در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شما از آن دسته بازیگران تئاتر هستید که هنرتان خیلی زود به پرده سینما و تلویزیون هم کشیده شد؛ سال 1343 کار حرفهای نمایش را شروع و 7 سال بعد اولین فیلم خود را بازی کردید. این پدیده کوچ هنرمندان نمایش به دیگر عرصهها را چگونه ارزیابی میکنید؟
در ایران تئاتریها به سینما و تلویزیون کوچ نمیکنند، بلکه به آن سمت هل داده میشوند. اواخر دهه 30 خورشیدی که در سوئیس بازی میکردم، 9ماه در سال به طور مستمر مشغول کار بودیم و تئاتر برایمان شغلی تمام وقت به شمار میآمد. وقتی همه امکانات از جمله سالن، بودجه، تجهیزات و امنیت شغلی باشد، کمتر کسی به فکر ترک آن میافتد. در ایران است که دستمزدهای پایین، منقطع بودن کار و کمبود امکانات هنرمندان این عرصه را ناگزیر میسازد که به سینما و تلویزیون روی بیاورند.
البته در همه جهان رفتن تئاتریها به سینما و تلویزیون باعث ارتقای سطح هنری این دو رسانه میشود و به هیچوجه بد نیست، اما مشکل وقتی به وجود میآید که این راهی یک طرفه و بیبازگشت باشد.
که خوشبختانه برای شما یک طرفه نبود.
نه نبود و همه این سالها هیچگاه به تئاتر پشت نکردم. اول آن که در سینمای جدی و هنری آن هم به صورت گزیده بازی کردم و زمانی هم که در اوایل دهه 50 به تلویزیون رفتم، کارم باز تولید نمایش و تله تئاتر بود.
اما در دهه 60 بیشتر سینمایی شدید.
دلیلش این بود که رابطه اداری و کارمندی من با تلویزیون قطع شد و در تئاتر نیز چندان خبری نبود. در آن شرایط نمیتوانستم بیکار بنشینم و دست روی دست بگذارم و برای همین بیشتر جذب بازیگری در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی شدم. خیلیهای دیگر از تئاتریها هم در آن سالها، در پرده سینما و صفحه تلویزیون بیشتر از صحنه تئاتر دیده میشدند.
که از نظر هنری به نفع سینما و تلویزیون تمام شد.
بله در سالهای 1360 تا 1370 تئاتریها در تولید آثار ارزشمند سینما و تلویزیون نقش بسیار پررنگی داشتند.
در اواخر دهه 40 خورشیدی هم چنین اتفاقی افتاده بود. آن زمان چه عاملی باعث حضور تئاتریها در سینما یا به عبارت دیگر استقبال هنر هفتم از اهالی نمایش شد؟
حضور عزتالله انتظامی، علی نصیریان و جعفر والی در سینما با فیلم گاو شروع شد که پیش از آن در تله تئاترش هم بازی و برای همین با مهرجویی همکاری کردند. کارگردانان دیگری هم در آن دوره پا به عرصه هنر هفتم ایران گذاشتند که چون نمیخواستند جریان غالب آن دوره را در سینما دنبال کنند، به سراغ بازیگران تئاتر آمدند.
مثل جلال مقدم و فریدون گله که در فیلمهایشان بازی کردید.
بله در آن دوره تئاتر بدون آن که نیروهایش را از دست بدهد به سینمای هنری ایران کمک زیادی کرد.
همیشه در همه جای دنیا این بده بستان هنری بین سینما و تئاتر وجود داشته است؟
بله. از یکسو بازیگران مشهور سینما با نقش آفرینی در تئاتر باعث رونق تالارهای نمایشی میشوند و از طرف دیگر هنرمندان تئاتر بر غنای هنر هفتم میافزایند وهمزمان درآمد بیشتری را کسب میکنند. برای مثال 40 سال پیش برای فیلم فرار از تله 25 هزار تومان دستمزد گرفتم در حالی که همان زمان برای کار در یک تئاتر بیشتر از 500 تومان دریافت نمیکردم.
چند سالی است که عکس این جریان هم در ایران رونق گرفته و تئاتر از بازی ستارههای سینمایی بهره میگیرد. در این راستا شما هم در تازهترین نمایشتان به سراغ چهرههایی چون پگاه آهنگرانی و باران کوثری رفتهاید. چرا؟
تمام بازیگران سینما و تلویزیون در همه جهان از هر فرصتی برای حضور بر صحنه تئاتر استفاده میکنند. در ایران هم با این که دستمزد بازی در نمایش به نسبت فیلم حقارتآمیز است، باز بازیگران دوست دارند که به تئاتر باز گردند.
این علاقه از کجا نشات میگیرد؟
چون تئاتر زنده است و هرشب اجرای آن تجربهای تازه به شمار میآید. 30 شب بازی در تئاتر در واقع 30 بازی متفاوت در برابر تماشاگرانی است که هر اجرا عوض میشوند. بازی در تئاتر را میتوان در طول کار صیقل داد و آن را بهبود بخشید.
اما به نظرمیرسد علاقه کارگردانان تئاتر در بهکارگیری چهرههای سینمایی بیشتر ریشههای اقتصادی دارد؟
طبیعتاً حضور این چهرهها در شبهای اول در جذب مخاطب کنجکاو تاثیر مثبت میگذارد. اما اگر در ادامه این بازیگران نتوانند بخوبی روی صحنه ظاهر شوند، به ضد خود تبدیل شده و باعث ریزش تماشاگران میشوند.
پس منکر انگیزه جذب مخاطب بیشتر برای استفاده از چهرههای سینمایی نمیشوید؟
مگر چه اشکالی دارد. من هم مثل هر کارگردانی دوست دارم تماشاگران زیادی را پای نمایش خود بنشانم و در این راه اگر اصول و معیارهای هنری را فدا نکنم، هیچ ایرادی ندارد. در واقع آمدن ستارههای سینما به تئاتر هیچ اشکالی ندارد، به شرطی که درست از آنان استفاده شود.
تئاتریها با ورود به سینما، کارگردانی و بازیگری هنر هفتم را ارتقا دادند. چرا در درامنویسی این اتفاق نیفتاد و فیلمنامهنویسی ما به نسبت دیگر وجوه چندان رشدی نکرد؟
چون در سینما پول به جای خیلی چیزها حرف میزند و متاسفانه برخی از تهیهکنندگان چندان متوجه اهمیت درام نیستند. در این میان هر چند سال فرمولها و کلیشههایی برای ساخت فیلم پرفروش باب میشود که به سرعت هم کارایی خود را از دست میدهند.
با این وجود فیلمنامهنویسان جوان خوبی داریم که تعدادی از آنان در اصل تئاتری بودهاند. فکر میکنم اگر فضا برای کار این نویسندگان فراهم شود، میتوانیم امیدوار باشیم که در درامنویسی سینما هم تحرکی ایجاد شود.
شما در تئاتر بیشتر به عنوان کارگردان شناخته میشوید و درسینما و تلویزیون به عنوان بازیگر. آیا هیچ وقت وسوسه نشدید که فیلم سینمایی هم کارگردانی کنید؟
واقعیتش جرات این کار را ندارم. کارگردانی سینما با تئاتر بسیار متفاوت است و من در آن تحصیل و تجربه نکردهام.
با این که شما در سالهای گذشته هم در سینما و هم در تئاتر کار هنری کردهاید، اما تنها در خانه سینما به عنوان مسوول انجمن بازیگران فعالیت صنفی دارید و در تئاتر چنین نقشی را بر عهده نگرفتهاید. چرا؟
فکر میکنم خانه تئاتر با حضور ایرج راد و دیگر هنرمندان هیچ کمبودی در این زمینه ندارد و نیازی به من نیست. با این حال اینجا هم هر کمکی از دستم برآید انجام میدهم.
در مدتی که مسوولیت انجمن بازیگران خانه سینما را پذیرفتهاید، به مسائل بازیگران پیشکسوت توجه خاصی نشان دادهاید. میخواستم ببینم چرا بازیگران پا به سن گذاشته ما نقشی مناسب در سینمای ایران پیدا نمیکنند و اغلب خانهنشین میشوند. چرا در فیلمهای ما پیرمردها کمتر دیده میشوند؟
این برمیگردد به این که تهیهکنندگان و کارگردانان ما بیشتر به سراغ شخصیتهای جوان میروند تا گیشه را از دست ندهند. برای همین همان طور که پیش از این گفتم بیشتر فیلمهای ما این روزها بر اساس فرمولهای نخنماشدهای ساخته میشوند که برای چند صباحی تماشاگر را به خود جذب میکنند.
این همان روندی بود که فیلمفارسی در پیش گرفت و سقوط کرد.
خب همان است. وقتی بسیاری از فیلمهای ما به چند جوک و حرکت جلف مثل دویدن با زیر شلواری در خیابان متوسل میشوند تا مخاطب را بخندانند، چه انتظاری دارید. برای همین در این سینما متاسفانه شخصیت پیرمردها کم و به صورت کلیشهای به تصویر در میآید و نقش آنان را هم که بیشتر به اصطلاح نمک فیلم هستند، عدهای خاص بازی میکنند. هرچند که این شخصیتهای پا به سن گذاشته آن قدر بد پرداخت میشوند که کمتر هنرمند پیشکسوتی حاضر است بازی در آنها را بر عهده بگیرد.
تا کی این روند ادامه پیدا میکند؟
تا زمانی که این نوع فیلمهای پیشپا افتاده دل مردم را بزند.
یعنی تا آن زمان همه باید دست روی دست بگذارند؟
نه، مسوولان و مدیران باید با حمایت از فیلمهای فاخر و جدی به تهیهکنندگان این آثار کمک کنند، امکان تبلیغ با شرایط مناسب را برایشان فراهم کنند، اکران خوبی برای آنها تدارک ببینند و بستر لازم را برای تولید فیلمهای فرهنگی فراهم کنند.
یکی از بحثهاهی داغی که به عنوان مسوول انجمن بازیگران خانه سینما دربارهاش اظهار نظر کردید، موضوع دستمزدها بود، در این باره توضیح دهید.
من همان زمان گفتم که در باره دستمزد بالایی که آن بازیگر خاص طلب کرده است، هیچ سند محکمی وجود ندارد و بیشتر به شایعه میماند و نباید به آن دامن زد. هنوز هم میگویم که بعید است سینمای ما این قابلیت را داشته باشد که چنین پولی را به یک بازیگر بدهد. حتی تاکید کردم در صورت صحت این ماجرا هم آن بازیگر خیلی دور برداشته و هم تهیهکننده بد عمل کرده است.
در این مدت بر سلامت بازیگران سینما هم خیلی تاکید کردهاید، چرا؟
چون اگر بازیگری خودش را ول کند، سقوط خواهد کرد. زندگی سالم شرط موفقیت یک بازیگر به طور مستمر و طولانی است. برای مثال یکی از مشکلات ما در پیش از انقلاب همین بود که بازیگران نقل محافل میشدند و بدون رعایت و وسواس اینجا و آنجا میرفتند. بازیگری شغلی است که سلامت بدنی، روانی و اخلاقی در آن بسیار مهم است.
برای همین خودتان سیگار را ترک کردید.
بله بیش از20سال پیش سیگار را ترک کردم، چون تاثیر منفی بر کارم میگذاشت. البته آن زمان که ما در جوانی سیگاری شدیم، مد بود و چندان کسی مطلع نبود که ضرر بسیار زیادی دارد.
خب فکر میکنم وقت آن رسیده که بحث را به خاستگاه اصلی شما که تئاتر است بکشانیم، فکر میکنید مهمترین موانع و مشکلات پیش روی این هنر در ایران چیست؟
اول این که مسوولان نگاهی همدلانه به این هنر ندارند و برای همین تئاتر همیشه مظلوم واقع شده است. تاکنون نگاه بودجهنویسان و تصمیمگیران با تئاتر همراه نبوده است و به آن به چشم یک ضرورت نگاه نکردهاند.
شاید این نگاه به دلیل مخاطب اندک تئاتر به نسبت سینماست.
همین نشاندهنده تلقی اشتباه آنان است، تئاتر در همه جهان چنین نسبتی با سینما دارد و هیچ کس به این دلیل آن را کوچک نمیشمارد. برای مثال در همان آمریکا، گردش مالی مجموعه تمام تالارهای نمایشی برادوی نیویورک حدود یک میلیارد دلار است که به اندازه فروش چند فیلم هالیوودی است. تماشاگران این نمایشها نیز روی هم به اندازه تماشاچیهای یک فیلم نمیشود، اما همه به دیده احترام به برادوی نگاه میکنند، چرا که میدانند تئاتر، هنری بنیان ساز به شمار میآید و عمق تاثیرش بسیار مهمتر از گستردگی آن است.
اگر نگاهی جزئیتر بیندازیم، دیگر با چه موانعی روبهرو میشویم؟
ممیزی سلیقهای، اجراهای اندک برای یک نمایش، کمبود سالن، اختصاص بودجه کم به این هنر و... را میتوان به عنوان دیگر موانع برشمرد. اما مهمتر از اینها نداشتن برنامهریزی و راهبرد است که گریبان تئاتر را رها نمیکند.
آیا از نظرنیروی انسانی و هنری کمبودی نداریم؟
با توجه به نسل جوان تحصیلکرده تئاتر، از نظر کارگردان، بازیگر یا نویسنده چندان کمبودی نداریم.
نظرتان در باره وضعیت نقد تئاتر در کشور چیست؟
آن زمان که در ژنو سوئیس تئاتر کار میکردم، منتقدان با دستاندرکاران تئاتر هیچ دوستی نداشتند، پشت صحنه نمیآمدند، با هنرمندان شام نمیخوردند و سعی میکردند فاصله خوشان را با آنان حفظ کنند. اما اینجا ما با منتقدان چای میخوریم، دوست هستیم و برای همین آنان نقدهایشان را بر اساس همین رابطه مینویسند.
یعنی نان به هم قرض میدهند؟
حداقلش این است که حجب و حیا باعث میشود این آشناییها در نقدها تاثیر بگذارد. یک منتقد ممکن است بیاید به طور شفاهی به من نکاتی را گوشزد کند، اما آن را مکتوب نکند.
بهترین نقدها بر کارهایتان را چه کسانی نوشتند؟
بهترین نقدهای نوشته شده بر کارهایم را احمد شاملو و سیروس طاهباز برای نمایش در انتظار گودو نوشتند.
اما آنان منتقد حرفهای تئاتر نبودند؟
اتفاقاً بهترین نقدها را بر کارهای من کسانی نوشتند که منتقد حرفهای نبودند.
جایگاه نقد در تئاتر کشور را چگونه میبینید؟
تئاتر بدون نقد رشد پیدا نمیکند و متاسفانه رسانههای ما به آن بها نمیدهند.
در چند سال گذشته نشان دادهاید که علاقهمند اجرای نمایشنامههای نویسندههای جوان و معاصر جهان هستید. چرا؟
چون در نیم قرن گذشته با فراگیر شدن تلویزیون، وسایل ارتباطی مدرن و از همه مهمتر شکلگیری پدیدهای چون اینترنت، مخاطبان دارای آگاهی گستردهای هستند و سلیقهای متفاوت پیدا کردهاند. پاسخ این ذائقه تغییر یافته را هم نویسندگانی میتوانند بدهند که در این شرایط رشد کرده و دست به نوشتن زدهاند. البته باید بگویم ابتدا قصد داشتم شاهلیر شکسپیر را امسال روی صحنه بیاورم که وقتی به طور جدی به بازخوانی آن مشغول شدم، نظرم برگشت.
چرا؟
چون درآن شکل اصلی کهنه به نظرم رسید و دیدم که برای اجرا نیازمند کوتاه شدن بسیار است. از سوی دیگر به صحنه آوردن چنین نمایشی هزینه زیادی دارد و امکانات و بازیگران بسیاری را طلب میکند.
در سالهای دور متنهای ایرانی زیادی را به صحنه آوردید؛ چرا امروز این کار را نمیکنید؟
چون نتوانستهام با متنهایی که در این چند سال خواندهام، ارتباط مناسبی برقرار کنم.
یعنی چه؟
یعنی متن مرا با خود درگیر نمیکند، یقه داوود رشیدی را در سال 1389 نمیگیرد و مجبورش نمیکند تا آن را به صحنه بیاورد. اگر نمایشنامهای در همان بار اول خوانده شدن تصاویر ذهنی برایم نسازد و من را به کشف خود نخواند، میفهمم که راههای ارتباط با آن بسته است؛ البته این به معنای بد بودن آن درام نیست و چهبسا بنبست به وجود آمده تقصیر من باشد.
پس 40 سال پیش چگونه با نمایشنامههای ایرانی که در تالار سنگلج اجرا میکردید، ارتباط برقرار میکردید؟
خب آن زمان این تالار را به اجرای درامهای ایرانی اختصاص داده بودند و من هم به عنوان کارمند اداره تئاتر آنها را روی صحنه میبردم.
یعنی میل شخصی نبود؟
من هیچگاه متنی را بدون تمایل شخصی روی صحنه نبردهام و آن زمان هم نمایشنامههایی را اجرا میکردم که بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم؛ البته همان دوره درامهای خارجی زیادی هم کار کردم.
مقایسه زمان حال با آن دوره چندان درست نیست، چرا که با توجه به تعداد زیاد نمایشهایی که در آن سالها اجرا میکردم، متنهای ایرانی به چشم میآیند. این در حالی است که در سالهای اخیر به طور میانگین هر 6 سال یک بار کاری را به صحنه آوردهام و برای همین نمیتوان انتظار داشت، تعداد متن ایرانی در میان آنها زیاد باشد.
در نمایشنامه منهای دو ساموئل بنش تریت فرانسوی چه دیدید که به سراغش رفتید؟
چون ایدههای بکر زیادی در کارهایش وجود دارد. این متن از یکسو تماشاگر را بخوبی جذب خود میسازد و از طرف دیگر در پایان او را به فکر فرو میبرد. در واقع این نمایشنامه بدون آن که پند و اندرز بدهد، با ایجاد پرسشهای بسیار در ذهن تماشاگر، باعث نگاه نو به زندگی میشود.
دیگر ویژگیاش آن است که بیشتر متکی بر زبان، دیالوگ و همچنین داستانهای مختلف در یک اثر است. نکته دیگر این است که منهای دو با اینکه داستان دو نفر است که یکی یک هفته و دیگری پانزده روز زنده خواهند ماند، اما این خبر ناگوار مرگ، نمایشنامه را سنگین و تلخ نمیکند. شما در طول این نمایشنامه به هر یک از شخصیتها که نگاه میکنید میبینید که سرنوشت هر یک از آنها میتواند یک تراژدی باشد، اما در کل، کار یک تراژدی نیست. در واقع این نمایشنامه بر امید تکیه دارد و حتی مرگ را تبدیل به یک شوخی میکند.
این نمایشنامه را در چه گونهای قرار میدهید. آیا یک کمدی ناب است؟
من متن را این طوری ندیدم، اگر چه به ظاهر شاید چنین به نظر برسد. به نظرم بیشتر نمایشنامهای است که حرفهایی جدی در باره زندگی انسانی، عشق، بیمهری، مهربانی و آشتی میزند. برای همین با این که رویه کار کمدی است، اما شاید در عمق یک تراژدی باشد.
گروه بازیگران نمایش «منهای دو» چند بار دستخوش تغییر شد. از این بابت کار لطمه نخورد؟
لیلا حاتمی با تجویز پزشک باید استراحت مطلق میکرد و برای همین نتوانست به تمرینها ادامه دهد و ما به جای وی از پگاه آهنگرانی دعوت به همکاری کردیم که او بخوبی از عهده کار برآمد.
انصراف غیرموجه بازیگر دیگرمان، یک رفتار غیرحرفهای بود که اگر چه ناپسند به شمار میآید، اما به نمایش صدمهای نزد. این که بازیگری یک ماه با گروه تمرین کند، قرارداد ببندد اما به محض پیشنهاد یک کار نان و آبدار در سینما همه تعهداتش را زیر پا بگذارد، امری مذموم است که متاسفانه رواج زیادی یافته است.
من خیلی از مناسبات و رفتارهای امروز را درک نمیکنم و نمیفهمم. تئاتر برای نسل ما امری مقدس بود و اگر حتی شفاهی به کسی قول همکاری میدادیم تا آخر با او بودیم و هر اتفاقی که میافتاد عواقبش را میپذیرفتیم. اما الان شرایط کاملا فرق کرده است.
خب مشکلات مالی در پدید آمدن این عادت ناپسند دخیل بوده است.
مگر زمان ما این مشکلات مالی نبود. من همانطور که پیش از این اشاره کردم، برای کار چند ماهه در یک تئاتر حدود هزار تومان میگرفتم، در حالی که دستمزدم در سینما 30 برابرآن بود.
این یعنی تئاتر با این دستمزدها به طور طبیعی نمیتواند با سینما و تلویزیون رقابت کند و نباید نسل جدید به بهانه آن زیر تعهدی که امضا کرده است، بزند.
وقتی میشنوم که مثلا فلان بازیگر تئاتر در 2 یا 3 نمایش به طور همزمان روی صحنه میرود، هیچ جور نمیتوانم آن را هضم کنم. شرایط امروز تئاتر ما متاسفانه اینگونه است.
به نظر میرسد نگاه چندان مهربانانهای به عادات و رفتارهای نسل جدید تئاتر ندارید؟
اصلاً چنین برداشتی نکنید. من تنها دارم به یک معضل اشاره میکنم و درباره آن صحبت میکنم که از سوی تعداد اندکی در این عرصه هنری سر میزند. به غیر از این در واقع اعتقاد دارم که تئاتر ما به دلیل پرشور جوانان بسیار پویاست. جوانان زیادی را میبینم که خیلی خوب در این عرصه با عشق و علاقه کار میکنند. به کارهای انجام شده که نگاه میکنم در بسیاری از موارد امیدوار کننده است. ما در حال حاضر تئاتری داریم که همپای تغییر و تحولات پیش میرود. جوانانی هستند که جسارت دارند و کارهای آوانگاردی روی صحنه میبرند.
در پایان گفتگو اگر اجازه دهید، برگشتی به پرسش اول داشته باشیم. اگر قرار باشد تنها در یک عرصه هنری فعالیت کنید، سینما را انتخاب میکنید یا تئاتر را؟
تئاتر عشق اول من است و معتقدم لذت بازیگری یا کارگردانی در آن را نمیتوان با سینما یا تلویزیون مقایسه کرد. تئاتر هنری زنده و همیشه جاری است. در تئاتر حضور تماشاگر در سالن به هنرمند سرزندگی میدهد که این تجربه در هیچ عرصه دیگری، نه سینما، نه تلویزیون و نه تله تئاتر تکرار شدنی نیست.
نیم قرن حضور هنری
6 روزپیش، داوود رشیدی 77 ساله شد. او که متولد 25 تیر 1312 خورشیدی در تهران است، نزدیک به نیمقرن در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون کشور فعال بوده است. تحصیلات متوسطه را به دلیل شغل پدرش در ترکیه و پاریس به پایان رساند و تحصیلات دانشگاهی را در ژنو ادامه داد.
او فارغالتحصیل رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر و لیسانس حقوق سیاسی از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ژنو است. در سال 1343 به تهران آمد و در اداره تئاتر آن زمان وابسته به وزارت فرهنگ و هنر استخدام شد. سپس گروه تئاتر امروز را پایه گذاری نمود، که هنرمندانی چون پرویز فنیزاده، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار، سیاوش تهمورث، مرضیه برومند، سوسن تسلیمی به عضویت آن درآمدند. در سال 1352 از اداره تئاتر به تلویزیون ایران رفت و در سمت مدیریت گروه نمایش و سرگرمیها مشغول به کار شد. رشیدی از سال 1350 با فیلم سینمایی «فرار از تله» کار بازیگری در سینما را شروع کرد و سالها بعد به تهیهکنندگی نیز روی آورد.
نمایشهای اوژنی گرانده، در انتظار گودو، دیکته و زاویه، پرواربندان، حسن کچل، یک نوکر و دو ارباب، آنتیگون، پیروزی در شیکاگو، ریچارد سوم و هنر از مهمترین آثار صحنهای اوست.
بازی در سریالهای گرگها، هزاردستان، عطر گل یاس، آوای فاخته، امام علی(ع)، تنهاترین سردار، امام رضا(ع) و مختارنامه را در کارنامه خود دارد و در فیلمهای سینمایی چون فرار از تله، قدغن، بازرس ویژه، فرمان، رهایی، شیلات، گلهای داوودی، کمالالملکو میرقباد نقشآفرینی کرده است.
تازهترین نمایش رشیدی که «منهای دو» نام دارد و در تئاتر شهر اجرا میشود، داستان دو پیرمرد است که بعد از یک کمای طولانی هوشیاری خود را بهدست میآورند. اما وقتی پزشک بیمارستان خبر میدهد که تا یکی دو هفته دیگر خواهند مرد، نمایش و در واقع زندگی آنان تازه شروع میشود. 2 پیرمرد از بیمارستان فرار میکنند و پس از آن با شخصیتهای مختلفی مواجه میشوند که هر یک ماجراهایی دارند.
ابتدا با یک خانم باردار برخورد میکنند که در آستانه وضع حمل، همسرش او را ترک کرده است. زن از آنها میخواهد که شوهرش را پیدا کنند. 2 پیرمرد در جستجوی شوهر آن زن به جاهای مختلف سرکشی میکنند. به کافهها و مراکز تفریح سر میزنند. به خانه او سرک میکشند اما نشانی از مرد نمییابند تا این که در کنار یک رودخانه جوانی را میبینند که در تلاشی ناموفق اقدام به خودکشی میکند. پیرمردها فکر میکنند گمشده خود را یافتهاند. مرد را به بیمارستان نزد زن که حالا وضع حمل کرده میبرند، اما زن به آنان میگوید که او شوهرش نیست. اما این آغاز یک آشنایی است که در نهایت به ازدواج زن با مرد میانجامد.
پیرمردهای داستان ما هم البته داستانهای اختصاصی خود را دارند که در طول نمایش برای یکدیگر و تماشاگران بازگو میکنند. آنان نیز مثل دیگر مردم این دوره و عصر تمدن بشری، یک گمشده 3 حرفی دارند: عشق.
مهدی یاورمنش / فرهنگ وهنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: