در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
من تکفرزند خانواده بودم و شاید به همین دلیل زیاد اجتماعی و اهل شیطنتهای بچگانه و کوچه رفتن نبودم و تا حدودی درونگرا، منزوی و تنها بودم. وقتی به آن دوران فکر میکنم، میبینم خیلی اهل کارهایی که بچههای دیگر میکردند هم نبودم، حداکثر والیبال بازی میکردم و خیلی با بچههای محل جوشش نداشتم و بیشتر با کتاب و کارهای مدرسهام سرگرم میشدم.
یکی از کارهایی که از همان ابتدا مرا جذب میکرد، کارهای نمایش سنتی همان زمانها بود. آن موقع تلویزیون نبود، رادیو هم همهگیر نبود و بیشتر سرگرمی مردم نقالی در قهوهخانهها، نمایشهای معرکهگیری و تعزیه بود که خیلی رواج و رونق داشت و برای من خیلی جذاب بود. به خاطر همین جذابیت نمایشها دهه اول محرم از محله میدان شاپور سابق و بازارچه قوامالدوله و کوچه معیر که تعزیههای مفصل و بزرگی برپا میشد، روزهای جمعه با مادرم پیاده میرفتیم امامزاده حسن، میدان قزوین جمعهها تعزیه بود که خیلی دوست داشتم. در دوره دبستان هم که مدرسهام در همان بازارچه معیر بود، پدرم مرا میبرد به قهوهخانههایی که در همان بازارچه بود و قوالیهای مفصلی داشت. اواخر دبستان جذابیت فیلمهای سینمایی آن دوره که هنوز دوبله هم نداشت، خیلی زیاد بود. فیلمها زیرنویس فارسی داشت و چون آن وقتها بیسواد زیاد بود، مردم مدام از هم میپرسیدند سواد داری تا کسی را پیدا کنند که زیرنویس فیلمها را برایشان بخواند. بعدها هم که بیشتر علاقهمند شدم، به تئاتر رفتم. تئاترهای لالهزار را دوست داشتم و اگر کسی میخواست به تئاتر برود، خیلی مشتاق، همراهش میشدم.
آن موقع در خیابان پشت شهرداری در میدان امام خمینی کنونی، بازاری از کتابهای دست دوم و قدیمی برپا بود؛ مجلههای سخن و موسیقی از سال 1319 به بعد، ترجمه نمایشنامههایی مثل هملت و اتللو که آنها را به قیمت پایین میخریدم و میخواندم و برایم خیلی جذاب بود.
سال دوم دبیرستان بودم که خودم یک گروه تئاتر و نمایش درست کردم؛ یک گروه نمایشی خیلی ساده بدون هیچ پایبندی به گریم و دکور و با سادهترین چیزها مثل پارچه و چادر نمازخانه. با این بضاعت میرفتیم باغ منظریه و برای کسانی که میآمدند آنجا، نمایش اجرا میکردیم. البته این اولین کارم نبود چند سال پیش از آن تئاتری اجرا کرده بودم به نام «اشتباه». اشتباه براساس سوءتفاهم آلبر کامو با ترجمه آلاحمد بود.
سال 1329 بود که رفتم به کلاس تئاتری در لالهزار به نام «جامعه باربد» که یک سال ادامه داشت. سال بعد که کارآموز بودم، نقش سیاهی لشکر را به من دادند و چند وقت بعد در نمایشی به نام «توراندخت» شرکت کردم. پدر و مادرم میدانستند که من بازیگری را دوست دارم اما نقش منفی یا مثبتی نداشتند، هیچ دخالتی نمیکردند و حرفی هم نمیزدند، مانعم نشدند اما تشویق هم نشدم.
همیشه کار بازیگری و نمایش را دوست داشتم و به همین دلیل آن را دنبال کردم. آن زمان که کلاس و دانشکده وجود نداشت، پیگیری کردم و رفتم تئاتر باربد که آن هم آزمونی داشت، مثل کنکور.
بیشترین سهم را پشتکار خودم و موقعیتهایی که برایم در فضای کاری پیش میآمد، تشکیل میداد، مثل ورود به مدرسه تئاتر و آشنا شدن با دوستان و جمعهای خوب. موقعیتهایی پیش آمد که شانس من به شمار میآمد یا نقش پیشنهاد میشد که توانستم تواناییهایم را نشان دهم. موقعیتهایی که در تماس با دیگران برایم به وجود آمد، باعث شد با هسته اصلی مسائل نقد هنر و ادب آشنا شوم. مصاحبت با جلال آلاحمد، شاملو، جهانبگلو و ... موقعیتهای استثنایی برایم پیش آورد، اینها به اضافه عشق و پشتکارم در پیشرفتم موثر بودند.
با استفاده از کتاب کودکانهها به کوشش حمید طاهری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: