در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان: «دستاوردهای راهبردی ژنو 3»
«دستاوردهای راهبردی ژنو 3» عنوان یادداشت روز کیهانه به قلم مهدی محمدی است که در آن می خوانید:
کوتاه ترین راه برای فهم دستاوردهای راهبردی مذاکرات ژنو 3 برای ایران، مقایسه نتیجه مذاکرات با اهدافی است که هر یک از طرفین پیش از ورود به مذاکرات رسما اعلام کرده بودند. فقط با انجام صحیح و کامل این مقایسه است که می توان فهمید برنده این نشست کدام طرف بوده است.
مذاکرات ژنو 3 در فضایی آغاز شد که طرف غربی به وضوح انتظار داشت ترکیب گزینه هایی که در ماه های گذشته علیه ایران فعال کرده، با تاثیرگذاری بر محاسبات استراتژیک ایران، موضع آن را نرم تر کرده و احتمال کوتاه آمدن آن را افزایش داده باشد.
در 9 ماه گذشته آمریکا با جدیت تلاش کرده گزینه های تحریم (خارج و داخل شورای امنیت)، تهدید به حمله نظامی، عملیات رسانه ای، ناآرام سازی فضای داخلی ایران با حمایت از جریان فتنه و عملیات اطلاعاتی بویژه ترور را با یکدیگر ترکیب کند.
تصور آمریکایی ها این بود که این ترکیب وقتی در کنار گزینه مذاکره قرار بگیرد ، اثر خود را آشکار خواهد کرد بنابراین 1+5 گمان می کرد در مذاکرات ژنو 3 کاملا دست بالا را دارد و قادر خواهد بود برخی از درخواست های کلیدی خود را به ایران تحمیل کند.
به همین دلیل غربی ها اعلام کرده بود که هدف اساسی آنها در ژنو، وادار کردن ایران به ورود به یک فرایند اعتمادسازی جدید و طولانی مدت درباره نگرانی های کشورهای غربی از برنامه هسته ای آن است.
در سوی مقابل، احساس ایران این بود که از هر زمان دیگری برای مقاومت در مقابل هرگونه درخواست زیاده خواهانه 1+5 تواناتر است. ایران در مدتی حدود 1.5 سال توانست با موفقیت بزرگترین پروژه آمریکا علیه خود یعنی فتنه 88 را با هزینه ای کنترل شده مدیریت کند، تحریم ها در حالی که غرب تصور می کرد به سرعت فشار اقتصادی جدی به ایران وارد خواهد کرد، به فرصتی برای شکوفا کردن برخی از مهم ترین بخش های اقتصادی ایران (مانند بخش نفت و گاز) تبدیل شد، تهدید به حمله نظامی به جای اینکه ایران را بترساند اختلافات حادآمریکا و اسراییل درباره توانایی هاشان در مقابل ایران را آشکار کرد (به یاد بیاورید که رابرت گیتس پس از اجلاس امنیتی هالیفاکس در کانادا، درخواست نتانیاهو برای تداوم سخن گفتن درباره گزینه نظامی را هم رد کرد)، و نهایتا عملیات اطلاعاتی برای ترور دانشمندان ایرانی درست در آستانه مذاکرات آن هم در حالی که چند هفته قبل انگلیسی ها به قصد خود برای انجام چنین پروژه هایی اعتراف کرده بودند، باعث شد ایران بیش از هر زمان دیگری سرسخت باشد و جلسه مذاکره را به مجلس محاکمه طرف های مقابل خود تبدیل کند.
به همین دلیل ایران یک روز قبل از شروع مذاکرات به صراحت گفت که حقوق خود را موضوع مذاکرات نمی داند و تنها با هدف ایجاد زمینه های همکاری گفت وگو خواهد کرد.
معنای تلویحی این سخن آن بودکه ایران مذاکرات ژنو را گفت وگوهایی راهبردی برای نشان دادن توانایی و امکانات بی نظیر ملی، منطقه ای و فرامنطقه ای خود به 1+5 و تشریح شروط خویش برای ورود به همکاری در مسائل و بحران های حل نشده از موضعی برابر می داند و اساسا معتقد است 1+5 در موقعیتی نیستند که ایران برای تداوم برنامه هسته ای خود نیازی به مذاکره با آن داشته باشد.
آنچه درون مذاکرات رخ داد به هیچ وجه آن چیزی نبود که غربی ها و شرکایشان اندیشیده و طراحی کرده بودند. اگر بخواهیم قضیه را خلاصه کنیم می توان مسئله را اینگونه شرح داد:
1- ایران دور اول مذاکرات ژنو 3 را به محاکمه غربی ها در مورد ترور دانشمندانش اختصاص داد. طرف ایرانی در این دور چیزی غیر از تشریح دلایلش در مورد آمریت و مباشرت امریکا، انگلیس و اسراییل در این ترور نگفت و به اشتون و دیگر اعضای 1+5 هم اجازه نداد وارد موضوع دیگری شوند.
این نوع برخورد در گام اول به سرعت این پیام را به طرف غربی منتقل کرد که ایران از موضعی کاملا مستحکم وارد مذاکرات شده و هیچ بنای کوتاه آمدن ندارد.
2- در دور دوم مذاکرات، 2 اتفاق مهم افتاد. نخست اینکه 1+5 به ناچار پذیرفت هرگونه گفت وگو با ایران باید در یک «چارچوب بسته ای» انجام شود. مقصود از چارچوب بسته ای در اینجا این است که ایران کل مسائل روی میز را یک پکیج واحد می داند و اجازه تفکیک آنها از یکدیگر را نخواهد داد در حالی که آنچه غرب در پی آن بود دقیقا همین تفکیک بود.
آمریکایی ها مدت هاست مایلند- و گفته اند که می خواهند- درباره طیفی از مسائل با ایران وارد مذاکره شوند به این شرط که اولا موضوع هسته ای مسئله اول باشد و ثانیا مسائل با هم مخلوط نشوند و فی المثل در همان حال که گفت وگوهای هسته ای در جریان است، مذاکراتی هم درباره افغانستان آغاز شود.
ایران به این دلیل مشخص و البته مهم که این نوع مذاکره اجزای قدرت آن را تجزیه می کند با این نوع مذاکره مخالفت کرده است. علت اصلی مخالفت ایران با تفکیک مسائل مورد مذاکره از یکدیگر و باز شدن مسیرهای موازی مذاکره این است که در این صورت آمریکا این امکان را خواهد داشت که در حالی که در یک حوزه به ایران فشار می آورد (مثلا حوزه هسته ای) در یک حوزه دیگر (مثلا حوزه مسائل منطقه ای) از امکانات آن بهره مند شود.
اما رویکرد بسته ای در مذاکرات باعث هم افزایی مولفه های قدرت ایران می شود و آمریکا را مجبور می کند که رفتار خود را در حوزه هایی که تا به حال آنها را مجرایی برای اعمال فشار بر ایران می دانست تعدیل کند چرا که در غیر این صورت در «نقاط مشترک» خبری از همکاری با ایران نخواهد بود.
خبرهای موجود نشان می دهد اینکه باید وارد بحث در مورد بسته ها شد نه موضوعات، یکی از اولین نکاتی است که 1+5 در آغاز دور دوم مذاکرات ژنو 3 پذیرفته است.
دوم اینکه ایران در این دور تاکید کرده است در مورد موضوع هسته ای فقط به 3 شکل همکاری های صلح آمیز، خلع سلاح و عدم اشاعه مذاکره می کند. خبرهای رسمی منتشر شده از مذاکرت نشان داد 1+5 با این موضوع هم مخالفت نکرده و اگر چنین باشد می توان گفت ایران قادر بوده لااقل حقوق هسته ای خود را به عنوان یک موضوع از روی میز مذاکرات حذف کند.
اگر بخواهیم خلاصه کنیم، ایران در دور دوم اولا از موضع متهم پای میز ننشست و این مسئله را روشن کرد که نگرانی های جهانی درباره رفتارهای غرب در حوزه های مختلف بسیار جدی تر از ادعاهایی است که آنها علیه ایران مطرح می کنند و ثانیا از موضع یک «قدرت آماده همکاری» با 1+5 سخن گفت که همانقدر که ظرفیت هایی برای حل مشکلات پیچیده دارد، از امکاناتی قدرتمند برای دفاع از خود و پاسخگویی به هرگونه تهدید نیز برخوردار است. به بیان دیگر، روشن کرد دقیقا همان حوزه هایی که بالقوه موضوع همکاری است، می تواند موضوع مخاصماتی سخت و شدید هم باشد.
3- اتفاق کلیدی اما در دور سوم مذاکرات رخ داد. برای اینکه اهمیت آنچه در این دور رخ داد روشن شود لازم است این موضوع را به یاد داشته باشیم که غربی ها قبل از آغاز مذاکرات مکررا و به صراحت گفته بودند که از ژنو 3 انتظاری ندارند جز اینکه در آن روی یک زمان و مکان برای مذاکرات بعدی توافق شود.
معنی دیگر این سخن آن بود که غرب پیشاپیش گفته بود حداکثر چیزی که در این گفت وگوها در پی آن است یک توافق شکلی در باره دور بعدی گفت وگوهاست و در مورد محتوای مذاکرات آینده یا آنچه اصطلاحا «دستور کار» خوانده می شود توافقی صورت نخواهد گرفت.
خروجی دور سوم مذاکرات دقیقا بر خلاف این هدف اعلام شده غربی هاست. ما نمی دانیم درون مذاکرات چه گذشته ولی می توان حدس زد که تیم ایران دستور کار اعلام شده خود را به طرف غربی قبولانده است.
پیش تر گفتیم که ایران قبل از آغاز مذاکرات و از جمله در بیانیه 14 آذر دکتر جلیلی به روشنی گفته بود که جز گفت وگو برای همکاری موضوع دیگری را به عنوان دستور کار نمی پذیرد.
آنچه هم که به عنوان نتیجه نهایی مذاکرات در پایان دور سوم اعلام شد دقیقا همین بود: «گفت وگو برای همکاری حول نقاط مشترک اواخر ژانویه در استانبول».
درست است که کاترین اشتون بلافاصله بعد از مذاکرات سعی کرد از این توافق - که مطابق فایل صوتی مذاکرات جمع بندی خود اوست نه طرف ایرانی- فرار کند ولی روشن است که با این تاکتیک های رسانه ای نمی توان آنچه را که درون اتاق مذاکره رخ داده پوشاند چرا که هر دو طرف صحنه را مستندسازی کرده اند.
اشاره به دو نکته ضروری است؛ اول- گفت وگو برای همکاری بدیل و جایگزین گفت وگو برای فشار است و این یعنی همانطور که اعلام شده برای تداوم گفت وگوها شرط ضروری آن است که مسیر فشار کاملا متوقف شود.
دوم- وقتی بنا شد گفت وگو صرفا حول نقاط مشترک باشد ، آن وقت بحث درباره برنامه هسته ای ایران خود به خود از روی میز حذف خواهد شد چرا که این یک نقطه مشترک نیست بلکه صرفا یک مشت ادعاست که یک طرف علیه طرف دیگر مطرح می کند و هیچ ارزش و اعتباری بیش از مصارف تبلیغاتی ندارد.
از این پس مهم است که ببینیم غرب قادر به پای بند ماندن به تعهداتی که در ژنو سپرده خواهد بود یا نه و در هر حال، اگر مذاکره ای در استانبول شکل بگیرد روشن است که کار برای 1+5 آسان نخواهد بود.
جمهوری اسلامی:«اعتدال در عزاداری»
«اعتدال در عزاداری» سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:افراط و تفریط در هر کاری ناپسند و زیانبار است. خلقت انسان و کائنات براساس اعتدال صورت گرفته و به همین جهت، رفتارهای انسان و رفتاری که با انسانها میشود و همچنین رفتارهائی که انسانها با سایر موجودات میکنند اگر بر مبنای اعتدال باشد به نتیجه مطلوب منجر میشود و اگر با افراط و تفریط همراه باشد نه تنها نتیجه بخش نخواهد بود بلکه عوارض منفی هم خواهد داشت. عاشورا، برخورد دینمدارانه با افراطها و تفریطهائی بود که دین خدا را تهدید میکردند.
واقعه کربلا، همانگونه که از بیان عرشی پیامبر گرامی اسلام استفاده میشود، موجب بقاء دین اسلام شد و این جمله رسول خدا که فرمود: «حسین منی و انا من حسین» مژده جاودانگی دین خدا و سنت رسولالله به برکت خون شهدای کربلاست. کسانی که به برپائی عزاداری حسینی و زندهنگهداشتن یاد و راه شهدای کربلا کمک کرده و میکنند ، در عین حال که در حفظ میراث کربلا سهمی دارند، نباید تصور کنند که در این جاودانگی نقش دارند.
این جاودانگی، اثر مستقیم و بلاواسطه خون امام حسین علیهالسلام و شهدای کربلاست و همه ما باید بدانیم که اعتقادات ما را نیز این خونها حفظ کردهاند و دلبستگی ما به اهل بیت عصمت و طهارت و آشنائی ما با اسلام ناب محمدی صلواتالله و سلامه علیه مرهون فداکاریهای شهدای کربلاست بنابراین، تا ابد این ما هستیم که باید خود را مدیون امام حسین علیهالسلام و شهدا کربلا بدانیم و برای ادای این دین هرچه میتوانیم انجام دهیم.
شیعیان، دورانهای سختی را پشت سر گذاشتهاند که حتی برای رفتن به کربلا و زیارت قبر امام حسین علیه السلام حاضر میشدند ماموران خلفای جور و دشمنان دین خدا، دست آنها را قطع کنند.
بسیاری از عاشقان امام حسین جان خود را بر سر زیارت آنحضرت گذاشتند و اینهمه فداکاری به این دلیل صورت گرفت که واقعه کربلا حرارتی در قلبها ایجاد کرد که تا ابد باقی میماند و هر روز بیشتر میشود.
این معجزه را خدا در خون امامحسین و شهدای کربلا قرار داده است و هر روز نیز جاذبه این خونها بیشتر میشود و تعداد علاقمندان و عاشقان قهرمانان این حماسه جاودانه افزایش مییابند.
خاصیت فداکاری برای دین خدا همین است و چون امام حسین علیهالسلام و سایر شهدای کربلا زیباترین جلوههای فداکاری را به نمایش گذاشتند، جاودانه شدند.
نگاههای متفاوت به عزاداری امام حسین و شهدای کربلا همیشه وجود داشت و افراط و تفریطهائی که امروز دیده و شنیده میشود چیز تازهای نیست.
عدهای، عزاداری محدود و در قالب وعظ و خطابه و حذف دستجات سینهزنی و سنتهای رایج را توصیه میکنند و با هر کاری بیش از این میزان محدود مخالفند. عدهای در مقابل، هر روز هرچه میتوانند بر حواشی میافزایند و فرعیات را بقدری گسترش میدهند که اصل به فراموشی سپرده میشود.
بدون تردید، این هر دو نگاه و روش، با عزاداری مفید و موثر فاصله دارند. وجود عزاداریهای سنتی در قالب دستجات سینهزنی و سنتهائی که از قدیم رایج بود در تحریک عواطف و احساسات موثرند و قلبها را برای درک و فهم عمق واقعه عاشورا و ابعاد فداکاری شهدای کربلا آماده میکنند. این، کاری است که از وعظ و خطابه به تنهائی برنمیآید و جمع این هر دو با همدیگر است که میتواند عزاداری را کامل کند.
در طرف مقابل، کسانی که با افراط در پرداختن به حواشی و افزودن فرعیات، اصل را به فراموشی میسپرند نیز عزاداری را به مسلح پوچی و بیهدفی میبرند. در این روش افراطی به تدریج وعظ و خطابه که مغز عزاداریهاست حذف میگردد و یا به حاشیه رانده میشود و افراد بیسواد و بیاطلاع از معارف دین، صحنه گردان عزاداریها میشوند.
این وضعیت که اکنون متاسفانه در حال گسترش است، عزاداری امام حسین علیهالسلام را از هدف اصلی آن که آشنائی با راه امام و معارف دین است دور میکند.
درست به همین دلیل است که محصول این قبیل مجالس و محافل عزاداری، به جای آنکه آشناشدن جوانان و نوجوانان با معارف دین باشد پیدایش افرادی سطحی و ناآشنا با اصول و مبانی دینی است.
این ، یک خطر است که در درازمدت میتواند به یک تهدید برای جامعه و برای خود عزاداریها تبدیل شود و برای آنکه گرفتار چنین تهدیدی نشویم باید فرهنگ اعتدال بر عزاداریها حاکم شود.
اعتدال در عزاداری، راه را برای حفظ عزاداری سنتی، که ترکیبی متوازن از وعظ و خطابه و سینهزنی و نوحهخوانی و به راه انداختن دستجات است، هموار میکند و در عین حال که شور و حال عاشورایی به مردم میدهد و احساسات و عواطف آنها را متوجه شهدای کربلا میکند ، آشنا شدن آنها با معارف اهل البیت علیهمالسلام و هدف امام حسین علیهالسلام را نیز تضمین مینماید.
این، همان چیزی است که در توصیههای امام خمینی رضوانالله تعالی علیه وجود دارد که میفرمود محرم و صفر را زنده نگهدارید و بر این نکته تاکید میکردند که عزاداری سنتی را حفظ کنید.
واقعیت اینست که ملت ایران با عزاداری سنتی که ترکیبی از شور و شعور را با خود داشت به رشد بالائی از نظر آشنائی با معارف دینی رسید که توانست شایستگی همراهی با امام خمینی را برای حضور در انقلاب اسلامی پیدا کند و رژیم ستمشاهی را سرنگون نماید.
مردم ایران در سالهای دهه 50 به نقطهای از معرفت دینی رسیدند که معنای روشن این جمله امام خمینی که فرمود:«محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است» را به درستی دریافتند و مفهوم پیروزی در متن شهادت را درک کردند و راز و رمز پیروزی این مردم بر قدرتهای استعماری و دشمنان داخلی و خارجی خود در این مقطع مهم و سرنوشتساز از تاریخ نیز همین بود.
ما به این معرفت دینی و این شور و شعور برای ادامه مبارزه با دشمنان اسلام و ایران نیازمندیم. این نیاز فقط در صورتی تامین خواهد شد که عزاداریها را از افراطها و تفریطها مصون نگهداریم و فرهنگ اعتدال را بر آن حاکم نمائیم.
برای رسیدن به این مقصد عالی باید فضلا و علما و بزرگان دین عهدهدار تبیین معارف دینی و تشریح اهداف نهضت حسینی شوند تا منابر و مجالس دینی و محافل مذهبی از وجود شخصیتهای علمی، صاحبنظران دینی و دینشناسان خالی نباشد و از میداندارشدن افراد ناآشنا با معارف دینی جلوگیری بعمل آید.
این، کاری است که در گذشته مرسوم بود و در دوران معاصر نیز بزرگانی همچون شهید آیتالله مطهری و علامه محمدتقی جعفری انجام میدادند و اکنون نیز بعضی بزرگان انجام میدهند ولی نیاز جامعه بسیار بیش از این مقدار است و البته قدر و منزلت نهضت حسینی و فداکاری بزرگی که شهدای والامقام کربلا از خود نشان دادهاند نیز آنقدر زیاد است که همه بزرگان باید افتخار کنند که سهمی در شناساندن این نهضت به مردم داشته باشند.
رسالت:«گامی بلند به سوی همگرایی»
«گامی بلند به سوی همگرایی» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید:
نشست جمعی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و روحانیت مبارز با برخی از رجال سیاسی و مذهبی و نیز رهبران گروههای اصولگرا موجی ازامید در میان اصولگرایان سراسر کشور برای همگرایی بیشتر پدید آورد.
این نشست با نگاه کاربردی به وحدت ملی به طور اعم و وحدت اصولگرایان به طور اخص، در پی هم افزایی اقتدار ملی از طریق کشف ظرفیتهای اصولگرایی و رویشهای جدید در سپهر سیاست امروز ایران است.
روحانیت همواره دغدغه اتحاد و یکپارچگی نیروهای مومن به انقلاب را داشته و آن را پایه اصلی مانایی انقلاب اسلامی میداند.
روحانیت هیچگاه در ایران به این اندازه نیرومند، اثرگذار و مراقب دین مردم نبوده است. گسترش حوزههای علمیه در قم- تهران- مشهد- اصفهان و در دیگر مراکز استانها و حتی شهرها و بخشهای کشور بسیار امیدبخش بوده است.
امروز همه فعالان سیاسی و احزاب و گروههایی که در کشور به اسلام التزام عملی دارند میخواهند دین خود را از سرچشمه اصلی بگیرند لذا نوعی ارتباط بین آنها و روحانیت اجتنابناپذیر است.
از طرفی نیروهای اصولگرا معتقدند روحانیت میتواند همواره به عنوان یک تکیهگاه بزرگ و یک لنگر اساسی برای وحدت و اقتدار ملی باشد.
مقام معظم رهبری در سفر به قم ضمن تکریم و تعظیم مراجع ، روحانیت وحوزههای علمیه سراسر کشور از جامعه مدرسین به عنوان یک شاخص بزرگ برای انقلاب و نظام یاد کردند.همت جامعه مدرسین و روحانیت مبارز بهامر وحدت ستودنی است.
از مدتها پیش جامعتین نشستهای مشترک در تهران و قم برگزار کردند و دغدغههای خود را نسبت به «آینده» انقلاب مطرح نموده و «تهدیدها» و «فرصتها» را مورد ارزیابی قرار دادند.
خوشبختانه این نشستها دستاوردهای خوبی داشته و لذا نتیجه آن را در نشست روز پنجشنبه گذشته با خواص با بصیرت اصولگرایان در میان گذاشتند، شرکت حضرات آیات مهدویکنی و محمد یزدی دبیران جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز در این نشست نشانه اهمیت مباحث و مسائل مطرح شده و اعتنای بزرگان روحانیت به مهمترین مسائل سیاسی کشور است.
روحانیت هیچگاه نگاه سیاسی خود را به تحولات تعطیل نکرده است. نشست روز پنجشنبه تمام تلاشهایی را که برای وحدت و همگرایی اصولگرایان صورت گرفته مورد تقدیر قرار داد و پایه جدیدی را ضمن تائید اقدامات صورت گرفته به وجود آورد.
روحانیت به دلیل رشد نیروهای مذهبی و التزام روزافزون آنان به اسلام و ولایت فقیه سعی نموده در ایام انتخابات در میان اصولگرایان نقش پدری را ایفا کند و همه اضلاع اصولگرایی را مورد چتر حمایتی خود قرار دهد و همین رویکرد باعث شده اضلاع اصولگرایی در نوع مناقشات و اختلافات خود به روحانیت رجوع کنند.
این جایگاه موجب شده روحانیت به عنوان محور همگرایی و وحدت نیروهای اصولگرا نقش آفرینی کند. نشست روز پنجشنبه این نقش را پررنگتر از همیشه به نمایش گذاشت.
سیاست روز:یک بام و دو هوای پایتخت
«یک بام و دو هوای پایتخت»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاتس روز به قلم علیرضا بندری است که در آن میخوانید؛چنان که از شواهد و قرائن برمیآید مسئله آلودگی هوای پایتخت هنوز به عنوان یک بحران جدی برای برخی از مسئولان جا نیفتاده و تصمیمگیریها در مرحله تعارف و محافظه کاری باقی مانده است.
باید این حقیقت را پذیرفت که بحران آلودگی هوا بحرانی در عرض حوادثی نظیر وقوع سیل و زلزله و فوران آتشفشان است و گاه تلفاتی بیش از حوادث اینچنینی بر جا میگذارد.
هنگام وقوع حوادث معمولا تمامی شهروندان و مسئولان ، عینک بدبینی، (بخوانید سیاسی) را از چشم برمیدارند و در یک فضای منطقی ، همدلانه میکوشند بحران را پشت سر بگذارند.
متاسفانه مسئولان مرتبط با اعلام نظرهای متضاد و تصمیم گیریهای متناقض در مدیریت بحران آلودگی هوا نا موفق عمل کردهاند و از این رهگذر خسارات جبران ناپذیری به شهروندان وارد آمده است. نگاهی به آمار خیرهکننده بیمارانی که در این روزهای آلوده تخت بیمارستانها را اشغال کردهاند نشان میدهد که این بحران مقطعی و کوچک نیست و بنابر این راهحلهای کوچک و مقطعی در این خصوص به هیچ وجه کارآمد نخواهد بود.
بی تردید تعطیلیهای مکرر پایتخت به فعالیتهای اقتصادی و حوزههای دیگر لطمه خواهد زد و مشکلاتی را برای شهروندان پدید خواهد آورد اما اگر به کفه دیگر ترازو نگاه کنیم، درمییابیم که فعالیت عادی در این روزها خطرات و خسارات وسیعتری را به دنبال خواهد داشت.
از محافل دیگر تصمیم گیر خبری به گوش میرسد که چندان خوشایند نیست. ظاهرا تصمیم گیران برای اعلام تعطیلی به ملاحظات اقتصادی و حتی سیاسی توجه نشان میدهند و به دلیل محافظهکاری از اعلام تعطیلی خودداری میکنند. این در حالی است که حتی شهروندان عادی پایتخت نشین این حقیقت را دریافتهاند که نمودار آلودگی هوای تهران سیر صعودی را طی میکند.
جسارت ناکافی تصمیمگیران در کوتاه مدت به برخی حرف و حدیثها درباره دلایل سیاسی آلودگی هوا پایان میدهد اما در دراز مدت شهروندانی را تهدید میکند که آرامش و سلامتی خود را به دست این تصمیم گیران سپردهاند.
نکته تاسف انگیز دیگری که در پرونده آلودگی هوای تهران ثبت شده اظهار نظرهای متعدد و متناقض و به دور از کارشناسی مسئولانی است که هر یک ادعا میکنند متهم ردیف اول پرونده آلودگی را یافتهاند و راه برون رفت از بحران را کشف کردهاند.
پیشنهاد ممانعت از تردد تمامی خودروهای شخصی ، تعطیلی پالایشگاهها و نیروگاه تهران، پلمپ کارخانجات خودروسازی ، جمعآوری بخاریهای گازسوز و روشهای غیر منطقیدیگر ، راهکارهایی است که تا کنون برای مهار بحران پیشنهاد شده است از ماجرای طنز آمیز باران مصنوعی و آب پاشی هوای تهران توسط چند فروند هواپیما و هزینههای بسیار برای هیچ که بگذریم این سوال جدی هنوز بی پاسخ میماند که چرا گاهی « تعطیلات » اینهمه ترسناک میشود و مسئولان حاضرند سرفههای وحشتناک پایتخت و نفس تنگی شهروندان را تحمل کنند اما تن به اعلام تعطیلی ندهند.
ای کاش نماینده رسانهها هم در کمیته اضطرار عضویت داشت تا به مردم اعلام میکرد که نرخ سلامتی آنان چقدر است و سایه اقتصاد و سیاست تا چه میزان بر سر پایتخت سنگینی میکند.
ابتکار:«عاشورا و جامعه گرفتار وارونگی ارزش ها»
«عاشورا و جامعه گرفتار وارونگی ارزش ها» سرمقاله امروز روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید:
وارونگی اختصاص به هوا ندارد. وارونگی هوا این روزها به یکی از رایج ترین مکالمات روزمره مردم تهران تبدیل شده است. پدیده ای که باعث افزایش چشمگیر آلودگی هوا و باعث سر گیجه و امراض مختلف گردیده است.
پدیده وارونگی در نظام ارزشها هم باعث انحراف افکار عمومی خواهد شد اگر وارونگی هوا مشکلات زیست محیطی و تنفسی را به همراه دارد و گاهی نیز باعث مرگ افراد خواهد شد اما وارونگی در نظام ارزش ها، موجب مرگ یک ملت و کشته شدن بهترین اولیاء خدا خواهد شد.
با تامل در عمق لایههای درونی جامعه زمان واقعه عاشورا، به خوبی نمایان است که بسیاری از ارزشهای نبوی، دچار دگرگونی شده بودند آنچه در زمان پیامبر در جدول ارزشها قرار داشت، در نسلها بعد، لباس ضد ارزش پوشید و به ته جدول سقوط کرد و آنچه در جدول ضد ارزشها بود به مرور، قبح خود را از دست داد و لباس ارزش به تن کرد.
واقعه کربلا حدود نیم قرن پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) رخ داد هنوز کسانی از نسل اول انقلاب نبوی که شاهد ارزشهای اولیه بودند در قید حیات بودند.
آنان جایگاه علی و فرزندانش در نگاه پیامبر(ص) را به نیکی میدانستند، آنها جملات پیامبر مبنی بر اینکه حسین بن علی، چراغ هدایت و کشتی نجات و پیشوای نیکی و خجستگی و امام عزت و افتخار است را در خاطر داشتند.
بسیار کسانی که شمشیر به دست گرفتند و عزم کشتن حسین کردند، خود جزو صحابه حضرت رسول (ص) بودند و به طور طبیعی فراموش نکرده بودند که پیامبر رو به علی و فرزندانش کرد و فرمود با کسانی که با شما بجنگد ، در جنگم و با کسانی که با شما صلح کند ، در صلحم.
بسیاری از آنان نیز حکومت پنج ساله علی و اصرارش بر اجرای عدالت را دیده بودند و حتی خود شاهد بیعت تاریخی مردم با آن حضرت بودند، بیعتی که حضرت اینچنین توصیف میکرد: روز بیعت ، مردم بسان یال کفتار به دورم ریخته از هر سو روی به من نهادند، لکن دیری نپائید که تاب اجرای عدالت را از دست دادند و از فرمان علی سر بر تافتند ، با این اوصاف سوال این است که چطور ممکن است در جامعه پیامبر بنیان نهان، در فاصله 50 سال تغییراتی ایجاد خواهد شد که صحابه نسل اول به همراه نسلهای بعدی بسیج میشوند و در اردوگاه یزید لباس رزم بر تن کرده و برای کشتن حسین ابن علی مسابقه گذاشتند پاسخ به این پرسش، تابع شناخت تغییرات بوجود آمده در جامعه آن روز است.
وقتی جامعه به وارونگی فرهنگی و ارزشی مبتلا شود، جدول ارزشها و ضد ارزشها دچار آشفتگی میشود آنکه در ردیف ضد ارزشها قرار دارد به مرور، قبح خود را از دست میدهد و پیراهن ارزش به تن میکند.
بنی امیه در دوران حاکمیت خود کوشید با تطمیع ، تهدید و تبلیغ ارزشهای خود را به تدریج جایگزین ارزشهای نبوی کند مطابق دیدگاه اموی، قدرت و حکومت اصالت پیدا کرد دست یافتن به قدرت هدف شد و برای بدست آوردن آن هر وسیله ای توجیح میشود.
به مرور زمان، همه مناسبات حاکم بر جامعه نبوی دگرگون شد و مناسبات و معیارهای دوران جاهلیت احیا گردید خاک ، خون ، قبیله و قوم سر برآورد در نهایت وراثت بر نبوت ، دنیا بر آخرت ، خلافت بر امامت تقدم یافتند شرایط به گونه ای شد که حاکم جامعه اسلامی از تمامی ارزشها تهی شد و تنها قالبی با نام اسلام و محتوای جاهلیت عربی باقی ماند از این رو نافرمانی ، نادانی و ناباوری ویژگی اصلی نسلهای زمانه شد در نتیجه آنان نسبت به عقاید ، معیارهای نسل اول دچار تردید و تشکیک گردیدند وقتی نسلهای بعدی مشاهده میکردند که چطور حاکمان و واعظان در ورطه دورویی و نفاق گرفتار آمده اند بر خلاف آموزههای نبوی در بند دنیا طلبی و قدرت خواهی افتادند، نسبت به گذشته خود بی اعتقاد شدند حاکمان اموی برای تداوم قدرت خود به هر وسیله ای چنگ زدند حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردند آنان عرصه سیاست را ساحت تزویر ، دروغ ، کینه توزی قرار دادند آنها تفسیر و قرائتی خاص از اسلام را ارائه دادند که هیچ گونه سنخیتی با قرائت علوی نداشت و براساس آن دروغ مشروعیت یافت و ریا و تملق و ثروت اندوزی ترویج گردید.به طور طبیعی با این وارونگی در ارزشها واقعه تراژدی عاشورا رخ داد و تاریخ برای همیشه شرمسار گردید.
آرمان:«آنچه مرجعیت شیعه درخشت خام میبیند»
«آنچه مرجعیت شیعه درخشت خام میبیند» سرمقاله روزنامه آرمان به قلم محمد صادق صالحی منش است که در آن می خوانید:
درخبرها خواندیم که آیت الله العظمی وحید خراسانی نسبت به پخش و نمایش تصویر قمربنیهاشم موضعگیری فرمود و آن را بهگونهای بیسابقه محکوم کردهاند. تلختر آنکه برخی نادانسته و یا عامدانه این موضعگیری را برنتابیده و نسبت به آن نقدهایی که بعضا از ادبیات نامناسبی بهره میگرفت متوجه این نظریه ساختند.
در اینباره نکاتی حائز اهمیت است که باهم مرور مینماییم.
1- جایگاه رفیع مرجعیت شیعه آن هم نظیر چنین مرجعی که صاحب مکتب اصولی و در سنین پیری ولی با قلبی و دلی جوان یک تنه به سراغ اهل باطل میرود و هل من مبارز میطلبد آن هم نه با هر کسی بلکه از بزرگان ادیان و مکاتب دیگر وفرق ضاله لذا علامه وحید از چنان رفعتی برخوردار است که هیچکس نباید به خود حق دهد که نسبت به مرجعیت و چنین مرجعی توهین روا دارد.
در تاریخ سرزمین ما هرگاه جسارتی نسبت به مقام مرجعیت شده نتیجهای جز پشیمانی و خسران برای اهانتکنندگان نداشته؛ اینک چگونه یک پایگاه اینترنتی به خود اجازه میدهد آن هم با ادبیاتی سخیف و بدون پشتوانه علمی و منطقی در این عرصه وارد گردد و اظهار نظر نماید.
2- حساسیت مراجع نسبت به اموری که مستقیما به دین و آیین مردم و شعائر مذهبی مربوط است به طور طبیعی بیش از حساسیت ایشان نسبت به اموری است که به طور غیرمستقیم به تزلزل ایمان جامعه میانجامد. بدیهی است که تعریف فقها و بزرگان از احکام الهی با یکدیگر متفاوت است؛ اما در موارد اجماع یا شبه اجماع نظرگاه این بزرگان از استحکام بیشتری برخوردار میشود.
متاسفانه اخیرا بعضی با برخی حساسیتهای دینی این بزرگان برخوردی مناسب نداشتهاند و این فاصله ایجاد شده ناشی از یک حادثه معمولی نیست. بلکه معلول فرآیندی است که در حوادث متعدد زائیده شده. بسیاری از این حوادث نه تنها برای این بزرگان شفاف توضیح داده نشده بلکه توسط بعضی با تذکرات استوانههای فقه و دیانت به گونهای نامناسب برخورد شده است.
3- برخی از منتقدین از سکوت مراجع نسبت به حوادث مشابه یا تلختر و سخن درباره این واقعه انتقاد کردهاند. این در حالی است که آگاهان واقفند که عملکرد مراجع تقلید ابتدا بر نصیحت غیرآشکار و سپس بر تذکر علنی و بعد برعتاب و خطاب استوار است.
بسیاری از مراجع در حوادث دیگر از قبیل ورود زنان به ورزشگاههای مردانه، حذف تعطیلی بعضی از ایام الله، انتخاب وزرای زن و... تذکرات خویش را داشته و آشکارا اعلان نظر فرمودند؛ منتقدینی که ندانند سکوت بزرگان گاه آثاری عمیقتر از سخن ایشان برجای میگذارد حقیقتا انصاف را از دست دادهاند. مشی مراجع و بزرگان حوزه بر دوری از افراط و تفریط استوار است.
4- به عقیده بسیاری از جامعهشناسان و روان شناسان اجتماعی تجسیم و تشبیه شخصیتهای ممتاز از ادیان الهی نه تنها کمکی به باورمندی مردم نمیکند بلکه باعث بروز مشابهسازیهای غلط و اشتباهات فاحش میشود.
چهرهپردازی ابوذر غفاری در سریال امام علی(ع) نمونهای است که شاهد مدعای ماست و برخی بر این باورند تصویرگری حضرت عیسی در کلیسای کاتولیک در طول سالهای متمادی باعث نوعی گمراهی شده و به همین جهت پروتستانها کلیساهای خویش را از مجسمه و نقاشی منزه ساختهاند. به عنوان مثال وقتی بیننده در ذهن خویش اسطورهای را از قمربنیهاشم ساخته بازیگر و هنرپیشه هرچه توانا باشد نمیتواند به آن مرز نائل شود و ناخودآگاه باعث افت ذهنیتهای مردم میشود.
مضافا اینکه بازیگری خدای ناخواسته سابقه مناسب نداشته باشد. البته حذف این چهرهها گاه به حذف آنان از حافظه تاریخی نسلهای موجود و آتی منجر میشود که طبیعی است باید به دنبال راه حل بود.
بسیاری از کارشناسان بر این باورند «فیلم دهفرمان» که تصویر حضرت موسی را به نمایش درآورده به شخصیت الهی این پیامبر اولوالعزم ضربهزده و لطمه وارد کرده، بگذریم از فیلمی که درباره حضرت سلیمان و ملکه سبا ساخته شده و بهتانهای کفرآمیزی را متوجه آن بزرگواران نموده است.
5- در مجموع آنچه بر زبان حضرت علامه وحید خراسانی حفظالله جاری شد ریشه در درکی عمیق و کارشناسانه دارد که همراه با درد دین به تذکری مهم تبدیل گردید. شاید اگر صاحبان رسانه ملی خویشتن را بینیاز از کسب نظرات اندیشمندان حوزه نمیدانستند و در امورات دینی از آرای ایشان استفاده میکردند احتیاجی به این تذکر نیز نبود، اما حال همگان باید احترام مقدسات خویش را پاس دارند.
چرا که ادبیات سخیف نسبت به مرجعیت بزرگوار شیعه کوچکترین نتیجهاش رواج هتک حرمتهای دیگری است که متوجه به توهین کنندگان خواهد شد.
آفرینش: «پشتکار و تلاش جوانی تضمین کننده آینده»
«پشتکار و تلاش جوانی تضمین کننده آینده» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
بحث را با یکی از گفته های رسول اکرم (ص) آغاز می کنیم که فرموده اند:هیچ بنده ای قدم از قدم برندارد مگر اینکه پاسخ گوی چهار عمل خود باشد، عمر ، جوانی ، مال و ثروت و دوستی اهل بیت (ع).
موضوع جوانی بحث از تحرک و فعالیت در زمینه های مختلف می باشد. و بسته به اینکه فرد، جوانی خود را چگونه پشت سر بگذارد شخصیت خویش و آینده جامعه خود را رقم خواهد زد.
امروز برخی جوانان به بهانه های فراهم نبودن شرایط و امکانات کم کاری و عدم موفقیت های خود را توجیه می کنند و عدم سعی و تلاش خود را به گردن جامعه می اندازند. و با این بهانه نه تنها باعث رشد و شکوفایی توانایی خود نمی شوند بلکه باعث کند شدن چرخه توسعه جامعه نیز می گردند.
این نکته قابل ذکر است که نبودن سرمایه و امکانات کافی برای تمام جوانان قابل قبول است اما به هیچ وجه دلیل قانع کننده ای برای عدم تلاش و فعالیت جوانان نمی باشد.
نباید این نکته را فراموش کرد که بزرگترین سرمایه یک انسان سلامتی و نیروی جوانی است که با اتکا به آن می تواند پله های ترقی را طی کند. امروز برخی از جوانان در کشور با داشتن معلولیت های جسمی توانسته اند در زمینه های مختلف ورزشی، علمی و هنری در سطح جهانی خود را مطرح کنند و مایه افتخار کشور گردند.
این نشان از پشتکار و عزم جدی این افراد برای رسیدن به قله های موفقیت دارد و این جوانان توانسته اند که ثابت کنند حتی با فراهم نبودن تمامی امکانات نیز می توان با اتکا به نیروی جوانی کمبودها را جبران کرد و به موفقیت دست یافت.
به کرات در تلوزیون دیده ایم که اشخاصی حتی با نداشتن چشم و یا نداشتن دست توانسته اند به مدارج عالی هنری و علمی دست یابند و پاسخ همه آنها در مورد رمز موفقیتشان تلاش و پشتکار و توکل به خداوند بوده است. آیا شرایط و امکانات برای این افراد در سطح عالی فراهم بوده که توانسته اند به موفقیت دست یابند؟ و یا عزم واقعی آنها و سعی و تلاششان در جهت رسیدن به هدف عامل موفقیتشان بوده است.
جوانان جامعه باید این افراد را الگوی خود قرار دهند و هرگاه دچار ضعف و یا شکست در زمینه ای شدند پشتکار و امید خود را از دست ندهند. یک جوان باید قدر این نیرو و موقعیت خود را بداند و درک کند که تنها در این مقطع است که قدرت پایه ریزی برای برنامه های بزرگ آینده را دارد.
به بطالت گذراندن این دوران و با هدر دادن سرمایه اصلی زندگی خود باعث تباه شدن آینده خود و جامعه می شود. جوانان می توانند با برنامه ریزی و اتکا به نیروی جوانی تمامی کاستی ها و کمبودها را جبران کنند و لازمه این امر آن است که در این دوره زمانی از سعی و تلاش کوتاهی نکنند و با داشتن پشتکار هیچ گاه دچار یأس و نا امیدی نگردند.
جهان صنعت:«دفاع از حرف حق»
«دفاع از حرف حق» عنوان نقد روز روزنامه جهان صنعت به قلم طهماسب طلایی است که در آن می خوانید:
بارها در سازمانها و شرکتهای دولتی پیش آمده که وقتی به عنوان یک خبرنگار از کارمندان غیررسمی مجموعه وضعیت کاریشان را میپرسی جملگی یک انتقاد بزرگ دارند که آن هم تبعیض میان خود با کارمندان رسمی است.
این طیف از کارمندان که معمولا با یک شرکت پیمانکاری نیروی انسانی طرف قرارداد هستند از عمده تسهیلات کارمندان رسمی که در یک مجموعه مشغول به کار هستند بیبهرهاند اما میزان کارشان تفاوتی که ندارد هیچ، حتی گاهی هم بیشتر است.
حتی با عبور از موضوع نبود امنیت شغلی و کمبهره بودن از امکانات دولتی هم این طیف از شاغلان گلایههای بحقی دارند که چرا در یک مجموعه با کارمندان رسمی کار میکنند اما چون طرف قراردادشان دولت نیست، انتظاری هم نمیتوانند از دولتیها داشته باشند.
در این خصوص چندی پیش بود که با قول مساعد رییس جمهور برای تغییر شرایط مقرر شد تا پرونده پیمانکاریهای نیروی انسانی بسته شود اما آن طور که از شواهد برمیآید مصوبه دولت در حذف پیمانکاریهای نیروی انسانی توسط برخی وزارتخانهها و دستگاههای دولتی جدی گرفته نشده و این مشکل ادامه دارد که وزیر کار میگوید، جدا از اینکه آیا ما بررسی کردهایم یا خیر و یا اینکه چه کاری در این بخش شده است، باید گفت امیدواریم که به زودی بساط پیمانکاریهای نیروی انسانی برچیده شود.
وی، شنیدهها در خصوص بی تفاوتی وزارت نفت، بهداشت و چند مجموعه دیگر را موثق ندانسته و تاکید داشته که این کار تخلف است و اگر به حکم ایشان بود مدیران متخلف را عزل میکرد زیرا رییسجمهور و دولت تصمیم گرفته و مدیران جزء و میانی حق اجتهاد ندارند.
این صراحت لهجه وزیر کار در شرایطی که گلایههای کارمندان تحت استخدام شرکتهای پیمانکاری ادامه دارد بسیار ستودنی است اما در این خصوص جای طرح این پرسش نیز وجود دارد که وقتی شما این موضوعات را شایعه میدانید چرا نمیگویید چه کسانی در این میدان به خود حق اجتهاد دادهاند و بر کلام رییسجمهور و مصوبه دولت حرفی اضافه آوردهاند و دیگر آنکه چرا وزارت کار به عنوان متولی حفظ حقوق کاری به صراحت متخلفان را برای دولتمردان معرفی نمیکند تا این اقدام مهم به ثمر نشیند و پایانی بر اجحافها در حق شاغلان پیمانی شود.
جا دارد که وزیر کار در این خصوص بیشتر سخن براند و بر حمایت رسانهها نیز حساب ویژه باز کند زیرا همان طور که ایشان گفتند باید بساط این مجموعهها جمع شود.
دنیای اقتصاد: «ریشهیابی مشکلات یورو»
«ریشهیابی مشکلات یورو» سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن می خوانید:
در بهار سال جاری یونان در مرز ورشکستگی قرار داشت. پس از مدتی کشمکش و تعلل، ...
... سرانجام بسته حمایتی بزرگی به مبلغ 750 میلیارد یورو (نزدیک به یک تریلیون دلار) با همکاری دولتهای اروپایی، صندوق بینالمللی پول و بانک مرکزی اروپا فراهم شد تا هم یونان را نجات دهد و هم مشکلات مشابه در کشورهای دیگر را حل و فصل کند. تخصیص 110 میلیارد یورو از این مبلغ به یونان، مشکل این کشور را موقتا برطرف کرد.
سپس نوبت به ایرلند رسید. کشوری که بهرغم بدهیهای سنگین سررسید شدهاش، از پذیرش کمکی مشابه یونان – که البته شرایط ریاضتی سختی را به همراه میآورد – سرباز زد.
اما سرانجام، و بهرغم تظاهرات دهها هزار نفری مردم این کشور در مخالفت با پذیرش وام اضطراری، تسلیم شد و کمک 85 میلیارد یورویی اعضای حوزه یورو را پذیرفت و عجالتا نکول وامهایش را به تعویق افکند.
اما این بار مساله کاملا حل و فصل نشد. سرمایهگذاران نشان دادند که به آینده کشورهای عضو این حوزه پولی چندان خوشبین نیستند و «دومینوهای» دیگری را در شرف سقوط میبینند. به نوشته نشریه اکونومیست، متعاقب بحران ایرلند، بهرهای که سرمایهگذاران برای خرید اوراق قرضه دولتی طلب میکنند به میزان محسوسی بالاتر رفته است. این امر نه تنها برای اوراق قرضه یونان و ایرلند، که برای اوراق قرضه پرتغال، اسپانیا، ایتالیا و حتی بلژیک مصداق یافته است.(1)
اکثر کارشناسان اقتصادی معتقدند که کشور پرتغال «دومینوی» بعدی خواهد بود و بسیاری نیز اسپانیا را در خطر جدی ورشکستگی ارزیابی میکنند. اسپانیا اقتصادی به مراتب بزرگتر از یونان و ایرلند و پرتغال است (تولید ناخالص داخلی اسپانیا از مجموع تولید ناخالص داخلی آن سه کشور بیشتر است).
چنانچه اسپانیا در معرض خطر قرار گیرد، نجات آن با مبلغ باقیمانده از بسته یک تریلیون دلاری پیش گفته میسر نخواهد بود اما افزایش مبلغ این «بسته» نیز کار آسانی نیست حتی هم اکنون نیز مردم آلمان که نهایتا سهم اصلی را در نجات کشورهای مشکلدار بر عهده خواهند داشت، مخالف سیاست دولتشان در تقبل «ولخرجیهای دیگران» هستند.
جالبتر اینکه اکثر شهروندان کشورهای کمک گیرنده نیز، شرایط برخورداری از «بستههای نجات» را تحملناپذیر و ظالمانه تلقی میکنند.
سوال اساسی این است که ریشه این مشکلات در کجا است؟ آیا چنانکه اغلب تصور میشود، مساله در دست و دلبازی چند دولت و کسریهای انباشته شده بودجه و تراز بازرگانی و ناتوانی در پرداخت بدهیها خلاصه میگردد؟ و اگر چنین باشد، چرا این کشورها سیاستهایی را اتخاذ نمیکنند که به تخفیف و تعدیل این عدم تعادلها بینجامد؟ چرا کشورهای دیگری که در گوشه و کنار جهان با مشکلات مشابهی مواجهاند، راه نجات خود را در «بستههای حمایتی» کشورهای دیگر جستوجو نمیکنند؟ چرا آرژانتین در سال 2002 و روسیه در 1998 که همانند یونان و ایرلند، قادر به باز پرداخت بدهیهایشان نبودند، به انتظار بسته نجاتی ننشستند و با اتخاذ راهکارهایی مستقل، بحران را از سر گذراندند و اکنون نیز هر دو کشور حال و روز نسبتا مناسبی دارند؟ چرا اقدامی مشابه، از ایرلند و پرتغال و اسپانیا بر نمیآید؟
واقعیت این است که مشکل مشترک کشورهایی نظیر یونان و ایرلند و دیگر کشورهایی که در «صف انتظار» ورشکستگی قرار دارند، زنجیری است که عضویت در حوزه یورو بر دست و پای آنها بسته است. اعضای حوزه یورو «پول ملی» یکسانی دارند و بنابراین نظام ارزی آنها – نسبت به یکدیگر – تثبیت شده است.
ورود و خروج سرمایه نیز در این کشورها آزاد است بنابراین و بر اساس اصل «سهگانه ناممکن»(2)، کشورهای مذکور نمیتوانند سیاست پولی مستقلی را دنبال کنند. در حقیقت بانک مرکزی اروپا که به وسیله کشورهای حوزه یورو تاسیس شده، مجری سیاستهای پولی یکنواخت برای کشورهای عضو این حوزه پولی است.
اما شانزده کشور عضو حوزه یورو اقتصادهای کاملا متفاوتی دارند و سیاستهای پولی یکسان نمیتواند برای شرایط متفاوت اقتصاد آنها مناسب و مطلوب باشد. برای مثال، آلمان کشوری است پیشرفته، با صنعتی ریشهدار و متکی به صادرات که مازاد تراز بازرگانی آن - نسبت به تولید ناخالص داخلی این کشور- حتی از چین هم بیشتر است.
پیشبینی میشود که نرخ رشد اقتصادی این کشور در سال جاری به 3.7 درصد بالغ گردد. در مقابل، یونان، ایرلند و اسپانیا در سال جاری با رشد منفی اقتصادهایشان روبهرو خواهند بود.
نرخ بیکاری در اسپانیا 20 درصد است و با کسری بودجه و تراز منفی بازرگانی سنگینی روبهرو است. یونان و ایرلند نیز حال و روز بهتری ندارند.
از آغاز دوران یورو در سال 1999، شاخص تورم و نیز میانگین دستمزد کارگران در کشورهای مشکلدار کنونی، به میزان محسوسی از آلمان سریعتر رشد کرده و رقابت اقتصادی این کشورها با آلمان را دشوارتر ساخته است.
با این تفاصیل چگونه ممکن است که نرخ برابری پول ملی و نرخ بهرهای که مناسب شرایط اقتصادی آلمان است، برای اقتصادهای یونان و ایرلند و اسپانیا و پرتغال نیز مناسب و دلخواه باشد؟
یکی از اقتصاددانان معروف آمریکایی در این زمینه مینویسد: «تلاش در ایجاد یک واحد پولی مشترک برای 16 کشور مستقل و کاملا متفاوت با یکدیگر، از آغاز محکوم به شکست بود.
پذیرش یک واحد پولی مشترک (و آزادی حرکت سرمایه)، بدان معنی بود که هر یک از کشورهای عضو، توانایی خود را در اتخاذ سیاست پولی مستقل و نرخ بهرهای که مناسب شرایط اقتصادی آنها باشد، از دست بدهد.
در عین حال، این معنی را هم داشت که نرخ برابری پول ملی هر کشور، دیگر نمیتوانست به پیامدهای ناشی از تغییرات در بهرهوری و تقاضای جهانی واکنش نشان دهد... بانک مرکزی اروپا وظیفه دارد که برای تمام کشورهای حوزه یورو سیاست پولی واحدی را به اجرا گذارد؛ حتی اگر این سیاست برای بعضی از کشورهای عضو به کلی نامناسب باشد».(3) آزاد بودن از این قید و بندها به آرژانتین و روسیه اجازه اجرای سیاستهایی را داد که اتخاذ آنها برای اعضای حوزه یورو نامقدور است.
معضل «سهگانه ناممکن»، مانع اصلی ایجاد «حوزههای پولی مشترک» و ریشه دشواریهای آنها است. این مطلبی است که سالها است اقتصاددانان از آن آگاه بودهاند. اما حوزههای پولی مشترک مزایای بسیاری هم دارند و مشکلات آنها نیز در شرایط عادی، مهار ناشدنی نیستند. مشکلات هنگامی به دردسر واقعی تبدیل میشوند که توفانی نظیر آنچه که طی دوسال گذشته شاهد آن بودهایم، اقتصاد جهان را درمینوردد.
به گفته یکی از صاحبنظران، «یورو ساختمانی بنا شده در دوران رونق بود. اکنون که بزرگترین بحران اقتصادی 80 سال اخیر را از سر میگذرانیم، رو به فروپاشی میرود.» (4)
بیتردید چنانچه کشورهای عضو حوزه یورو از لحاظ سیاسی نیز متحد بودند و نظام مالیاتی و بودجهبندی مشترکی داشتند، مشکل کنونی آنها برطرف میشد (در آن صورت حوزه یورو به چیزی شبیه ایالات متحده آمریکا بدل میگشت).
اما اعضای حوزه یورو به هیچ عنوان حاضر به واگذاری نظام مالیاتی و بودجهبندی خود به نهادی فراملیتی نیستند و این امر را ناقض حاکمیت ملی خود به شمار میآورند.
در عین حال واقعیت این است که «نمیتوان شانزده کشور را که سیاستهای مالیشان کاملا با یکدیگر متفاوت است و در این زمینه هرکدام ساز خود را میزنند، با نرخ بهره یکسان و یک واحد پولی مشترک، برای همیشه در کنار هم نگه داشت.»(5)
سخن گفتن از فروپاشی یورو در آینده نزدیک، شاید نظری افراطگرایانه باشد؛ اما در این مورد که مشکلات حوزه یورو تداوم خواهد یافت و احتمالا تشدید هم خواهد شد، کمتر صاحب نظری تردید دارد.
منابع:
1-“ No Easy Exit”. The Economist. Dec. 2, 2010
2- Impossible Trinity برای توضیحات بیشتر در مورد این نظریه ن.ک. به مقاله «سهگانه ناممکن و پایان یک دوره تاریخی؟» به قلم نگارنده. در دنیای اقتصاد. یکشنبه 30 آبان 1389. ضمنا علاقهمندان به جزئیات بیشتر در مورد مساله یورو و نقش سفته بازی در بحران این واحد پولی میتوانند مقاله مفصل «بحران یورو: پایان روزهای خوش یا آغاز فروپاشی؟» به قلم این نگارنده را در دنیایاقتصاد دوشنبه 3 خرداد 1389 مطالعه فرمایند.
3- Martin Feldstein. “The euro fundamental flaws: the single currency was bound to fail”. www.thefreelibrary.com Also See “Demise of Euro proven by Impossible Trinity Theory” Mar. 11, 2010 www.associatedcontent.com
4- J. Randall “Whatever Germany does, the euro as we know it is dead”. www.telegraph.co.uk
5- همانجا. البته اعضای حوزه یورو توافق کرده بودند که مالیاتها و هزینههای دولتی خود را به گونهای تنظیم کنند که کسری بودجه آنها از 3 درصد GDP آنها فراتر نرود؛ اما این قانونی است که تقریبا هرگز به اجرا در نیامده و هیچ کشوری هم برای نقض آن مجازات نشده است.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: