در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
پرویز بهرام متولد 1312تهران و بزرگ شده (تا 7 سالگی) بابل است. فارغالتحصیل رشته حقوق دانشگاه تهران، هنرستان هنرپیشگی (رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر) و همچنین فارغالتحصیل رشته هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران است.
او زمانی یکی از بازیگران بزرگ و حرفهای تئاتر بوده که با رواج حرفه دوبله در ایران مانند بسیاری دیگر از همکارانش به این حوزه سری زدند و البته در آن ماندگار و جاودانه شدند. بهرام در تئاترهایی چون بیلی باد، امپراطور جونز، شهر ما، اتللو، نادر پسر شمشیر، نگاهی از پل، تله، افعی طلایی و... بازی کرده و در بزرگترین نمایشنامههای دنیا که به صورت رادیویی در آمده بودند، گویندگی کرده است.
او کار دوبله را از سال 1329 به دعوت و با مدیریت دوبلاژ رضایی(مدیر دوبلاژ استودیوایران فیلم) شروع کرد و در همان بار اول توانست به خوبی نقش اول یک فیلم خارجی را بگوید. عشق و علاقه به این کار به علاوه نبوغ و صدای خوب و منحصربهفردش باعث شد از همان اوایل کار نقشهای اول فیلمهای معروف و برجسته دنیا را بگوید و خیلی زود یعنی در سال 1331 مدیریت دوبلاژ اینگونه فیلمها را نیز به عهده بگیرد.
از اولین فیلمهایی که او در گویندگی آن شرکت داشت فیلم ایتالیایی هنرپیشه بود.
او که از بنیانگذاران دوبله ایران به شمار میآید، در طول بیش از نیم قرن فعالیت حرفهای، در دوبله و گویندگی فیلمهای زیادی حضور داشته و به جای بازیگران بزرگی همچون هربرت لوم (جنگ و صلح)، جیمز میسون (آنتونی کلئوپاترا)، اورسن ولز (مرد سوم)، لارنس الیویه (هانری هشتم)، سرگئی باندارچوک، بزرگترین هنرپیشه شوروی سابق (اتللو)، ژان گابن، ژوزف کاتن، جف چندلر و...گویندگی کرده است.
او همچنین مدیریت دوبلاژ فیلمهای بزرگ و برجستهای چون ابله اثر داستایوفسکی را در همان اوایل کار به عهده داشته است.
فیلم مهر هفتم اثر اینگمار برگمن و سریال دیدنی و به یاد ماندنی شعبدهباز و همینطور سریالهای مارکوپولو (پدر مارکو)،درک، کرس، بازرس، فراری، امام علی (ابوموسی اشعری) و.... بهعلاوه سریال بینوایان (ژان والژان) و اتللو، از جمله فیلمها و سریالهایی است که با گویندگی و مدیریت دوبلاژ او برای ما دیدنی و شنیدنی شدهاند.
مستندهای ارزشمندی چون جاده ابریشم و مسلمانان نیز با صدای او ماندگار شدهاند.
اولین تاثیرپذیری هنری از اطرافیان؟
من در یک خانواده اهل هنر متولد و بزرگ شدم. مرحوم پدرم علیاکبر بهرام از هنرمندان برجسته در رشته مجسمهسازی، گچبری و آئینهکاری بود که نمونههای موجود در کاخ گلستان از آثار اوست. همینطور گچبریهای کاخ رامسر، میدان ساعت ساری و مجسمه دو شیر در هتل قدیمی رامسر و خیلی از جاهای تاریخی دیگر.
پدرم واقعا هنرمند بود که متاسفانه مثل خیلی از افراد دیگر در این کشور، گمنام از دنیا رفت.
علاوه بر این، با اینکه سواد چندانی نداشت به هنر ادبیات فرانسه علاقه زیادی داشت. یادم میآید سالهای کودکی، شبهای زمستان، بخصوص شب چله همگی دور کرسی مینشستیم و پدرم داستانهای مشهور فرانسه مانند بینوایان را که تمام دیالوگهای آن را از بر بود، برایمان تعریف میکرد و عجیب اینکه شخصیتهای داستان را هم به روز میکرد. مثلا میگفت ژاور شبیه این عبدالخالق پاسبان است (یک پاسبان بدنام و بدجنس توی محله). منظورم این است که خلاقیت و بینش هنری بالایی داشت. پدرم دوست نزدیک صادق هدایت بود.
این روحیه و فعالیتهای هنری پدرم بهطور ناخودآگاه و فطری، به من هم رسیده بود که البته بعدها و در موقعیتها و فرصتهای پیشآمده، خودش را نشان داد. مخصوصا علاقه زیادش به داستان، در گرایش من به سمت ادبیات نمایشی بیتاثیر نبود.
اولین روز مدرسه؟
اولین روز مدرسه را به خاطر ندارم اما معلم اول دبستانم آقای فرجادی بود.
شور و حالی که بهطور طبیعی دبستانها و مدارس دارند، ما نداشتیم چون کشور در حال جنگ بود و متفقین، ایران را گرفته بودند، وبا و طاعون بود، قحطی هم بیداد میکرد.
اولین خاطرات تلخ دوران دبستان؟
شاید تنبیهات آنزمان و به عبارتی فلک شدن توی مدرسه از تلخترین خاطرات هر دانشآموزی باشد که طعمش را چشیده باشد.
اولین بار که احساس کردید به هنر و فعالیتهای هنری علاقهمندید؟
اولین بار سرکلاس انشاء متوجه این تمایل شدم. آنموقع توی دبستان هم انشاء داشتیم. برخلاف امروز که در دوره راهنمایی و دبیرستان زنگ انشاء دارند. سال چهارم یا پنجم دبستان بودم. انشایی که نوشته بودم سرکلاس خواندم، همه خوششان آمد و دست زدند. آقای برومند معلم ادبیاتمان هم بعد از کلی بارکالله و احسنت گفتن و تشویق کردن، گفت: تو استعداد ادبی و هنری خوبی داری و هنرمند خوبی میشوی، حتما این راه را با جدیت ادامه بده. تشویق آقای برومند که شم و استعداد هنریام را تشخیص داد و همچنین تشویق بچهها توی روحیهام تاثیر زیادی داشت آنقدر که همانموقع احساس کردم دوست دارم هنرمند شوم و علاقه زیادی به هنر پیدا کردم.
اولین فعالیت هنری که شروع کردید؟
تئاتر. فعالیتم را در این زمینه از سال اول دبیرستان و با گروه تئاترش شروع کردم.
آقای سمندریان هم با من همکلاس بودند. با کمک ایشان کار میکردیم که البته بعدها رفت آلمان و تحصیل تئاتر را آنجا ادامه داد.
اولین تئاتری که تماشا کردید؟
اولین تئاترهایی که دیدم در همان سنین دبیرستان بود. اما دقیق یادم نیست چه تئاترهایی بود. پس از تماشای چند تئاتر، خودم هم شروع کردم به بازی کردن.
و اولین تئاتری که در آن بازی کردید؟
اولینبار توی دبیرستان خاقانی روی صحنه رفتم. رینگ بکس را تبدیل به صحنه کرده و روی آن نمایش بازی کردیم. آقای خانافشار که بعدها پزشک شد و همدورهای من توی دبیرستان بود، خودش یک نمایش نوشته بود و یک نقش هم (که اتفاقا نقش اول بود) به من داد. بازی توی این نمایش اولین کار من بود.
اولین گروه تئاتری که تشکیل دادید؟
در دوره دبیرستان گروهی تشکیل دادم که هرهفته صبح جمعه، یکی از تئاترهای تهران را اجاره میکردیم و دکورش را خودمان میساختیم، خودمان هم بازی میکردیم و یک درآمد ناچیزی هم از آنجا نصیبمان میشد.
اولین بازی حرفهایتان؟
ضمن تحصیل در دبیرستان، در کنکور هنرستان هنرپیشگی هم شرکت کردم و شاگرد اول شدم و بعدازظهرها به آن هنرستان میرفتم. دوره هنرستان 3 ساله بود. محمد نوری (خواننده)، بیژن مفید، علی نصیریان، جعفر والی، لطیفپور، عباس جوانمرد، رضا بدیعی و فهیمه راستکار از همدورهایهای من در آن هنرستان بودند. از همان زمان کار تئاتر را به صورت حرفهای در شروع کردم. نمایش داش آکل از اولین کارهای حرفهای من بود که با این گروه از دوستانم اجرا کردیم. من نقش داش آکل را داشتم و نصیریان نقش کاکا رستم را. سالن تئاتری بود به نام گیتی که رئیس آن مرحوم صادقپور بود. ما آنجا بازی میکردیم و مبلغ ناچیزی میگرفتیم که در واقع تنها منبع درآمدی من هم بود.
اولین دستمزدتان برای تئاتر؟
خیلی کم بود، آنقدر کم که نمیشد حساب کرد. چیزی در حدود یک یا 2 تومان.
اولین مشوق؟
مشوق خاصی که نداشتم و در کمال تاسف خانواده هم مخالف بودند بخصوص پدرم.
مشوق من بیشتر مردم بودند که با ابراز احساسات و کفزدنهای خود بعد از هر کاری که روی صحنه میبردیم، مرا نسبت به ادامه این راه مصممتر و مشتاقتر میکردند.
من دیپلمم را از مردم گرفتم و همانجا هم فهمیدم که کار یک هنرپیشه تئاتر را باید مردم بپسندند. هرچه پایان کار بیشتر تشویق کنند، یعنی نمره بهتری گرفتی وگرنه مدارک تحصیلی متعدد از این دانشگاه و آن دانشکده داخلی و خارجی به تنهایی و بدون تایید مردم ارزش چندانی ندارد. شما وقتی بازی میکنی باید آنقدر روی مردم تاثیر بگذاری که مردم عمیقا متاثر شده و با شما همذاتپنداری کنند.
اولینباری که خودتان چنین تاثیرگذاری را داشتهاید؟
وقتی نقش رضا قلیمیرزا را با مرحوم محتشم بازی میکردم، صحنهای بود که مرا کور میکردند و من کورمال کورمال میآمدم توی صحنه، به دنبال پدرم میگشتم و شعری را دکلمه میکردم. یادم نمیرود مردم آنقدر تحتتاثیر قرار گرفته بودند که زار زار گریه میکردند طوری که گریه آنها خود مرا هم روی صحنه به گریه انداخت و از نقش خارج شدم.
پدرتان چرا مخالف کار هنری شما بودند؟
پدرم خدا بیامرز با دو چیز خیلی مخالف بود، یکی تحصیل در دانشگاه و دیگری کار هنری. او معتقد بود این دو کار در کشور ما ارزشی ندارد و به قول معروف نونوآب نمیشود. میگفت توی کشور ما هیچکس قدر هنر و هنرمند را نمیداند. همیشه میگفت: مگه پدرت رو نمیبینی؟ به من نگاه کن! این وضع زندگی منه که عمرم رو توی این راه صرف کردم. مگه یکی سرش درد کنه که هوس کنه بیاد مجسمهاش رو بسازم وگرنه بیکارم. مخالفتش برای تحصیل هم به این علت بود که عقیده داشت هرچه تحصیلکردهتر باشی، غریبتری. بماند که من هم فرزند ناخلفی بودم و برخلاف خواست پدرم، هم درسم را خواندم و هم رفتم سراغ هنر و تازه الان به حرف پدرم رسیدم.
اولین استادان برای تئاتر؟
به عقیده من کسی که وارد کار هنر میشود باید ژن و استعداد این کار را داشته باشد. استاد به تنهایی نمیتواند نقش خاصی داشته باشد. درست مثل شعرگفتن که شما باید طبع شاعرانه داشته باشی، استاد و مطالعه ادبیات هم در ادامه به کمکتان میآید تا پیشرفت کنید. با این حال من از راهنماییهای آقای کاراکاش، مرحوم استپانیان، آقای نوشین و آقای خیرخواه بهره بردم.
اولینبار که وارد کار دوبله شدید؟
سال 1328 بود و من مشغول تحصیل در هنرستان هنرپیشگی بودم. در همین سال دوبله در ایران پا گرفت. یک روز بر حسب تصادف توی خیابان لالهزار همکلاسیهایم، آقای لطیفپور و آقای والی را دیدم درحالی که آقایی با آنها بود به نام رضایی (کارگردان مستند خانه خدا و مدیر دوبلاژ استودیوی ایران فیلم که الان خانه سینما آنجاست).
من با والی و لطیفپور سلام و احوالپرسی کردم و آنها مرا به رضایی معرفی کردند. همین که شروع کردم با رضایی حال و احوال کردن، او رو کرد به لطیف پور و والی و گفت: عجب صدای قشنگی داره آقا بهرام! چرا نمیآریدش دوبله؟! بعد هم خودش آدرس استودیو را به من داد و خواست سری به آنجا بزنم.
چند روز بعد، رفتم استودیو و همان دفعه اول، دوبله نقش اول یک فیلم فرانسوی را به من دادند که اسمش را یادم نیست. بعد از آن فیلم بینوایان آمد که هنرپیشه معروف آمریکایی، فریدریک مارچ، آن را بازی میکرد و من به جای او حرف زدم. صدای من تقریبا، مختص نقش اول فیلمهای سینمایی آنموقع بود.
از همان روز اول نقش اول را به شما دادند؟
درسته از همان روزهای اول یا حتی سالهای بعد هم، نقش اول را به کسی نمیدهند، اما به علت صدای منحصربه فرد و خاص من، این ریسک را کردند و در همان جلسه اول، صدا و کار مرا با یک نقش اول امتحان کردند، بعد هم که دیدند خوب از عهده آن برآمدم و صدای خوبی هم دارم آن نقش را به من دادند.
اولین کار دوبله راچگونه انجام دادیم؟
خیلی راحت، به من گفتند این جملات (روی کاغذ نوشته شده) را بازیگر خارجی صحبت میکند، همین که دیدی لبهایش تکان خورد تو شروع کن به جای او حرف زدن. (آخر آنموقع ما گوشی نداشتیم. صدای بازیگر قطع میشد و ما فقط به لبهایش نگاه میکردیم، همین که تکان خورد شروع به صحبت میکردیم. اما الان با گوشی کار میکنند و این کار را خیلی راحت کرده). چون به این کار خیلی علاقه داشتم همان دفعه اول توانستم 3 صفحه مطلب نقش اول را به خوبی بگویم، (سینک سینک). خیلی هم خوششان آمد.
اولین دستمزد برای دوبله؟
دقیقا یادم نیست اما دستمزد خوبی بود و به پول آنموقع خیلی زیاد میشد.
این پول زیاد را چطور خرج کردید؟
هیچی، الکی خرجش کردیم. چه اولینبار و چه برای کارهای بعدی، درآمد دوبله آنقدر خوب و زیاد بود که زندگیمان را متحول کرد اما چون دوراندیشی نداشتیم چیزی پسانداز نکردیم و هر چه درمیآوردیم، میخوردیم و میگشتیم و خرج میکردیم. فکر میکردیم اوضاع همیشه همینطور خوب خواهد ماند، کسی هم نبود به ما بگوید به فکر آینده باشید. اگر یک ذره شم و شعور اقتصادی داشتیم آنموقع با دستمزدهای دوبله میتوانستیم چند تا خانه بخریم.
واکنش پدرتان چه بود وقتی شنید وارد کار دوبله شدید؟
چیزی نگفت فقط گاهی غرولندی میکرد. وقتی دید من با وجود مخالفتهایش کار خودم را میکنم، مرا به حال خودم واگذاشت. چون اهل سینما رفتن هم نبود، کارهای مرا نه دید و نه شنید. خودش هم از کار هنریاش یواش یواش کناره گرفت.
اولینبار که صدای خودتان را از طریق سینما شنیدید؟
اولینبار برای تماشای فیلم اتللو با دوبله خودم به سینما رفتم. در آن فیلم من نقش اوتللو را گفته بودم. سینمایی بود به نام سعدی (میدان مخبرالدوله) که صاحب آن مرحوم آشتیانی بود. رفتم ته سالن نشستم. یک جوان هم بغلدست من نشسته بود. هر جای فیلم که نوبت صحبت کردن من میشد، این جوان زودتر از من و با تقلید از صدای من، شروع میکرد از حفظ جملات را گفتن. برایم خیلی جالب بود. اینجا بود که متوجه تاثیر دوبله و صدای خودم شدم. (بعد از آنهم بارها شاهد چنین صحنهای بودم.)
اولینبار که صدای خودتان را شنیدید چه احساسی داشتید؟
لذت بردم.البته توی استودیو صدایمان را پس از هر بار اجرا میشنیدیم، اما اولینبار توی سینما دوبله اتللو را که شنیدم لذت دیگری داشت مخصوصا دیدن واکنش مردم به آن صدا و تقلید از آن برایم خیلی جالب بود.
اولین مدیریت دوبلاژ؟
در سال 1331اولین کارم را به عنوان مدیر دوبلاژ ارائه دادم که متاسفانه باز هم اسم فیلم را یادم نیست فقط میدانم یک فیلم خارجی بود که دوبله کردیم. از وقتی مدیر دوبلاژ شدم، کمتر خودم جای کسی صحبت میکردم.
اولین جایزهای که برای این فعالیتهای هنری گرفتید؟
هیچ وقت جایزهای نگرفتم. آنزمان از این خبرها نبود. نه جشنوارهای بود و نه جایزهای. فقط یکبار از طرف یک کارگردان و منتقد بزرگ آمریکایی تشویق شدم که به آن افتخار میکنم. پروفسور هلمر رایس (که یک خط نقد به قلم او میتوانست فروش یک کار را به اوج برساند یا تنزل دهد و به صفر برساند)، برای اجرای نمایش تروپی به ایران آمده بود. آنها یکشب در میان برنامهشان را در انجمن ایران و آمریکا به زبان انگلیس اجرا میکردند و ما هم یک شب در میان کار سیر روز در شب را به زبان فارسی اجرا میکردیم. همانموقع ایشان طی نامهای برای من نوشت: آقای بهرام! شما خیلی خوب بازی میکنی. هموطن من که سالهاست بازی میکند باید بازی در این نقش را از شما یاد بگیرد.
اولین جایزه رسمی؟
جایزه چهرههای ماندگار را سال 1384 دریافت کردم که باز خدا پدر اینها را بیامرزد که همینقدر برای کار ما و این هنر ارزش قائل شدند.
اولین دوبلوری که صدایش را خیلی میپسندید؟
ایرج دوستدار که جای جان وین حرف میزد. بعد از او هم مرحوم ناظریان، سعید شرافت، نصرالله محتشم و اکبر مشکین از دوبلورهایی بودند که صدا و کارشان را دوست داشتم.
اولین بازیگرهای منتخب شما؟
از تئاتریها مرحوم نوشین فوقالعاده بود و همینطور محتشم که من هر دو را خیلی دوست داشتم.
از خانمها هم کار توران مهرزاد و فخری خوروش را میپسندیدم.
اولین خاطره شیرین تمام این سالهای کار و زندگی؟
میخواستیم نمایش اتللو را (که یکی از کارهای سنگین شکسپیر است و ادبیات سنگینی دارد) در تئاتر پارس در لالهزار اجرا کنیم. این نمایش تقریبا 5ساعت طول میکشید. یکبار که در حال تمرین آن بودیم، آقای حبیبی صاحب و مدیر تئاتر نظارهگر تمرین ما بود. عصبانی شد و شروع کرد به داد و بیداد که آقا چه کار میکنید؟! این نمایش خیلی طولانی است. ما دو پرده نمایش اینجا اجرا میکنیم، تازه وسطش رقص و آواز و پیشپردهخوانی میگذاریم که حوصله تماشاچی سرنرود، تازه با همه اینها وسط اجرا صدای مردم درمیآید و بلند میشوند میروند بیرون. آن وقت شما میخواهید 5ساعت بروید روی صحنه و این جملات سنگین را بگویید! با اجرای ما مخالفت کرد اما بعد از اصرار ما قبول کرد و به اسکویی(کارگردان) گفت، اگر صندلیهای تئاتر را شکستند مسوولش شما هستید. آقای اسکویی هم قبول کرد. اولین روزی که اجرا داشتیم، جمعه بود و واقعا 5ساعت طول کشید. هر پرده که میافتاد تماشاچیها آنقدر دست میزدند که تشویق آنها ما را میکشاند توی صحنه. خلاصه مردم با حوصله نشستند و 5ساعت نمایش را تماشا کردند و دست آخر هم با تشویقی عجیب و به یادماندنی سالن را ترک کردند. این خاطره برای من واقعا شیرین و باشکوه و فراموش نشدنی است. چون تماشاگر لالهزار را نمیشد با این جملههای سنگین نگه داشت و این تجربه شده بود. ولی اجرای ما تماشاچی را 5ساعت روی آن صندلیها نشاند و هر شب اوضاع همین بود. تقریبا 3 ماه که این نمایش روی صحنه بود هر شب انواع و اقسام تماشاگر میآمدند و بعد از هر پرده همینطور تشویق میکردند.
و اولین خاطره تلخ تمام این سالهای کار و زندگی؟
خاطره تلخ که زیاد است اما گفتن و یادآوریاش آزاردهنده است. بهتر است از آن صرفنظر کنیم.
همینقدر بگویم که در راه هنر سختی و مرارت زیادی کشیدیم چنان که همیشه یاد این بیت شعر صائب میافتم؛ روزی که برف سرخ ببارد از آسمان/ بخت سیاه اهل هنر سبز میشود.
اولین شاعر منتخب شما؟
حافظ را بیشتر از همه دوست دارم. از شاعران معاصر هم نیما را خیلی دوست داشتم حتی وقتی نمایشی روی صحنه داشتیم دعوتش میکردم. میآمد و میدید. (وقتی من دبیرستانی بودم نیما کارمند وزارت فرهنگ بود و در قسمت ویرایش ادبی کار میکرد). شاملو هم شعرهای خوبی دارد، اخوان و زمستانش هم که شاهکار است.
دوستان شاعرتان؟
شاملو، اخوان ثالث، فریدون مشیری، نصرت رحمانی، هوشنگ ابتهاج و سیاوش کسرایی از دوستان صمیمی من بودند که گاهی هم متاثر از آنها شعر میگفتم.
اولین شعرهایی که خواندید؟
از کودکی تمایل زیادی به کتابخوانی و شعرخوانی داشتم اما اولینبار که به مدد صدایم شعرخوانی کردم در هنرستان هنرپیشگی بود. دکتر نامدار رئیس هنرستان شبهای جمعه تمام شاعران خوب را دعوت میکرد، شاعرانی مثل ملکالشعرای بهار، فریدون توللی، شهریار، ابوالحسن برزی و.... میآمدند و گروههای هنری هنرستان برایشان برنامه اجرا میکردند. اجرای دکلمه و شعرخوانی هم داشتیم که به عهده من بود. من شعرهای آنها را برای خودشان دکلمه میکردم که خیلی خوششان میآمد.
و بالاخره اولین دلیل برای انتخاب کار وکالت؟
رشته حقوق یک حالت دراماتیک دارد. شما باید به عنوان یک وکیل، ارتباط خوبی با مردم برقرار کنی چون با حقوق آنها سروکار داری، خوب صحبت کنی، خوب راه بروی و... خلاصه اینکه یکجورهایی به هنر (مخصوصا تئاتر) نزدیک است. این یکی از دلایلم برای تحصیل در این رشته و انجام کار وکالت بود.
و اولین کار وکالتی که به عهده گرفتید؟
وکیل یک دزد شدم که مرتکب یک قتل هم شده بود اما آدم بیگناهی بود (از روی ناچاری رفته بود دزدی و ناخواسته مرتکب قتلی شده بود). دفاع من هم خیلی خوب بود و نگذاشتم اعدام شود. به طور رایگان هم وکالت او را به عهده گرفتم.
فاطمه مرادزاده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: