گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

خطر سرگرم شدن به منازعات سیاسی

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «از خیابان های تهران تا خیابان های لندن!»،«خبرنگاری اخلاقی و پرهیز از فسق خبری»،«قحطی زدگان سومالی و بی‌عملی جهان اسلام!»،«خطر سرگرم شدن به منازعات سیاسی»،«بازی ترکیه در سوریه»،«جریان انحرافی و «خاتون» ضداسلامی»،«جهاد اقتصادی و تصمیمات اقتصادی»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۲۲۰۵۶

کیهان:از خیابان های تهران تا خیابان های لندن!

«از خیابان های تهران تا خیابان های لندن!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛آیا برای فهم ماهیت آنچه این روزها در خیابان های لندن می گذرد، صرفا دیدن تصاویر و درگیری خیابانی معترضان با پلیس و خواندن خبرهای عجیب و غریب درباره تشکیل دادگاه های 24 ساعته، حمله شبانه به خانه ها، جست وجوی خانه به خانه، قطع اینترنت و مسدود کردن شبکه های اجتماعی، استفاده از گلوله علیه تظاهرکنندگان و ده ها خبر مشابه دیگر که روزانه از مبدا لندن و دیگر شهرهای انگلیس منتشر می شود، کافی است؟ منابع غربی که درباره حوادثی مشابه در کشورهای دیگر فورا دست به کار می شوند و خروارها خبر و تحلیل منتشر می کنند فعلا خاموشند. بی بی سی فارسی می گوید معترضان آشوبگر هستند ولی با این حال قادر نیست خبر ناآرامی در لندن را از سرخط خبرهای خود حذف کند. از آن انبوه روشنفکران و فیلسوفان بازاری هم که معمولا در این موارد دوره می افتند و به روش تولید انبوه، «تحلیل» تولید می کنند، سراغی نمی توان گرفت. آیا کسی نمی خواهد بپرسد چه چیزی این جوانان رابه خیابان کشانده و کدام خطر فوری نخست وزیر اتو کشیده انگلیس را مجبور کرده چنگ و دندان نشان بدهد و از داغ و درفش سخن بگوید؟

تجریه فتنه 88 -که می توان آن را به آسانی یک فتنه انگلیسی خواند- بسیاری چیزها به ما آموخته است و اکنون فرصتی است تا میان آنچه می بینیم و آنچه آموخته ایم مقایسه ای بکنیم.

در فتنه 88، علت اصلی آغاز آشوب خیابانی دروغی به نام تقلب بود که اکنون حتی سازندگانش هم به آن اعتقاد ندارند. علاوه بر این، تصور می شد ناآرامی خیابانی و بزرگنمایی رسانه ای آن، تنها راه امتیاز گرفتن از نظام است. در خیابان های لندن اما آنچه مردم می گویند عین حقیقت است. مردم می گویند دیگر نمی خواهند صبح تا شام کار کنند و بعد ببینند همچنان سرشان بی کلاه است و سودهای کلان به جیب یک اقلیت 10 درصدی می رود که نه مسئولیتی دارد و نه زحمتی می کشد. همه تحلیلگران در این باره اتفاق نظر دارند که اصلی ترین علت ناآرامی های خیابانی در اروپا که بهار عربی را به بهار انگلیسی و اسپانیایی و ... تبدیل کرده این است که دولت های اروپایی دهه هاست بر حمایت بی قید و شرط از ثروتمندان تمرکز کرده و توده های عظیم مردم را که هر روز بیشتر فقیر می شوند به حال خود رها ساخته اند. فقر، تبعیض و ناامیدی از پیدا شدن هرگونه راه حل حتی در دراز مدت، «حقایقی» است که ناآرامی های لندن و دیگر کشورهای اروپایی را تغذیه می کند و از آنجا که این اعتراضات بر حقیقت استوار شده نه دروغ لاجرم هم دیرپا خواهد بود و هم تاثیراتی عمیق بر مناسبات فسیل شده دولت-ملت در جامعه اروپایی بر جای خواهد گذاشت.

در فتنه 88 بخش بزرگی از آنچه اعتراض نامیده می شد در واقع عملیات روانی و رسانه ای بود که با صحنه گردانی طرف هایی مانند دولت های انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی و با هدف بزرگ و دامنه دار نشان دادن ناآرامی ها طراحی و اجرا می شد. کسانی در فضای مجازی کشته می شدند در حالی که در فضای واقعی درون خانه هاشان نشسته بودند. کسانی مورد تجاوز و شکنجه قرار می گرفتند در حالی که اصلا بازداشت نشده بودند. از افرادی قهرمان ساخته می شد که کمترین هنرشان پناه بردن به سفارتخانه های اروپایی در تهران بود. جمعیت های اندک و حاشیه ای تا آنجا بزرگنمایی می شد که فتنه گران خود در محافل خصوصی می گفتند نباید فریب دروغ گویی های بی بی سی را بخورند. اما اکنون مقام های انگلیسی بسیار بعید است بتوانند آنچه را که در خیابان های لندن می گذرد مثلا به گردن عملیات روانی پرس تی وی بیندازند! رسانه در لندن از کف خیابان جامانده است و تلاش می کند آن را به نحوی رفوکاری کند اما در تهران در حالی که در خیابان خبری نبود بی بی سی کار خود را می کرد و به ضرب تصاویر آرشیوی و مخلوط کردن تصاویر تجمعات طرفداران نظام با میتینگ ها خنک اهل فتنه هم که شده، اصرار داشت بگوید در ایران خبری است. برای فهمیدن اینکه بحران در اروپا تا چه حد عمیق و خشم مردم چه میزان پرحرارت است در واقع اساسا نیازی به هیچ نوع عملیات رسانه ای نیست. تنها کاری که باید کرد این است که تصاویر و خبرها از دست تیغ بی رحم سانسور بی بی سی نجات پیدا کند و آنگونه که هست برای مردم نمایش داده شود.

در فتنه 88 به وضوح دستی از بیرون در کار بود. خانم کلینتون هیچ ابایی نداشت که بگوید دولت امریکا برای حمایت از آشوبگران اقدامات پنهان زیادی انجام داده که نمی تواند آنها را بازگو کند. دولت انگلیس هم روزی نبود که ایران به اقدام در شورای امنیت یا جاهای دیگری همان حوالی تهدید نکند. پیش از فتنه، بسیاری از اهل آن دوره گردی هایی مفصل در کشورهای اروپایی، عربی و حتی در خود امریکا داشتند و پس از فتنه هم از آنچه می کردند معلوم بود نسخه ای از پیش نوشته شده را اجرا می کنند که قبلا وقتی دیگر و جایی دیگر تدوین شده است. در انگلیس اما ساکنان وایت هال به هیچ معنایی نمی توانند از دخالت خارجی حرف بزنند الا به دو شکل. اول اینکه ادعا کنند ناآرامی های لندن و بیرمنگام کار قذافی است که گفته اند! و دوم هم اینکه امریکا را مسبب بلایی بدانند که در حال نازل شدن بر سر کل جامعه اروپایی است که البته جرئتش را ندارند.

بلی؛ به معنایی روشن و سر راست مقام های انگلیسی می توانند ادعا کنند واشینگتن بانی این ناآرامی ها در لندن است منتها به این شرط که بپذیرند در اجرا شدن همه آن اقداماتی که منجر به این ناآرامی ها شده با امریکا سهیم بوده اند. امروز تمام جهان - به استثنای ملت های مستقل که امریکایی ها خیال می کنند آنها را «منزوی» کرده اند- چوب سوءمدیریت اقتصادی و کار نابلدی حاکمان واشینگتن را می خورند. اکنون سرعت تبدیل دلار به یورو و یورو به ارزهای دیگر در تمام جهان و از جمله اروپا خیره کننده است. حالا تصور کنید در شرایطی که نفت به عنوان حیاتی ترین کالای مورد مبادله در جهان هنوز به دلار خرید و فروش می شود، کاهش ارزش دلار چه بلایی بر سر کشورهای بیچاره ای می آورد که حیات و ممات خود را به اقتصاد نیمه جان امریکا متصل کرده اند. صورت مسئله اکنون این است: امریکا قادر به پرداخت بدهی هایش نیست، وقتی این بدهی ها پرداخت نشود بانک های اروپایی به شدت مشکل نقدینگی پیدا می کنند، پس چاره ای نمی ماند الا اینکه از اتحادیه وام بگیرند و اتحادیه هم برای اینکه میلیاردها دلار وام به بانک های رو به ورشکستی اروپایی پرداخت کند یک راه بیشتر ندارد و آن هم اینکه تا می تواند یورو چاپ کند. معنای این روند چیست؟ افزایش نقدینگی، تولید تورم و باز هم تورم! واقعا شاید بد نباشد اگر در انگلیس دنبال آن عامل خارجی بگردند که آنها را در مرحله فروپاشی اقتصادی قرار داده است ولو اینکه به تجربه آموختن از این جست وجو هیچ امیدی نیست.

و نهایتا در فتنه 88 از همه مظلوم تر نظام جمهوری اسلامی بود. در حالی که نظام در سال 88 در اوج قدرت قرار داشت کسانی با دروغ و تهمت جمعی را فریفتند و به خیابان کشاندند و بعد هم وقتی دیدند هیچ امکانی برای مقابل نهادن مردم و نظام وجود ندارد و پایه های این سیستم محکم تر از آن است که بتوان آن را با «سیلی از دروغ» ویران کرد به خانه های خود خزیدند و حالا همه هنرشان این است که از پشت کی بورد به مبارزات قهرمانانه شان ادامه بدهند. پس از فتنه هم آنکه زودتر از همه به حساب خود رسید نظام مظلوم جمهوری اسلامی بود. ماموران زحمت کش خود را که خطایی کرده بودند بی ملاحظه مجازات کرد. در انگلیس اما نخواهید شنید که ماموری مجازات یا فرمانده ای برکنار شود. حقوق بشر فقط تیتری است در روزنامه ها برای قرار گرفتن کنار نام کشورهایی مانند ایران و الا در انگلیس ظاهرا حق هیچ بشری نقض نمی شود.

 دادگاه تشکیل می شود اما نه برای محاکمه حاکمان فاسد بلکه برای اینکه محاکمه جوان معترض 24 ساعته باشد. هیچ مقامی در دولت انگلیس نخواهد گفت که سیستم این کشور نیاز به اصلاحات دارد. هیچ کس نخواهد پرسید این خانم ملکه از پول مالیات چه کسانی لباس های فاخر می خرد، غذاهای رویایی می خورد و دور دنیا را به تفریح می گردد. هیچ دولتمرد انگلیسی هم نخواهد گفت که باید با معترضان گفت وگو کرد. درست مثل بحرین، حقوق شهروندی مساوی کشک، لازم اگر شد با تانک هم به جان مردم می توان افتاد فقط به این دلیل که می پرسند پول بی زبان آنها در جیب و حساب عده ای مفت خور چه می کند؟

آنچه غرب باید نگران آن باشد تبدیل شدن فروپاشی اقتصادی به فروپاشی اجتماعی و سیاسی است و این روندی محتوم است. مبانی تمدنی که 300 سال است بر محور تعقیب بی قید و شرط هوی و هوس و انکار فضیلت های اجتماعی مانند عدالت و خیر بنا شده در حال فرو ریختن است. نوبت بعدی از آن امریکاست. مسئله فقط زمان است نه چیز دیگر.

خراسان:خبرنگاری اخلاقی و پرهیز از فسق خبری

«خبرنگاری اخلاقی و پرهیز از فسق خبری»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی خراسان به قلم غلامرضا بنی اسدی است که در آن می‌خوانید؛خبر و رسانه - بر اساس اخلاق انسانی - نه ابزار جنگ و دعوا که ساز و کار زندگی و پویایی است و عامل «فربهی جان» و «بهی شدن» روزگار نیز هم و خبرنگار به عنوان قلمداری که به تحریر خبر می پردازد هم باید به قاعده اهل پویایی و جریان زلال زندگی و جانش فربه تر از همگان باشد زیرا هر که را خبر فزون است تابناکی جان هم باید دوچندان باشد. خبر و خبرنگار در دایره اخلاق نه «جنگ افزار» که «حق ابزارند»، حتی در برابر بمباران دروغ دشمن هم جز به صداقت واژه ها را کنار هم نمی چینند، آن چه اعتلا و برتری و ماندگاری آنان در برابر دشمن را رقم می زند نه مقابله به مثل، بلکه مقابله به حق و صداقت است. به روشنگری است. به بیداری آفرینی است.

خبرنگار مومن اهل تامل و تدبر است، قرآن پژوه و سیره پژوه است و خوب می داند در هزاران آیه قرآن هیچ گاه و هیچ گاه جز به صداقت، به نیکی، به حق گویی، به خوب گویی، به خوب شنیدن و خوب دیدن و خوب فهمیدن و خوب تحلیل کردن و خوب بیان کردن، توصیه و امر نشده است. «فبشر عبادی الذین یستمعون القول»، از بایستگی های خبرنگاری اخلاقی است تا خود را ملتزم به شنیدن و خوب شنیدن و درست و همه جانبه شنیدن بداند، بدون آن که پیشداورانه، گفته دیگران را از قبل رد یا تایید کند. این مهارت خوب شنیدن او را به انتخاب خوب هم رهنمون می شود. خبرنگار اخلاقی، خبر را، آن گونه که هست می نویسد، نه آن گونه که او یا دیگران می خواهند چنان باشد، اگر خدای نکرده کار به این جا کشید که رسانه ای آن چه خود می خواهد را به جای آن چه اتفاق افتاده است، منتشر کند در حق جامعه مخاطب خود خیانت کرده است و حداقل دچار «فسق خبری» شده است، اگر نگوییم گناه کبیره(دروغ) خب تکلیف انسان و جامعه نیز در برابر فسق و خبر فاسق را هم خداوند خود روشن فرموده است که «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا» پس در برابر خبر فاسق به کاوش و تبیین باید پرداخت و نباید پذیرفت. این در حوزه حرفه ای خبرنگاری بحث همان منابعی است که می گویند نمی شود به خبرشان اعتماد کرد، چون به جای خبررسانی، خبرسازی می کنند.

در این ماجرا هم خود نقش آفرینان اولین آسیب را خواهند دید چه خبر و خبرنگاری که به تعبیری او را دیده بان جامعه می دانند، وقتی خبر به اشتباه بدهد، کسانی که می خواهند بر اساس اخبار دریافتی از دیده بان خود، برنامه ریزی کنند را به اشتباه خواهد انداخت و چنین مجموعه ای به جد دچار خسارت عظیم خواهد شد، درست عکس نتیجه ای که می خواهند با خبرسازی بگیرند! از طرف دیگر جامعه هدف نیز اعتماد خود را به آن رسانه و خبرنگار از دست خواهد داد.

اما اگر خبر و خبرنگار و رسانه به فهم «قل الحق ولو علی انفسکم» بالغ شده باشند و آن چه هست را بیان کنند، هم «دیده بانانه» یاران خود را از آن چه اتفاق افتاده باخبر می کنند و هم اعتماد جامعه هدف را به عنوان گوهری گرانسنگ به دست می آورند و این به دیگر عبارت همان نقد منصفانه است.

همان که رهبر فرزانه انقلاب هم رهنمود دادند و هم مطالبه فرمودند که قوت ها و کاستی ها درست گفته شود، نه این که گاه بر همه سفیدی ها جامه سیاه بپوشانند و یا سیاهی ها را سفید بنمایند.

خبرنگار اخلاقی، بدون پیش داوری، آن چه هست را بیان می کند حتی در برابر دشمن، که شیوه مواجهه با او را نیز در قرآن مجید و کلام حق آموخته است که به روشنی او را به «جادلهم بالتی هی احسن» خوانده است و این یعنی اگر دشمن دروغ گفت، تو خبر از راستی بخوان، اگر تهمت زد، تو از اتهام پراکنی بپرهیز. اگر از قلم مسلسل ساخت برای ترور معنوی و روانی، تو، تلاش کن حتی مسلسل ها را به قلم تبدیل کنی، برای دفاع از آبروی مردم.

خبرنگار اخلاقی می داند حرمت آبروی مومن از کعبه هم بالاتر است، پس همواره باید محرم باشد و در احرام، برای احیای همه حلال ها و مرگ همه حرام ها بکوشد. خبرنگاری اخلاقی نیز بر اساس آیه شریفه «لا تنابذوا بالالقاب» هرگز و هرگز، جایی برای نیش و کنایه و خواندن مردم به لقب های ناپسند نیست و خبرنگار مومن نیز هرگز و هرگز قلم به این گناه بزرگ نخواهد آلود.

خبرنگار اخلاقی می داند، خداوند را، جلت عظمة، قلم عفوی است که همگان به دعا می خواهند بر جرایم اعمالشان کشیده شود اما سنت خداوندی در این قلمداری، بر اساس «ارحموا ترحمو» است پس مراقب قلم و حرمت مردم و جامعه باشیم تا خداوند نیز به قلم عفو خود ما را از سیاهی تا سفیدی و تا اوج برکشد...

و حرف آخر؛ روز خبرنگار، به یاد یک شهید، شکل گرفته است، آن هم شهیدی که با کلمات روشن علیه تباهی و تحجر طالبانی قلم زده است و به دست این تباه باوران سیاه کردار به شهادت رسیده است. پس بایدمان که قلم به حرمت شهید کرامت بخشیم و شاهدانه بنویسیم. بایدمان، ما قبیله خبرنگاران را که هر کدام مصداق خبرنگار اخلاقی، ترجمه ای از محمود صارمی باشیم علیه تحجر، واپس گرایی، علیه هر چه ضد حق و عقل و زیبایی است اما هیچ گاه، پا از دایره انصاف بیرون نگذاریم و مراقب آبروی دیگران و ایمان خویش باشیم که گاه گمانه زنی ها می تواند شکل گمان و ظن به خود بگیرد و « ان بعض الظن اثم» پس به جد مراقب قلم و کلماتمان باشیم ... 

جمهوری اسلامی:قحطی زدگان سومالی و بی‌عملی جهان اسلام!

«قحطی زدگان سومالی و بی‌عملی جهان اسلام!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ماه مبارک رمضان امسال برای مسلمانان جهان از دو ویژگی برخوردار است. تقارن این ماه رحمانی با قیام‌های مردمی در کشورهای عربی که به "بهار عربی" موسوم گردیده و قحطی بیسابقه و فاجعه مرگبار در افریقا بویژه کشور مسلمان سومالی، موضوعاتی هستند که جهان اسلام را به شدت درگیر خود کرده‌اند. هیچ خبری نگران کننده‌تر و دردناک‌تر از این نیست که در گوشه‌ای از این جهان، جان میلیونها انسان مستضعف و محروم بویژه زنان و کودکان مسلمان در معرض گرسنگی و خطر مرگ قرار گرفته و فریاد یاللمسلمین برآورده باشند ولی از سوی جمعیت یک میلیارد و پانصد میلیونی مسلمانان جهان، اقدام در خور توجه و شایسته‌ای برای نجات آنان از کام مرگ صورت نگرفته باشد.

متأسفانه این موضوع درحال وقوع است و در مقطعی از تاریخ که تصور می‌رود بشریت غرق در پیشرفت‌ها و موفقیت‌های گوناگون است و ثروت و دانش ملل رو به فزونی است، مردم کشور سومالی واقع در شرق و شاخ قاره افریقا در معرض یکی از فجیع‌ترین رویدادهای بشری هستند. اکثریت جمعیت 10 میلیون نفری و مسلمان سومالی در قحطی و آوارگی و ناامنی بسر می‌برند و جان 2 میلیون کودک آواره سومالیایی در معرض خطر قرار دارد.

رئیس کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، خشکسالی و قحطی در سومالی را "بدترین فاجعه انسانی جهان" توصیف کرده و خواستار کمک فوری جامعه جهانی به ساکنان مناطق بحران زده و نجات زنان و کودکان گرسنه شده است.

بیان این یک جمله از زبان یکی از مقامات غربی که خود در آسایش کامل بسر می‌برند و معمولاً مصائب محرومان و بیچارگان آنان را به درد نمی‌آورد و آستانه تحریک آنها را دستکاری نمی‌کند، شاید بیانگر گوشه‌ای از فاجعه‌ای باشد که اکنون برای انسانهای دردمند و گرسنه‌ای در شرق آفریقا که در اثر بی‌آبی و بی‌غذایی به یک اسکلت متحرک تبدیل شده‌اند.

حجم فاجعه قحطی و خشکسالی در سومالی به حدی است که سازمان ملل در این کشور افریقایی، پرچم سیاه مرگ را به اهتزاز در آورده و از همه جهانیان درخواست ارسال کمکهای فوری نموده است. حیات جانوری در سومالی تقریباً نابود شده و برخی از مناطق سالهاست که یک قطره باران به خود ندیده و زمین‌های کشاورزی نیز به بیابان تبدیل شده‌اند. در چنین اوضاع و احوالی مادران و کودکان سومالیایی به امید پیدا کردن لقمه‌ای نان صدها کیلومتر دورتر به اردوگاههای توزیع غذا در مرز با کنیا هجوم می‌برند تا پس از هفته‌ها پیاده روی و بی‌غذایی و تحمل گرمای شدید، یا در میان راه جان خود را از دست بدهند و یا با فلاکت و در آستانه مرگ به اردوگاههایی برسند که دیگر کاری برای آنها ساخته نیست. این درحالی است که حداکثر طول عمر در سومالی، چهل سال است و حدود نیمی از کودکان نیز در بدو تولد و تا قبل از پنج سالگی به دلیل سوءتغذیه جان خود را از دست می‌دهند!

برای اطلاع کسانی که چنین وضعیتی در یک گوشه از جهان پیشرفته امروز برایشان عجیب می‌آید باید گفت که سومالی علاوه بر وضعیت جغرافیایی خاص، درحال حاضر تنها کشوری است که به مدت 20 سال فاقد دولت بوده و در واقع بعد از سرنگونی "زیادباره"، دیکتاتور 80 ساله این کشور در سال 70، آشوبگران با حمایت آمریکا و تحت پوشش 38 هزار سرباز خارجی مستقر در سومالی که اکثر آنها آمریکایی هستند، این کشور فقیر و محروم را به جهنمی غیرقابل تحمل تبدیل کرده‌اند که شراره‌های آن امروز جان وجدان‌های بیدار را می‌سوزاند. البته می‌توان قهر طبیعت در سومالی را یکی از عوامل وقوع چنین وضعیتی به شمار آورد ولی باید با قاطعیت گفت دلایل سیاسی و بحران‌های تحمیل شده از خارج از عوامل عمده‌ای هستند که اکنون وضعیت اسفباری را برای میلیونها انسان مسلمان و بیگناه ایجاد کرده و آنها را در آستانه یک فاجعه بزرگ انسانی قرار داده‌اند.

بنابر این علاوه بر موقعیت جغرافیایی سومالی که همسنگ بسیاری دیگر از کشورهای افریقایی است و نمی‌تواند عامل تعیین کننده‌ای در وضعیت اخیر این کشور به حساب آید، باید به عوامل مهم دیگری که در شکل گیری این شرایط دخیل بوده‌اند اشاره کرد:
1 - در طول تاریخ همیشه جبهه باطل سعی داشته با تکیه بر فرضیه موهوم و خرافی جبری بودن سرنوشت انسان‌ها، بر جنایات خود سرپوش گذاشته و از آن به عنوان محملی برای توجیه سیاست‌های چپاولگرانه و وانمود کردن محتوم بودن سرنوشت جوامع ملل محروم استفاده کند.

واقعیت اینست که قاره افریقا در طول سالیان متمادی به دلیل برخورداری از ذخایر و منابع غنی، همواره مورد چپاول استعمارگران قرار گرفته و نیروی کار ارزان سیاهان به تاراج رفته است. این قاره بیش از چندین قرن تحت استعمار شدید غرب برای غارت معادن الماس، طلا، اورانیوم، نفت، منگنز و هر آنچه منابع خدادادی در این قاره پهناور است، قرار داشته و به همراه سلطه حکومت‌های نژادپرستانه و ناقض حقوق بشر، خون مردم این قاره را نیز مکیده‌اند.

این واقعیتی ملموس است که بر قاره افریقا سایه افکنده و استعمارگران در هر موقعیتی که نشانه‌هایی از بروز قیام‌های مردمی و ضداستعماری را مشاهده کرده اند، با دمیدن در آتش اختلافات قومی و قبیله ای، راهبرد اصلی خود را دنبال نموده‌اند. آنچه امروز نیز در کشور سومالی جریان دارد، بخشی از این واقعیت شوم استعماری است که عمق محرومیت و گرسنگی مردم سومالی و سایر کشورهای افریقایی به آن باز می‌گردد ولی متأسفانه غربی‌ها سعی دارند گناه این فاجعه را به گردن بحرانهای طبیعی و جغرافیایی و یا درگیریهای قومی و قبیله‌ای بیندازند.

2 - ناکارآمدی و انفعال کشورهای پرمدعای غربی و سازمانهای بین‌المللی در سالهای اخیر نشان می‌دهد که این سازمانها بویژه سازمان ملل در تحقق اهداف اولیه خود شکست خورده‌اند. امروز در سومالی نه امنیت وجود دارد و نه امکانات اولیه زندگی برای زنده ماندن درحالی که سازمان ملل و دیگر سازمانهای جهانی اساساً برای پاسداری از صلح و امنیت و تأمین حقوق انسانها مثل تأمین آب و غذا تأسیس شده‌اند ولی تجربه دردناک سومالی نشان می‌دهد این سازمانها کارآمدی لازم را نداشته و اگر وام و یا امکاناتی به این کشور تعلق گرفته، به جای تأمین محصولات غذایی، به کشت موادی اختصاص داشته که مورد نیاز چرخه صنعتی غرب بوده است.

3 - فاجعه سومالی از افول اخلاق و انسانیت در سطح جهانی حکایت دارد. آیا حادثه تروریستی نروژ در رسانه‌های جهان و در رسانه‌های غربی برجسته‌تر از فاجعه سومالی وانمود نشد؟ آیا ازدواج مجدد یک هنرپیشه هالیوودی، جنجالی‌تر از مرگ میلیون‌ها آواره سومالیایی نشان داده نشد؟ آیا به بحران اقتصادی یونان و اعطای وام به این کشور حوزه یورو بیش از جان قحطی زدگان سومالی اهمیت داده نشد؟ چگونه با پرداخت دهها میلیارد دلار وام و کمک بلاعوض اروپا برای نجات اقتصاد یونان موافقت می‌شود ولی با اختصاص جمعاً یک میلیارد دلار آنهم از سوی همه کشورهای جهان برای کمک به گرسنگان افریقا موافقتی حاصل نمی‌شود؟ در شرایطی که جهان به اصطلاح متمدن اما پول پرست غربی برای بالا نگهداشتن نرخ مواد غذایی در بازارهای جهانی، هزاران تن محصولات کشاورزی را روانه اعماق دریاها می‌کنند، آیا تعبیر دیگری جز مرگ انسانیت و انسان دوستی برای این اقدامات می‌توان سراغ گرفت؟!

متأسفانه گرسنگان مسلمان سومالیایی در میان این ملاک‌های ناعادلانه جهانی، هیچ گناهی جز مسلمانی و سیاهی پوست ندارند و این چشمان از حدقه در آمده کودکان باید در انتظار جرعه‌ای آب و لقمه‌ای نان سوسو بزند و تنها شاهد انحطاط و اضمحلال اخلاقی بشریت مدرن مغرب زمین باشد که فریاد حمایت از حقوق بشر آن گوش جهان را کر کرده است.

4 - نکته آخر و مهم‌تر به مسلمانان مربوط می‌شود که جمعیتی بالغ بر یک میلیارد و پانصد میلیون نفر را تشکیل می‌دهند و از امکانات و ثروت‌های فراوانی برخوردار هستند. این جمعیت بزرگ با این ثروت عظیم که در اختیار دارد می‌تواند به سرعت دست به کار شود و گرسنگان سومالی را از مرگ نجات دهد. دولت‌های کشورهای اسلامی اگر خود را از سرگرمی‌های سیاسی گوناگونی که استعمارگران برای آنها فراهم ساخته‌اند و وابستگی‌های مختلفی که دارند نجات دهند و برای حل مشکل مردم قحطی زده سومالی اراده کنند، می‌توانند همه گرسنگان و در معرض مرگ قرار گرفتگان این کشور را نجات دهند. معلوم نیست سازمان‌های عریض و طویل اسلامی سرگرم چه کاری هستند که نتوانسته‌اند به فریاد گرسنگان سومالی برسند! اگر این سازمان‌ها در چنین شرایط حساسی نتوانند به وظیفه ذاتی خود در قبال مسلمانان عمل کنند، اصولاً فلسفه وجودی خود را زیر سؤال می‌برند. اکنون هرچند دیر شده است، ولی هنوز هم برای نجات مردم سومالی فرصت وجود دارد. آیا مسلمانان جهان به ندای پیامبر خود که فرمود کسی که فریاد کمک خواهی مسلمانی را بشنود و او را یاری نکند، مسلمان نیست، پاسخ مثبت خواهند داد؟

رسالت:خطر سرگرم شدن به منازعات سیاسی

«خطر سرگرم شدن به منازعات سیاسی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛بیانات مهم رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر کارگزاران نظام با ایشان علاوه بر اهمیت همیشگی از یک صبغه پاتولوژیک و آسیب شناسانه نیز برخوردار بود. معظم له ضمن تاکید بر نقاط قوت و مثبت نظام برخی از کاستی ها و به تعبیری نقاط ضعف موجود در نظام اسلامی را نیز خاطرنشان کردند و فرمودند: "نقاط مثبت ظرفیتها را به ما نشان خواهد داد که ما چه ظرفیتها و چه امکاناتی در کشور داریم. آن ستون نقاط منفی اولویتها را به ما نشان خواهد داد که چه کارهایی را باید بکنیم. وقتی که این دو تا را در کنار هم گذاشتیم، این می‌تواند راه ما را روشن کند؛ بفهمیم چه کار کنیم".
در این وجیزه ما تلاش می کنیم به یکی از نقاط منفی که حضرت آیت الله خامنه ای نسبت به آن خطاب به مسئولان هشدار دادند، بپردازیم.

سرگرم شدن به منازعات و مشاجرات سیاسی یکی از آسیب هایی است که در پاتولوژی مقام معظم رهبری  از انقلاب اسلامی در زمره نقاط منفی در مقطع کنونی قلمداد می شود.

چنانچه جریانات سیاسی و کنشگران اصلی در یک کشور دارای نقطه نظرات متفاوت در قبال سیاست ها و موضوعات مختلف باشند و روح بی اعتمادی و آشتی ناپذیری در بین گروه های سیاسی دمیده شود به آن نظام حزبی سیستم منازعه گرا  و یا ستیزآلود (conflictual) اطلاق می شود. در واقع ناسازگاری در مدیریت کلان جامعه مهمترین عامل هدر رفتن منابع مادی و معنوی در هر کشوری تلقی می شود.  آلمان عصر وایمار نمونه واضحی از این نوع نظام های حزبی است که به سرنگونی دموکراسی در این کشور انجامید.

اگر در یک نظام سیاسی وفاق حرف اول را بزند یعنی نظام حزبی که بازیگران اصلی در آن حضور دارند رضایتی و وفاق گرا (consensual) باشد و اختلافات سطحی یا در حد به رسمیت شناختن سلایق مختلف برای کشورداری باشد اما میزان پرداخت به اختلافات در محافل سیاسی و رسانه ای از دوز بالایی برخوردار باشد دیگر نمی توان به این نظام حزبی عنوان منازعه گرا اطلاق کرد. بلکه نوعی سرگرم شدن به مشاجرات و اختلافات بیهوده در فضای مجازی و یا ژورنالیستی، توصیف قابل قبولی از این نوع هندسه رقابت سیاسی است. در حقیقت سرگرم شدن به منازعات سیاسی ضرورتا به معنای نزاع مستمر سیاسی و بنیادین بین گروه ها و احزاب نیست. این اختلافات بیش از آنکه فلسفی باشد، گروهی و قبیله ای است. شوربختانه این سرگرمی کاذب امروز ملعبه دست برخی سیاسیون و رسانه ها در ایران شده است. برخی روزنامه ها هر روز 4 یا 5 تیتر منفی می زنند و به گونه ای وانمود می کنند که اوضاع کاملا سیاه و ناامید کننده است. برخی سیاسیون با ذبح قول سدید پای منافع زودگذر سیاسی جریان و قبیله شان، احتجاجات صحیح و سقیم را به گونه ای در هم می آمیزند که گویا هیچ نقطه روشنی در جریان رقیب و آینده کشور وجود ندارد  و چشم بر همه نقاط مثبت می بندند. سرگرم شدن به این منازعات و مشاجرات بی پایه تبعات زیانباری برای کشور می تواند به همراه داشته باشد که در ادامه به برخی از آنها که در این مجال و مجلا می گنجد، اشاره می شود.

دشمن تراشی و تحدید دایره خودی ها دامن زدن به منازعات سیاسی بی اساس و استنکاف از دیالوگ سازنده با رقبای سیاسی روز به روز دایره خودی ها را در نظام محدود می کند. یکی از ملزومات این دست مشاجرات سیاسی نفی دیگران با اثبات خود است. همین نفی به صورت تدریجی ضمن دشمن تراشی سبب می شود فضای سوء ظن و بی اعتمادی در جامعه رواج پیدا کند. این منازعات حد یقفی برای غیر خودی کردن عناصر نظام باقی نمی گذارد و اصولگرایی را فدای گروه گرایی می کند.این درست بر خلاف سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی رهبر معظم انقلاب است. در واقع سرگرم شدن به مجادلات سیاسی بیهوده استعداد واگرایی را در کشور افزایش می دهد موضوعی که درجه بندی و خط کشی آن بسیار مشکل است.

غفلت از مسائل اصلی کشور یکی دیگر از تبعات زیانبار سرگرم شدن به منازعات و مشاجرات سیاسی غفلت از مسائل و اولویت های اصلی کشور، منطقه و فضای بین المللی است. یکی از آسیب های سیاسی و اجتماعی مخاطره انگیز غفلت از واقعیت هایی است که بر حیات سیاسی یک جامعه موثر است. در جبهه، جنگ یک واقعیت است و غفلت از واقعیت جنگ در نوبت نبرد، مساوی است با رها کردن تنگه احد و شکستن دندان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم). خالد بن ولید ها در کمینند تا با سواران خود از تنگه احد به مسلمانان حمله کنند و از پشت، بر قلب سپاه اسلام خنجر بزنند. قرآن کریم در تبیین علت اصلی شکست مسلمین در جنگ احد می‌فرماید: «او لمّا اصابتکم مصیبة قد اصبتم مثلیها قلتم انّى هذا قل هو من عند انفسکم».( آل‌عمران: 165) یعنی اگر در جنگ هم مصیبتی به ما وارد شد بخش مهمی از آن ناشی از غفلت خود مسلمانان بود.

در جامعه امروز ایران جنگ نرم یک واقعیت غیر قابل انکار است. مشاجرات بی حاصل سیاسی در چند ماه اخیر اذهان مسئولان و تصمیم گیران اصلی در کشور را از این واقعیت مهم منحرف کرده است. بیداری اسلامی در منطقه و بحران های سیاسی و اقتصادی آمریکا و اروپا در نوع خود بی سابقه است و فرصت های بسیاری را برای تبلیغ و ترویج انقلاب اسلامی به وجود آورده است. اما متاسفانه امروز بیش از بیداری اسلامی مسئله اختلافات بی اساس در رسانه ها بخصوص روزنامه ها و سایت های خبری و تحلیلی پر رنگ است.

ناامیدی و عینک بدبینی به آینده  یکی دیگر از آسیب هایی که می تواند سرگرم شدن به مجادلات و منازعات سیاسی به همراه داشته باشد سیاه نمایی و کور کردن روحیه امید در بین مردم و بخصوص جوانان است. فضای عمومی جامعه بیشتر از هر زمان دیگر نیازمند امید بخشی به مردم و همگرایی مسئولان است. کشور در آستانه تحولات بزرگی در ساحات مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرار دارد. مدیریت عالمانه این تحولات در گرو آگاهی بخشی به جامعه و تقویت روحیه امید به آینده است. استمرار فضای ستیزآلود سیاسی و به فراموشی سپردن اصل مهم انسجام و یکدلی مسئولان کشور،  نتیجه ای به جز نا امیدی مردم و القای ناکارآمدی نظام ندارد. دشمن با دامن زدن به منازعات سیاسی درون گروهی و برون گروهی نخبگان سعی دارد دوران مدیریت اصولگرایان را دورانی پر تلاطم و ملتهب وانمود کند تا در تنور این اختلافات نان خود را بپزد. این در حالی است که در افق چشم انداز 20 ساله و با تکیه بر برنامه های 5 ساله آینده روشنی برای ایران اسلامی ترسیم شده است و همگان باید دست به دست هم بدهند و با تلاش مضاعف زمینه نیل به اهداف چشم انداز را هموار سازند.

ایران:رابطه!

رابطه!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ایران به قلم علی‌اکبر جوانفکر است که در آن می‌خوانید؛انسان در معرض سه نوع ارتباط قرار دارد که مهمترین آن، نوع ارتباط انسان با خود است و اگر این رابطه به شکل صحیح و درستی برقرار شود، رابطه انسان با خدا و دیگران نیز از آن تأثیر می‌پذیرد و اصلاح می‌شود.

در موضوع رابطه انسان با خود وقوع یکی از دو اتفاق زیر حتمی است. اول آنکه انسان به ارزش‌ها، توانمندی‌ها و ظرفیت‌های خود واقف شده باشد که اگر چنین شود، به سرعت و سهولت به خودباوری می‌رسیم و به خودمان احترام می‌گذاریم، با واقعیت‌ها مواجه می‌شویم و از آنها فرار نمی‌کنیم، با خودمان نوعی هماهنگی برقرار می‌کنیم، با خودمان دوست می‌شویم و خودمان را دوست خواهیم داشت، برنفس خویش مسلط می‌شویم و با خودمان صادق خواهیم بود، در عین حال از ملامت و سرزنش خود نیز ابایی نداریم و کمال‌جویی را به عنوان مسیر زندگی خویش انتخاب می‌کنیم.

اتفاق دوم نیز جهالت به ارزش‌ها و توانایی‌های خود است که اینگونه افراد، به تحقیر شخصیت خود می‌پردازند، از خودشان متنفر می‌شوند و با فرار از خود به مواد مخدر یا خودکشی روی می‌آورند، به خود فراموشی مبتلا می‌شوند که در این صورت تحریکات بیرونی نیز آنها را بشدت آسیب پذیر می‌کند. چنین افرادی خطاهای خود را نمی‌پذیرند و با مغالطه سعی در توجیه اشتباهات خویش دارند. با این مقدمه می‌توان گفت که چارچوب ارتباط انسان با خدا و سپس ارتباط سازنده وسودمند او با دیگران، بر مبنای نوع رابطه‌ای تنظیم می‌شود که او با خودش دارد. اگر انسان رابطه با خودش را بر مبنای وقوف به ظرفیت‌ها و ارزش‌های وجودی خویش سامان داده باشد، چارچوب روابط او با خدا، در قالب مفاهیمی مانند بندگی، توبه، تضرع، اخلاص، حسن ظن، شکر و یقین تنظیم خواهد شد و عاقبت به خیری و رستگاری نیز نتیجه آن خواهد بود اما اگر انسان به ظرفیت‌ها و ارزش‌های وجودی خویش جهالت بورزد، به مصائب و آسیب‌های آن نیز دچار خواهد شد و براین اساس رابطه‌اش با خدا برپایه مفاهیمی مانند کفر، انکار، تکبر، سوء ظن و تردید شکل خواهد گرفت که این نیز، فرجام بدی را نصیب انسان می‌کند. انسان در ارتباط با دیگران نیز ممکن است دو رویکرد متفاوت را بر مبنای رابطه با خودش در پیش بگیرد.

انسانی که با شناخت ارزش‌های وجودی خویش، به خودباوری رسیده و بر نفس خویش تسلط پیدا کرده است، در مناسباتش با دیگران از خود نرمی و همراهی نشان می‌دهد، خطاهای دیگران را به راحتی می‌بخشد، برای دوستی با دیگران ارزش قائل است، روحیه خدمت به همنوعان را در خود تقویت کرده است، امانت دار است و برای رفع مشکلات دیگران به همکاری و ابراز همدلی با آنان می‌پردازد، دست نیازمندان و مستمندان را می‌گیرد، مسئولیت پذیر است و خود را نسبت به محیط پیرامونی‌اش وظیفه‌مند می‌داند.

در همین حال انسانی که نتوانسته است رابطه با خودش را اصلاح کند، در مناسباتش با دیگران تندی و تندخویی بروز می‌دهد، زورگویی می‌کند، دشمنی می‌ورزد، از بدرفتاری با دیگران و شکنجه روحی و جسمی آنان احساس خشنودی می‌کند، خیانت می‌ورزد و حس تنفر نسبت به دیگران در وجودش ریشه دار شده است. نتیجه آنکه، ماه مبارک رمضان بهترین فرصت برای خودسازی است. بیش از هر چیز به خود بیندیشیم، ظرفیت‌های وجودی خویش را بهتر بشناسیم. خود را باور کنیم، با خودمان آشتی کنیم و خودمان را دوست داشته باشیم.

انسانی که خودش را دوست دارد، از ورود به وادی هلاکت و نابودی پرهیز می‌کند، خودش را در معرض ارتکاب گناه قرار نمی‌دهد، به نیرنگ و دروغ و ریا متوسل نمی‌شود. برای خودش ارزش قائل است و خودش را جز به خدا به کس دیگر نمی‌فروشد یعنی فقط با خدا معامله می‌کند و بس.

حمایت:ناآرامی‌های اخیر در اروپا و مدل یابی بررسی حقوقی

«ناآرامی‌های اخیر در اروپا و مدل یابی بررسی حقوقی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت است که در آن می‌خوانید؛بتازگی در اروپا چندین ناآرامی بروز یافته که یک طرف آن گروه‌های مردمی و طرف دیگر آن مراجع رسمی حکومتی قرار داشته‌اند. پس از یونان و اسپانیا آنچه در انگلیس بوقوع پیوست و هنوز در برخی مناطق جریان دارد ابعادگسترده‌تری داشت و واکنش مقامات رسمی این کشور نیز بمراتب شدیدتر و قهرآمیزتر بود چنانچه نام پنجمین فردکشته شده در ناآرامی‌ها را نیز اواخر هفته گذشته رسانه‌های انگلیس اعلام کردند.

 در ناآرامی های انگلیس به سرعت اعتراضات از لندن به چند شهر دیگر کشیده شد و در روند اعتراضات تخریب‌ها و غارت‌هایی نیز نسبت به اموال عمومی و اماکن خصوصی انجام پذیرفت همانگونه که نیروهای پلیس و امنیتی انگلیس نیز در برخورد و مواجهه با معترضین انواع خشونت‌ها را به کار گرفتند. تعداد دستگیر شدگان در حدی بود که اواخر هفته گذشته رسانه‌ها اعلام کردند بازداشتگاه‌های پلیس دیگر جا ندارد. هم چنین اعلام شد که پس از بررسی دوربین‌های مدار بسته پلیس به خانه‌های بسیاری از شهروندان یورش برده شده و به این نحو نیز تعداد زیادی را دستگیر
کرده اند. در پی این ناآرامی‌ها نخست‌وزیر انگلیس ، پارلمان این کشور و بسیاری از دیگر نهادها و مقامات رسمی تعطیلات تابستانی خود را تعطیل کرده و به جلسات اضطراری روی آوردند.

این ناآرامی‌ها حتی باعث شد که مسابقات فوتبال باشگاهی و ملی این کشور به تعویق افتد. مجموعه این رویدادها از ابعاد مختلف قابل تحلیل و بررسی است. در این نوشتار به چند نکته حقوقی و پرسشهای طرح شده در این زمینه اشاره می‌شود با این هدف که برای مطالعات عمیق مورد نیاز نوعی مدل بررسی ارایه شود. امید است استادان و اهل فن در آینده تولیدات فکری شایسته‌ای در این مقوله ارایه نمایند. در ادبیات حقوقی در سطح بین‌المللی امروزه گفته می‌شود که حقوق انسان ‌ها همه ابعاد حیات آدمی را در بر می‌گیرد، بدین معنا که نمی‌توان بین حقوق انسانی در عرصه امور اقتصادی و اجتماعی با عرصه فرهنگی یا سیاسی و مدنی تفاوت قایل شد بلکه لازم است حقوق انسانی در همه این عرصه ها با هم و برای همه افراد و در همه جا رعایت شود.

از جمله حق‌های انسانی حق آزادی بیان، حق آزادی تجمعات مسالمت‌آمیز، حق آزادی ایجاد تشکل‌های مدنی، حق آزادی اطلاعات، حق بهره‌مندی از حمایت قانونی در مقابل بازداشت خودسرانه، شکنجه، محاکمه ناعادلانه، دخالت در حریم خصوصی و سایر موارد ممنوعه است. عمده این حق‌ها در ساحت سیاسی و مدنی مطرح می‌شوند چنانچه حق به اشتغال، حق به ازدواج، حق به تأمین اجتماعی، حق برخورداری از غذا و آب و پوشاک و سلامت در ساحت‌های اقتصادی اجتماعی و فرهنگی مطرح می‌شوند و دولت‌ها موظفند نسبت به تامین این حق‌ها اقدام لازم معمول دارند. اولین پرسش قابل بررسی در خصوص ناآرامی‌های اخیر انگلیس و برخی کشورهای اروپایی این است که عدم رعایت کدام حق‌ها باعث فوران مطالبات اعتراضی و تعرضی مردم شده‌است؟

چگونه در یک کشور به ظاهر پیشرفته صنعتی این همه مطالبات بر زمین مانده وتبعیض وبی عدالتی وجود داشته که به ناگهان سر باز کرده است و به شکل غیر قابل کنترل نمود عینی یافته است؟ سازوکارهای رسمی که متولی تامین حقوق شهروندان در عرصه‌های مختلف بوده‌اند چه کارایی داشته‌اند که رجوع مجدد مردم به آنها مطلوب همگانی نبوده و مردم یا طیف هایی از مردم ترجیح داده‌اند که بجای رجوع به سازوکارهای قانونی از طریق اعتراض عمومی در خیابان‌ها و احیاناً رفتارهای تعرضی به مقصود خود نایل آیند؟

2- در موازین حقوقی بین‌المللی مقرر شده که پس از بروز اعتراض عمومی مردمی دهها قاعده را حکومتهای ذیربط باید رعایت کنند به عنوان مثال کاربرد زور محدودیت دارد، دستگیری‌ها با رعایت موازین حقوقی باید انجام شود، بازداشتگاهها باید استاندارد باشند، شکنجه و رفتار سوء با دستگیر شدگان به هر عنوان ممنوع است، آزادی اجتماعات مسالمت‌آمیز مردمی را نمی توان نفی کرد، شرایط اضطراری را نمی‌توان بدون رعایت موازین مختلف حقوقی برقرار کرد،برخی از حق ها وآزادی ها حتی در شرایط اضطراری قابل تعلیق نیستند و ...

در وقایع اخیر انگلیس باید بررسی شود که یک دولت مدعی دموکراسی و توسعه یافتگی تا چه اندازه توانست قواعد مزبور را رعایت کند؟ آیا کاربرد زور با رعایت موازین حقوقی بین المللی بود؟ آیا دستگیر شدگان مورد کتک و سوء رفتار قرار نگرفتند؟ آیا مقامات انگلیس مردم معترض را در چارچوب انسان‌های دارای حقوق دیدند یا ارازل و اوباشی که هیچ مراعات انسانی در مورد آنها روا دانسته نشد ؟

3- در موازین حقوقی بین‌المللی مقرر شده که اگر در جریان ناآرامی ها خسارتی متوجه مردم شد پس از کنترل ناآرامی‌ها باید جبران شود هم‌چنین نهادهای مسئول نظارتی و قضایی باید با هرگونه تخلف از ناحیه مراجع مسئول از جمله پلیس، زندانبانان و دیگر نیروهای برخورد کننده با مردم مقابله کنند و زمینه اجرای عدالت را در مورد متخلفین در حاکمیت فراهم آورند. در سوژه مورد بحث باید بررسی نمود که چنین آمادگی هایی برای رعایت موازین حقوقی وجود دارد و یا خیر؟

4- در موازین حقوقی بین‌المللی مقرر شده که اگر دولتی در مظان عدم رعایت حقوق بشر قرار گرفت برای تضمین اطمینان رعایت حقوق انسانی شایسته است که سازوکارهای بین‌المللی حقوق بشر این امکان را پیدا کنند که بررسی های مستقل و بیطرفانه‌ای بعمل آورند بر این اساس طبیعی است که به عنوان مثال در مورد تحولات انگلیس انتظار می‌رود که گزارشگران مختلف حقوق بشر سازمان ملل و هم‌چنین نهادهای نظارتی حقوق بشر خود منطقه اروپا وارد عمل شوند و گزارش‌های بررسی همه جانبه و مستقل خود را در اختیار جامعه جهانی قرار دهند.

حال این پرسش مطرح است که آیا تا بحال این گونه سازوکارهای فراملی به بررسی وضعیت پرداخته‌اند یا خیر و آیا آمادگی از سوی مقامات کشور ذیربط برای میزبانی سازوکارهای مزبور وجود دارد یا خیر و آیا سازوکارهای بین‌المللی در این زمینه گامی برداشته‌اند یا خیر؟

سخن آخر
تحولات اخیر انگلیس برای حقوقدانان سراسر جهان به خصوص عدالت خواهان نکات قابل تامل زیادی دربر دارد.
بررسی حداقل هر یک ازجنبه‌های یاد شده فوق ما را با واقعیات زیادی آشنا خواهد کرد.اجمال پاسخی که در حال حاضر بر آن می توان انگشت نهاد این است که هم در مرحله ریشه های شکل گیری این اعتراضات نقضهای متعدد ومستند وبی عدالتی های مختلف را می توان احصا کرد که همین ها باعث شعله ور شدن جامعه انگلیس شد و هم در مرحله فعلیت واستمرار اعتراضات وناآرامی ها انواع حق ها از سوی حاکمیت نقض شدند ونشان داده شد که دولت های مدعی دموکراسی وحقوق بشر سوای جنایاتی که در سطح فراملی برای حفظ منافع خود مرتکب می شوند ، در سطح داخلی کشورهایشان نیز اگر داغ ودرفش بدست گیرند زنگی تر از هر مستی عمل می کنند وهمه جلوه های شیک و با ناز وافاده شبیه عروسی قرون وسطایی که کاخ سلطنتی انگلیس چندی قبل برگزار کرد و با ابزارهای رسانه ای خود آن را به عنوان نماد عشق دوستی ومحبت ورزی انگلیسی ها به جهانیان فروخت ،همه وهمه فراموش می شوند.

در خصوص جبران خسارت و برخورد با مقامات متخلف نیز هنوز اقدام که هیچ بلکه هیچ اظهار نظری مثبت نیز از مسولان این کشور دیده نشده است ودر نهایت در خصوص میزبانی سازوکارهای بین المللی حمایت از حقوق بشر اگر چه برخی از مسئولین انگلیسی در روزهای اخیراعلام آمادگی کردند که گزارشگران حقوق بشر جهت بررسی موضوع به انگلیس سفر کنند ولی اینکه این تعافات تا چه اندازه شکل عملی و عینی پیدا کند معلوم نیست. تحولات اخیر انگلیس و برخی کشورهای اروپایی دیگر ،عدالت‌خواهان جهان را با واقعیاتی آشنا می‌سازد که اغلب در پرده غبار ناشی از تبلیغات لوکس وسازمان یافته رسانه های غربی و حامیان آنها در سراسر جهان از دید همگان دور نگاه داشته می شوند. امید آنکه این واقعیات را عموم ملتها خصوصا ملتهای بپا خواسته در مقابل ظلم واستبداد بین المللی بدرستی بشناسند و همه ما برای تحقق عدالت در سراسر جهان بیش از پیش بکوشیم.

وطن امروز:فوتبال حرفه‌ای، تماشاگر حرفه‌ای

«فوتبال حرفه‌ای، تماشاگر حرفه‌ای»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی وطن امروز به قلم محسن جندقی است که در آن می‌خوانید؛پرسپولیس حمله می‌کند و هر چه می‌زند به در بسته می‌خورد. هواداران برای دیدن نخستین گل تیم خود در فصل جدید بی‌تابی می‌کنند و انگار همین یک بازی مانده و بس. پرسپولیسی‌ها قرار است 34 بازی در لیگ انجام دهند و حالا 50 دقیقه از نخستین بازی آنها می‌گذرد.

ناگهان ملوان در یک ضدحمله به گل می‌رسد تا هواداران سرخ پرسپولیس رنگ عوض کرده و شعار سیاه علیه تیم خود و حمایت از سرمربی سابق را سر دهند. پرسپولیس فقط 50 دقیقه در لیگ بازی کرده و قرار است3010 دقیقه دیگر بازی کند اما هواداران طاقت ندارند و علیه تیم خود شعار می‌دهند. اگر به جای 60 هزار پرسپولیسی، 60 هزار هوادار استقلالی به ورزشگاه می‌آمدند و ملوان را تشویق می‌کردند بازیکنان پرسپولیس باانگیزه‌تر بازی می‌کردند.

بازیکنان سرخ، با این شعارها سرخ شدند اما با ضربه ناگهانی حسین بادامکی‌ جانی دوباره گرفتند و هواداران را شرمنده کردند. تماشاگران پرسپولیسی که در ثانیه‌هایی پیش علی دایی را تشویق می‌کردند، به تعبیر گزارشگر تلویزیونی بازی، «بارباپاپاوار» عوض شدند و فریاد حمید استیلی سر دادند! هواداران پرسپولیس چوب این بی‌تدبیری را در بازی سوم سرخ‌ها خوردند و بازیکنان که بی‌انگیزگی در چهره آنها فریاد می‌زد در ورزشگاه آزادی از تیم نه‌چندان مطرح شهرداری تبریز شکست را پذیرفتند.

هواداران پرسپولیس در این بازی هم بی‌ادبی را به اوج خود رساندند و مدیرعامل، سرمربی و بازیکنان را از الطاف سخیف خود بی‌نصیب نگذاشتند! گویا هواداران پرسپولیس می‌خواهند در دنیا بی‌نظیر باشند چرا که نظیر رفتار نامهربان تماشاگران سرخ در هیچ جای دنیا دیده نشده و نمی‌شود. هواداران 17 تیم دیگر لیگ برتر ایران نیز، چنین رفتاری با بازیکنان محبوب خود نمی‌کنند و اگر اعتراضی هم داشته باشند در هفته‌های پایانی ابراز می‌کنند. پرسپولیس در فصل نقل و انتقالات یکی از بدترین تیم‌ها بود و نتوانست بازیکنان موثر چندانی جذب کند.

حمید استیلی هم در حالی در راس کادر فنی تیم قرار گرفت که سریال قهر دایی و انتخاب مجدد او و قهر دوباره‌اش کشدار شده بود. در نهایت پرسپولیس وقتی تمرینات را آغاز کرد که بیشتر تیم‌ها دوران بدنسازی را هم تمام کرده بودند. در چنین شرایطی پرسپولیس لیگ را آغاز کرد و ضعف آن قابل پیش‌بینی بود. فرض کنید پرسپولیس ضعیف‌ترین تیم لیگ است و از بدترین کادر فنی ممکن هم برخوردار است، آیا در لیگی که قرار است حرفه‌ای باشد رفتار این هواداران، حرفه‌ای بود؟ در دیدار مس کرمان و استقلال، کرمانی‌ها با 2 گل عقب افتادند اما هواداران کرمانی، نفس استقلالی‌ها را بریدند و انگیزه‌ای مضاعف به بازیکنان خود دادند و بازیکنان آبی تهرانی تا آخرین ثانیه‌های بازی تحت فشار هواداران حریف بودند. کرمانی‌ها پس از بازی هم حرفه‌ای عمل کردند و «حیا کن، رها کن»‌ها را برای هفته‌های پایانی گذاشتند!

 شکی نیست که هواداران پرسپولیس حیا را فراموش کرده‌اند و به جای اینکه باری از دوش تیم خود بردارند، خود به مشکلی تبدیل شده‌اند و این یعنی بهترین فرصت برای حریفان پرسپولیس. هواداران سرخ باید مانند بازیکنان و مسؤولان پرسپولیس به خود آیند تا سیاهی این روزهای تیم در نهایت به زغال تماشاگران نماند.

آفرینش:بازی ترکیه در سوریه

«بازی ترکیه در سوریه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛اگر نگاهی به پیشینه روابط ترکیه و سوریه در چند دهه ی اخیر داشته باشیم در می یابیم که این دو کشور همسایه همواره مشکلاتی همچون اختلاف سرزمینی ،حمایت سوریه از پ ک ک و.. داشته و حتی روابط دو کشور در گذشته تا آستانه در گیری نیز کشیده شده است اما این روابط در هزاره سوم و با روی کارآمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه و استراتژی صفر کردن مشکلات با همسایگان وضعیت خوبی به خود گرفت و دو کشور روابط پردامنه و چند بعدی را آغاز کردند .

در این بین در آغاز تحولات داخلی در آنکارا چندان رویکری منفی از خود درمورد تحولات سوریه نشان نمی داد اما به تدریج رفتار سیاسیت خارجی ترکیه در قبال سوریه دگرگون شد و ترک ها بیش از هر امری در پی منافع خود و همچنین اتحاد بیشتر با غرب در قبال سوریه افتادند.

امری که با اظهارات تهدیدآمیز و مداخله جویانه اردوغان نخست وزیر ترکیه‌، حمایت از مخالفان نظام علوی در سوریه، تشکیل کنفرانسهای مخالفان اخوانی و ...در کشور ، مذاکره مداوم با مقامات اروپایی و غربی بر ضد دمشق و تهدیدات مداوم پررنگ تر شده است و اکنون باید گفت ترکیه در جستجوی نقشی اساسی و بنیادین در سوریه چه با وجود بشار اسد و چه بودن اسد است . در این بین اگر از نگاهی واقع بینانه به رفتار سیاست خارجی ترکیه نگریسته شود باید گفت که:

نخست آنکه در واقع نگرانی های ترکیه از سوریه در سالهای اخیر نیز همچنان ادامه داشته است در این بین ترکیه بی شک خواهان سوریه ای ضعیف و همچنین پیرو سیاست خارجی خود است. در این بین ترکیه مایل نیست سوریه بار دیگر بتواند در آینده از اهرم کردها بر علیه ترکیه استفاده کند .

گذشته از این نیز یک سوریه ضعیف از پیگیری ادعاهای ارضی در آینده بر علیه ترکیه کنار خواهد نشست. علاوه بر این نیز حزب عدالت و توسعه اردوغان که خود شاخه ای از جنبش اخوان المسلمین و سنی مذهب است بی میل نیست نظامی اخوانی همچون ترکیه در سوریه برقرار باشد . در این بین از آنجا که اکنون اهرم های اصلی قدرت در سوریه در دست علوی ها است مخالفان اخوانی ها بشار اسد مورد حمایت کامل ترکیه قرار گرفته اند.

دوم آنکه در ماه های اخیر ترکیه عملا در جبهه غرب برای افزایش فشار همه جانبه اقتصادی سیاسی و نظامی قرار گرفته است در این بین هر چند در ایران برخی انتظار داشتند که ترکیه عملا در جبهه اصلی مخالفان اسد قرار نگیرد اما بازی سیاست خارجی ترکیه در جستجوی منافع ملی و همچنین پیوند اسلام گرایان ترکیه با اروپا و امریکا وضعیت را به گونه ای پیش برده است که از یک سو ما شاهد اظهارات تند مقامات ترکیه ای هستیم و از سویی نیز می توان احتمالاتی همچون مداخله نظامی در سوریه، تحریم های سنگین علیه دمشق و برنامه ریزی مفصلتر تر برای سقوط دولت بشار اسد را متصور شد .

سوم آنکه آنچه مشخص است ترکیه اکنون با توجه به دو عامل اساسی یعنی همراستا و هماهنگ شدن با سیاست خارجی امریکا و اروپا در سوریه و همچنین منافع ملی چند بعدی اقتصادی سیاسی و امنیتی خود خواهان تغییری اساسی در سوریه است تغییری که در واقع از یک بعد تغییر بنیادین نظام از علوی ها به اهل سنت را پیگیری میکند و از سویی نیز در صورت برآورده شدن خواسته ای غرب و آنکارا حفظ سیستم ضعیف شده بشار اسد همراه با اصلاحات گسترده را مورد نظر دارد .

مردم سالاری:انحصارطلبان و صندوق آرای متعلق به مردم ایران

«انحصارطلبان و صندوق آرای متعلق به مردم ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می‌خوانید؛انسان با همه کرامتی که دارد، موجود فراموش کاری است و خیلی زود مبانی حدود و حقوق خود را از یاد می برد ! از منظر تذکر دو اصل از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به سمع و نظر خوانندگان عزیز می رسد.

اصل نهم: در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است... و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی های مشروع را هر چند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.

اصل نوزدهم : مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. این روزها، خبرهای تاسف بار و حیرت انگیزی به گوش می رسد.

آن هم از کسانی که با رای همین ملت بر کرسی ریاست و نمایندگی نشسته اند و وظیفه دارند به استناد قانون اساسی که فصل الخطاب و حاصل خون شهیدان و مورد تایید قاطبه ملت مسلمان ایران است جهت پیشبرد امور و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و قوانینی در شان نظام و مردم وضع و به تصویب برسانند و بر اجرای درست این مصوبات نظارت کنند.

متاسفانه هر روز و هر ساعت جمعی از این عزیزان، ملبس به هیئت فراقانونی گرد هم می آیند و با تدوین مرام نامه ای «خوددرآوردی» خویش برای قاطبه ملت شریف ایران حکم کلی صادر می کنند که اسلام همان است که در تفسیر ما می آید و راه صحیح قانونی هم همان است که ما استنباط کرده ایم. پس باید همه اصول را از ما بیاموزند و به راهی که نشان می دهیم بروند وگرنه تکفیرشان جایز و جاری کردن حدود شرعی بر آنان رواست ! این عزیزان چنان در جزمیت خود گرفتارند که هیچ نظریه ای را برنمی تابند و از پس عینک خودشیفتگی، حتی یاران خدوم و صدیق و استوانه های نظام را هم در شمایل برگشته از اصول انقلاب و گم کرده راه می پندارند و بر ایمانشان متر می گذارند و برای مسلمانی آنان تعیین سطح می کنند.

عقلای نظام بهتر از هر کس می دانند چنانچه این نظریه ی انحصارطلبی از هر حزب و گروهی که باشد، فرصت یابد طومار انقلاب را درمی نوردد و خسران و خطر بزرگی برای کیان نظام و ملیت و کشور خواهد بود! و دیگر نشانی از «ید واحده» و «وحدتی» که مورد نظر بزرگان انقلاب بوده و هست نخواهد ماند. باید پرسید که انحصار طلبان به استناد کدام اصل و ماده قانونی به خود حق می دهند که پیوسته خط و نشان بکشند و برای رای دادن مردم تعیین تکلیف کنند.

مگر صندوق آرا» ، ملک طلق آنان است و مردم را بر رای و سرنوشتشان حقی نیست؟ که یکی عنوان کند رای آنها را نمی خواهیم و دیگری به صراحت بیان دارد که چنانچه فلان گروه بخواهند رای بدهند باید فلا ن کار و بهمان اقدام را انجام دهند. اگر ایران متعلق به همه ایرانیان است پس کسی جز به حکم قانون، حق چنین امر و نهی را نخواهد داشت این که حسن رای بدهد حسین رای ندهد ! اگر چنین تفکری از فرد به جمع تسری یابد فاجعه خواهد بود.

شاید در باور ما نگنجد ولی باید اذعان کرد که بخشی از ناهنجاری های رفتاری جوانان ما بازتاب ناهنجاری های گفتاری برخی از بزرگوارانی است که حقی را برای دیگران منظور نمی کنند. جوانان به تناسب موقعیت سنی خود سخت آرمان گرا هستند و دوست دارند و و حق آنان نیز هست که در سرنوشت خود سهیم و دخیل باشند و بزرگترها ، شخصیت و حقوقشان را به رسمیت بشناسند و توانمندی های آنان را باور کنند. مگر نمی خواهیم که شور و نشاط و نیروی تازه نفس جوانان از حدود و ثغور کشور دفاع کند و عظمت فردای ایران را تضمین کند؟ وقتی که گروهی صندوق آرا را وابسته به طیف و رواق منزل خود می دانند مردم از مراکز رای گیری پرهیز می کنند و این به صلاح کشوری که در عرصه کنونی، دشمنانش، خیلی نزدیک به کمین نشسته اند، نخواهد بود.

تهران امروز:جریان انحرافی و «خاتون» ضداسلامی

«جریان انحرافی و «خاتون» ضداسلامی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم حسام‌الدین کاوه است که در آن می‌خوانید؛روزنامه دولتی ایران با انتشار ویژه‌نامه‌ای موهن با عنوان «خاتون» نه‌تنها یک گام هم در راه تبلیغ و ترویج عفاف و حجاب برنداشته است که برعکس در هر صفحه‌اش، صدها گام زنان عفیف و محجبه مسلمان و ایرانی را تحقیر کرده و آنان را با رقاصه‌های فرنگی دوران ناصرالدین‌شاه مقایسه کرده است. در اینکه جریان موسوم به جریان انحرافی تنها در پوشش و تلبیس به دین می‌پردازند و مفاهیم دینی از منظر آنان مفاهیمی هستند که می‌توان عنداللزوم از آن‌ها استفاده ابزاری کرد، تردیدی نیست. نمونه آن انتشار ویژه‌نامه 258 صفحه‌ای و رایگان «خاتون» است و گویا قرار بر این گذاشته شده تا خاتون‌های 2 و 3 و ... نیز تا زمان انتخابات انتشار یابند.

در این میان تذکر چند نکته ضروری به نظر می‌رسد:

1ـ مسامحه و تساهل‌پیشگی در برابر جریان انحرافی، نتیجه‌ای جز این نداشته و ندارد که اصول و مبانی متقن دینی را به بازی بگیرند و حجاب و چادر را نتیجه سفر ناصرالدین‌شاه به فرنگ و دیدن رقاصه‌های فرنگی می‌دانند. این افراد گویا آیات مربوط به حجاب را در قرآن نخوانده‌اند که در آن از حجاب با عنوان «جلباب» یاد شده و اغلب لغت‌دانان جلباب را پوششی همچون چادر معرفی کرده‌اند (همانند چادر زنان عرب). سکوت و مسامحه در برابر هنجارشکنی‌ها و عبور از خطوط قرمز اسلام و انقلاب امروزه موجب شده است تا جریان انحرافی بی‌دینی را در قالب دین و بی‌ایمانی را در قالب ایمان معرفی کرده و سوار بر اسب قدرت شوند.

در صفحه 71 ویژه‌نامه خاتون سوتیتری هست که عینا درج می‌شود: «گاهی در میان مدافعان یک شخصیت کاملا دینی و مذهبی مانند آقای احمدی‌نژاد یا سید حسن نصرالله، بی‌حجاب‌هایی دیده می‌شوند که سیار آتشی‌تر و انقلابی‌تر از مدافعان مذهبی ظاهر می‌شوند. بی‌حجابی پدیده‌ای است مدرن که تنها در دنیای مدرن قابل فهم است.»

اگر بی‌حجابی پدیده‌ای مدرن است، پس زنان محجبه‌ای که با پوشش خود در همین دنیای مدرن به دفاع از ارزش‌های اسلامی و فرهنگی خویش می‌پردازند چه هستند؟ لابد به زعم نویسنده آن مطلب، ضد مدرن هستند؟! شگفتا در «خاتون یک» بی حجابی پدیده‌ای مدرن توصیف می‌شود و دنیای کنونی هم که مدرن است و نتیجه‌ای که به خواننده القا می‌شود، مغایرت حجاب با دنیای مدرن است.

این نتیجه عدم برخورد جدی با متفکران و ایده‌پردازان جریان انحرافی است.

2 - اهداف انحرافی جریان انحرافی بر کسانی که بصیرت دارند و ظرایف و طرائف عشوه‌های سیاسی این جریان را به دقت می‌شناسند، روشن و واضح است. این اهداف عبارتند از:

1-2 - دور کردن مردم به ویژه طبقه متوسط و طبقه محروم از روحانیت و قطع ارتباط مردم و روحانیان.

2-2 - تسلط فکری و ذهنی بر افکار عمومی و جهت دادن آن به سوی مقاصد از پیش تعیین شده یعنی سکولاریسم و لائیسم.

3-2 - حذف اصل مترقی ولایت فقیه وجانشین ساختن مشتی خرافات به نام دین و مذهب.

4-2 - تغییر ساختار قدرت نه از طریق راه‌های خشن و سخت‌افزاری بلکه از طریق جنگ نرم و تولیدات نرم‌افزاری.

5-2 - ارتباط با کانون‌های قدرت خارج از کشور و تقدس‌زدایی از نهادهای مقدسی که دستاوردهای انقلاب اسلامی هستند.

3 - اما از دیدگاه‌ جامعه‌شناسی سیاسی

به نظر می‌رسد آنچه که امروزه «جریان انحرافی» توصیف می‌شود، با تمام توان و نیروی خود وارد میدان شده‌اند تا از قطار قدرت جا نمانند.

گروه‌های هدف این جریان به‌طور عمده بخش خاصی از طبقه متوسط جامعه انتخاب شده‌اند، بخشی که به دلایل بسیاری که جای طرح آنها در این مختصر نیست، دارای سلایق و علایق مخصوص به خود هستند. در تازه‌ترین ابتکار جریان یاد شده، چادر مشکی را که قرن‌هاست پوشش زنان ایرانی بوده و هست، تحفه ناصرالدین شاه قاجار از فرنگ توصیف کرده و آن را مکروه و متکبرانه دانسته است، در حالی که آن تحفه، شلیته بوده نه چادر!

رویکرد روزنامه دولتی ایران به حجاب و پوشش برتر (چادر) ممکن است در میان بخش اندکی از لایه‌های متوسط جامعه ایرانی مخاطبان و علاقه‌مندانی بیابد اما به دلیل حاکمیت روح اسلام‌خواهی و پرهیز از برهنه‌گرایی که نزد زنان ایرانی دیده می‌شود، در مجموع چندان موفق وموثر نخواهد بود. نمی‌توان با فریب و دروغ و تحریف و تاریخ‌سازی‌ توسط افراد غیر مطلع «چادر»‌ و حجاب را مخدوش کرد.

مگر در حال حاضر زنان ایرانی در انتخاب نوع پوشش خود مخیر و مختار نیستند؟ البته که پوشش باید مطابق موازین اسلامی باشد اما هیچ‌کس «چادر» را اجباری نکرده است و کافی است نگاهی دقیق به جامعه زنان ایرانی بیفکنیم تا دریابیم که چند درصد آنان «چادر» را انتخاب کرده‌اند، آن هم به عنوان پوشش و حجاب برتر. در ویژه‌نامه«خاتون» به بهانه عفاف و حجاب، هم عفاف و هم حجاب زیر رگبار تردیدافکنی‌ها و شبهه‌های ریز و درشت قرار گرفته‌اند. چرا؟ اینگونه به نظر می‌رسد که جریان انحرافی با عزل نظر از رای‌دهندگان حزب‌اللهی و وفادار به ولایت، رو به اقلیتی خاموش و منفعل آورده تا بلکه بتواند آنان را در برابر حرکت وحدت‌طلبانه اصولگرایان به خط کند.

اکنون معلوم می‌شود که وقتی فلان مقام مسئول در کنار آن خانم هنرپیشه می‌نشیند و اجازه می‌دهد که عکسش هم منتشر شود چرا و به چه دلیل اجازه چنین صحنه‌آرایی‌هایی را داده است. جریان انحرافی اگر به «چادر» به عنوان پوشش منتخب زنان عفیف ایرانی باور ندارد، به او هیچ حرجی نیست، اما بداند که با طعنه‌زدن و بدگویی از حجاب برتر، رای نمی‌آورد. و پایان سخن اینکه تولید چنین ویژه‌نامه‌ای و اساسا اجرای پروژه‌های ضددینی یا ضدمذهبی توسط عناصر جریان انحرافی با هدف ایجاد واکنش در میان مراجع و علما و مومنان صورت می‌گیرد تا بتوانند چهره‌ای به رغم خود «متفاوت» از خویشتن به نمایش بگذارند.

ابتکار:برخورد ریاکارانه با مفهوم حزب

«برخورد ریاکارانه با مفهوم حزب» عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می‌خوانید؛پس از سپری‌شدن دوران حکومت‌های ملوک‌الطوایفی و تشکیل دولت مدرن، هیچ‌کس نمی‌تواند منکر رابطه «حزب» با «دولت» شود. سازوکار انتخاب دولت‌ها معمولاً بدین‌گونه است که یا حزب پیروز در انتخابات، دولت تشکیل می‌دهد یا احزابی که بیش از دیگران توجه عموم را جلب کرده‌اند، دولتی ائتلافی تشکیل می‌دهند و گاه نیز فردی غیرحزبی با حمایت احزاب مختلف و دراختیارگرفتن امکانات آن‌ها پیروز انتخابات شده و مأمور تشکیل دولت می‌شود.

همه این موارد نشان از آن دارد که رابطه حزب و رسیدن به قدرت انکارناشدنی است. (البته رسیدن به قدرت استثنائاتی نیز دارد، مانند انقلاب و کودتا که از طریق احزاب و عملکرد قانونی آن‌ها امکان‌پذیر نیست.)

در نظام اسلامی پس از انقلاب نیز دست‌اندرکاران انقلاب و روحانیون نزدیک به رهبری نظام تازه‌تأسیس، یکی از اولین اقدامات و دغدغه‌های خود را تشکیل حزب قرار دادند. آنان به‌خوبی دریافته بودند که برای حکومت‌داری و ادامه نظامی که برایش تلاش کرده‌اند، روش حکومت‌داری مدرن و تربیت نیروی انسانی ورزیده برای این مهم لازم است. پس بی‌هیچ پرده‌پوشی و تعارفی عنوان اولین تشکل خود را پس از انقلاب «حزب» گذاشتند. آنان اگرچه در سال‌های پیش از انقلاب، تشکل‌هایی با عناوین جامعه روحانیت مبارز و انجمن‌اسلامی و... داشتند، اما پس از انقلاب و انتقال فعالیت‌های خود به زیر تابلوی یک حزب نشان دادند که به الزامات حکومت‌داری و فعالیت در یک دولت مدرن پی برده‌اند. بسیاری از نیروهای سیاسی و اجرایی کشور بدون تردید تربیت‌شده این حزب و احزاب بعدی تشکیل‌شده در نظام اسلامی هستند.

اما با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب، برخوردی ریاکارانه با مفهوم حزب آغاز شده است که در میان دو جناح اصلی کشور، اصولگرایان درصد بسیار زیادی از این موضوع را به خود اختصاص داده‌اند. به‌جز اظهارنظر برخی از چهره‌های روحانی و سیاسی این جناح که در سال‌های گذشته، در مذمت حزب سخن بسیار گفته‌ و همیشه خود و دوستان خود را خارج از دایره‌های حزبی تعریف‌ کرده‌اند، در چند روز گذشته نیز برخی از چهره‌های سیاسی این جناح دراین‌باره حجت را تمام کرده‌اند. یکی می‌گوید: «تا مراجع هستند، یخ احزاب نمی‌گیرد؛ چون مرجع تقلید یک فتوا می‌دهد و زیرآب هرچی حزب است، می‌زند. اینجا که امریکا نیست که دو حزب به جان هم بیفتند. در ایران پا گرفتن احزاب شدنی نیست.»

دیگری به نقل از بزرگان روحانی این جناح می‌گوید که هر کاری می‌کنید، فقط حزب تشکیل ندهید. این اظهارنظرها در حالی انجام می‌شود که این افراد خود عضو مجموعه‌هایی هستند که همه الزامات یک حزب را دارند. همایش برگزار می‌کنند، افرادی را برای شورای مرکزی انتخاب می‌کنند، بیانیه می‌دهند، از خبرنگاران دعوت می‌کنند و نشست‌ مطبوعاتی می‌گذارند و...؛ اما به‌جای تابلوی حزب بر سردر تشکل خود، عباراتی مانند «جامعه» و «جبهه» و... می‌نویسند. این برخورد ریاکارانه با این پدیده، یادآور داستان پادشاهی است که در شبی زمستانی از سوز سرما به کلبه دهقانی پناه می‌برد و وقتی طلب لحاف می‌کند، دهقان می‌گوید تنها پالانی در کلبه دارد و پادشاه عتاب می‌کند که «اسمش را نیاور، خودش را بیاور».

به‌نظر می‌رسد این نوع نگاه به حزب، یعنی استفاده از آن برای رسیدن به اهداف سیاسی و انکار هم‌زمان آن، به دلایلی صورت می‌گیرد که شاید دو مورد زیر از آن جمله باشد.

نپذیرفتن الزامات قانونی تشکیل یک حزب: این گروه‌های حزبی به این دلیل نام آن‌را بر زبان نمی‌آورند که الزامات و ضوابط قانونی را در پی دارد. مثلاً برای تشکیل گردهمایی‌ها و راهپیمایی‌ها و... نیاز به مجوز قانونی دارد و پایبندی به این موارد ممکن است دست‌وپاگیر باشد و گاه نیز این بزرگان شأن خود را اجل از این می‌دانند که دست به دامان مسئولان دولتی و قانون شوند و اصولاً این موضوع ‌را دستاویزی برای فرار از پاسخگویی می‌دانند و با آینده‌نگری زیرکانه‌ای(!) به دنبال «پروانه فعالیت» نمی‌روند؛ چراکه ممکن است روزی از طرف مراجع قانونی «لغو» شود.

. دوری از تصورات منفی مردم درباره احزاب: این افراد بارها در طول این سال‌ها به‌جای مذمت باندبازی و گروه‌بازی و فامیل‌بازی، از تعبیر «حزب‌بازی» استفاده کرده‌اند و از این منظر بخشی از جامعه‌‌ی خسته از این معضلات را به‌سوی خود جذب کرده‌اند و اکنون باوجود نیاز شدیدشان به حزب، از نام آن دوری می‌کنند و مانند پادشاه فوق‌الذکر آن‌را بدون اسم می‌پسندند.

به‌نظر می‌رسد این برخوردهای دوگانه از نگاه مردم دور نمی‌ماند؛ مردمی که هم از برخی احزاب رفتار نامناسب دیده‌اند و هم از تشکل‌هایی با رسم حزبی و نه اسم حزب. پس نمی‌توان هم در پناه «پالان» از سرما در امان ماند و هم نام آن‌را «لحاف زردوز» نهاد.

شرق:چرا تحریم؟

«چرا تحریم؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی شرق به قلم داوود هرمیداس‌باوند است که در آن می‌خوانید؛تغییر در وضع موجود مهم‌ترین خواست این روزهای بسیاری از مردم در کشورهای عربی است. مردم خاورمیانه این روزها از لیبی خواستار برکناری حکومت موجود هستند؛ اما در بحرین تغییر رژیم خواست اولیه مردم بود ولی به مرور این خواست به تغییرات اساسی و جدی در قانون اساسی و رفتار حکومت با شهروندان این کشور متمایل شد اما همین رفتار مسالمت‌آمیز مردم نیز با واکنش شدید و توام با خشونت حکومت بحرین، عربستان و شورای همکاری خلیج‌فارس مواجه شد. پس از مدتی مذاکراتی شکل گرفت که قرار بود راه‌حل مسالمت‌آمیزی را پیش پای طرفین بگذارد اما به علت این برخوردهای خشونت‌آمیز حکومت، به خروج مخالفان از روند مذاکرات منجر شد.

واقعیت این است که برخورد جامعه جهانی با بحرین برخوردی «گزینشی» بوده است و با برخوردی که در مورد تونس، مصر و لیبی صورت گرفت و در حال حاضر با یمن انجام می‌گیرد، کاملا متفاوت است.

آمریکا به دلیل حضور ناوگان پنجم و نیاز به عربستان به عنوان برادر بزرگ در منطقه و همکاری‌های امنیتی واکنش مناسبی به سرکوب مردم بحرین انجام نداده است. عربستان و امارات بر اساس توافقنامه امنیتی شورای همکاری خلیج‌فارس نیرو به بحرین فرستادند در حالی که نه تنها به این کشور تجاوزی صورت نگرفته بود بلکه جنبش مسالمت‌آمیز مردمی برای تغییرات اساسی در حقوق اکثریتی شکل گرفته بود که از حقوق خود محروم بودند.

در تمام این مدت شورای همکاری خلیج‌فارس در موضع‌گیری در دیگر قسمت‌های جهان عرب و... دچار تضاد بوده است. با تناقضاتی مانند میانجیگری در یمن، همسویی با قطعنامه‌های شورای امنیت در لیبی، احضار سفرا از سوریه، اما این شورا در تمام این مدت در مورد مسایل بحرین در موضع انفعالی بوده و سعی می‌کنند با موضع‌گیری‌های دیگر این انفعال را به خصوص در نزد افکار بین‌المللی خنثی یا بی‌رنگ کنند.

همچنین در این مساله غرب با عدم حمایت جدی از مردم بحرین عملا دست عربستان را برای برخورد‌ها باز گذاشته است. نزدیک شدن به زمان انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس و تغییر فضای سیاسی بحرین باعث شکل‌گیری فرآیند تحریم در میان مردم بحرین شده است؛ چرا که مخالفان به برگزاری انتخابات آزاد امید و اطمینان ندارند و به همین دلیل انتخابات را تحریم کرده‌اند.

به اعتقاد آنان تعداد نمایندگان شیعه مجلس نسبت به جمعیت‌شان متناسب نیست و اگر قرار است تغییری صورت بگیرد باید متناسب با جمعیت شیعیان باشد. در این شرایط اگر انتخاباتی صورت بگیرد و تغییرات قابل توجهی در وضعیت شهروندان شیعه که شهروند درجه دو هستند صورت نگیرد، این فرآیند نمی‌تواند قابل قبول باشد و مسلم است که روند بحران بحرین ادامه‌دار خواهد بود. در مقابل اگر به شیعیان امتیازاتی بر مبنای حقوق اکثریتی داده شود اوضاع بحرین به سوی حل مسالمت‌آمیز بحران تغییر جهت خواهد داد.

دنیای اقتصاد:جهاد اقتصادی و تصمیمات اقتصادی

«جهاد اقتصادی و تصمیمات اقتصادی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن می‌خوانید؛نامیده شدن سال 1390 به عنوان اولین سال از دهه نود به عنوان جهاد اقتصادی، می‌تواند نشانگر باب جدیدی از توجه به موضوعات اقتصادی باشد که زمینه را برای دستیابی به رشد اقتصادی بالاتر و اهداف تعیین شده در سند چشم‌انداز بیست ساله فراهم کند.

با این حال با نگاهی به عملکرد اقتصادی کشور طی ماه‌های گذشته، به نظر می‌رسد که تاکنون اقدامی جدی در این جهت صورت نگرفته است. در این یادداشت کوتاه، مروری بر مهم‌ترین رخدادهای اقتصادی کشور در چند ماه اخیر و ارتباط آنها با جهاد اقتصادی خواهیم داشت.

1- هدفمندی یارانه‌ها: مهم‌ترین رخداد اقتصادی سال 1390 را می‌توان ادامه اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها دانست. اولین سری از قبوض آب، برق، گاز و آب هدفمند شده در روزهای پایانی سال 1389 به دست خانوارها رسید که به‌رغم شوک ایجاد شده به واسطه گازبهای بالای اکثر واحدها، یارانه نقدی پرداخت شده توانست تا حدودی این شوک را پوشش دهد. همچنین افزایش قیمت سایر کالاها و به خصوص نرخ کرایه تاکسی‌ها که به صورت تصاعدی در حال افزایش است یکی دیگر از پیامدهای اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها بوده که در سال 1390 نمود پیدا کرده است.

2- عدم پرداخت یارانه تولید: پرداخت یارانه تولید یا صنعت از جمله اقداماتی بوده است که کارشناسان انتظار وقوع آن را در سال 1390 داشته‌اند که در واقع عدم پرداخت این یارانه تا کنون را می‌‍‌توان از جمله رخدادهای اقتصادی چهار ماهه اول سال 1390 دانست.

3- شوک ارزی: یکی از رخدادهای مهم سال 1390 را می‌توان شوک ارزی که از سوی بانک مرکزی اعمال شد، دانست. در اواخر بهار 1390 بانک مرکزی به یکباره اقدام به افزایش نرخ ارز کرده و نرخ ارز دولتی یک شبه در حدود 100 تومان افزایش یافت. این اقدام‌ اندکی بعد در جهت معکوس اعمال شد و بانک مرکزی نرخ ارز را به نرخ‌های قبلی باز گرداند.

4- آمار اقتصادی: یکی از مهم‌ترین رخدادهای اقتصادی سال 1390 که دارای تبعات اقتصادی بلندمدت نیز هست را می‌توان تغییرات اعمال شده در نحوه اعلام آمارهای اقتصادی دانست. پس از مناقشات ایجاد شده بین دولت و مجلس در خصوص آمار نرخ بیکاری و در ادامه تفاوت قابل توجه بین نرخ تورم بانک مرکزی و مرکز آمار برای اردیبهشت ماه، بانک مرکزی در یک اقدام غیرمنتظره از اعلام نرخ تورم منع شد. این اقدام در حالی صورت گرفت که این بانک چندین دهه است که این مسوولیت را بر عهده دارد.

مواردی که به آنها اشاره شد، در کنار سایر موارد، مهم‌ترین رویدادهای اقتصادی چهار ماهه اول سال 1390 بوده‌اند. اما سوالی که در اینجا مطرح است و این یادداشت قصد دارد به آن بپردازد، آن است که چه تناسبی بین این رخدادها و سالی که جهاد اقتصادی نام گرفته، وجود دارد. یعنی عملکرد اقتصادی چهار ماهه کشور تا چه میزان توانسته در راستای جهاد اقتصادی گام بردارد؟. واقعیت آن است که به نظر می‌رسد شرایط در چهار ماهه اول سال به گونه‌ای بوده است که می‌توان گفت اقدام مثبت چندانی در راستای جهاداقتصادی صورت نگرفته است.

هدفمندی یارانه‌ها گرچه در ابتدای امر با مدیریت دولت به خوبی اداره شده و تا حدود زیادی از شدت شوک وارده به مردم جلوگیری کرد، اما عدم ارائه گزارش دقیق از منابع آزاد شده و به خصوص مشخص نبودن منابع یارانه نقدی خانوارها، شائبه‌هایی را در خصوص موفقیت این طرح ایجاد کرده است. به‌خصوص آنکه در صورت تامین این منابع از محل بانک مرکزی، انتظار تورم بیش از پیش در سال 1390 (که نشانه‌هایی از آن ظاهر شده) و سال‌های پس از آن می‌رود. همچنین چگونگی پرداخت یارانه صنعت نیز همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و تولیدکنندگان را در شرایط بی‌ثباتی و عدم اطمینان قرار داده است. اصلاح نرخ ارز نیز، موضوعی است که بارها و بارها از سوی کارشناسان اقتصادی به آن تاکید شده است، با این‌حال ایجاد شوک ارزی به گونه‌ای که انجام شد، در حالی که ظاهرا بانک مرکزی خود نیز به سیاست اتخاذ شده اعتقاد نداشته و آن را باز پس گرفت، نه تنها کمکی به بازار ارز و اقتصاد ایران نکرده بلکه نوعی بی‌ثباتی را به فعالان اقتصادی القا می‌کند که دارای اثرات بسیار مخربی بوده و ریسک سرمایه‌گذاری را افزایش و در نهایت میزان سرمایه‌گذاری را کاهش می‌دهد. آمارهای اقتصادی آخرین رخدادی است که به آن اشاره شد. علم اقتصاد بر پایه آمار و ارقام استوار است و بدون در اختیار داشتن این‌گونه اطلاعات، نمی‌توان تحلیل‌های اقتصادی مناسب اقتصاد را ارائه داد. وجود شبهه در آمار اقتصادی یا احیانا غیرواقعی بودن این آمار، بزرگ‌ترین آفتی است که می‌تواند یک اقتصاد را دچار خود کند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری: مروری بر رخدادهای اقتصادی چهار ماه اول سال جهاد اقتصادی، نشان از عدم توجه کافی به معنا و مفهوم جهاد اقتصادی دارد. در حالی که انتظار می‌رود در سالی که تحت عنوان جهاد اقتصادی نام گرفته است، مسوولان هر چه بیشتر به لزوم حکمرانی علم اقتصاد بر تصمیمات اقتصادی خود توجه کنند، ملاحظه می‌شود که همچنان توجه به علم اقتصاد و روابط علی و معلولی و پدیده‌های اقتصادی در کمترین حد است. امید است که در ماه‌های باقیمانده از سال، تلاش بیشتری را از سوی تصمیم‌گیران اقتصادی کشور شاهد باشیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها