخوانید به تعداد راههای رسیدن به قدرت) سایتهای بهاصطلاح خبری و تحلیلی تولید و تکثیر شده است.
به مدد تحولات روزافزون سیاسی و اجتماعی و رشد فناوریها و توفیقات سایتهای پیشرو، این ظرفیت بهعنوان واقعیتی مسلم و کتمانناپذیر در جامعه رسانهای کشور جایگاهی مستقل یافته و حتی در بسیاری از مواقع به خطدهنده اصلی جریان رسمی انتشار اخبار در کشور مبدل شده است.
همانگونه که پدران معنوی سایتهایی از این دست با دیگر فعالان سیاسی همسو و غیرهمسوی خود، زاویههای حاده و منفرجه و قائمه دارند، سایتهای خبری وابسته به هر جریان نیز همواره در قرائت و دیدگاه و تشخیص درست و غلط یک واقعه یا حتی تمییز حق و باطل یک دیدگاه، با سایتهای دور و نزدیک خود با زاویههایی از 5 و 10درجه گرفته تا 180درجه متمایز میشوند.
دراینمیان به همان میزان که بهواسطه حضور سایتهای خبری متعدد و متنوع، اطلاعرسانی و تولید خبر تسریع و تسهیل شده است، قواعد فعالیت حرفهای رسانهای هم دستخوش تغییر و آشفتگی شده. در بسیاری از مواقع، اخلاق بهعنوان اولین پیشنیاز فعالیت مطبوعاتی، مثل آبخوردن قربانی مطامع و هدفگذاریهای خاص اصحاب اینگونه سایتهای خبری میشود.
برایناساس هرچند همهچیز دستبهدست هم داده تا حجم و کمیت اطلاعرسانی به مردم و انتشار خبر افزایش یابد، اما آمار اخبار و اظهارات غیرواقعی و تکذیبیهها و جوابیههای ناشی از اینگونه اخبار نیز در رسانهها سیری تصاعدی و کمسابقه یافته است. تنوع خط و مشیهای سیاسی، اختلافات جناحی و درونگروهی متعدد، جو مسموم میل به انتقامگیری و تخطئه رقیب و غیرشفافبودن فضای رسمی، باعث شده است تا تولید و نشر و بازنشر خبرها و گزارشهای مجعول و جهتدار از یک واقعه به یک رویه متداول در جامعه رسانهای کشور بدل شود.
به هزارویک دلیل فضا و عرصه رسانهای کشور متأثر از فضای اجتماعی و سیاسی کشور، مسموم و سیاستزده و آکنده از بیاخلاقی و تندروی شده. قضاوتهای عجولانه، تفسیرها و تحلیلهای غیرواقعی و انتساب مقلوب اعمال و اظهارات به افراد و جریانات، به دمدستیترین فعالیتهای بهاصطلاح مطبوعاتی در کشور مبدل شده است.
کمتر روزی است که به اتکای نامهها و نمابرها و گفتههای غیرموثق یک منبع نامعتبر، خبری شکیل و رسمی در فضای بیانتهای رسانهای کشور دستبهدست نشود. کمتر روزی است که یک سایت خبری به اتکای یک دستور یا یک هدف پشت پرده، با ترکیبکردن حداکثر 50درصد از یک واقعیت با حجمی از دروغ و اغراق و نمک! یا سرپوشگذاشتن به نیمه دیگر آن واقعیت، گزارشی نیمیراست و نیمیغیرواقعی را تنظیم نکند و در سایت خود نشر ندهد.
کمتر روزی است که دیگر رسانههای خبری نیز به مدد دکمههای جادویی صفحه کلید رایانهها، یعنی ctrl C و ctrl V، بدون کمترین کنکاشی در ماهیت آنچه نقل شده است، ملغمه و معجون هدفمند سایت همسایه را در پایگاه و روزنامه خود بازنشر ندهند. درنهایت متأسفانه کمتر روزی است که چهرهای سیاسی، مذهبی، اجرایی و شاید قضایی، بهعنوان مخاطب اینگونه رسانههای رسمی و غیررسمی، تحتتأثیر معجون تولیدشده سایت مذکور قرار نگیرد و به اتکای اعتماد به منبع انتشار خبر و گزارش، اقدام ننماید و واکنش نشان ندهد و خط و نشان نکشد. در این میانه ماهیت پیام و رسانه نیز چنان است که اثر وضعی هر پیامی الزاماً با جوابیه و تکذیبیه و اصلاحیه نیز پاکشدنی نیست؛ چراکه برای مخاطب لذتی که در خبر است، در تکذیب خبر نیست.
شرق:چرا ملک عبدالله رفتنی نیست؟
«چرا ملک عبدالله رفتنی نیست؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم محمدعلی سبحانی است که در آن میخوانید؛وجود چند ویژگی در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باعث شده نوع خیزش مردمی در اردن با سایر کشورهای عربی متفاوت باشد. اردن از دو جامعه فلسطینیالاصلها و اردنیالاصلها تشکیل شده است. فلسطینیهای اردن آوارگانی هستند که از آنسوی رود اردن به این کشور آمده و با گذشت حدود 70سال به مرور به اتباع اردنی تبدیل شدهاند.
آنها به دلایل مختلف از جمله داشتن اقوام، به فلسطین اشغالی تردد میکنند. از طرف دیگر بخشی از فلسطینیهایی که به اردن آمدند از آنجا به سایر کشورهای جهان مهاجرت کردند. به همین دلیل اردن به پایگاهی برای تردد فلسطینیها و نقطه مرکزی حیات آنها تبدیل شده است. پس دولتی که در اردن حاکم است با دو ملت و دو هویت مواجه است و به همین جهت فرصتی برایش پیش آمد تا با این دو ملت مانند دو حزب تعامل داشته باشد و بتواند جریانات اجتماعی را کنترل کند.
گفتنی است فلسطینیها به دلیل توجه بینالمللی و ویژگیهای تردد در اردن مطالبات حقوقی بیشتری دارند و دولت نیز به این امر توجه کرده است.
به همین دلیل بیشتر فلسطینیهای ساکن اردن خواهان امنیت این کشور هستند. اردنیالاصلها هم وضع مشابهی دارند و احساسشان این است که در صورت تغییر شرایط احتمال دارد در پروسه انتخابات آزاد، یک فلسطینی به عنوان رییسجمهور انتخاب شود.
نکته جالب این است که پس از این تحولات برخورد حکومت با مردم خشن و کوبنده نبوده، پس باید گفت این دو جریان اجتماعی که ریشه در دو واقعیت متفاوت دارند هنگامی که به بررسی اوضاع میپردازند (بهرغم اینکه شاید از وضعیت موجود راضی نباشند) به دلیل نبود جایگزینی مناسب هنوز تمایلی به برهم ریختن اوضاع کشور ندارند و باید از این مسایل به عنوان شانس حکومت اردن نام برد.
مبحث دیگر این است که اگر به ریشهیابی خانوادگی حکومت اردن بپردازیم، خواهیم دید که خاندان هاشمی، مهاجرانی هستند از سرزمین حجاز که پس از جنگ جهانی اول (که منجر به شکست عثمانی و انعقاد قرارداد «سایس پیکو» و تشکیل کشورهای کوچک همچون سوریه، عراق، فلسطین، لبنان و اردن شد) به این کشور آمدند و عضو هیچ یک از دو گروه اجتماعی فلسطینی و اردنی نیستند. این ویژگی دیگری است، چرا که نه فلسطینیها و نه اردنیها نمیتوانند بر سر این موضوع که رییس اداره کشور از آنهاست، اختلاف پیدا کنند.
به هر حال برخی از تحلیلگران نوع برخورد حکومت اردن را مانع افزایش ناآرامی در این کشور میدانند. نوع برخورد حکومت اردن را نمیتوان راضیکننده دانست ولی حکومت در ابتدا به مردم حق تظاهرات آزاد داد و اعلام کرد نیازی به مجوز برای تظاهرات نیست، ضمن اینکه کنترل تظاهرات را به صورت مسالمتآمیز در دست گرفت تا حداقل کسی کشته نشود. البته درگیریهایی هم وجود داشت و دارد و اقدامات کنترلی هم بوده و هست اما در هر صورت حکومتها برای کنترل اوضاع و ناآرامیهای اجتماعی فضاهایی را برای خود تعریف میکنند، ولی چون پادشاه حق اعتراض را به مردم داد، مسوولان نظامی و انتظامی حق برخورد خشن با مردم را نداشتند. این رمزی بود که جریانهای رادیکال اجتماعی به هیچوجه فرصت پیدا نکردند تا خواهان سرنگونی حکومت شوند و شعارها از اصلاحطلبی به اسقاط نظام برگردد.
بنابراین اردن در چارچوب اصلاحطلبی باقی ماند و مردم و احزاب نشاندار از احزاب اسلامی گرفته تا احزاب علمی و جریانات اجتماعی تاکنون به این ویژگی پایبند بودهاند، ضمن اینکه هرگاه حکومت عکسالعملی دیده، کابینه را تغییر داده تا به مردم نشان دهد که آمادگی تعامل با آنها را دارد و قصد سرکوب ندارد، البته به نظر نمیرسد همین مقدار از اصلاحات کافی باشد و مساله در همین مرحله خاتمه یابد، زیرا مردم مطالبات برحقی دارند و میخواهند دولت از مشروطه ظاهری و دروغین به مشروطه واقعی تبدیل شود و نقش پادشاه در تصمیمات نهایی حکومت کاهش یافته و نقش نیروهای اجتماعی، دولتها، مجلس و احزاب آزادتر و واقعیتر باشد.
اگر اردنیها میخواهند به جامعهای باثبات برسند باید در این کشور رفراندوم صورت گیرد، چرا که حکومتها چارهای ندارند جز اینکه با مردم به نقطه تعادلی برسند تا مردم حس کنند رای آنهاست که سیستم را اداره میکند.
مسلما این اعتراضات ادامه پیدا خواهد کرد تا اینکه دولت تغییراتی را در ساختار حکومت ایجاد کند تا مانند مدل پادشاهی در اروپا که بسترهای دموکراتیک در آنها پیدا میشود مانند اسپانیا، انگلستان و... به اداره کشور بپردازد. در این حکومتها، مردم تصمیم میگیرند، دولت و مجلس را خودشان تعیین میکنند و پادشاه فقط به عنوان سمبل وحدت اجتماعی و ملی نقش بازی میکند و این مدلی است که میتوان گفت تا حدودی توفیقاتی در پی داشته است.
و نکته پایانی اینکه آمریکا و غرب هم به ثبات در اردن علاقهمندند، چرا که تصور میکنند در صورت از بین رفتن پادشاهی اردن ممکن است بیثباتی به وجود بیاید و روی ثبات کل منطقه تاثیر بسیار منفی داشته باشد. به همین دلیل غرب، کمکهای اقتصادی فراوانی به اردنیها میکند. از چند سال پیش آمریکا به اردنیها این امکان را داده تا بخشی از کالاهای تولیدیشان را به صورت مستقیم و بدون هرگونه تشریفات گمرکی وارد بازار آمریکا کنند و این مساله کمک فراوانی به اقتصاد اردن میکند. فراموش نکنیم که چنین فرصتی را آمریکا به کمتر کشور جهانسومی میدهد.
دنیای اقتصاد:اثرات بازتوزیعی طرح هدفمندسازی یارانهها
«چه کسی نفع میبرد و چه کسی میبازد؟اثرات بازتوزیعی طرح هدفمندسازی یارانهها»عنوان سرمقالهِ روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم حامد قدوسی است که در ان میخوانید؛طرح هدفمندسازی یارانهها، قیمتهای نسبی برخی از کالاهای کلیدی از جمله حاملهای انرژی را به طور قابل ملاحظهای تغییر داده است.
تغییر در قیمتهای نسبی و نیز همراه شدن آن با برخی پرداختهای انتقالی باعث خواهد شد تا بازارهای مختلف کار، سرمایه و کالا در کوتاهمدت و بلندمدت به این تغییرات واکنش جدی نشان دهند و طبعا اثر این تغییرات برای همه عاملها در اقتصاد یکسان نخواهد بود. ارزیابی جنبههای رفاهی سیاست حذف یارانهها و طراحی مکانیسمهای مناسب پوششی، مستلزم شناخت درست از برندگان و بازندگان تغییر است. تا کنون عمده توجه سیاستگذاران به تفکیک گروههای درآمدی بوده است، حال آنکه اثرات متفاوتی ممکن است در درون هر گروه درآمدی بروز کند و لذا تحلیلهای سیاستگذاری باید در سطحی جزئیتر صورت گیرد.
در این سرمقاله کوتاه سعی میکنیم برخی از اثرات بازتوزیعی طرح را برشمرده و نمونههایی از برنده و بازندههای احتمالی هر اثر را ذکر کنیم.
1- مصرفکنندگان: گروههای مختلف درآمدی نه تنها تقاضای متفاوتی دارند بلکه سهم متفاوتی از درآمد خود را صرف حاملهای مختلف سوخت میکنند. به عنوان مثال، خانوادههای کمدرآمدتر معمولا تقاضای بیشتری برای نفت سفید (برای گرمایش و طبخ غذا) و گازوئیل (به علت استفاده از وسایل حملونقل عمومی) دارند و ممکن است سهم بیشتری از درآمد خود را صرف حاملهای انرژی و گندم بکنند. در مقابل صاحبان خودرو مصرف بنزین بالاتری دارند. متناسب با افزایش نسبی قیمت هر یک از این محصولات، اثرات روی گروههای مختلف متفاوت خواهد بود.
2- عاملهای تولید: بالا رفتن قیمت انرژی، صنایع مختلف را به سمت بهینهسازی مصرف انرژی سوق خواهد داد. این که آیا در این فرآیند، تمایل به جایگزینی انرژی با سرمایه بیشتر خواهد بود یا با نیروی کار به ساختار فناوری تولید و قیمتهای نسبی این دو عامل جایگزین بستگی خواهد داشت. اگر صرفهجویی در مصرف انرژی از محل تجهیزات سرمایهبرتر صورت بگیرد، ممکن است تقاضا برای سرمایه بالا رفته و تقاضا برای نیروی کار پایین بیاید، در چنین شرایطی صاحبان سرمایه در این فرآیند منتفع شده و نیروی کار متضرر میشود.
3- سهامداران و صاحبان صنایع: تغییرات شدید در قیمت عاملها، موقعیت رقابتی صنایع مختلف را تحتالشعاع قرار داده است. این تاثیرات برای سهامداران صنایعی که قدرت رقابتی خود را از دست داده و از دور رقابت خارج میشوند، زیانبار خواهد بود. از طرف دیگر اگر برخی گروههای صنعتی بتوانند از طریق پیشبردن فرآیند چانهزنی با دولت سهم بیشتری از کمکهای انتقالی به صنایع را از آن خود کنند، ممکن است سهامداران این صنایع، صاحب منافع بادآوردهای شوند.
4)منافع محیطزیستی: افزایش قیمت سوخت اگر باعث کاهش مصرف سوخت شود، میتواند کیفیت محیطزیستی را در شهرهای بزرگ و آلوده مثل تهران و مشهد و اصفهان ارتقا دهد. به این ترتیب ساکنان این شهرها از مزایای مثبت طرح بهرهمند میشوند. در مقابل در مناطق حاشیهای نه تنها چنین اثر مثبتی وجود ندارد، (چون چنین مشکلی از ابتدا وجود نداشته است) بلکه به علت جایگزینی احتمالی حاملهای تجاری با سوختهای جنگلی (چوب) امکان تخریب محیط زیست و افت درآمد و کیفیت زندگی در بلندمدت برای ساکنان این مناطق وجود دارد.
5- صاحبان تخصصها: تحول فناوری تولید از بهرهوری پایین انرژی به بهرهوری بالا، مستلزم بازسازی ساختار شرکتها و تغییر در ترکیب نیروی کار است. در این فرآیند تقاضا برای برخی تخصصها که در راستای بهینهسازی مصرف سوخت هستند، بالا رفته و در مقابل ممکن است بخشی از نیروی کار متخصص در فناوری قدیمی شغل خود را از دست بدهند.
6- نفعبرندگان مستقیم از سوخت یارانهای: قاچاق سوخت به کشورهای همجوار یک منبع درآمد عمده برای برخی ساکنان مناطق مرزی در غرب و شرق کشور است که متاسفانه فاقد منابع درآمدی جدی در بخشهای دیگری هستند؛ بنابراین قاچاق سوخت (هر چند غیرقانونی) به نوعی شکل مکانیسم تامین اجتماعی را برای آنها ایفا میکرده است. حذف یارانهها عملا یک منبع درآمدی برای این بخشها را قطع میکند و ممکن است اقتصاد این مناطق را با مشکل جدی روبهرو کند؛ بنابراین لازم است سیاستهای تور تامین اجتماعی برای این مناطق در اولویت بالاتری قرار گیرد.
7- صاحبان مسکن و وسایل نقلیه: وقتی قیمت سوخت به ناگهان زیاد میشود جذابیت خودروهای پرمصرف کم شده و بر جذابیت خودروهای کممصرف افزوده میشود. از طرف دیگر تقاضای مسکن در مناطقی که دور از مراکز تجاری-صنعتی هستند و لذا هزینه رفتوآمد زیادی را به ساکنان تحمیل میکنند، افت کرده و تقاضا برای مناطق نزدیک زیاد میشود. در بلندمدت قیمت سوخت، قیمتهای نسبی زمین و مسکن در شعاعهای مختلف مناطق بزرگ شهری و ثروت صاحبان زمین و مسکن در این مناطق را تغییر میدهد.
8- صاحبان دستمزدهای چسبنده و داراییهای نقدی: اگر انجام پرداختهای انتقالی به استقراض از بانک مرکزی و تورم اضافی بینجامد، کسانی که در بخشهای با دستمزد اسمی چسبنده (مثلا کارکنان دولت) کار میکنند و نیز کسانی که سرمایههایشان به شکل اوراق بهادار نقد (پول نقد) و شبه نقد (مثل اوراق مشارکت) است، در این فرآیند متضرر خواهند شد. صاحبان پساندازهای کوچک که به علت ضعف بازارها قادر نبودهاند در این فاصله پسانداز خود را در داراییهای مقاوم در مقابل تورم (مثل مسکن) ذخیره کنند از جمله دیگر زیاندیدگان طرح خواهند بود.طبعا این یک فهرست نمونه است و اثرات بازتوزیعی میتواند فراتر از این موارد باشد. تنوع در اثرات بازتوزیعی ورودی مهمی برای طراحی سیاستهای بهینه مالیاتی و جبرانی مکمل طرح است که در مقاله دیگری در این باره صحبت خواهیم کرد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: