در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یادگاریهای گریهدار، یادگاریهای خندهدار
جوانی دوره خاطره جمع کردن است. بزرگترین اتفاقات زندگی آدمها معمولا در جوانی پیش میآید. پای صحبت پیرها هم که بنشینید خاطرات جوانی و یادگارهای آن زمان است که هنوز برایشان ارزش تعریف کردن و به خاطر آوردن دارد. جوانی درست زمانی است که شما فکر میکنید عاقل شدهاید. اما نه آنقدرها که محافظهکارتان کند. دست به تجربههای تازه میزنید و بیآنکه واقعا به آن واقف باشید برای خودتان مجموعهای از یادگاریها جمع میکنید تا عصای دست پیریتان باشد.
اینکه یادگاری چیست و اصولا چرا ما آدمها مخصوصا در جوانی، تا این اندازه به نگهداشتنشان علاقهمندیم از آن بحثهایی است که به روانشناسی و تحلیل روانی آدمها نیاز دارد. به اعتقاد برخی از روانشناسها آدمهایی که یادگاری جمع میکنند دو دستهاند. تعداد زیادی از آنها یادگاریها را برای به یادآوردن و همیشه زنده داشتن یک خاطره جمع میکنند. برای اینکه ده بیست سال بعد با دیدنش بگویند: «وای یادش بخیر».
دسته دیگر که تعدادشان هم کمتر است، یادگاری جمعکنهایی هستند که خودشان در یک تحلیل ذهنی به این نتیجه رسیدهاند که اگر از یک خاطره بد نوشته یا شیء باقی بماند فراموش کردن آن راحتتر است. عجیب به نظر میرسد اما تا حدی واقعیت دارد. حتی برنارد شاو هم در جایی گفته «نوشتن برای فراموش کردن است و نه به خاطر آوردن.» تحلیلش هم این است که وقتی از خاطرهای قطعهای را جدا میکنید و نگه میدارید انگار تکلیف ذهنتان را برای همیشه با آن روشن کردهاید.
اما واقعیت این است که هر دو دسته این آدمها درباره آخر و عاقبت یادگاری جمع کردن اشتباه میکنند. چرا که با گذشت زمان، از آن یادگاری ارزشمند یا غمانگیز تنها خاطرهای دور باقی میماند که نه آنچنان آزاردهنده است و نه آنقدرها شادیآور. فقط باید منتظر بمانید 20سالی از عمرش بگذرد.
بچگیهای خاطرهانگیز
کدام یکیتان لباسی که در سن 4 ماهگی تنتان میکردهاند و حالا فقط 4 تا از انگشتهایتان توی هر آستینش جا میشود را هنوز دارد؟ البته خیلی واضح است که خودتان نمیتوانستهاید در 2 سالگی لباسی را که برایتان تنگ شده بوده، در گنجه یادگاریهایتان نگه داشته باشید. اما اگر یکی از آن مادرهای باسلیقه دارید که اولین لباسهایتان را برای دل خودش نگه داشته باشد حالا شما صاحب یک یادگاری پارچهای احتمالا سفید هستید. متعلق به زمانی که خودتان هم آن را به یاد نمیآورید.
دفترچههای خاطرات هم از آن یادگاریهایی است که میتواند در عین اینکه مایه خوشحالیتان میشود اعصابتان را به هم بریزد. وقتی پای نوشته در میان باشد، دست شما از دخل و تصرف در خاطراتتان کوتاه میشود. وقتی یادگاریها اشیاء هستند میشود خاطراتنشان را در طی زمان تغییر داد و به شکل دلخواه درشان آورد. کاری که هرگز با نوشته نمیتوان کرد.
حالا که جوان شدهاید و برای خودتان صاحب «گذشته» هستید میتوانید دفترچه خاطرات دوران مدرسهتان را مرور و حسابی با آن کیف کنید. مثلا آنجا که ترانه، همکلاسی اول راهنمایی، برایتان نوشته است: «سال پر از موفقیتی را برایتان در پیش رو دارم.» در حالی که بسختی قیافه ترانه را به یاد میآورید به اینکه او میخواسته سال پر از موفقیتی را برای شما در پیشرو داشته باشد حسابی بخندید.
عروسکها و ماشینهای اسباب بازی هم از اشیایی هستند که دست به یادگاری شدنشان خوب است. عروسک پارچهای یک دستی که 20 سال پیش، وقتی 5 ، 6 ساله بودید بقایایش را از چنگ خواهر کوچکترتان بیرون کشیده و ساعتها برای دست از دست رفته عروسک گریه کردهاید. اگر با دیدن دوباره عروسک اشک در چشمهایتان جمع نشود سنگدلیتان را ثابت کردهاید.
با اینکه یادگاری جمع کردن و تعلق خاطر به اشیای قدیمی داشتن، از آن کارهای دخترانه به حساب میآید، اما میتوانید در میان پسرهای جوان هم دانشگاهیتان کسانی را پیدا کنید که 20 سالی هست یک ماشین پلیس باتریخور را با خودشان به سن 28 سالگی آورده است. با اینکه دیگر رمقی برای لاستیکهای کج و کولهاش باقی نمانده و در قسمت باتری هم 19 سال پیش شکسته شده است، اما این ماشین بخشی از گذشته شماست که حاضر نیستید هیچ رقمه دورش بیندازید.
یادگاریهایی که میشود خرید
داشتن عکسهای یادگاری در بین تمام یادگاریهای دیگر از اهمیت ویژهای برخوردار است. کمتر آدمی را میبینید که عکس یادگاری نداشته باشد. عکسهای دوران مدرسه، تولد 7سالگی، عکسهای زمان دانشگاه و دوران خوابگاه و عکسهای دوران سربازی و... گاهی میتوانند شما را ساعتها به خودشان مشغول کنند. طوری که وقتی به خودتان میآیید دیگر هوا تاریک شده و شما به آلبوم پنجم رسیدهاید. احتمالا در این مدت به یک جوان در آستانه افسردگی تبدیل شدهاید، یاد کودکیتان افتادهاید و چند قطرهای هم اشک ریختهاید. بله، یادگاریها میتوانند اشکتان را هم در بیاورند.
یادگاریهای باقیمانده از آدمهای مشهور هم ژانر دیگری از یادگاری هستند. مثلا عینک مطالعه، کلاه و خودنویس سهراب سپهری این قابلیت را دارند که در نمایشگاهی از نقاشیهای او و در یک محفظه شیشهای قرار بگیرند تا مردم از آنها دیدن کنند و با خودشان بگویند: «هان، پس سهراب چنین عینکی به چشم میزده است؟!»
گاهی هم این یادگاریها به فروش میرسند، در حراجیهای بزرگ به مزایده گذاشته میشوند و بعد مثلا یک انگلیسی 4 هزار پوند برای خرید عینک دسته شکسته سالینجر جوان پرداخت میکند و آنرا به گنجینه اشیای قیمتیاش اضافه میکند. احتمالا خود سالینجر هم آن عینک را به عنوان یادگاری تا زمان مرگش نگه داشته بوده است.
با وجود همه این تحلیلهای روانشناسانه که آدم را یاد عقدهها و کمبودهایش میاندازد، یادگاریها آدمها را دلتنگ میکنند. اهمیتی ندارد که خاطره باقیمانده از آن چقدر تلخ یا شیرین بوده است. هرچیزی که به گذشته مربوط باشد حسی از دلتنگی از خودش به جا میگذارد. به هر حال ما اغلب حسرت گذشته را میخوریم و یادگاری نگهداشتن این حس را تقویت میکند.
محدثه مومنی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: