بای بسم الله شعرهای یادگاری و گل و عکسهایی که هرچند وقت یک بار با احساس و اندیشه دانشجویانش جان می گیرند و تازه می شوند ، آن قسمت از سالن را سایه ها نتوانسته اند بپوشانند
کد خبر: ۲۵۸۵۹
؛ اگرچه نور روزمره آفتاب ، آنجا نمی تابد و در آن اتاق ، برای بعد از اینها بسته مانده . دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران ، اتاق دکتر دادستان در این دو سال که از بازنشستگی اجباری اش (بنا به مطلب قید شده در ابلاغیه) می گذرد ، بوی گل و شعر گرفته است . دانشجوها بارها اعتراض کردند و خواستند استاد برگردد. همه مقامات (وزارت علوم تا نمایندگان و غیره) با تاکید بر شخصیت علمی خانم دکتر دادستان ، قضیه را به مرور زمان موکول کردند. آن ابلاغیه از دکتر خواسته بود فقط در مقطع دکتری و کارشناسی ارشد تدریس کند ؛ حال آن که دکتر عقیده دارد باید دانشجو از پایه (لیسانس) ساخته شود تا به بار بنشیند. با تعدادی از دانشجوهایش از مقطع دکتری تا دانشجوهایی که این روزها به ترم 5هم نرسیده اند، گفتگو کردم . ورودی های جدید آرزو می کردند کاش او را نمی شناختند، بلکه حسرت نخورند! - خانم دکتر می گوید: «تمام امکانات را در بهترین شرایط و دانشگاه های خارج داشته ام ، ولی»
او حالا که دانشگاه را کنار گذاشته ، به قول خودش ، «اما قلم را نه ، با وسواسی به مراتب بیشتر از سالهای پیش قلم می زنم»
شاید طی مصاحبه بیندیشید که می شد سوال های دیگر و بیشتری مطرح کرد. حسن کار هم به همین است که به تقلای ذهنی مخاطب و کاوش در اطراف موضوع بپردازد؛ بنابراین «کمال سر محبت ببین نه نقص گناه». دکتر دادستان هم می گفت : باید این مصاحبه خیلی خاص باشد ، چون مردم از این حرفها نمی زنند...

فضای باز از نگاه شما؛
فضایی که امکان حرف زدن ، انتقاد سازنده ، دخالت در سرنوشت فردی و عمومی وجود داشته باشد.
پرورش استعدادها؛
نباید مخصوص گروه ویژه ای باشد و هر روز هم تشدید شود.
سرنوشت؛
بستگی به این داره که شما زندگی را محدود به همین آمدن و رفتن به این دنیای خاکی ببینید یا فراتر از این تصور کنید.
زندگی این دنیا؛
مثل یک برهه از زندگی کامله .
یک مثال؛
مثل دوره بچگی یه.
کمی توضیح و نتیجه گیری درباره سرنوشت؛
بنابراین به چیزی که نهایی باشد، نرسیده ایم که اسم سرنوشت روش بذاریم .
توحیدی فکر می کنین؛
من اعتقاد دارم و بدون این اعتقاد ، آدم همه چی شو از دست می ده یا لااقل من این طوری فکر می کنم . وقتی در تایید نظر خانم دکتر ، بخشی از آراء پیشینیان ذکر شد ، گفت : همه اینها که می گم ، برخاسته از خودمه ، مسائل خودمه ؛ یعنی جمع بندی خاص خودمه .
بچگی ها چقدر عزیز بودین؛
هیچ وقت یادم نمی آد قربون صدقه ام رفته باشن ، چون دختر دومم.
یعنی خواهرتان مهمتر به نظر می آمد؛
امروز که روان شناسم (شاید احساس غلطی باشد اما) احساس می کنم خواهرم بیشتر مورد توجه بود.
احساس غلط؛
اسم این را توی روان شناسی می گذاریم خاطره کاذب ؛ تصور کودک با واقعیات مطابقت نمی کنه .
احساس و خاطره واقعی؛
اینه که 4سالگی مدرسه ابتدایی رفتم ، من خیلی شیطون بودم ؛ بنابراین خواهش کردند که در مدرسه مستمع آزاد برم کلاس ،دیگه ، همان سال امتحان دادم و قبول شدم .
هیچ وقت تجدید شدین؛
کلاس هشتم ، اولین تجدیدی و آخرین تجدیدی ؛ برای این که خیلی بهم برخورد.
سال تحصیلی بعد؛
در کلاس نهم همش دیگه رتبه اول بودم ، چون درس خوندم .
آموزش و پرورش در عبارت شما؛
دستگاه عقب مانده سازی .
مدرک نمی آورید؛
دو تا تحقیق داشتیم که از 76 شروع و 82 تموم شد. از اول ابتدایی تا پایان راهنمایی را در سطح ملی پوشش می داد.
نتیجه این که؛
هرچی بچه ها می روند بالاتر، فرآیند تحول روانی شون کندتر می شه .
در مقایسه با جهان معاصر؛
وقتی با گروههای خارجی مقایسه می کنیم ، فاصله ها زیادتر می شه ، نتیجه این که بچه های ما در پایان دوره راهنمایی در سطح پایان ابتدایی کشورهای حتی جهان سوم هم نیستند!
شاخصه این پژوهش ها؛
معیار بین المللی برای چنین تحقیقاتی 75درصده .
مثالی درباره درصد باقی مانده؛
یک ضرب المثل فرانسوی می گه : استثنائات تحکیم کننده قانون هستند. هر قانونی استثنائاتی هم دارد؛ یعنی نقض کننده نیستند.
چقدر مخاطب تلویزیون اید؛
جز اخبار ، کانال 6و اخبار زبان انگلیسی نمی بینم.
معیار شما برای همسر گزینی؛
ازدواج من خیلی عقلانی و منطقی بود.
ازدواج عقلایی یعنی؛
ایشان دکترای علوم سیاسی از لوزان داشت . خانواده ای که شبیه خود ما بودند، یعنی همسطح و همسویی عقاید و باورها.
یادی از همسرتان؛
انفارکتوس کرد ، خیلی سال پیش ، 40 و خورده ای سالش بود که این اتفاق افتاد.
و ضرورت حضورشان؛
آدم در هر مقام و موقعیتی باشه ، نیاز به تکیه گاه عاطفی داره.
کشیدن بار زندگی به تنهایی؛
واقعا خیلی مشکله ؛ از نظر مادی نمی گم ها.
اگر کسی به شما خیلی دقت کند (یا در دوره تحصیل ، خیلی به شما دقت می کرد)؛
من از بچگی تونستم فاصله ها را هر جوری دوست داشتم ، حفظ کنم ؛ بنابراین همچی مشکلی معمولا پیش نمی آد.
فلسفه حفظ فاصله ها؛
من می گم حریم شخصی هر کس باید محترم شمرده شود.
از سرآمدان روان شناسی؛
پیاژه و فروید.
شباهت کنش تحقیقی شما و پیاژه؛
وقتی مشکلاتی برام پیش می آد ، از خودم می پرسم اگر پیاژه این جا بود ، چه جوری جواب می داد.
درونگرایی و برونگرایی؛
همین الان چیزی که داشتیم می نوشتیم (به اتفاق دکتر پاکدامن) ، همین مساله بود.
درونگراها؛
درونگراها عمیق ترند و قابل اعتمادتر ، زندگی درونی خود را می توانند از روابط بیرونی جدا کنند.
برونگرا؛
فاصله فکر و عملش خیلی کمه.
بزرگترین ناهنجاری؛
نمی شه گفت ، هر ناهنجاری ای مشکلات زیادی می تونه ایجاد کنه (دقیقا منظورتون چیه؛ چون هر اختلال روانی آنقدر گسترده است که).
نمک نشناسی؛
بی تردید پایه های ارزشی و اخلاقی خیلی مهمی دارد که نشان دهنده ناباوری به اصول اخلاقی و ارزشی یه .
تلخی این موضوع را چشیدین؛
چیزی است که الان در جامعه ما بیشتر از هر چیز دیگه ای شایعه.
چرا این طوره؛
آدمی هستم که خیلی به سنت ها و فرهنگ ها باور دارم ؛ چون استحکام جامعه را حفظ می کنه .
دوران شما چطوری بود؛
در زمان ما پدر و مادر جایگاه خاصی داشتند. در هر مرتبه و مقام و سنی بودی ، این احترام جاری بود.
یک خاطره این جوری؛
دکتر بحرالعلومی در دوره دیپلم دبیر من بود (هر چی از لحاظ زبان فارسی دارم ، پی ریزی اش را ایشان کرده ؛ این را هیچ وقت فراموش نمی کنم) سال 1355 دانشگاه تهران همکار شدیم . به طور معمول در جلسات شورا 120استاد شرکت داشتند و این طوری نبود که ایشان حتما مرا طی حضور در جلسه ببینند؛ ولی وقتی وارد می شد ، تا نمی نشست ، من ایستاده بودم . آن احساس شاگرد معلمی هنوز باقی بود ، من به اینها می گم سنت .
حالا این سنت ها کجان؛
این سنت ها به کلی از بین رفته است ، خودتون هم این را می دونید.
قدرشناسی دانشجویان از شما؛
به خاطر همین ها ایران موندم ؛ به ایران برگشتم .
نسل جوان؛
خیلی پاک و ساده است.
یعنی؛
می تونی اثری روش بذاری.
نمره دانشجوها؛
معمولا نمره هاشون خوب می شه.
به چه دلیل؛
فعالیتی که باید می کردند ، در طول ترم ازشون می خواستم تا امتحان برایشان وحشت انگیز نباشه.
وحشت از امتحان در دوره دبیرستان؛
امتحان همیشه کمی اضطراب داره ، ولی اضطراب نمره نداشتم.
پس اضطراب چی داشتین؛
مبادا ارزشم نزد معلم پایین بیاد ؛ به خاطر احترامی که برای معلم قائل بودم و حرمت خودم .
شما و ترس در سالهای بعد؛
من خیلی آدم نترسی ام ، نه در بچگی می ترسیدم ، نه حالا از کسی و چیزی غیر از خدا. (سانسور نکنین اینها را!)
جمله مشهور شما؛
همین جمله ای است که همه شاگردهام شنیده اند: سر فرو نیارین جز در برابر خدا؛ اگر حق با شماست .
دیگه؛
(دکتر شهلا پاکدامن ، همکار دکتر که حضور دارد: خانم دکتر همیشه می گن :) یه جوری زندگی کنین که وقتی خودتون را توی آینه نگاه می کنین ، خجالت نکشین .
آینه درونی شما؛
آن آینه ای که راجع بهش صحبت می کنم ، همان آینه درونی یه.
توصیه همیشگی به دانشجوها؛
چند لحظه وقت خود را به مرور کارهای روزانه (پیش از خواب) اختصاص بدین .
باطن این حرف؛
منظورم اینه که هر کسی نظام ارزشی داره و اعمالش را با آن ضابطه و مقیاس در همان چند لحظه مقایسه کنه .
خلوص خلوت شب گذشته پیش آینه؛
خدا را شکر از خودم راضی ام ؛ یعنی هرگز گامی انحرافی از آنچه بهش باور دارم ، برنداشتم .
طیف محبت دانشجویان به شما؛
آنقدر محبت می کنند که فکر نمی کنم اگر بچه خودم هم بود ، این کارها را می کرد.
چه جوری تشکر می کنین؛
از کی؛ (معمولا احساسم را به زبون نمی آرم ؛ ولی در عمل اونایی که ازشون ممنون هستم ، اینو متوجه می شن).
جامعه بی فضیلت؛
نگهداشتن ارزشها در چنین جامعه ای خیلی سخته .
فضیلت ها؛
گمان نمی کنم بشه بهش معنای خاصی داد ، ولی انسان بودن به معنی واقعی کلمه .
سخت ترین کار؛
حفظ ارزشها در جامعه های فاقد ارزش یا دارای ارزشهای متناقض.
راحت ترین کار؛
همسو شدن با جماعت.
اهل شنا هستین؛
نه ، نیستم ، من همیشه خلاف جهت آب شنا کرده ام .
شاهد بودین آب سربالایی بره؛
نه ، می شه؛
مهمترین آرزو؛
ننویسین.
بهترین آرزو برای انسان؛
این جوابش توی خودشه : انسان بودن ، اگر اینایی که روی پا راه می رن انسان بودن ، جهان بهشت بود.
جامعه بی سنت؛
مثل درخت بی ریشه است
انسان بیشتر شبیه چیه؛
اگه درخت را بکشیم ، در واقع خودمون را کشیده ایم ، روح شما و تمام مکنونات شما در درخت منعکس می شه .
در این عالم هستی به چی شبیه هستین؛
گیاه ، عاشق گیاهم ، چون زندگی می ده .
دلتون می خواست کدوم درخت باشین؛
بیدمجنون.
اگه مجنون ، پس «لیلا» تون کی بود؛
هیشکی ، خودم لیلام !
چرا بید مجنون؛
لطیفه ، آشفته است ، برگاش رو به پایینه .
و آن عشق اهورایی؛
فکر می کنم همه آدمها قدرت عاشق شدن ندارند .
آیا شما انعکاس خدا را در هر انسانی می بینید؛
همان طور که عشق به خدا داریم ، هر انسانی به نظر من تجلی خداست .
اولین هدیه؛
یادم نیست .
مهمترین لوح های افتخار؛
هیچکدوم .
لااقل کدومش اولیش بود؛
فکر می کنم کتاب سال بود.
دریافت جایزه های بین المللی؛
فکر نمی کنم تغییری در روحیه ام بده ؛ جدی می گم !
مهمترین نیاز انسان؛
حرکت ، انگیزه.
و حیاتی ترین؛
باورها.
از ضرورت های غیر قابل چشم پوشی؛
باز هم انگیزه.
اجتماع الان ما چقدر انگیزه می ده؛
محیط بیرونی برانگیزنده نیست ؛ باید متاسفانه انگیزه را از درون گرفت .
اگر یک روز کار نکنید؛
احساس گناه می کنم.
گناه صغیره یا کبیره؛
از دید من گناه کبیره ؛ برای این که قاعدتا از عمرم چیزی باقی نمونده و توشه ای دارم که باید آن را به نسل جوان انتقال بدم.
چند و چون تغییر رشته؛
حقیقتش را بخواهید ، انتخاب رشته تصادفی بود.
اطلاعات پیشین از روان شناسی؛
شناخت سطحی داشتم ، کتاب دکتر علی اکبر سیاسی را خوانده بودم.
هنگام تحصیل در این رشته؛
طبیعی یه که خیلی علاقه مند شدم.
از اهرم های تشویقی؛
جو دانشگاه ژنو.
دیگه؛
محتوای خود این علم .
از خصوصیت های شما؛
من عشق عجیبی به انسان ها دارم .
مهد این عشق؛
خب ، روان شناسی دانشی است که بیش از هر علم دیگر شما را با زوایای روح انسانی آشنا می کند.
عشق یعنی؛
همه چیز بستگی داره که شما عشق را چه جوری تعریف کنید (حالا منظورتون عشق بین زن و مرد است ، یا عشقی که من دارم راجع بهش صحبت می کنم ، به معنی اعم.)
اگر همان عشق بین دو تا انسان منظور باشه؛
این که برای هر کسی اتفاق می افته ؛ نمی شه نیفته که.
آن عشق ژرف و کلی چطور؛
آره ، من یه آدم عاشقم ، فکر نمی کنم بدون عشق اصلا بشه زندگی کرد.
مثالی نزدیکتر از عشق؛
احساسی که به دانشجو دارم یا متقابلا آنها به من ابراز می کنند ، از همین جنس است ، من این را در توانایی های علمی خودم نمی بینم .
یک توضیح عاشقانه در ادامه این صحبت؛
آنها این عشق را احساس و دریافت می کنند ، این است که آنها (بهتر است اینجا از خانم دکتر پاکدامن به عنوان شاهد سوال کنید).
حساسیت شما؛
کسانی که عامدا از اصطلاحات خارجی استفاده می کنند ( نسبت به ادبیات ایران بسیار پابندم).
ادبیات ایران در زندگی الان شما؛
الان فقط خوب می خونم .
حافظ شیراز؛
حافظ یکی از مونس هامه ، به اضافه حضرت مولانا.
بهار همیشه تازه غزل حافظ؛
هیچ وقت به عمق نمی رسیم ، درک آدم سطوح متفاوت داره ، وقتی دوباره می خونه ، چیز تازه ای درک می کنه.
فرق مرگ با زندگی؛
هیچ فرقی با هم ندارند ؛ یک چرخه را تشکیل می دهند.
این مصاحبه؛
متنوع ، جالب و متفاوت از مصاحبه های دیگه .
خودسانسوری؛
من هیچ وقت خودم را سانسور نمی کنم .
فرا رفتن از خود؛
هر روز باید ما از خودمون فراتر بریم.
خلاقیت؛
پدید آوردن چیزهای تازه.
قلمرو روح شما گسترده تر است یا قاره های جهان؛
این خاص من نیست ، قلمرو روح ، گسترده تر از قلم رو جهانیه که ما ، درش زندگی می کنیم .
در روح شما چند تا قاره نامکشوف می تونه باشه؛
فکر می کنم هنوز خیلی .
چند تا شو کشف کردین؛
چه اندازه و چه مقدارش ، به عدد نمی گنجه.
چه جوری بهتره؛
وقتی همه انسانها حق زندگی داشته باشند.
توصیه برای بهداشت روانی؛
فکر می کنم حرفهایی که پیشتر زدم همه اش در قلمرو بهداشت روانی بود.
نقش اسطوره ها؛
فکر می کنم تو هر زندگی ای نقش داره ، به باورهای اسطوره ای می رسید و باید برسید.
ارزش احساسات به چیه؛
به واقعی بودنش .
ضروری ترین چیز برای انسان؛
عشق .
تجربه به هم ریختن؛
در مواقع خاص احساسی.
ذخیره آخرت؛
زندگی امروز.
هنگام نوشتن ، شمایید که می نویسید یا کتاب شما را می نویسد؛
نوشتن مراحل مختلف داره ، به هر حال نویسنده است که باید ساختار را پدید بیاورد ؛ این سخت ترین بخش تالیف است.
شده شما مخاطب کتابتون باشید؛
برای تالیف بارها این ساختار را جابه جا می کنید ؛ پس : نه ! ولی می تونی ازش ناراضی باشی .
ناراضی از؛
از این که آدم می تونته کار بهتری بکنه .
برای انجام مصاحبه؛
دیگه خودتون بنویسین :...

علی اکبر مظاهری
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها