گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

بایسته‌های هدفمندی یارانه‌ها

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله«بایسته‌های هدفمندی یارانه‌ها»،«تحولات در حوزه انرژی و جایگاه ایران»،«شرط بلاغ»،«چه چیزی را انکار می‌کنید؟!»،«دکترین فتنه»،«تهدیدهای ادامه رکود مسکن»،«اهانت»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۷۱۸۳۴

جمهوری اسلامی:بایسته های هدفمندی یارانه ها

«بایسته‌های هدفمندی یارانه‌ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی به قلم سروش صاحب فصول است که در آن می‌خوانید؛
تغییرات اعمال شده در لایحه هدفمند سازی یارانه ها که نتیجه هماهنگی های کمیسیون ویژه طرح تحول اقتصادی مجلس شورای اسلامی و کارگروه دولت بود تا حدودی نگرانی های موجود در مورد پیامدهای اجرای طرح هدفمندی یارانه ها را کاهش داد و افکار عمومی جامعه را نسبت به نتایج مثبت اجرای این طرح امیدوارتر از گذشته کرد.

واقعیت این است که بحث هدفمندی یارانه ها و اصلاح شرایط موجود که بیشتر از چند دهه در کشور در حال اجراست و لطمات فراوانی نیز به زیرساختهای اقتصادی ما وارد آورده است مسئله ای نیست که هیچ صاحبنظر اقتصادی آن را رد کند. تاکنون نیز مباحث مطرح شده از سوی کارشناسان مختلف ناظر بر نحوه اجرای این طرح بوده است و نه اصل اجرای آن . زیرا همانگونه که به دفعات نیز مطرح شده هدفمندی یارانه ها در اقتصاد ایران حکم یک عمل جراحی خطیر و در عین حال ضروری را دارد که اگر چه با درد و برخی عوارض ناخوشایند همراه است ولی به تاخیر انداختن آن ذره ای از الزام آن نمی کاهد و تنها عوارض و پیامدهای دردناک آن را افزایش می دهد و این همان نکته ای است که از ابتدای مطرح شدن این برنامه از سوی دولت بارها مورد تاکید طراحان و کارشناسان قرار گرفته است.
 
طی حدود یک سالی که از مطرح شدن این تحول از سوی دولت می گذرد مدیران دولتی و کارشناسان طراح این برنامه و نمایندگان مجلس که به بررسی آن پرداختند دچار افراط و تفریط هائی شدند که بیشتر ناظر بر کم و کیف سیاستهای حمایتی از اقشار آسیب پذیر از اجرای این طرح بوده است البته با توجه به ابعاد طرح تحول اقتصادی خصوصا هدفمندی یارانه ها و پیامدهایی که بر اجرای آن مترتب است چنین مسئله ای کاملا طبیعی است اما واقعیتی که در حال حاضر با آن مواجه هستیم یعنی همان لایحه مورد توافق دولت و مجلس در زمینه هدفمندی یارانه ها تا حدود زیادی از کرانه های افراط و تفریط فاصله گرفته و به نقطه تعادل و مناسب برای اجرای چنین طرحی نزدیک شده است . نیل به چنین موفقیتی بی تردید محصول واقع بینی و دخیل کردن عنصر تدبر و پرهیز از سیاست زدگی در میان نمایندگان جامعه هم در مجلس و هم در دولت است و باید در مقطع حساس فعلی به فال نیک گرفته شود.

افزایش تعداد دهکهای مشمول یارانه نقدی قاعده مند ساختن روند افزایش قیمت حاملهای انرژی و همچنین نظارت مجلس بر منابع حاصل از آزادسازی تدریجی قیمت ها همگی به قانونمند شدن فرایند اجرای طرح هدفمندی یارانه ها کمک بسزایی خواهد کرد و می توان امیدوار بود که این طرح با کمترین هزینه اقتصادی و اجتماعی ممکن پیاده شود.

با این حال هنوز نگرانی هائی خصوصا در بدنه جامعه نسبت به پیامدهای تورمی اجرای طرح هدفمندسازی یارانه ها به چشم می خورد که دولت مجلس و تمام بازوهای اطلاع رسانی کشور باید تمام سعی و تلاش خود را برای کاهش دادن این دغدغه ها به خرج دهند. واقعیت این است که حتی با اعمال حداکثر احتیاط در عمل هدفمندسازی یارانه ها از آنجایی که به حذف تدریجی پرداختهای واسطه ای و واقعی شدن قیمتها منجر می شود به افزایش سطح عمومی قیمتها منجر خواهد شد و به این ترتیب قدرت خرید عمومی جامعه حداقل در یک مقطع زمانی با افت شدید مواجه می شود.

اگر چه به عقیده کارشناسان بانک مرکزی یک جهت این افزایش سطح عمومی قیمتها مقطعی است و در میان مدت ادامه نخواهد یافت تا به پدیده تورم تبدیل شود ولی در واقع عبور از گردنه تند همین مقطع زمانی در واقع رمز موفقیت طرح هدفمندی یارانه ها به حساب می آید چرا که در این باره از یک سو واریز نقدی یارانه ها به حساب مشمولان دریافت آن موجی از افزایش مقطعی نقدینگی را به دنبال خواهد داشت که در صورت عدم مدیریت و اطلاع رسانی درست می تواند از سوی اقشار فرودست جامعه مصروف نیازهای برآورده نشده گذشته شود و به این ترتیب علاوه بر افزایش تقاضا که منجر به تورم ناشی از کمبود عرضه است قدرت دفاعی این اقشار را برای دفاع آثار جهش قیمت در نیازهای اولیه به شدت کاهش دهد. از سوی دیگر بروز انتظارات تورمی در کنار سایر عوامل ایجاد تورم که طی سالهای سابق همواره به این پدیده ناپسند در اقتصاد کشور کمک کرده است می تواند زمینه تبدیل جهش مقطعی قیمتها را به تورم فراهم سازد.

از این رو به نظر می رسد حال که دولت و مجلس بر سر جزئیات اجرای هدفمندی یارانه ها در نقطه تعادل به توافق دست یافته اند وقت آن رسیده که افکار عمومی جامعه را با صراحت دقت و صداقتی بیش از پیش با لزوم این جراحی حساس و پیامدهای نیک و بد آن آشنا نمایند تا با آرامش و آمادگی بیشتری به استقبال این درمان بروند.

ابتکار:تحولات در حوزه انرژی و جایگاه ایران 
 
«تحولات در حوزه انرژی و جایگاه ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم حمید صفری است که در آن می‌خوانید؛1-انرژی به عنوان یکی از مهمترین چالشهای جهان معاصر از درجه اهمیت رو به افزایشی در معادلات اقتصادی و سیاسی برخوردار است بسیاری کماکان بر این باورند که علت اصلی مناقشات یکصد ساله گذشته ناشی از پیدایش این ماده حیاتی در جهان و ورود آن به معادلات سیاسی و رقابتهای پایان ناپذیر قدرتها برای تسلط بر مناطق و کشورهای دارای این دردسر بزرگ است. با گذشت زمان نه تنها از درجه اهمیت انرژی در ساختار روابط بین  الملل و نوع رفتارهای سیاسی کشورهای بزرگ با یکدیگر از یک سو و صاحبان ذخایر انرژی از سوی دیگر کاسته نشده است بلکه هر روز بر میزان پیچیده گی و افزایش درجه ریسک و نزاع برای تسلط بر این منابع افزوده شده است. در این میان و به دنبال بی ثباتی و آثار و تبعات افزایش قیمت  نفت بر کشورهای صنعتی توجه به گاز از هر زمان دیگری بیشتر شده است. به همین دلیل تغییر استراتژیک در نگاه به انرژی از رویکردها و تلاشها و رقابتهای آغاز شده در حوزه گاز کاملا مشهود است.

 2-با آغاز دهه 80 شمسی و آغاز پیدایش زاویه در روابط جمهوری آذربایجان و ایران، طرح خط لوله انتقال نفت حوزه خزر به آبهای آزاد در بندر جیحان ترکیه مطرح گردید. تلاشهای فراوانی برای حضور ایران در کنسرسیوم خط لوله باکو -تفلیس -جیحان انجام گرفت اما به دلایل گوناگون که هیچگاه بطور دقیق نه از سوی کارشناسان منطقه ای و نه مسئولان وقت و نه از سوی رسانه ها مورد توجه قرار نگرفت ایران از جمع کنسرسیوم مذکور کنار گذاشته شد و به این ترتیب قرارداد انتقال نفت میان کنسرسیومی از شرکت های غربی با محوریت بریتیش پترولیوم و روسیه به همراه شرکت نفت آذربایجان آغاز شد و امروز بیش از یک میلیون بشکه نفت بطور روزانه از این خط لوله صادر می شود این ماجرا به یک تنش مبنایی در روابط ایران و آذربایجان تبدیل شد که کماکان بر روابط دو کشور سایه افکنده است. باید در نظر داشت که عوامل متنوع و متعددی در پیدایش این شرایط نقش داشته اند که در کمال نا باوری نه تنها انعکاسی در داخل کشور نداشته و فضایی برای تلاش در جهت استیفا و احقاق حقوق ملی در مناطق شمالی شکل نگرفت. بلکه در برابر تحولات خطرناکی که در نزدیکترین نقاط جغرافیایی به حریم امنیت ملی ایران رخ می نمود حرکتی انجام نشد و سیاست روشنی به کار نرفت.

 3-پس از پیدایش بحران در اقتصاد جهانی که در پی یک دوره جهش غیرعادی بهای انرژی در جهان به اوج رسیده و سپس به یک رکود کم سابقه مبدل شده بود، توجه به گاز به عنوان انرژی جایگزین در برابر نفت مورد توجه مصرف کنندگان عمده انرژی در جهان قرار گرفت. با افزایش نیاز به گاز دو اتفاق مهم قابل پیش بینی است.

 الف) در ابعاد اقتصادی از میزان وابستگی به نفت کاسته می شود. این امر در روند کنترل بحرانهای مالی و اقتصادی کشورهای غربی اثر مثبت می گذارد چرا که نفت همانند دیگر نقاط جهان یکی از شاخصهای اصلی تعیین سطح بحران در اقتصاد های ملی است.
 ب) در ابعاد سیاسی بعنوان یک ابزار مهم از طریق خارج ساختن تسلط روسها بر تامین منابع گازی اروپا عمل می کند، قطع ارسال گاز به اروپا از سوی روسیه به دلیل اختلاف با اوکراین، بحران انرژی در اروپا را به یک تهدید جدی مبدل ساخت. از سوی دیگر تغییر مسیر تامین انرژی اروپا بویژه خطر تبدیل سرزمینهای خارج نزدیک روسیه در آذربایجان و ترکمنستان به کانونهای منفصل سیاسی که روسها به شدت نسبت به آن حساس هستند را جدی می کند. این دو کشور در طرحهای آتی بعنوان تامین کنندگان اصلی گاز اروپا ایفای نقش خواهند کرد.

در صورت بروز چنین تحولاتی تهدید به درون حوزه امنیت ملی روسیه منتقل خواهد شد حوزه  ای که روسها در جنگ تابستان گذشته با گرجستان نشان دادند که چقدر نسبت به آن حساسند. اما به رغم این حساسیت روسها در تلاش هستند تا در برابر هجوم ناتو به شرق مقاومت کنند اما با تحولاتی که به سرعت در حال شکل گیری و وقوع است چاره ای نخواهند داشت جز اینکه به نوعی موازنه مثبت و تقسیم منافع با غرب تن دهند امضای قرارداد نهایی پروژه ناباکو در ترکیه که روسها آنرا تهدیدی علیه منافع خود معرفی می کردند از درجه اهمیت خط لوله گاز روسیه - اکراین-اروپا می کاهد.

پیش از آن روسها تلاش کردند تا طرح انتقال گاز از طریق شمال خزر (قزاقستان، شمال قفقاز-دریای سیاه) این طرح را جایگزین ناباکو سازند اما با امضای پروژه ناباکو و نهایی شدن آن در ترکیه روسها در چرخشی آشکار با ترکیه برای اجرای طرح ساوت استریم توافق کردند و تنها چند روز پس از امضای پروژه ناباکو، ساوت استریم امضا شد تا ترکیه که پیش از این میزبان انعقاد قرارداد خط لوله صلح که انتقال دهنده گاز ایران به شبکه قاره هند است به عنوان محور بزرگترین عملیات انتقال انرژی (نفت و گاز) به غرب مطرح شود. روسها این بار نیز مانند خط نفتی باکو-تفلیس-جیحان با سهم خواهی و دستیابی به حداقل ها نقش و جایگاه و سهم ایران در این معادلات را نادیده گرفتند.

 4-و اما علاوه بر دو اتفاق مهم ناشی از تغییر استراتژی انرژی در سطح جهان اتفاق سومی نیز در حال وقوع است. در این بین ایران به عنوان دومین دارنده ذخایر گازی جهان در طراحی های جدید به حاشیه پرتاب شده است. اکنون چند سوال جدی مطرح است:
 در طراحی ها و سیاسگزاری های جدید انرژی در جهان نقش و جایگاه ایران کجاست؟
 رویکرد و سیاست  ایران نسبت به تحولات جاری در حوزه انرژی چیست؟
 موضع ایران در قبال تبدیل حوزه قفقاز و ترکیه برای انتقال گاز و انرژی مورد نیاز غرب چیست؟
 آیا ما به رغم پیوندهایی که با تحولات امنیتی-سیاسی و اقتصادی در قفقاز و ترکیه داریم همچنان مانند سالهای گذشته تماشاگر خاموش حوادثی خواهیم بود که آثار و تبعات آن مدتها است متوجه منافع ملی ما شده است؟

 و بالاخره با تحولاتی که در سطح جهان رخ داده است استراتژی ایران برای حضور در عرصه رقابت بویژه در حوزه گاز چیست؟ آنچه که از پروژه ها و تحرکات جاری آشکار شده این است که در طراحی انجام شده تلاش جدی برای انزوای ایران در جریان است حذف ایران از معادلات و استراتژی غرب در حوزه انرژی آشکار است. بنابراین تحرک همه جانبه برای احیای منافع ایران در این حوزه لازم است تردیدی نیست که کشور نیازمند بازنگری در حوزه سیاستهای مربوط به انرژی و نوسازی آن بر مبنای اقتضائات زمان و ضرورتهای ملی و جهانی است. اما مهمتر از آن تغییر و دگرگونی اساسی در تحرکات حوزه سیاست خارجی است.

شرایط و الزامات پیش آمده نیاز کشور به طراحی مجدد و بازنگری جدی نسبت به برنامه های سیاست خارجی را آشکار می کند. بنابراین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در ابعاد گوناگون نیازمند خانه تکانی است. دیپلماسی خارجی محتاج عناصری مسلط به سیاست خارجی و مدیر و فرصت شناس است. این مهم یک ضرورت استراتژیک است و کوتاهی در آن آسیبهای تاریخی را در پی دارد.

اعتماد ملی:شرط بلاغ

«شرط بلاغ»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملی به قلم احمد پورنجاتی است که در آن می‌خوانید؛زنی شبانگاه بر بام خانه بر بالین داماد و دختر شد و گفت: هوا سرد است کمی مهربان‌تر خفتن به سلامت نزدیک‌تر باشد. سپس به دیگر سوی بام بر سر بستر پسر و عروس رفت و گفت‌: هوا گرم است اندکی دوری، تندرستی را سزاوارتر است. عروس که هر دو گفته را شنید گفت.

قربان می‌روم خدا را
یک بام و دو هوا را
آن سر بام سرما
این سر بام گرما!

این مصداق تمام عیار حکایت اوضاع و احوال ماست! عده‌ای در این مملکت باورشان این است که: «میزان حق‌اند»! هرچه و هر که در مسیر تایید و حمایت از آنان باشد فارغ از هر ملاحظه و محدودیت و شرط و حدی در جبهه حق قرار دارد و بر عکس هرچه و هر که اندک تفاوت و مغایرتی با آنان داشته باشد، در جبهه باطل است. بر پایه این «فرضیه ‌خودخواهانه و نادرست»، یعنی خود حق پنداری، به خودشان اجازه می‌دهند برای به اصطلاح دفاع از جبهه حق یعنی خودشان! هر کاری و با هر وسیله‌ای انجام دهند و به هیچ‌کس نیز پاسخگو نباشند.

با آنکه این جماعت در ایجاد و گسترش بسیاری از مسائل و چالش‌های کشور، از جمله در به‌وجود‌آمدن وضعیت بحرانی کنونی، نقش بی‌چون و چرای مولف و موثر دارند، اما همواره از موضع مدعی و طلبکار، آن هم با بسط ید کامل ‌دیگران را آماج عملیات تخریبی قرار می‌دهند، بی‌کمترین پروای دینی و اخلاقی و سیاسی تهمت می‌زنند، ناسزا می‌گویند، خط و نشان می‌کشند، پرونده‌رسانه‌ای تشکیل می‌دهند و سرانجام رای صادر می‌کنند و گاه اگر مزاحمتی احساس نکنند، چه‌بسا اقدام به اجرای رای صادره از سوی خودشان نیز می‌کنند! خطاب این نوشته در وهله نخست با متولیان نظام است: آیا این شیوه «خود حق‌پنداری»، «خودگویی و خودخندی» و به‌ویژه «خود بگیر و ببندی»! برای همه به‌طور یکسان جایز و مباح است؟ یا به مصداق قضیه یک بام‌و ‌دو‌هوا، این سو گرما و آن سو سرما حاکم است؟! اگر قرار باشد هر کس به صرف اینکه به اصطلاح روزنامه‌ای از کیسه بیت‌المال را در اختیار دارد، یا از پست و مقامی در فلان‌نهاد نظامی برخوردار است، یا عضو فلان فراکسیون مجلس است و خلاصه پشتگرم کانون‌های قدرت است و گمان می‌کند که «از هفت دولت آزاد است» دهانش را باز کند، قلمش را رها سازد و هر چه دلش خواست بگوید، آیا دیگران نیز متقابلا اجازه و امکان چنین کاری را دارند؟ یا آن سوی بام سرد است؟! آیا مرگ خوب است به شرط آنکه برای همسایه باشد؟ آیا «قانون» لازم‌الرعایه است به شرط آنکه صرفا در مورد رقیب و منتقد و مخالف باشد؟! آیا توهین و ناسزا و تهمت و پروند‌ه‌سازی ناپسند و غیرقانونی است مگر آنکه در مورد مخالفان و معترضان باشد؟! اگر قرار است هر کس بنا به تشخیص خود «عوامل به‌وجود آورنده اصلی» این وضعیت بی‌سابقه بحرانی‌در 30 ساله پس از انقلاب را معرفی کند، پیشنهاد محاکمه و محکومیت آنان را بدهد و حتی نوع مجازات آنان را نیز اعلام نماید، پس لطفا «قاعده جاریه یک بام و دو هوا» را کنار بگذارید تا معلوم شود چه فهرست جالب و خواندنی و حیرت‌برانگیزی از متهمان نام و نشان‌دار، اعم از حقیقی و حقوقی، توسط طرف دیگر ماجرا نیز ارائه خواهد شد! آیا این شیوه را درست می‌دانید؟ می‌پذیرید؟ اجازه می‌فرمایید؟! تومارسازی و شکایت اینترنتی تولیدکردن که کاری ندارد.

سخن‌های غیرمسوولانه و بی‌پروا هم مایه‌ای نمی‌خواهد، می‌توان چشم‌ها را بست، دین، عقل، مروت و مصلحت جامعه را به مرخصی فرستاد، دهان را باز کرد، هرچه بادا باد! پیامدهایش از کیسه حیثیت تاریخی ملت، یک انقلاب و یک نظام پرداخت خواهد شد! آن آقایی که به خیال خام خویش دلیری به خرج می‌دهد و بر طبل بدآهنگ دستگیری و محاکمه موسوی، کروبی، خاتمی، هاشمی‌رفسنجانی، موسوی‌خوئینی‌ها، محتشمی و لابد فهرست بلندبالایی از استوانه‌های انقلاب و یاران امام(ره) می‌کوبد ـ که البته این روزها جملگی مهجور و منزوی‌اند ـ خواه مسوولیت نظامی داشته باشد، خواه در مجلس باشد و خواه در کسوت روحانی، باید بداند و بپذیرد که به قاعده مالوف: «ردوالحجر من حیث‌جاء» کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است. اینها خواسته و ناخواسته زمینه‌ای را برای طرح پیشنهاد مشابه از سوی طرف دیگر فراهم می‌سازند که درخواست دستگیری و محاکمه و مجازات عاملان واقعی ایجاد وضعیت کنونی‌اند.

منصفانه باید داوری کرد. به‌واقع کدام طرف ماجرا «علت محدثه» و کدام طرف «علت مبقیه» به‌شمار می‌روند؟ کدام طرف، آفریننده و آغازکننده این روند آتشفشان بود؟ اگر از ماه‌ها پیش از انتخابات از موضع‌گیری‌های جانبدارانه و شبهه‌ناک به‌نفع یک کاندیدا - آن هم از سوی کسانی که به اعتبار شخصیت و جایگاه حقوقی علی‌القاعده باید بی‌طرف باشند - پرهیز می‌شد؛ اگر جلوی برخی پول خرج‌کردن‌ها و خدمت‌رسانی‌های شبهه‌ناک «شب انتخاباتی» از سوی دولت نهم و بهره‌گیری از امکانات دولتی برای سفرهای تبلیغاتی گرفته می‌شد؛ اگر ششدانگ امکانات رسانه‌های رسمی، اعم از صدا‌وسیما و خبرگزاری‌های وابسته به دولت و روزنامه‌های وابسته به حکومت، در خدمت تبلیغ و ترویج یک کاندیدا نبود؛ اگر در انتخابات معتمدان هیات‌های اجرایی و ترکیب هیات‌های نظارت، حتی اندکی سعه‌صدر و بی‌طرفی مشاهده می‌شد؛ اگر دستگاه برگزار‌کننده انتخابات برای پیشگیری از شائبه جانبداری و تخلف و نیز برای اطمینان‌بخشی به کاندیداهای دیگر و مردم، امکان حضور و نظارت بی‌مزاحمت ‌برای ناظران کاندیداها را فراهم می‌ساخت؛ اگر در گرماگرم مناظره‌های تلویزیونی، مجالی برای «تخت‌گاز» رفتن یک کاندیدا در مسیر خدشه‌دار شدن ارزش‌های اخلاقی و معیارهای شرعی و قانونی و حتی به بازی‌گرفتن حیثیت و کارنامه سی‌ساله انقلاب و نظام و هتک‌حرمت به شخصیت‌های باسابقه و محترم نظام فراهم نمی‌شد؛ و البته اگر در همان هنگام اجازه داده می‌شد که با آن «سنت سیئه» برخورد شود؛ و سرانجام اگر برای اقناع منطقی و مسوولانه افکارعمومی و دست‌کم آن بخشی از مردم که نسبت به نتیجه نهایی انتخابات، ابهام و اعتراض داشتند، به جای کوبیدن چماق «قانون» بر سر آنها و اجازه‌ندادن به استفاده از «امکان اعتراض قانونی» از موضع بی‌طرفی و دلسوزی و مهربانی، اقداماتی روادارانه به سیره پیشوایان دین به سیره پیامبر رحمت‌(ص) و امام‌علی‌(ع) صورت می‌گرفت؛ شتابزده و ذوق‌زده برخورد نمی‌شد و از همه اسفبارتر و ننگین‌تر، این همه بگیر و ببند و ضرب و شتم و قتل‌های مشکوک و پرونده‌سازی‌ها و اعتراف‌گیری‌های نمایشی رخ نمی‌داد، آیا هم‌اکنون شرایط مناسب‌تری نداشتیم؟ آیا دیگر برای «آن طرف ماجرا» که لابد «علت مبقیه» اوضاع کنونی به‌شمار می‌رود زمینه‌ای باقی می‌ماند؟!

من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم
تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال

چرا به این همه نصیحت‌های خیرخواهانه که از سوی شخصیت‌های موجه و امتحان پس‌داده و بی‌غرض، از مراجع‌تقلید و عالمان دین گرفته تا نخبگان و چهره‌های اصیل فرهنگی و سیاسی و خانواده‌های شهیدان سرشناس و بسیاری از خدمتگزاران 30 ساله انقلاب، توجه نمی‌شود؟ چرا گمان می‌رود همه این انتقادها و نصیحت‌ها یا از سر ساده‌اندیشی یا خدای ناخواسته قصد و غرض‌های سیاسی و قدرت‌طلبانه است؟ یا نعوذبالله هدایت‌شده از سوی دشمن!! می‌دانم که بازگرداندن آب رفته به جوی، بسیار‌بسیار مشکل شده است اما ناممکن و محال نیست. جلوی ضرر را از هرجا بگیرید، سودمند است. امتحان کنید. مجال را به اهل مروت وحل و عقد و خردمندی بسپارید.
 
رسالت:چه چیزی را انکار می‌کنید؟!

چه چیزی را انکار می‌کنید؟!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛آقای میرحسین موسوی در بیانیه شماره 10 خود در واکنش به اعترافات متهمان آشوبهای اخیر در دادگاه بویژه ارتباط آنها با بیگانگان ، نظام را متهم به شکنجه و اعتراف‌گیری از آنها کرد. وی با بی‌مهری تمام در تخطئه دادگاه نوشت:
«دندان شکنجه‌گران و اعتراف گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است. » غیر از آقای مهندس موسوی برخی فعالان سیاسی نیز در تخطئه دادگاه و متهم کردن نظام به اعمال شکنجه مطالبی گفته‌اند که از ذکر نام و گفته آنها خودداری می‌کنم.

دیروز خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا در گفتگو با سی ان ان تصریح کرد، «در جریان آشوبهای تهران در حمایت از آشوب‌طلبان کارهای پشت پرده زیادی انجام داده است.»

همچنین وزیر خارجه انگلیس در واکنش به اظهارات حسین رسام تحلیلگر ارشد سفارت انگلیس گفته است ؛ «او از کارمندان سفارت بوده و وظیفه خود را انجام داده است .»

حسین رسام در دادگاه ضمن قبول اعترافات خود که در کیفر خواست آمده اقرار کرده است دیپلماتهای انگلیسی تماسهای مستمری با ستاد موسوی داشته‌اند و یکی از مشاوران موسوی از این فعالیتها مطلع بود و ارتباط من با ستاد موسوی از طریق آقای ماهر مشاور میرحسین صورت می‌گرفته است . سوال ما از آقای موسوی این است که ؛ شما مدعی هستید رسام در اثر شکنجه این اعترافات را داشته است ! آیا وزیر خارجه انگلیس هم که این اظهارات را تائید می‌کند زیر شکنجه این اعترافات را کرده است.
آیا اقرار خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا تحت فشار و شکنجه بوده است!

واقعا ننگ رفتن زیر پرچم بیگانه برای به دست آوردن 4 عدد رای اضافی با کدام منطق و عقلانیت قابل توجیه است.
چرا طوری حرف می‌زنید که گویی زندان اوین شعباتی در لندن و واشنگتن دایر کرده است و وزرای خارجه این دو کشور را وادار کرده تحت شکنجه اعتراف کنند که در امور داخلی ایران دخالت داشته‌ و از اصلاح‌طلبان در آشوبهای اخیر حمایت کرده‌اند!
چرا نمی‌خواهید به تکرار دروغ پایان دهید و بیش از این دیگر به اقتدار و وحدت ملی  آسیب نزنید.

آن وقت در اوج این رسوایی برخی می‌آیند با نامه پراکنی و بزرگ نمایی برخی حوادث می‌خواهند سرپوش روی این خیانت به ملت بگذارند. چرا نمی‌خواهند بپذیرند که با پناه بردن به اجنبی و استمداد از آنها و یا حداقل پذیرش کمکهای آنان استقلال و آزادی ملت را مورد تهدید قرار داده‌اند .جالب است که اتحادیه اروپا بیانیه صادر می‌‌کند و به محاکمه برخی متهمان که به ادعای آنها شهروند انگلیسی یا فرانسوی هستند اعتراض می‌کند و بی‌شرمانه می‌گوید؛ محاکمه آنها محاکمه همه شهروندان اتحادیه اروپاست. گویی آنها به نمایندگی از اروپا علیه امنیت ملی ما می‌جنگیدند!

اتحادیه اروپا هنوز درحال و هوای قرارداد کاپیتولاسیون است و معلوم نیست این قرارداد را کی و کجا و با چه کسی امضاء کرده‌اند؟!
سخن مشفقانه اینکه آقایان! چه چیزی را انکار می‌کنید، زمین و زمان شهادت می‌دهند راه شما غلط، اهداف شما مغلوط و بیان شما مردود و دروغ است، چرا که رودرروی ملت و رای اکثریت و دولت قانونی قرار گرفته‌اید ! ضرر را از هر کجا جلویش را بگیرید منفعت است . به آغوش ملت برگردید و دلخوش به حمایت بیگانگان نباشید آنها به  هیچ کس وفا نکرده و نمی‌کنند.

کیهان:دکترین فتنه

«دکترین فتنه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید؛اتفاقات تلخ پس از انتخابات را چه باید نامید؟ انقلاب یا کودتای مخملین، شبیخون خزنده دشمن، آشوب یا فتنه؟ دشمن در این ماجرا، عقده خود را گشود، نیش خود را زد و زهر خود را ریخت هر چند که به جای کامروایی، سرش به سنگ خورد. آنچه در این 2 ماه اخیر- با عقبه ای چند ساله- رخ داد، جای «آسیب شناسی» دارد؛ اینکه چگونه دشمن، فاز نهایی پروژه «انقلاب مخملین» را آغاز کرد اما سرانجام، پروژه مذکور تبدیل به طرحی سوخته در کسوت «کودتای نافرجام مخملین» شد؟ باید بررسی کرد که دشمن سی سال پس از پیروزی انقلاب و اعتراف به اقتدار بی بدیل منطقه ای ایران، چگونه توانست از میان شماری از رجال و گروه های سیاسی «یارگیری» کند اما نتوانست از میان ملت ایران یارگیری مشابهی داشته باشد و از «انقلاب مخملین» کذایی، تنها اسکلتی عور، از مهره های «کودتا» ماند که بیشتر به کاریکاتور مقلوب و مضحک از انقلاب و جنبش اجتماعی شبیه بود.

این آسیب شناسی ظاهرا از جنس آسیب شناسی های امنیتی و اطلاعاتی است. اینکه اجزاء شبکه کودتا چگونه از سوی طراحان اصلی در کنار هم چیده می شوند و پازل را کامل می کنند بی آن که تک تک اعضا و اجزاء لزوما از کار ویژه دیگری و «ایستگاه آخر» باخبر باشند. یا اینکه چگونه افرادی به خاطر خواسته ها و عقده ها و دلخوری ها و هیجان های شخصی، نزده به ساز دشمن می رقصند و تبدیل به چرخ حرکت ماشین عملیات او می شوند. یا برخی از همین شخصیت ها چگونه و با چند واسطه (و پل) به سرویس های جاسوسی بیگانه مرتبط می شوند بی آن که روحشان هم خبر داشته باشد و خیال کنند خود شخصا تصمیم می گیرند و عمل می کنند و «فعال» و «موثر» هستند نه منفعل و متأثر. یا اینکه دشمن با چه مکانیزم ها و در چه فرآیندی توانسته هجمه و شبیخون را بومی کند و اصطلاحا آن را گریم خودجوش، داخلی، مدنی، اجتماعی و ایرانی کند حال آن که آغاز تا انجام این سناریوی بزرگ، خارجی است.

می توان گفت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و قضایی ما در مسئولیت آسیب شناسی و پیشگیری، سال ها بلکه حداقل یک دهه کوتاهی کرده است وگرنه کسی که سال ها پیش در ویلای شخصی جرج سوروس- سرمایه گذار و اسپانسر اصلی کودتاهای مخملین- به همراه چند تن از هم قطاران حضور یافت و خبر این ملاقات به طور تصادفی از سوی خانم «ک-الف» روزنامه نگار شهرت طلب حاضر در آن نشست درز پیدا کرد، باید همان هنگام مورد تعقیب و محاکمه قرار می گرفت نه امروز که پس از تحمیل انبوهی از هزینه ها به کشور و ملت، تازه در دادگاه قرآن و نهج البلاغه بخواند و ابراز ندامت کند و از غفلت سخن بگوید. اگر کوتاهی نشده بود، گریبان این آقا و امثال وی باید سال ها پیش که از طریق مطبوعاتی چون ارگان شهرداری و با استفاده از همکاران بعدی روزنامه های زنجیره ای (پایگاه های مطبوعاتی دشمن) سنگ بنای عرفیگری و سکولاریزم را گذاشتند، گرفته می شد یا آن هنگام- حد فاصل سال های 82 تا 84- که وی و هم ردیف هایش دوره افتادند و در نشست های محفلی به شماری از ورشکستگان به تقصیر دوم خردادی گفتند خاتمی مرد این میدان ها نیست اگر می خواهید با نظام و رهبری دربیفتید، روی فلان آقا سرمایه گذاری کنید. آنچه امروز این عناصر آلوده به بیگانه در دادگاه می گویند- با همه اهمیت- اطلاعاتی سوخته، و دیرهنگام است. امروز افکار عمومی منتظر نیست تا امثال این آقایان در دادگاه به اعلام شکست و دلایل ورشکستگی مدعیان دروغین اصلاح طلبی بپردازند، که مردم سال ها پیش از مدعیان روشنفکری، به کنه ماجرا پی بردند و از آنها فاصله گرفتند. آنچه انتظار امروز مردم از مراجع امنیتی و قضایی است، رازگشایی از اتفاقات 7-6 ماه اخیر و عقبه آن است. اینکه در چه فرآیندی، چهره هایی چون موسوی و کروبی و خاتمی و چهارمی و پنجمی و ششمی و... بازی خوردند و تبدیل به مهره هایی آلت فعل شدند هر چند که خیال می کردند معرکه گردان هستند. و نیز، اینکه به ویژه در دهه اخیر، پروژه های حاکمیت دوگانه، فشار از پایین و چانه زنی در بالا با چاشنی اغتشاش و آشوب، تحصن و خروج از حاکمیت و تهدید به تعطیلی انتخابات، داد و ستد اطلاعات سری با خارج و هماهنگی کامل- بازی و پاس و آبشار- با بیگانگان برای ایراد فشار مؤثر به جمهوری اسلامی و نظایر آن در کدام اتاق های فکر و خانه های مجلل و «مصون» تیمی ساخته و پرداخته شد.

از این پرسش های بی شمار که بگذریم، باید گفت دقیق ترین آسیب شناسی امنیتی و اطلاعاتی درباره «فتنه» را امیرمؤمنان علی علیه السلام کرده است، آنجا که پس از فتنه «قرآن های سرنیزه» در ماجرای صفین و مغلوبه شدن جنگ- و کشیدن کار به حکمیتی که حامیان آن پس از مدتی سر به توبه و مذمت خویش گذاشتند- به خطبه ایستاد و «فتنه» را کالبدشکافی کرد. و چه کالبد متعفنی! همین یک خطبه (خطبه 50 نهج البلاغه) را می توان به عنوان نظریه و دکترینی با ارزش، در آکادمی ها و کرسی های علوم سیاسی به بحث گذاشت. حضرت با تعبیر «انما» شروع فتنه ها را به دو چیز منحصر کرد و فرمود «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع... آغاز وقوع فتنه ها منحصرا در هوا و هوس هایی است که پیروی و بدعت هایی است که گذاشته می شود». و شاید مقدم داشتن «هوا»ها بر «بدعت»ها دلالت بر این داشته باشد که ابتدا شخص عمل خطا و مجرمانه را به عنوان خواستنی- و نه زشت و منکر- مرتکب می شود و با اباحی گری، قید دین را می گسلد و سپس برای موقعیت جدیدی که ایستاده، در قالب «بدعت» نظریه می بافد و «موضع» جدید را توجیه می کند. به تعبیر دیگر سکولاریسم- جدا کردن حیات سیاسی و اجتماعی از دین و یله شدن در بی قیدی- ابتدا در عملکردها و روحیات پدید می آید و سپس در نظریه و رویکرد و باور خود را نشان می دهد.

در تاریخ انقلاب ما پس از پایان جنگ و آغاز دوره های توسعه اقتصادی و سیاسی نیز این واقعیت خود را نشان داد. یعنی ابتدا آلودگی به زراندوزی و اشرافیگری و مسابقه تجمل و امتیازخواهی و تمایزطلبی، طیف هایی از صاحب منصبان و حلقه های سیاسی را ضعیف کرد و پس از این ضعف روحی بود که ویروس «شبیخون و تهاجم فرهنگی» همان طیف ها را از پای درآورد تا هرگاه که سخنی گفتند یا تصمیم سازی کردند، بوی وادادگی و ولنگاری و کم غیرتی، مشام ناظران را آزار دهد. و شگفتا از نگاه نافذ مقتدای انقلاب که در این 20 سال، هشدار درباره «اشرافیگری و امتیازطلبی» را به موازات هشدار درباره «شبیخون فرهنگی» تکرار کرد. سیمای آبله گون و زشتی که فتنه، پس از انتخابات از خود نشان داد در یک دگرگونی- انقلاب به عقب- 20 ساله پدید آمده بود. بازیگران صاحب نام فتنه- آنها که با قرآن های سرنیزه دشمن همنوا شدند بلکه خود پیشاپیش برای دشمن، قرآن سر نیزه کردند تا ندای قرآن ناطق مهجور و مغفول بماند- به دلایل گونه گون از سال ها قبل رو به پوکی و فرسودگی درونی گذاشته بودند مانند درخت ستبری که حتی چند نفر هم نتوانند در گرداگرد آن دست در دست هم حلقه کنند و تنومندی و ارتفاع آن ناظران را انگشت به دهان کند اما چون ریشه اش پوسیده و تنه اش پوک شده، به طوفان و تکانی بلکه گاه بی هیچ تکانی سقوط کند. پریروزها یکی از همین درخت ها را دیدم که افتاده بود. شاید سه نفر به زحمت می توانستند گرد آن دست به دست هم بدهند. اما درون آن به غایت تهی بود و فقط پوسته و دیواره ای 8-7 سانتی از آن باقی مانده بود. رجلی که به دست خویش و با هوا و هوس و عقده گشایی، ریشه دینداری و تولا و تبرا را بخشکاند، معلوم است که صرفا تبدیل به کنده ای برای لانه کردن انواع طفیلی ها می شود.

امیرمؤمنان در ادامه کالبدشکافی فتنه فرمود «رجالی در آن رجالی دیگر را در غیر دین خدا پیروی می کنند» و سپس بر این کلام حکیمانه افزود: «اگر باطل خالص می ماند و با حق آمیخته نمی شد بر جویندگان حق پوشیده نمی ماند. و اگر حق خالص می ماند و با باطل پوشیده نمی شد، زبان معاندان از آن کوتاه می شد. اما بخشی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند پس آنجاست که شیطان بر پیروان و دوستان خود مستولی و چیره می شود. و کسانی نجات می یابند که از جانب خدا، حسن و نیکویی بر آنها پیشی گرفته است.»

حق را از باطل باید جدا ساخت. نباید گذاشت آلودگی حق به باطل، زبان معاندان و بهانه جویان را دراز کند. و نباید اجازه داد بر باطل، لعاب حق بکشند و حق نمایی کنند. اما آیا می توان به خاطر این به هم آمیختگی ها، جبهه و میدان و دشمن و دوست را گم کرد و به بهانه وجود ضعف و کاستی یا خطا و اشتباه، بر توسن هواپرستی و بدعتگذاری نشست و دیگران را با این توجیه فریفت که «حالا که فضای فتنه است، شما بی طرف بمانید و سکوت کنید» یا «حالا که فلان خطا محرز است پس پیش به سوی بازی در زمین دشمن»؟! می شود به خاطر عقده هایی گشوده نشده یا حتی گلایه ای به حق و اعتراضی مشروع- مثلا از دولت و رئیس جمهور- و به خیال اینکه طرف دعوا رئیس جمهور و دولت است، شمشیر و نیزه بر سینه کشور و نظام کرد شاید که نوک آن هم به دولت بگیرد و حسابی شخصی تسویه یا اعتراضی عملی شود؟! آیا نمی بینند که دشمن اصل کشور و ملت و نظام را نشانه رفته است؟

نوشتار حاضر بیش از این مجال بسط ندارد اما اگر در خانه کسی باشد شاید همین عبارات حکیمانه از رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با پرسنل وزارت اطلاعات (31 مهر 1381) که برای همه ما درس آموز است، بس باشد: «شما در زیارت امام حسین(ع) و دیگر ائمه یک جاهایی می خوانید صبرا و احتسابا. تو صبر کردی در مقابل این حادثه و مصیبت، این تکلیف سنگین و این محرومیت را پای خدای حساب کردی. بیخودی که نمی شود پای خدا حساب کرد. تا برای خدا نباشد که نمی شود پای خدا حساب کرد. مگر می شود سر خدا را کلاه گذاشت؟! انسان کاری را از روی شهوت و غضب خودش انجام دهد، بعد بگوید این هم برای خدا!... این دل چیز عجیبی است، گاهی اوقات، به وسیله ای که انسان را به اوج آسمان ها و اوج معنویت می برد، تبدیل می شود، گاهی هم به عکس، به سنگ سنگینی تبدیل شده که بسته شده به پای انسان و انسان را تا اعماق دره فرو می برد، غرق می کند، پدر انسان را درمی آورد. اگر دل به پول و به شهوت جنسی و به مقام و این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است، دیگر دل نیست. در آن صورت؛ ده بود آن، نه دل که اندر وی- گاو و خر بینی و ضیاع و عقار. آن دلی که در آن عشق اتومبیل فلان وجود دارد، آن دل نیست، گاراژ است! بنگاه معاملاتی است! شاعر می گوید دلی که اینها در آن باشد، آنجا طویله است، ده است، دل نیست. دل جای خداست، جای نور است.»

آنچه ملت ما را برخلاف برخی نخبگان رفوزه سر پا نگاه داشت تا با هوشیاری و مرزبندی، از انقلاب مخملین کذایی کاریکاتوری مضحک بر دستان دشمن باقی بگذارند، همین بینش ناشی از پیراستگی بود. دشمن در ملت ما نقطه ضعف برای رخنه نجست.

اعتماد:اهانت
 
«اهانت»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد به قلم غلامعلی ریاحی است که در آن می‌خوانید؛ نماینده محترم طبس در مجلس شورای اسلامی در اظهارنظر شگفت انگیزی با اعطای لقب اکبرشاه به حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در کارزار اتهام زنی ها تلاش کرد از قافله عقب نماند.نگارنده در طول 10 سال گذشته در ده ها پرونده مطبوعاتی شاهد بوده ام حتی بدون شکایت شاکی خصوصی، دادستانی عمومی و انقلاب تهران اقدام به پیگرد اشخاص تحت عنوان توهین و اهانت به مسوولان نظام کرده اند حتی در یک مورد بدون اینکه شکایت خصوصی مطرح باشد مدیر مسوول روزنامه آزاد به اتهام اهانت به آیت الله مصباح یزدی با انتشار کاریکاتور تعقیب و دادگاهی شد.

آیت الله هاشمی رفسنجانی به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبری فعلی نظام اسلامی از ارکان اصلی و ستون های انقلاب است که علاوه بر فرماندهی جنگ در طول هشت سال دفاع مقدس ریاست مجلس شورای اسلامی و دو دوره ریاست جمهوری و در حال حاضر ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست مجلس خبرگان رهبری او را در موقعیتی قرار می دهد که غیر از رهبری نظام هیچ مسوول دیگری بر ایشان ارجحیت و برتری ندارد.

با این وجود چگونه است که دستگاه قضایی در موارد مشابه و برای صیانت از حریم و حرمت مسوولان و مقاماتی پایین تر از آقای هاشمی احساس وظیفه شرعی و قانونی نمی کند و نشریات زیادی را تحت عنوان توهین و اهانت به مسوولان و کارگزاران نظام مورد تعقیب قضایی قرار می دهد ولی آقای هاشمی از این جهت در دایره خودی ها قرار نمی گیرد و با نادیده گرفتن اهانت ها هر روز بر دامنه آن افزوده می شود.

من نماینده محترم طبس را نمی شناسم و از مرتبه علمی و وزن سیاسی و اجتماعی ایشان بی خبرم ولی به یاد دارم که در اولین اقدام مهم نظام جمهوری اسلامی یعنی نصب آقای مهندس بازرگان به نخست وزیری این هاشمی رفسنجانی بود که در دست راست امام نشسته بود.

به رغم تمامی بی مهری هایی که در حق وی روا شد جناب ایشان به عنوان نفر اول مجلس خبرگان رهبری بیشترین آرای مردم را به خود اختصاص داد. اگر ایشان به یاد نمی آورند، نگارنده خوب به خاطر دارم که هنگام انتخاب جناب آقای خاتمی به ریاست جمهوری رهبر نظام فرمودند هیچ کس نزد من جای هاشمی را نمی گیرد. خوب است آنها که خود را تابع رهبری می دانند از سیره و روش ایشان پیروی کنند و جلوتر از رهبری ندوند.بد نیست در این نظام به یک واقعه تاریخی اشاره داشته حسنک وزیر مغضوب دربار خلیفه عباسی شد، سلطان مسعود نتوانست در مقابل خلیفه مقاومت کند و به محاکمه و اعدام صدراعظم بی نظیرش رضایت داد، گشتند و قاضی با وجهه یی را برای محاکمه اش یافتند.

قاضی که از مرتبه علمی و اداری حسنک وزیر آگاه بود هنگام حاضر شدن متهم در محکمه به احترامش به پا خاست، دیگران هم با توجه به قیام رئیس دادگاه برخاستند جز بوسهل زوزنی که در پرونده سازی علیه حسنک نقش مخربی داشت که به علت دشمنی با حسنک تنها نیم خیز شد، رئیس تشکیل محکمه متوجه بود و خطاب به بوسهل زوزنی گفت سهل تو در همه کاری ناتمامی.

ترسم از ترکان تیرانداز نیست طعنه تیرآورانم می کشد باشم.

دنیای اقتصاد:تهدیدهای ادامه رکود مسکن

«تهدیدهای ادامه رکود مسکن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است که در آن می‌خوانید؛آمارهای ارائه شده از سوی کارشناسان و مدیران وزارت مسکن و شهرسازی نشان می‌دهد، در سال‌های 1389 تا 1391، تقاضای مسکن به ترتیب 5/1میلیون واحد، 63/1 میلیون واحد و 68/1میلیون واحد است.
 
تولید و عرضه مسکن، اما در بهترین سال‌ها هرگز به 80درصد این رقم‌ها نیز نرسیده است. عدم تعادل در عرضه و تقاضای مسکن از یک طرف و تزریق نقدینگی بدون حساب و کتاب از طرف دیگر، موجب شد قیمت مسکن روندی فزاینده را تجربه کند و به یک مساله سیاسی تبدیل شود. به دنبال آن، برخی سیاست‌های اقتصادی و غیراقتصادی اعمال شده از سوی دولت و پیامدهای رکود جهانی از طرف دیگر موجب کاهش غیرطبیعی قیمت مسکن در ماه‌های گذشته شد.

ترانه‌هایی که در روزها و هفته‌های نخست پس از حرکت قیمت مسکن به سمت پایین گوش‌نواز و دلنشین بود و زمزمه می‌شد، دیگر آن حلاوت و شیرینی سابق را از دست داده است. مسوولان دولتی و برخی افراد فعال در بخش مسکن، این روزها ساز تازه‌ای کوک کرده‌ و از طولانی شدن دوره رکود و خرید و فروش و ساخت مسکن آشفته و نگران شده‌اند. این نگرانی دو وجه عمومی و خاص دارد؛یک نگرانی عمیق و بزرگ این است که هزاران کارگر ساختمانی که کار گیرشان نمی‌آید، هر روز افسرده‌تر و خشمگین‌تر می‌شوند و کارخانه‌های فولادساز، شیشه‌ساز، کاشی و سرامیک‌ساز، شیرآلات‌ساز و ... نیز در آستانه اخراج کارگران قرار گرفته‌اند و ضربه‌ای بزرگ به اشتغال وارد شده است و نگرانی دیگر این است که طولانی شدن دوره رکود و انباشت تقاضای غیرموثر در سمت تقاضا ناگهان به انفجار قیمت‌ها منجر شود و کار از دست خارج شود. مهم‌تر از همه اینها، اما این است که در همین وضعیت و رسیدن قیمت مسکن به کف قیمت‌های ممکن نیز خرید موثر اتفاق نمی‌افتد و خرید مسکن هنوز یک رویا است. چه کار می‌توان کرد؟ راهی که اکنون به نظر می‌رسد باید پیموده شود، ایجاد تمایل در دولت برای دست برداشتن از سیاست انقباضی در تامین مالی خرید خانه است که در این ماه‌ها به شدت اعمال شده است.

در سال‌های گذشته و در حالی که بانک‌های متعدد اجازه داشتند وام خرید مسکن برای خرید خانه با نرخ‌های سود متفاوت پرداخت کنند، امیدواری برای گروه‌هایی از شهروندان ایجاد شده بود که با استفاده از پس‌اندازهای خود و دریافت وام‌های دیگر در یک دوره معین، موفق به خرید خانه شوند. اما سیاست انقباضی اعمال شده از طرف دولت، اکنون به نقض غرض تبدیل شده و آرزوی خرید خانه را دورتر از گذشته کرده است. آیا دولت می‌تواند سیاست انقباضی کنونی را در پرداخت وام مسکن ادامه دهد؟ این کار البته ممکن است، اما بهایی که دولت و شهروندان برای ادامه این سیاست باید در آینده‌ای نه چندان دور پرداخت کنند، بسیار گزاف خواهد بود. کاهش ساخت‌و‌ساز که نشانه‌های آن در نیمه‌نخست امسال آشکار شده و کوچ‌کردن سرمایه‌ها به بخش‌های دیگر اقتصادی از پیامدهای بسیار منفی است که نتایج اجتماعی ناشناسی به بار خواهد آورد. به نظر می‌رسد پیش از اینکه این پیامدهای احتمالی به واقعیت تبدیل شوند، دولت می‌تواند و باید دست از سرسختی در سیاست‌های انقباضی پول در این بخش بردارد و اجازه دهد با پدیدار شدن انعطاف در میزان وام، نهادهای تامین‌کننده منابع مالی و نرخ سود تسهیلات وام مسکن، گره‌های رکود باز شود. امروز می‌توان گره را با دست باز کرد، اما بعدها فقط باید به کمک دندان این کار انجام شود.

سرمایه: تقدم ریسک گریزی بر ریسک پذیری در اقتصاد ایران
 
تقدم ریسک گریزی بر ریسک پذیری در اقتصاد ایران صادق رشیدی* : روند سپرده گذاری در سال های اخیر و ترکیب سرمایه گذاری مردم و صاحبان پول و نقدینگی، نشان می دهد نوسانات تورمی و نرخ تورم 10 تا 25 درصدی چهار سال گذشته بر تمایل مردم به سرمایه گذاری بلندمدت تاثیر گذاشته و مردم ترجیح داده اند پول خود را بیشتر به صورت کوتاه مدت در بانک ها سپرده گذاری کنند.

فزایش هفت درصدی سهم سپرده های کوتاه مدت در چهار سال اخیر نشان دهنده این واقعیت است که مردم برای کاهش ریسک نگهداری پول خود به سرمایه گذاری کوتاه مدت بیشتر تمایل دارند و در چهار سال گذشته به خاطر نوسان شدید قیمت مسکن و انواع کالاها، سه برابرشدن قیمت هر مترمربع آپارتمان و ... حدود 44 درصد سپرده ها به صورت کوتاه مدت نگهداری شده تا در مواقع لزوم صاحبان منابع بتوانند پول خود را زودتر از بانک ها خارج کنند و به خرید و فروش بپردازند. به عبارت دیگر ریسک پذیری سرمایه گذاری بلندمدت در سرمایه گذاری های سه و پنج ساله در بانک ها، خرید اوراق سهام، سرمایه گذاری در تولید و صنعت و... کاهش یافته و صاحبان سرمایه به خاطر تورم، نوسان قیمت ها، رشد افسارگسیخته قیمت مسکن، تزریق شدید نقدینگی و ارز به بازار پول، رشد شدید کالاهای وارداتی و... ترجیح داده اند پول خود را به گونه ای نگه دارند که از سود سپرده های کوتاه مدت بانک ها بهره ببرند و هر زمان لازم دیدند پول خود را از بانک ستانده و در خرید و فروش بکار گیرند.

بانک ها نیز که چنین تغییر سلیقه ای را احساس کرده اند برای جذب پول و منابع سرگردان، سود سپرده های کوتاه مدت را نسبت به گذشته افزایش دادند تا بتوانند منابع را آنطور که مردم تمایل دارند، نگهداری کنند.

البته به نظر می رسد با کنترل تورم و کاهش آن که در ماه های اخیر اتفاق افتاده و نرخ تورم تیرماه 88 یا تورم نقطه ای را به 14 درصد کاهش داده و در آینده شاهد تداوم رکود در برخی بازارهای واسطه ای و خرید و فروش ملک و مسکن باشیم و اگر سپرده گذاران احساس کنند که قیمت ملک و مسکن و کالاهای دیگر رو به کاهش خواهد گذاشت ترجیح خواهند داد به سمت سپرده های بلندمدت متمایل شوند.

در ماه های گذشته رکود نسبی در برخی بازارها باعث شده قیمت مسکن و برخی کالاها کاهش یابد و ضریب فزاینده گردش پول نیز از 9/4 درصد در سال 84 به 9/3 درصد در سال جاری رسیده و نقدینگی راکد شده و معاملات نیز تا حدودی کاهش یافته است. اگر این روند ادامه یابد علاوه بر کاهش تورم و رکود نسبی، سرمایه گذاری بلندمدت نیز افزایش خواهد یافت.

مردم سالاری:امکان یا امتناع انقلاب مخملی در ایران

«امکان یا امتناع انقلاب مخملی در ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم دکتر علی محمد حاضری است که در آن می‌خوانید؛این جانب هم عقیده با بسیاری دیگر از تحلیل گران براین باور بوده وهستم که نظام جمهوری اسلامی دقیقا به علت همان ویژگی است که آنرا در مقابل توطئه هایی از جنس انقلاب مخملی مصونیت بخشیده است در مقابل اقداماتی که باور مردم به ایدئولوژی انقلاب را خدشه وارد کند آسیب پذیر خواهد بود. از نخستین سالهای وقوع رخدادهایی که یکی پس از دیگری در تعدادی از کشورهای به جای مانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به وقوع پیوست و تحت عنوان انقلاب های مخملی یا رنگی شهرت یافته اند، این سوال در محافل علمی و آکادمیک  جامعه ایران نیز مطرح بود که آیا وقوع اینگونه رخدادها در ایران نیز ممکن است؟ پاسخ اولیه و کاملا بدیهی صاحب نظران ایرانی آشنا به این گونه رخدادها ومطلع به شرایط وویژگی های جامعه ایران نیز به این سوال منفی بود و تقریبا کسی اصل سوال را نیز جدی نمی گرفت اما به تدریج طی سالها بعد از طریق پاره ای ژورنالها که به مصرف سطحی وعوامانه و البته ابزاری مباحث نظری - سیاسی شهرت یافته اند و بازگو کننده نگرش حاکم بر بعضی از محافل افراطی شناخته می شوند این بحث مکررا مطرح شد واین کثرت توجه ژورنالیستی عملا باعث شد تا محافل آکادمیک وعلمی نیز بادقت جدی تر به موضوع بپردازند.

اینجانب به عنوان یکی از کسانی که  در حوزه جامعه شناسی سیاسی و تئوری های انقلاب علایق و مطالعات حرفه ای دارم واین مباحث را در حوزه کارشناسی ارشد ودوره های دکترای دانشگاه تربیت مدرس، علامه طباطبایی و پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی تدریس می نمایم وبادقت ادبیات نظری مرتبط با انقلاب های مخملی در داخل و خارج کشور را دنبال نموده ام و علاوه  بر طرح آن در مباحث آموزشی کلاسها، همین بحث را به عنوان موضوع پژوهشی درس تعدادی از دانشجویان علاقمند در مقطع دکترا و کارشناسی ارشد نیز هدایت و راهنمایی کرده ام و تقریبا احاطه نسبی به موضوع دارم، ازطرح مساله انقلاب های رنگی به این صورت که  این روزها شاهد آن هستیم به شدت متحیر مانده ام.در تشریح علت این حیرت باید بگویم طی این سال ها نزدیک به ده مقاله علمی - پژوهشی یا مقاله چاپ شده درمجلات تخصصی نسبتا معتبر داخل کشور در خصوص انقلاب های رنگی چاپ شده است که تعدادی از آنها علاوه بر بحث در خصوص ماهیت این گونه رخدادها به نوعی درباره امکان وقوع این گونه حوادث در ایران نیز بحث کرده اند.نکته قابل توجه این است که تا آنجا که این حقیر پیگیری نموده است حتی یک نفر از نویسندگان وصاحب نظران ایرانی، وقوع اینگونه رخدادها را در ایران ممکن یا محتمل ندانسته است،هر چند نحوه استدلال و شواهد وقرائن و مستندات این مقالات بعضا متفاوت است ولی تقریبا همه آنها بعد از طرح جدی ویژگی های این انقلاب ها و مختصات جوامعی که در آنها اینگونه حوادث روی داده است و مقایسه آن با شرایط و مقتضیات امروز جامعه ایران، به این نتیجه رسیده اند که اساسا وقوع اینگونه رخدادها در ایران ممکن یا محتمل نیست. نکته بسیار مهمتر اینکه تعدادی از نویسندگان اینگونه مقالات ونیز ناشرین مجلات ومجموعه مقالاتی که به این موضوع پرداخته اند نیز مستقیم یا غیر مستقیم به سازمانها ونهادهای امنیتی کشور مرتبط هستند  و به این ترتیب می توان استنباط  کرد که بدنه علمی وکارشناسی نهادهای رسمی وامنیتی کشور نیز قاعدتا بر این باورند که وقوع اینگونه رخدادها در ایران ممکن و متصور نیست.به این ترتیب آنچه که تقریبا در خصوص آن با اجماعی نسبی روبرو بوده ایم به گونه ای که هم صاحب نظران مستقل، هم کارشناسان و خبرگان نهادهای امنیتی بر آن صحه می گذاشته اند ناسازگاری شرایط و ویژگی های جامعه ایران برای وقوع اینگونه رخدادها بوده است.بخش مهمی از همین صاحب نظران چهره های علمی نیز به عنوان افراد مرتبط و نظریه پرداز در احزاب و تشکل های سیاسی فعال هستند یا آنکه به عنوان خط دهنده و تاثیرگذار در مجموعه های حزبی شناخته شده به حساب میآیند. با این ملاحظات است که با تعجب باید پرسید، چگونه می توان تصور کرد اینگونه احزاب و تشکل های سیاسی یا عناصر مرتبط با این صاحب نظران، برای تحقق امری که خود عمیقا به ناممکن بودن آن باور دارند اقدام نمایند یا برای تحقق آن برنامه ریزی کنند. اینجانب که خود در تدوین و نگارش یکی از اینگونه مقالات علمی- پژوهشی نقش موثر داشته ودر کلاسهای درسی خود در خصوص دلائل عدم امکان وقوع انقلاب مخملی در ایران بحث واستدلال نموده ام، بدون آنکه در این مجال بخواهم استدلال های مربوط  به تفاوت شرایط  جامعه ایران با جوامع بستر وقوع انقلاب های مخملی را متذکر شوم به این نکته اکتفا می کنم که یکی از مهمترین تفاوت ها این است که در جوامع آسیای میانه  به علت تحمیل بیش از 70سال استبداد وخفقان رژیم استالینی پرولتاریا و تحت عنوان ایدئولوژی کمونیسم و سوسیالیسم صورت گرفته بود.

بخش مهمی از مردم به شدت به این ایدئولوژی بدبین وباآن مخالف شده بودند و گرایش عمیق به ایدئولوژی رقیب آن یعنی لیبرال دموکراسی داشتند و آمریکا را به عنوان پرچمدار دموکراسی، نجات بخش گرفتاری های خود محسوب می کردند.در حالی که جامعه فعلی ایران میراث دار یکی از مردمی ترین انقلاب های ربع آخر قرن بیستم است که با تمسک به اسلام وآموزه های تشیع حسینی، خشن ترین رژیم استبداد شاهنشاهی راکه به شدت از سوی آمریکا حمایت وتقویت می شد در هم شکسته است وبه علت تداوم  دشمنی های آمریکا طی سالهای پس از انقلاب، نفرت دیرینه و عمیقی بوجود آمده است که به کلی ایفای نقش نجات بخش توسط آمریکا متضاد است از سوی دیگر عمق باور واعتقاد مردم ایران به اسلام وتشیع و ایدئولوژی انقلاب به گونه ای است که حتی با وجود گلایه مندی از عملکرد مسوولان، بخش مهمی از مردم، دفاع از حاکمیت و نظام در مقابل خواسته های بیگانگان را با باورهای خود پیوند زده اند.با استناد به همین ویژگی است که این جانب همعقیده با بسیار دیگر از تحلیلگران براین باور بوده وهستم که نظام جمهوری اسلامی دقیقا به علت همان ویژگی است که آنرا در مقابل توطئه هایی از جنس انقلاب مخملی مصونیت بخشیده است در مقابل اقداماتی که باور مردم به ایدئولوژی انقلاب را خدشه وارد کند آسیب پذیر خواهد بود.

اگر بخش مهمی از مسئولان، مدیران و مردم هوادار آنان که طی 25 سال پس از انقلاب اسلامی، انقلاب و نظام را اداره کرده اند و مردم تحت مدیریت وحتی فرماندهی آنان فرزندان خود را به جبهه ها فرستاده اند، امروز آنان را به عنوان عاملان انقلاب مخملی و نیروهای برانداز معرفی کنیم، آیا به باور مردم به ارکان نظام صدمه نزده ایم؟ اگر به نام مقابله با انقلاب مخملی، امثال محسن های روح الامینی به چنین سرنوشت های مخوفی دچار شوند به مشروعیت نظام آسیب وارد نساخته ایم؟ آری باید گفت انقلاب مخملی در ایران توهم و یا آرزویی است که بیگانگان باید در حسرت آن بمیرند، ولی خطر اقدامات کسانی که به بهانه مقابله با انقلاب مخملی دست به هر اقدامی می زنند، حقیقتا مشروعیت نظام و انقلاب را نشانه رفته است و عاقلان و دلسوزان نظام فراتر از منازعات سیاسی به سرعت باید برای آن چاره اندیشی کنند که فردا دیر است.
 
قدس: شکست توطئه توییتری
 
«شکست توطئه توییتری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛وزیر امور خارجه آمریکا - که به نظر می رسد از پررنگ شدن نقش انگلیس در اعترافهای متهمان و کمتر مطرح شدن نام دولت ایالات متحده ناراضی است- به تازگی اعتراف کرد دولت آمریکا برای نشان دادن حمایت از اغتشاشگران ایران کارهای پشت پرده زیادی انجام داده است .

اعتراف مقامهای آمریکایی به دخالت در ایران موضوعی است که در سالهای اخیر ابعاد رسانه ای به خود گرفته است. در گذشته، با وجود مدارک متقن و اسناد غیرقابل انکار، هواداران آنها تلاش می کردند سیر حوادث را به گونه ای تحلیل کنند که گویی واشنگتن نه تنها نقشی را در براندازی حکومت ایران نداشته، بلکه در راستای تحکیم مناسبات بین دولتها، اقدامهای شایسته تقدیر انجام داده است.
اعتراف خانم «آلبرایت» به دست داشتن آمریکا در کودتای 28 مرداد و متعاقب آن اعتراف اوباما به عنوان نخستین رئیس جمهور آمریکا و اکنون نیز اظهارات صریح خانم کلینتون مبنی بر دخالت آشکار در حوادث پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران، بخشی از عملکرد ماجراجویانه کاخ سفید در ایران محسوب می شود که شخصیتهای مذکور به دلیل وجود مدارک غیرقابل انکار، ناگزیر از اعتراف بدان گردیده اند.

اگر دولتمردان نظام سلطه مسؤولیت اقدامهای پنهانی و آشکار خود را نمی پذیرفتند و با سرپوش گذاشتن بر عملکرد مداخله جویانه خود، آدرس غلط به اذهان عمومی می دادند، اسناد حقوقی و قراین موجود، پذیرش واقعیت را برای همگان اجتناب ناپذیر می نمود.
ناکامی جرج بوش در پیگیری راهبرد تغییر رژیم، اوباما را ناگزیر ساخت برای ارائه آموزه جدید دیپلماسی در سیاست خارجی و پرهیز از اتخاذ مشی تکراری و شکست خورده سلف خویش، آلترناتیو استراتژی را تعامل با ایران و اجتناب از گزینه قهری اعلام نماید.
پدیده اغتشاشهای خیابانی، سردمداران واشنگتن را همچون دیگر بازیگران غربی به طمع انداخت تا در اقدامی شتابزده، با حمایتهای علنی و مخفی، همان راهبرد تغییر رژیم را بازسازی کنند که در این میان مؤلفه های استحکام بخش نظام، شبیه سازی مدلهای منطقه ای را با شکست مواجه کرد. همان گونه که یک ژنرال سابق ارتش پاکستان افشا کرد، سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) 400 میلیون دلار برای راه اندازی انقلاب رنگین در ایران هزینه کرده است.

در این برهه از عمر انقلاب اسلامی، برخی جریانهای سیاسی با بی توجهی به آرمان انقلاب و ترجیح منافع حزبی بر منافع ملی، بستر طمع ورزی بیگانان را فراهم نمودند و زمینه سرمایه گذاری رسانه ای و جنگ روانی را برای آنها مهیا کردند. احزاب سیاسی مدعی با ساختارشکنی قانون و عدم تمکین به مکانیسم موجود، کشورهای غربی را در پیگیری هدفهای شومشان امیدوار نمودند که اعترافهای افراد دستگیر شده و مرتبط با سفارتخانه های کشورهای غربی، مؤید این ادعاست. روزنامه آمریکایی «یواس ای تودی» هم یکی از طرحهای پشت پرده دولت اوباما را افشا کرد و نوشت: «دولت اوباما طرحهایی را تهیه کرده و در جستجوی گروه هایی است که بتوانند به معترضان ایرانی کمک کنند.»

ناکامی در تعقیب پروژه هسته ای ایران و به ارث رسیدن سیاستهای شکست خورده بوش برای اوباما، بهانه مناسبی برای حمایت از اغتشاشگران شده است تا از این منظر جمهوری اسلامی را بر اساس مفاد نشست جی 8 در سپتامبر، به پذیرش خواسته هایشان وادار نمایند، به نحوی که مسؤول مطالعات خاورمیانه در شورای روابط خارجی آمریکا در اظهاراتی اذعان نمود، مقامهای آمریکایی به دقت در حوادث بعد از انتخابات ایران تمرکز کرده بودند که به هر نحو شده، راهی را برای استفاده از تأثیرهای این اغتشاشها در نحوه برخورد دیپلماتیک خود با این دشمن دیرینه باز کرده و نوعی امتیازگیری هسته ای کنند.

دولتمردان واشنگتن با اعتراف به مداخله در حوادث پس از انتخابات، تلاش می کنند با پوشش گسترده این موضوع، افکار جهانیان را از شکستهای آمریکا در عراق و افغانستان منحرف کنند، زیرا صاحب نظران استمرار حضور این کشور را در دولتهای یاد شده و پرداخت هزینه های سنگین مادی و حیثیتی را با توجه به منافع ملی آمریکا قابل دفاع نمی دانند.اگر چه ظاهر توافقنامه امنیتی بغداد- واشنگتن، خروج آمریکا از شهرهای عراق را تضمین می نماید، ولی نخبگان سیاست خارجی آمریکا در صدد گفتمان سازی برای حضور نامریی آمریکا در بغداد می باشند.

آنها به درستی به این موضوع واقف هستند که دموکراسی ایران با دارا بودن وجوه متعدد، نسبت به دیگر کشورها، از جایگاه ممتازی برخوردار می باشد. واکاوی نظامهای سیاسی منطقه در مقیاس دموکراسی وضعیت نگران کننده ای دارد که با عنایت به چتر حمایتی آمریکا، از هرگونه انتقاد و اعتراض مصون می باشند.

مردم سالاری ایران درحالی از طریق ابزارهای رسانه ای مورد هجمه واقع می شود که واشنگتن در پروژه دموکراتیزاسیون در آسیای جنوب غربی، بنا به اذعان دست اندرکاران این کشور شکست خورده و نتوانسته است دموکراسی هدایت شده در عراق را پیگیری نماید تا آن را به عنوان ویترین دموکراسی به دیگر کشورها معرفی کند.

بدون تردید، اتخاذ مشی مداخله به گونه های مختلف علیه منافع ملی جمهوری اسلامی امری بدیع و شوک آور نیست، بلکه سلاحی کهنه و نخ نما شده برای افکار عمومی ایران می باشد، زیرا مردم با ترفندهای مختلف دشمن از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی آشنا شده اند. این ترفند نه تنها کوچکترین رعب و وحشتی در جامعه ایجاد نمی کند، بلکه شهروندان را جهت صیانت از دستاوردهای نظام مصمم تر می سازد. به سخن دیگر، تهدیدهای میان تهی آمریکا برای جامعه اسلامی ایران، کارایی و تأثیرگذاری مورد انتظار دولتمردان واشنگتن را ندارد.

بدین ترتیب، نقش پر رنگ ایالات متحده که اکنون از زبان جایگاه های مدیریتی کلان این کشور مطرح می گردد، با عنایت به سرمایه گذاری از طریق حوزه های رسانه ای به عنوان ابزارهای تأثیرگذار عصر پسا مدرن از قبیل سایتهای اینترنتی توییتر، فیس بوک و یوتیوب، تلاش شکست خورده ای است که خروجی آن ظرفیت نظام اسلامی را در مدیریت و مهار آشوبها منعکس می نماید.

از سوی دیگر، ناتوانی بلوکهای قدرت در حمایت از اپوزسیون با اهتمام به تجربه دخالت، کودتا و انقلاب در کشورهای متعدد، بیانگر شکست استراتژی نرم افزاری آنهاست. به سخن دیگر، اعتراف به دخالت را باید اذعان به شکست توطئه توییتری عنوان نمود. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها