گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

واردات بنزین به جای سرمایه گذاری

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله های خود به مهمترین مسائل روز کشورو جهان پرداخته‌اند از جمله «سینمای پرسش»،«ارزیابی آخرین وضعیت کاندیداهای جناح اصلاحات»،«ارزیابی آخرین وضعیت کاندیداهای جناح اصلاحات»،«او یک انسان بود»،«ذوق زده نشوید !»،«آل سعود و تغییرات در ساختار قدرت»،«آدمها و برنامه ها»،«واردات بنزین به جای سرمایه گذاری» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۳۶۵۰۳

اعتماد ملی

«سینمای پرسش» عنواتن یادداشت روز روزنامه ی اعتماد ملی به قلم علی‌اصغر سیدآبادی است که در آن می‌خوانید؛ کار همه کسانی که دستی در تبلیغات دارند، چه تبلیغات سیاسی و چه تبلیغات تجاری، ساده‌سازی دنیای پیچیده‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم، تقسیم دنیا به دوگانه‌هایی است که یگانه‌ای از آن را ترجیح می‌دهیم بر یگانه‌ای و بر آن مهر خوب و مناسب و مطلوب می‌زنیم تا بر یگانه‌ای دیگر مهر بد و نامناسب و نامطلوب زده باشیم. سینمای ایران نیز اغلب بر همین مدار می‌گردد و مبنایش تقسیم‌بندی آدم‌ها در چارچوب همین دوگانه‌ها است. دوگانه‌سازی یا همین ساده‌سازی‌ها باعث می‌شود که از پیچیدگی‌های آدم‌ها غفلت شود و جزئیات کوچکی که زندگی ما را می‌سازد به نفع یک حکم کلی نادیده گرفته شود. حکم‌های کلی معمولا‌ مطلق و مرعوب‌کننده‌اند و در مقابل پرسش مقاومت می‌کنند.

پرسش کردن مهم‌ترین واکنش به این وضعیت است اما پرسش در سینمای ما جای چندانی ندارد. سینماگر دوست دارد در مقام صادرکننده یک یا چند حکم کلی و مطلق و مرعوب‌کننده با مخاطبش سخن بگوید. فیلم <درباره الی...> سینمای پرسش است، سینمایی است که بیش از اینکه دغدغه صدور حکم داشته باشد، من و شمای مخاطب را در مقابل پرسش‌های بی‌شماری قرار می‌دهد که شاید بتوان با ساده‌سازی‌های رایج برای آنها جوابی دست و پا کرد اما این جواب‌ها قانع‌کننده نیستند و خود در مقابل پرسش‌های دیگر فرو می‌ریزند. اصغر فرهادی در مقام کارگردان از وسوسه قضاوت و صدور حکم عبور کرده است تا مخاطبانش را در تجربه‌ای ناآشنا شریک کند. کارگردان در این فیلم از یک سفر دسته‌جمعی به شمال موقعیتی هولناک می‌سازد تا نشان دهد قضاوت چقدر پیچیده و _قضاوتهای انسانی چقدر در معرض خطا است. درباره الی... تنها فیلم تاریخ سینمای ایران است که پرسش را بر صدور حکم مطلق و مرعوب‌کننده ترجیح می‌دهد.

رسالت

«ارزیابی آخرین وضعیت کاندیداهای جناح اصلاحات» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌‌ی رسالت به قلم امیر محبیان است که در آن می‌خوانید؛
اشاره: دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در 22 خرداد ماه 1388 برگزار خواهد شد.انتخابات ریاست جمهوری ایران در هر دوره دارای ویژگیهای خود بوده است و هر بار الگویی درس آموز پدید می آید که از جهات گوناگون، نو و بدیع بشمار می رود. دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران بی‌گمان در زمره ویژه ترین این انتخاب ها خواهد بود.

هم در جناح اصولگرا و هم در جناح رقیب تحولاتی در نوع روش بازی سیاسی ، یارگیری ها وآرایش سیاسی در حال رخ دادن است.
کاندیداهای اصلی صحنه انتخابات در جناح اصلاح طلب در حال حاضرعبارتند از حجت الاسلام کروبی،حجت الاسلام خاتمی و مهندس میر حسین موسوی ولی احتمال ظهور کاندیداهای دیگر هم وجود دارد از سوی دیگراحتمال کاندیداتوری افرادی چون دکتر روحانی منتفی نیست.تکثر کاندیدا در جناح اصلاح طلب  می تواند از دواحتمال حکایت کند؛ نخست عمق شکاف درونی میان اصلاح طلبان که حول محور سران آن جناح شکل گرفته و عملا اجماع را ناممکن ساخته است و دیگری برداشت ذهنی آنان از ریزش آرای دکتراحمدی نژاد که به‌گمان آنان فرصتی طلایی برای گردآوری آرای”نه به احمدی نژاد” را پدید آورده است. البته بعضی از کاندیداها نظیر مهندس موسوی دغدغه هایی ساختاری را نیز مطرح نموده اند.

در نوشتار حاضر قصد برآن است که آرایش جناح موسوم به اصلاح طلب برای حضور در انتخابات ارزیابی وسناریوهای مختلف و محتمل مورد بررسی قرار گیرد.هر کدام از کاندیداهای اصلی جناح اصلاح طلب ظرف روزهای گذشته سخنانی گفته اند که می تواند تا حدودی منویات ناگفته آنها را آشکار کرده و به کشف روابط ناآشکار آنان کمک کند.در این راستا با حجت الاسلام کروبی آغاز می کنیم.

شیخ مهدی کروبی که از مرز 71 سالگی عبور کرده است در طول زندگی سیاسی خود خصلت استقلال طلبی و ایستادگی بر سر آرای خود را حتی تا آنجایی که به انشعاب انجامد از دست نداده است. این خصلت کروبی ،مثبت یا منفی تحولاتی را در آرایش سیاسی کشور بوجود آورده است چه آن زمان که به سال 1366 در آستانه انتخابات مجلس سوم همراه با محمد موسوی خوئینی ها از جامعه روحانیت مبارز انشعاب کرده و مجلس چپ گرای سوم را تحت کنترل درآوردند و چه آن زمان که پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384خورشیدی، از دبیری مجمع روحانیون مبارزه کناره گیری کرد و حزب تازه‌ای به نام حزب اعتماد ملی تاسیس کرد.  مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 1384 به رقابت با هاشمی رفسنجانی، احمدی‌نژاد، معین، قالیباف، لاریجانی و دیگران پرداخت ولی آن گاه که در نخستین دور انتخابات از رده خارج شد نسبت به شمارش آرا اعتراض کرد و در اقدامی اعتراضی یک‌شبه از تمام منصب‌های خود کناره گرفت و از مجمع روحانیون مبارز نیز خارج شد تا مقدمات تشکیل حزب خاص خود را فراهم کند.پس از شکستی که کروبی در سال 84  در انتخابات ریاست جمهوری تجربه کرد و البته هیچگاه رسما پذیرای آن نشد مشخص بود که تاسیس حزب جدید و یارگیری ها و  موضع گیری های وی حکایت از تصمیمی جدی برای جبران مافات در انتخابات 88 دارد.در همین راستا ، پایگاه رسمی حزب اعتماد ملی سه‌شنبه 5 شهریور87 اعلام کرد، پس از انجام بیش از 10 ساعت بحث و تبادل نظر در 3 جلسه شورای مرکزی و اتاق فکر حزب اعتماد ملی به اتفاق آرا، کروبی به عنوان کاندیدای حزب اعتماد ملی در انتخابات ریاست جمهوری انتخاب و از وی دعوت شد تا در این عرصه حضور یابد.

در همان زمان اعلام شد مصوبه نهایی شورای مرکزی حزب اعتماد ملی به کروبی ابلاغ شده و پذیرش حضور در انتخابات ریاست جمهوری منوط به نظر قطعی کروبی است که هنوز از سوی وی اعلام نشده است، آگاهان حزب اعتماد ملی در همان زمان خبر دادند که مهدی کروبی پس از بررسی‌‌های لازم، نظر خود را در هفته‌‌های آینده اعلام خواهد کرد که البته گفته شدکروبی خواسته بود که تا 25 مهرماه برای پاسخ به این دعوت، به وی مهلت دهند.نهایتادر جلسه فوق‌العاده شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در تاریخ 21 مهرماه؛ مهدی کروبی در پاسخ به آنچه که اصرار اعضای حزب خواندند، طی سخنان کوتاهی و پس از رای‌ قاطع اعضای شورای مرکزی برای اعلام کاندیداتوری وی و با تاکید بر اینکه با این رای قاطع حجت بر کروبی تمام شده‌است، گفت: به دلیل اصرار دوستان کاندیدای ریاست جمهوری خواهم شد.کروبی در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که جدی‌ترین رقیبش در انتخابات آتی محمود احمدی‌نژاد خواهد بود. به عبارتی او خود را کاندیدای واحد جریان اصلاحات گمان می برد و بر این باور بود که اعلام رسمی کاندیداتوری او راه را بر حضور مدعیان دیگر جریان اصلاحات منجمله خاتمی خواهد بست.کروبی درباره برنامه‌های انتخاباتی‌اش نیز گفت که «ما چهار سال قبل طرح‌هایی داشتیم که طبعا در این دوره بخش‌هایی از آن تکرار خواهد شد اما در عین حال حرف‌های جدیدی هم خواهیم داشت که بر اساس شرایط فعلی تنظیم می‌شود.»به بیان روشن تر کروبی اعلام کرده است که قصد دارد با تجربه های کسب شده و نیز شعارهایی که رایی فراتر از انتظار در انتخابات 84 برای او به ارمغان آورد این بار به مصاف احمدی نژاد رفته ومستقیما وی را نقطه کانونی تهاجمات تبلیغات انتخاباتی خود قرار دهد.از همین رو در اولین سخنان پس از اعلام کاندیداتوری تاکید کرد که در انتخابات «شعارم، تغییر وضع موجود قوه اجرایی با خرد جمعی است.» معنای تبلیغاتی این سخن آن بود که دولت فعلی وضعیت مناسبی را برای قوه مجریه پدید نیاورده و خرد جمعی رانیز نادیده گرفته است.کروبی در عین حال افزود که قصد ندارد با طرح‌ شعار‌، «مردم را فریب» بدهد.این سخن نیز ماهیتی دو لایه داشته و از سویی می کوشد به انتقادهایی که به طرح ”پنجاه هزارتومانی “ او شد پاسخ دهد و هم کنایه ای به شعارهای احمدی نژاد داشته باشد.

حضور کروبی به عنوان کاندیدا باعث شد که علاوه بر هواداران او که در حزب اعتماد ملی گردآمده اند مخالفان حضور خاتمی در انتخابات از هر سو به نحوی با اعلام حمایت از کروبی عملا نقد خود بر خاتمی را نیز آشکار نمایند؛ حمایت عباس عبدی تحلیلگر رک گوی اصلاحات از کروبی از یک سو و حمایت کرباسچی کارگزارانی که فعلا تمایلاتی برای کاندیداتوری از خود بروز می دهد؛ از سوی دیگر معجون غریبی را پدید آورده است که اگر بر اینها حمایت دوره پیش دکتر سروش از کروبی و حمایت احتمالی او در آینده از وی را بیفزاییم مسئله جالب‌تر خواهد شد.  البته حضور کروبی برای او کم هزینه نیز نبوده است. اولین تهاجم ها از سوی جناح اصلاح طلب و بویژه طیف تندرو مجاهدین انقلاب اسلامی سامان داده شد.مجاهدین انقلاب در ائتلافی اعلام نشده با جبهه مشارکت و مجمع روحانیون که کروبی از آن انشعاب کرد؛ پس از اعلام کاندیداتوری کروبی بر فشار خود برای قانع کردن خاتمی برای کاندیداتوری افزودند.در همین راستا نیز با کاندیداهای درونی جبهه اصلاحات مبارزه ای روشن با هدف مشخص حذف آنان از میدان رقابت ولی با روش های متفاوت را آغاز کردند.آرمین در مراسم سالگرد احمد بورقانی این روش را بازتاب داد.

این گفته او که “اصلاح طلبان در انتخابات آینده ریاست جمهوری به جای استفاده از کاریکاتور، از خود  میر حسین موسوی استفاده می کنند.” کنایه ای خشن به کروبی دانسته شد؛ هرچند وی آن را تکذیب کرد ولی در مورد میر حسین موسوی هم با اظهار اینکه”امیدواریم سید محمد خاتمی به نتیجه برسد و وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری دور دهم شود و دیگر کارمان به انتخاب میر حسین موسوی نکشد.” عملا او را مرد نقش دوم دانسته و پشت خاتمی قرار داده است.پاسخ کروبی البته در قبال این اقدامات مبنی بر اینکه تا پایان خواهم ماند؛ با ظرافتی لجبازانه همراه است.

آفتاب یزد

«او یک انسان بود» عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ سه روز قبل، خبر تاسف انگیزی توسط برخی رسانه ها منتشر شد که موضوع آن، خـودسـوزی یـکـی از هموطنان در برابر مجلس بود. یک روز پس از انتشار وسیع این خبر، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس به نـحـوه انـعـکاس خبر اعتراض کرد. علی لاریجانی رئیس مجلس هم ضمن تایید اظهارات همکار خود، برای مردم توضیح داد که  فرد مورد نظر، معتاد بوده نه جانباز، رئیس مجلس در تکمیل اظهارات خود، ادعاهایی در خصوص سوابق منفی این فرد مـطـرح کـرد. مـتـاسـفـانه شرایط کسب اطلاعات در کشور ما به گونه‌ای است ‌که معمولاً برای روزنامه ها - جز روزنامه هایی که به اسناد مربوط به نیمه پنهان همه افراد دسترسی دارند - بررسی اسناد و مدارک، امکان پذیر نیست. لذا بایستی فرض را بر صحت اطلاعاتی گذاشت که از تریبون مـجلـس مـنعکس شده است. بر همین اساس تذکر چند نکته ضروری است.

‌ 1- ‌گفته اند که این فرد معتاد بوده نه جانباز. آیا یک معتاد به عنوان عضو بیمار جامعه، بیش از سایر افراد به مراقبت نیاز ندارد؟ آیا هر یک از آحاد جامعه به ویژه کـسانی که مسئولیت های بزرگ به آنها سپرده شده است نبایستی خود را در انحراف و لغزش افرادی مانند کسی که او را معتاد دانسته اند، مسئول بدانند؟ آیا با تاکید بر معتاد بودن یک فرد، مسئولیت قانونی، شـرعی و اخلاقی هر یک از ما به پایانمی رسد؟آیا کسی که امروز با مرگی فجیع دنیا را ترک کرده است، انسان نبوده و اعضای خانواده او، داغدار نیستند؟ ‌ ‌

آیا برای تسکین خانواده داغدار، راه بهتری وجود نداشت؟ لابد آقای لاریجانی سخن چند روز پیش همکار خود در نطق میان دستور مجلس را به یاد دارد که کلام مـهـرورزانـه شـیـخ ابـوالحسن خرقانی را یادآوری کرد: »هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید. چه، آنکه به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته برخوان بوالحسن به نان ارزد«‌.

‌ 2-‌رئیس مجلس در اثبات سخنان خود، به سوابق فرد مورد نظر اشاره کرد و اظهار داشت: براساس سوابقی که حراست مجلس به دست آورده است او دارای سوابق زندان و... بوده است.

آیا بهتر نبود این »سابقه‌یابی« و کشف اطلاعات مربوط به این هموطن، چند ماه قبل و پس از ملاقات او با دو تن از نمایندگان مـجلـس انـجـام می‌شد و راه حلی برای مـشـکلات او کشف می‌گردید؟ آیا آقای لاریــجــانــی گـمـان نـمـی‌کند که این کار می‌توانست از انجام یک اقدام ناپسند و در عین حال تأسف‌آور جلوگیری کند؟

‌ 3-‌کسانی که سخنان دکتر لاریجانی را شنیدند، شاید تصور کنند که اگر یک جانباز در مقابل مجلس حاضر می‌شد برای او شتر قـربـانی می‌کردند و بلافاصله برای حل مشکلات او تدبیری اندیشیده می‌شد. برای آنکه این توهم برای هموطنان ایجاد نشود آنها می‌توانند به گزارشی توجه کنند که دو روز قبل - هـمـزمـان بـا سخنان رئیس مجلس - در سایت جهان منعکس شده است. لابد آقای لاریجانی می‌داند که مدیریت این سایت به عهده یکی از همکاران اصولگرای ایشان می‌باشد.

‌ 4- ‌سوال پایانی نیز آن است که آیا اگر افراد و اقشار دیگری برای انعکاس مشکلات خود به مجلس مراجعه کنند، مشکلات آنها به خوبی مورد توجه قرار خواهد گرفت؟آیـا مـعلمان، بازنشستگان و سایر اقشارمورد احترام جامعه - که هیچ‌گونه سابقه منفی از قبیل اعتیاد هم ندارند- تاکنون از عنایت ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند که اکنون بتوان با ادعای معتاد بودن یک فرد، پرونده یک حادثه ناگوار را بست؟

البته ذکر این نکته نیز لازم است که آنچه در این یادداشت آمده به معنای تایید عـملـکـرد فـردی نـیـسـت کـه دسـت بـه خودسوزی زده است. همچنین انجام یک خـودسـوزی بـه تنهـایـی نشـانـه کم‌کاری نمایندگان یا سایر مسئولان مربوطه نیست. اینگونه اتفاقات در سایر کشورها - حتی کشورهایی که ادعاهای فراوانی در خصوص حل مشکلات مردم دارند - نیز به وقوع می‌پیوندد. اما آنچه که موجب نگارش این جملات شد اعتراض به تلاش برای بستن پرونده یک حادثه، با پاک کردن صورت مسئله از طـریـق »مـعـتـاد دانستن« فرد حادثه دیده می‌باشد.

کیهان

«ذوق زده نشوید !» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛اشاره رئیس جمهور محترم کشورمان به آمادگی ایران برای مذاکره با آمریکا که در سخنرانی مراسم 22بهمن امسال مطرح شده بود بازتاب گسترده ای در محافل سیاسی و رسانه ای غرب داشت و با تحلیل ها و تفسیرهای فراوانی که هنوز هم ادامه دارد، روبرو شد. آقای دکتراحمدی نژاد  در بخشی از سخنان خود با اشاره به اظهارات باراک اوباما درباره تغییر سیاست خارجی آمریکا و حرکت در مسیر مذاکره با ایران، گفته بود «بسیار روشن است که تغییر واقعی باید بنیادین باشد نه تاکتیکی. ملت ایران از تغییرات حقیقی استقبال می کند. ملت ایران آماده گفت وگوست، اما گفت وگو در فضای عادلانه و احترام متقابل.»

به نظر می رسد آقای احمدی نژاد در پی آن بوده است که ترفند رئیس جمهور جدید آمریکا را بی پاسخ نگذارد و با تاکید بر دو قید «عادلانه» و «احترام متقابل» که در  قاموس دولت های آمریکا مفهومی ندارد، چهره واقعی آمریکا را نزد افکارعمومی جهانیان برملا سازد. این انگیزه قابل احترام است، اما با عرض پوزش باید گفت اظهارات رئیس جمهور کشورمان برخلاف انگیزه انقلابی ایشان و انتظاری که داشته اند «بازی در میدان دشمن» بوده است و لازم است به گونه ای هوشمندانه و بی درنگ جبران شود تا این توهم و تصور غلط را پدید نیاورد که انگار جمهوری اسلامی ایران در مواضع انقلابی، منطقی و عزتمندانه خود تجدیدنظر کرده است!

ساعتی بعد از پایان سخنرانی آقای احمدی نژاد، رسانه ها و محافل سیاسی غرب اظهارات ایشان درباره آمادگی برای مذاکره با  آمریکا را نشانه تجدیدنظر ایران در مواضع قبلی ارزیابی کردند اما در همان حال بر این نکته نیز تاکید داشتند که تصمیم درباره مذاکره با آمریکا برعهده رئیس جمهور نیست و از سوی دیگر با اشاره به شعارهای «مرگ بر آمریکا» که در تمامی طول مراسم و حتی هنگام سخنرانی آقای احمدی نژاد بر زبان مردم بود و یا روی پلاکاردهای بزرگ نقش بسته بود، نتیجه می گرفتند، نمی توان به اعلام آمادگی رئیس جمهور برای مذاکره با آمریکا امیدبست.

روزنامه اسپانیایی «ال پائیس» از قول خبرنگار خود که در مراسم حضور داشت، نوشت؛ «محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اعلام کرد براساس احترام متقابل برای مذاکره با آمریکا آماده است. رئیس جمهور ایران اعلام کرد کشورش از هرگونه تغییر واقعی در این خصوص و نه صرفاً  تاکتیکی استقبال می کند اما، این بار از واشنگتن  نخواست به علت جنایاتی که درگذشته علیه ایران مرتکب شده، عذرخواهی کند یا نیروهای خود را از سراسر جهان عقب بکشد.»!

خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس نیز اعلام آمادگی ایران برای مذاکره با آمریکا را بلافاصله روی خروجی خود گذاشت و تحلیلی مشابه ال پائیس به آن اضافه کرد. این خبرگزاری در بخشی از  گزارش خبری خود آورده بود؛ «البته تصمیم نهایی در دست آیت الله خامنه ای رهبر برجسته ایران است و ایشان تاکنون سخنی در این باره نگفته اند.»

روزنامه آمریکایی واشنگتن پست نوشت؛ ایران برای انجام مذاکره با آمریکا علامت می فرستد! و روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز اعلام کرد؛ ایران به پیشنهاد مذاکره اوباما، پاسخ مثبت داد.! روزنامه آمریکایی کریستین ساینس مانیتور ضمن استقبال از سخنان رئیس جمهور کشورمان، ناامیدی خود را اینگونه اعلام کرد که؛ علی رغم اظهارات احمدی نژاد، ایرانیان همچنان شعار مرگ بر آمریکا سر می دهند و روزنامه الحیات نوشت؛ تغییر لحن رئیس جمهور ایران طی 30 سال گذشته بی سابقه است! و...سایر خبرگزاری ها و رسانه های آمریکایی و اروپایی و برخی از رسانه های منطقه نیز تفسیرهای مشابهی داشتند که پرداختن به همه آنها غیرضروری  و بیرون از محدوده این نوشته است.

و اما نکته در خورتوجه آن که محافل سیاسی و رسانه ای غرب اگرچه می کوشیدند اظهارات دکتراحمدی نژاد را نشانه تغییر در سیاست خارجی ایران و پاسخی مثبت به شعار تغییر باراک اوباما قلمداد کنند ولی به گونه ای تلویحی و برخی نیز با صراحت این دو گزینه که «تصمیم نهایی برعهده رهبری است» و «احمدی نژاد به عنوان یک انقلابی مسلمان و اصولگرا تابع نظر رهبر است» را کنار یکدیگر نهاده و نتیجه می گرفتند که اولا نباید انتظار تغییر در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران-مخصوصاً درباره آمریکا- را داشته باشند و ثانیاً؛ از تاکید احمدی نژاد بر قیدهایی نظیر، «احترام متقابل»، «عادلانه»، «تغییر استراتژیک در سیاست آمریکا و نه تغییر تاکتیکی» و... به این نتیجه می رسیدند که منظور رئیس جمهور کشورمان از آمادگی برای مذاکره با آمریکا، آنگونه که در نگاه اول به نظر می رسد نیست و نمی تواند به مفهوم دست کشیدن از سیاست رسماً اعلام شده جمهوری اسلامی ایران باشد.

و اما، همانگونه که دشمنان بیرونی دریافته و به آن پرداخته اند، تصمیم درباره مذاکره با آمریکا برعهده رهبرمعظم انقلاب است و یکی از برجسته ترین و قابل تقدیرترین ویژگی احمدی نژاد، پیروی بی چون و چرای او از رهبرمعظم و تلاش در بستر گفتمان امام و انقلاب است. بنابراین، به آسانی می توان نتیجه گرفت که اظهارات روز 22بهمن ایشان، اگرچه باید دقیق تر و حساب  شده تر ادا می شد تا سوءاستفاده دشمنان بیرونی را در پی نداشته باشد ولی بدون کمترین تردیدی، مقصود رئیس جمهور کشورمان نرمش در مقابل آمریکا و یا حساب باز کردن روی شعار «تغییر» اوباما نبوده است. چرا که «مذاکره با آمریکا»، «نیاز» آمریکاست که سعی دارد آن را با عنوان «امتیاز» بفروشد! با این حال اشاره به نکته ای دراین میان ضروری به نظر می رسد؛ سه سال قبل، نگارنده طی یادداشتی درباره مذاکره با آمریکا نوشته بود «مقاومت 27 ساله -تاریخ یادداشت 3 سال پیش است- جمهوری اسلامی ایران در برابر باج خواهی و زورگویی آمریکا و متحدانش، ایران اسلامی را به پرچمدار مبارزه با سلطه جهانی و یک الگوی موفق برای حرکت های آزادی خواهانه و استقلال طلبانه تبدیل کرده است به گونه ای که امروزه، نهضت های اسلامی در جهان اسلام با الهام گرفتن از ایستادگی و مقاومت ایران اسلامی به حرکت خود ادامه می دهند و جمهوری اسلامی ایران را عقبه استراتژیک و نمونه موفق و پیشتاز برای جنبش های مقاومت می دانند، انتفاضه فلسطین از مقاومت ایران در مقابل آمریکا و متحدانش ریشه گرفته، حزب الله لبنان، حرکت اسلامی در بحرین، پیروزی اسلامگرایان در ترکیه و الجزایر، مقاومت اسلامی در افغانستان، رویکرد به مبانی اسلام انقلابی در عراق و... که امروزه عرصه را بر آمریکا و متحدانش تنگ کرده اند، همگی با نگاه به الگوی ایران اسلامی شکل گرفته و به حرکت خود ادامه می دهند... هدف آمریکا از مذاکره با ایران، ابلاغ این پیام -بخوانید توهم- به حرکت های اسلامی در تمامی جهان است که ایران نیز بعد از سالها مقاومت چاره ای جز تسلیم در برابر آمریکا نداشته است!

و بالاخره-و فصل الخطاب- نگاه حکیمانه و مستدل رهبرمعظم انقلاب است که دراین باره می فرمایند؛
«ما با ملاحظه همه جوانب، با مطالعه همه تجربه های کشور خود و کشورهای همسایه و با مشورت با صاحب نظران عمده و دارای رأی، به این نتیجه می رسیم که نه فقط رابطه با آمریکا، بلکه مذاکره با دولت آمریکا امروز برخلاف مصالح ملی و منافع ملت است، این یک نظر متعصبانه نیست، این یک اندیشه و فکر است، بررسی شده و با ملاحظه همه جوانب است. مذاکره با آمریکا- چه در قضایای کنونی و چه در مسائل دیگر- به معنای باز کردن باب توقعات و طلبکاریهای آمریکاست.»

و در جای دیگر تاکید می کنند؛
«مذاکره مشکلی را حل نمی کند. دولت آمریکا صریحاً  با نظام اسلامی، هویت اسلامی و ایمان اسلامی مردم ما اعلام مخالفت کرده است. علتش این است که اسلام موجب شده تا این ملت در مواضع خود مستقر و ثابت باشدو پا بر جا بایستد و تسلیم آنها نشود. هدف آمریکا این است که سیطره خود را که در دوران رژیم منحوس پهلوی- بخصوص در سی سال آخر آن رژیم- بر  همه جای کشور گسترده بود، دوباره برقرار کند. معلوم است که ملت ایران بعد از این انقلاب عظیم، بعد از این همه فداکاری و قهرمانی و بعد از این همه شهادتها، تسلیم چنین زورگویی نخواهد شد. نخیر، مذاکره هیچ مشکلی را حل نمی کند.

مذاکره با آمریکا، البته برای دولت آمریکا مفید است. با مذاکره، او جای پایی پیدا می کند تا بتواند خواسته های خود را بیشتر تحمیل کند و توقعات خود را انبوه تر بر سر این ملت و دولت بریزد. مذاکره  موجب می شود که دولت آمریکا بتواند همین تهدیدهایی را که الان از دور می کند، همین توقعات بیجا و قلدرانه ای را که در مصاحبه ها و سخنرانیها می گوید، پشت میز مذاکره، با حجم بیشتر و با قدرت چانه زنی بیشتر، بر سر مسئولان کشور ما بریزد. معنای مذاکره این نیست که آمریکا حاضر باشد  هویت این ملت را، نظام جمهوری اسلامی را، ایمان این مردم و مواضع آنها را به رسمیت بشناسد. آنها با این اساس مخالفند، آنها با حضور این مردم مومن مخالفند، آنها دنبال این هستند که همان روشهایی را که در دوران حکومت پهلوی اعمال می شد- همان فساد، همان تسلط و همان قاهریت- دوباره در این مملکت ایجاد کنند، این که با مذاکره حل نمی شود.»

ابتکار

«قیام 29 بهمن تبریز و تسریع در نهضت اسلامی» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم دکتر حسین علایی است که در آن می‌خوانید؛29 بهمن ماه در تاریخ مبارزات مردم آذربایجان روزی فراموش ناشدنی و به یادماندنی است. اگر حضور مشروطه خواهان تبریز توانست در نهضت مشروطه سهم مهمی را ایفا نماید، باید گفت حرکت عمومی مردم تبریز در 29 بهمن ماه سال 1356 موجب خیزش حرکت اسلامی در ایران و توسعه آن از حوزه علمیه قم به بطن آحاد عمومی مردم ایران بود. مردم تبریز با شرکت گسترده در نهضت امام خمینی در 29 بهمن، نام آذربایجان را در تاریخ افتخارات ملت ایران، به اوج رساندند. طبیعی است که به تعداد شرکت کنندگان در این قیام حیات بخش، خاطرات متعددی وجود دارد که بیان هر یک از آنها می تواند ابعاد گوناگون این روز سرنوشت ساز را روشن و تبیین نماید. رژیم شاهنشاهی در اوج قدرت و تسلط بر مردم بود و هرگونه جنبش اجتماعی و سیاسی را به شدت سرکوب می کرد. دانشگاه ها نیز تحت کنترل ساواک شاه (سازمان امنیت و اطلاعات کشور) قرار داشتند و دانشجویان نیز از سوی گارد دانشگاه، تحت نظر و مراقبت دائمی بودند. بنابراین تلاش برای برپایی حرکتی از سوی دانشجویان در بزرگداشت شهدای قم، کار ساده ای نبود و این امر دغدغه بسیاری از دانشجویان مبارز بود.

درست چند هفته قبل بود که بنابر نوشته مطبوعات آن زمان، شش نفر از طلاب و مردم قم در روز 19 دی ماه سال 1356، در خیابان های اطراف حرم حضرت معصومه (ع) به شهادت رسیده و تعداد بیشتری مجروح شده بودند. آنها در حالی که در اعتراض به مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات که علیه حضرت آیت الله العظمی خمینی منتشر شده بود، در خیابان های اصلی شهر قم به تظاهرات آرام پرداخته بودند که با تیراندازی مامورین رژیم شاهنشاهی، مواجه شدند. مقاله مزبور که با نام مستعار احمد رشیدی مطلق، به چاپ رسیده بود، در پاسخ به ابراز احساسات عظیم مردم ایران به خاطر درگذشت مشکوک فرزند امام، آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان ماه سال 1356 و با دستور مستقیم شاه به داریوش همایون وزیر اطلاعات رژیم شاهنشاهی، منتشر گردیده بود. دانشجویان دانشگاه، دو هفته قبل از 29 بهمن تلاش کردند تا در بازار بزرگ تبریز تظاهراتی در حمایت از آیت الله العظمی خمینی، مرجع بزرگ تقلید مسلمانان جهان که حدود 13 سال از تبعید ایشان به کشورهای ترکیه و عراق می گذشت و نیز در اعتراض به شهادت رساندن فرزند ایشان و همچنین اعتراض به کشتار طلاب و مردم قم در 19 دی، برگزار نمایند.

در این حرکت اعتراضی، بازاریان تبریز با اشاره آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی، روحانی مبارز و برجسته تبریز، که در آن هنگام، ظهرها در مسجد مقبره بازار اقامه نماز جماعت می کردند، با دانشجویان، همراه شدند. ولی برپایی مراسم چهلم شهدای قم اقدام مهمی بود که از عهده دانشجویان دانشگاه به تنهایی برنمی آمد. پرچمداری را می خواست تا نفوذ کلام وی و محبوبیت الهی او، مردم تبریز را به مسجد کشانده و آنان را در مقابل رژیم سلطنتی شاه به حرکت درآورد.مراجع عظام تقلید و علمای بزرگ قم، با صدور اعلامیه هایی چهلمین روز شهادت شهدای 19 دی را، روز عزای عمومی در سرتاسر ایران اعلام کرده بودند.

با این وجود گذشت حدود 40 روز از جنایت جلادان شاه در قم، زمینه لازم را در افکار و اذهان مردم متدین تبریز برای اعتراض به فجایع عمال رژیم شاهنشاهی به وجود آورده بود. آیت الله قاضی طباطبایی نیز به همراه برخی علمای دیگر تبریز از جمله آیات و حجج اسلام آقایان سید حسن انگجی، جعفر اشراقی، یوسف هاشمی، عبدالحمید شربیانی، عبدالمجید واعظی، عبدالحسین غروی، کاظم دینوری و عبدالله سرابی طی صدور اعلامیه ای، از مردم دعوت کردند تا برای بزرگداشت شهدای قم در روز شنبه 29 بهمن ماه، مطابق با 10ربیع الاول 1398 هجری قمری ضمن تعطیل کردن خیابان ها و بازار در مسجد قزلی در خیابان فردوسی و در مدخل بازار تبریز گردهم آیند. مامورین شهربانی رژیم شاه از ترس حضور گسترده مردم در مراسم بزرگداشت شهدای قم، درب های مسجد را بسته بودند و در مقابل اصرار برخی از روحانیون و جوانان برای باز کردن خانه خدا به روی خلق خدا، اقدام به اهانت به مسجد و مردم کردند. رئیس کلانتری در واکنش به عصبانیت مردم به ناگاه، با اسلحه کلت کمری خود به سوی آقای "محمد تجلی" یکی از دانشجویان دانشگاه که در جلوی درب مسجد ایستاده بود، شلیک کرد و او را به شهادت رساند. بلافاصله پیکر این شهید مظلوم، در جلوی مسجد بر روی دستان مردم خشمگین و عصبانی قرار گرفت و به ناگاه شرایط و اوضاع دگرگون شد. مردم که چنین جسارتی را با چشمان خود از سوی عوامل رژیم دیکتاتوری مشاهده کردند، یاحسین گویان به خیابان های شهر سرازیر شدند. تا آن روز چنین جمعیت عظیمی را یکجا و هماهنگ و همدل و هم جهت با یکدیگر، ندیده بودم. در این لحظه به یکباره، همه شهر یکپارچه اعتراض و اعتصاب و فریاد شد.

در اولین لحظات شروع اعتراضات، یک موتورسیکلت و یک اتاقک پلیس و یک جیپ شهربانی در جلوی بازار از سوی مردم خشمگین به آتش کشیده شد و سیل جمعیت از هر سو در خیابانها سرازیر گردید. به همراه جمعیت در حرکت بودم که ناگهان متوجه شدم ساعتهای زیادی است در حال تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی هستیم و کیلومترها در خیابان های مختلف، راه پیموده و حرکت کرده ایم. در آن روز تا حوالی میدان راه آهن با مردم به شعار دادن علیه رژیم شاهنشاهی پرداختیم. با دوست دانشجویی از اهالی شمال به نام آقای "محمدی یا محمد پور" در طول مسیر همراه بودیم. از خوشحالی حضور مردم در مخالفت با سلطنت پهلوی در پوست خود نمی گنجیدیم سایر دانشجویان هم هر کدام در مسیری در سیل خروشان مردم در حرکت بودند.

مردم در مسیر خود به هر آنچه که مظهر حاکمیت و فرهنگ شاهنشاهی بود، حمله می کردند; به یکی از دفاتر حزب رستاخیز، حزب شه ساخته، در محله امیرخیز و در انتهای خیابان شتربان حمله شد; در تلاش برای پایین کشیدن مجسمه شاه از میدان دانشسرا یک نفر به دست مامورین ساواک به شهادت رسید. مردم به مراکز فساد و انحطاط مثل مشروب فروشی ها و برخی از سینماها که فیلم های فاسد را نشان می دادند، یورش بردند، به برخی از بانک ها از جمله بانک صادرات که مالک آن را یک بهایی وابسته به رژیم شاهنشاهی به نام هژبر یزدانی می دانستند نیز حمله می کردند ولی هیچ کس به اموال عمومی صدمه ای نمی زد، به طوری که پول های اسکناس دست نخورده در درون بانک ها باقی می ماند. مردم به صورت خودجوش حرکت می کردند و شعار می دادند. به ظاهر کسی یا گروهی، سازماندهی آنها را بر عهده نداشت، ولی آنچنان منظم و با صلابت و با دقت حرکت می کردند و شعار می دادند که انگار همه چیز از قبل هماهنگ شده است. البته یک نوع سازماندهی مسجدی و مردمی در این تظاهرات گسترده به چشم می خورد.

مردم در رفتار خود و در شعارهای خود نشان دادند که "چه چیزهایی را نمی خواهند" و "چه آرمان هایی دارند و به دنبال چه چیزی هستند". شعارها عبارت بود از: "لا اله الا الله"، "یاحسین "، " یا شاسین خمینی"، "صلوات"، "یاصاحب الزمان"، "الله اکبر"، "درود بر خمینی"، "مرگ بر شاه" و " ایستمیروخ بیز، شاهی والسلام" یعنی ما شاه نمی خواهیم. گرچه از ظهر به بعد علاوه بر مامورین ساواک و کلانتری ها، نیروهای ژاندارمری نیز وارد عمل شده و تعدادی از تانک های ارتش هم برای اولین بار وارد شهر شدند و بنا به دستور شاه در مقابله مردم قرار گرفتند ولی تا غروب آن روز، شهر عملا در اختیار مردم بود. شاه می خواست نشان دهد که پلیس و ارتش در خدمت مردم نیستند بلکه در اختیار شاه برای سرکوب مخالفین رژیم شاهنشاهی هستند. به هر حال مردم در آن روز طعم آزادی از رژیم استبداد و اختناق را برای چند ساعتی چشیدند. به طور آشکاری غیرت مردم آذربایجان در روز 29 بهمن بجوش آمده بود و دیدن روحیات زیبای آنان و انگیزه های پرخروش اسلامی شان، هر ناظری را به وجد می آورد و موجب افزایش فضای حماسی در شهر می شد.

در مجموع در قیام مردم تبریز در روز 29 بهمن 1356، 14 نفر به شهادت رسیده و بیش از یکصد نفر نیز زخمی شدند و نزدیک به هزار نفر هم بازداشت گردیده و به زندان افتادند. ساواک برای حدود 600 نفر از این دستگیر شده گان، پرونده تشکیل داد. شهدا و مجروحین و دستگیر شدگان از همه اقشار ملت بودند، کارگر قالی بافی، بازاری، دانشجو، کشاورز و سایر مردم عادی که سن آن ها بین 17 تا 65 سال بود. شاه، قیام مردم تبریز که پس از سفر کارتر رئیس جمهور آمریکا به تهران و جزیره ثبات خواندن ایران شاهنشاهی، صورت گرفته بود را به کمونیست ها و مارکسیست های اسلامی و افرادی که از آن سوی مرزها آمده اند، نسبت داد. او نمی خواست بپذیرد که مردم ایران، خود او و رژیمش را بر نمی تابند و اگر فرصتی بیابند مخالفت خویش را با وی نشان می دهند. این قیام عظیم، برگزاری مراسم چهلم های پی در پی را در ایران به یک سنت و روش موفق به منظور براندازی رژیم شاهنشاهی تبدیل کرد و راهگشای قیام های بعدی مردم در شهرهای یزد و جهرم و کرمان شد.

قیام 29 بهمن تبریز بسیار گسترده تر از آنچه در 19 دی در قم اتفاق افتاده بود، انجام شد و حکایت از عمق نفوذ مذهب در بین مردم و ناراحتی عمیق آنها از سلطنت پهلوی داشت و بخوبی نشان داد که رژیم شاهنشاهی از کمترین پایگاه مردمی نیز، برخوردار نیست. این قیام موجب شد تا مردم آذربایجان در مسیر نهضت امام خمینی(ره) یک گام بلند برداشته و شوک عظیمی را به رژیم سلطنتی وابسته به آمریکا وارد کنند و ناقوس سقوط او را به صدا درآورند. شاه می خواست تا با تعویض استاندار آذربایجان شرقی و تغییر رئیس شهربانی آن استان و نیز اعزام جمشید آموزگار نخست وزیر وقت به تبریز، قیام 29 بهمن را یک حادثه بنامد ولی او نتوانست از تکثیر این حادثه به حوادث بعدی جلوگیری نماید. قیام گسترده مردم در 29 بهمن، نشان داد که روحانیت قدرت عظیمی است که می تواند به خاطر خداوند، مردم را برای انجام تکلیف الهی به خیابان ها بکشاند و این قیام که امام خمینی آن را قیام همگانی مردانه در مقابل ظلم و بیداد خواند نشان داد که این، فقط حضور انبوه آحاد مردم است که می تواند عظیم ترین هیجانات و حماسه ها و نهضت ها را در خفقان آمیزترین شرایط، خلق کند و آن را تداوم بخشد. امام خمینی با پیام خود در 8 اسفند 1356 با تجلیل از مردم آذربایجان در برپایی قیام 29 بهمن، راه را برای تداوم نهضت اسلامی در سایر شهرهای ایران، بازکردن و نوشتند که الیس الصبح بقریب؟ به اینگونه آذربایجان، نقش برجسته خود را در برپایی انقلاب اسلامی، ایفا نمود و وفاداری خود را به اسلام، فراتر و بالاتر از هرچیز به همگان نشان داد.

جمهوری اسلامی

«آل سعود و تغییرات در ساختار قدرت» عنوان سرمقاله‌ی روزنامهخ‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه عربستان با انجام برخی تغییرات کلیدی در ساختار قدرت آل سعود ضمن عزل عده ای از وزیران 6 مفتی عضو هیئت حکومتی « دارالافتا سعودی » و رئیس شورای عالی قضائی این کشور توجه ناظران بین المللی را به تحولات عربستان جلب کرده است.اگرچه درباره علت اتخاذ چنین تصمیمی از جانب ملک عبدالله هیچگونه اطلاعیه رسمی و توضیحی منتشر نشده ولی این تغییرات عمده از اختلافات شدیدی در اردوی حکومتی آل سعود حکایت دارد.

آنچه اهمیت این تغییرات را قدری بیشتر جلوه می دهد غیبت مستمر « سلطان بن عبدالعزیز » ولیعهد بیمار عربستان است که برای ماهها به خاطر مداوای بیماری شدید خود مجبور است در خارج از کشور به سر ببرد و تقریبا از روند تحولات حکومتی به دور مانده است . علاوه بر این ولیعهد 85 ساله بخاطر کهولت سن خود نیز حتی بدون بیماری هم تقریبا « از کار افتاده » تلقی می شود ولی برای حفظ شئون ظاهری همچنان مقام ولایت عهدی را تاکنون یدک می کشید. گفته می شود ملک عبدالله برادر کوچکتر خود را به ولی عهده ی منصوب کرده است.

با وجود آنکه تحولات داخلی دربار آل سعود معمولا درون یک حلقه بسته رخ میدهد و عموما انعکاس چندانی در خارج از دربار ندارد لکن ابعاد تحولات اخیر به حدی است که ناظران با عنوان « کودتا » از آن یاد کرده اند. این تغییرات بی سابقه درواقع یک خانه تکانی گسترده درون ساختار قدرت است که باعث کنار گذاشتن صاحب منصبان قدرتمند از اصلی ترین نهادهای حکومتی شده و در آن واحد تغییرات جدی در قلمرو سیاسی ـ نظامی و قضائی را در بر می گیرد.واقعیت اینست که کشور عربستان اکنون مدتهاست که با مشکلات فزاینده ای در قلمرو سیاسی امنیتی اجتماعی و فرهنگی در داخل و خارج مواجه است بطوری که درخصوص توانمندی آل سعود در جهت برطرف کردن مسائل و حل و فصل مشکلات پیش رو تدریجا تردیدهائی به وجود آمده است.

اختلاف بر سر قدرت و به عبارت روشن تر جنگ قدرت خاموشی که در خاندان آل سعود به ویژه برای ادامه حکومت بعد از ملک عبدالله در جریان است موجب شده این کشور در زمینه مسائل داخلی منطقه ای و بین المللی فاقد تحرک و پویائی مورد انتظار گردیده و تقریبا « ریاض » در تمامی زمینه ها واکنشی انفعالی دارد. اگرچه عربستان از هر جهت دارای موقعیت مناسبی است و بویژه از دیدگاه سیاسی ـ اقتصادی از شرایط خوبی برخوردار است لکن نقش و جایگاه ریاض در مناسبات بین الملل اسلامی و حتی بین العربی مرتبا کاهش یافته و تحت الشعاع تحرکات کشورهائی درحد و اندازه « قطر » قرار گرفته است.

ریاض نتوانست توافقات طائف درخصوص آشتی دولت اسماعیل هنیه با طیف ابومازن را عملی کند و خود نیز علیه دولت حماس وارد منازعات قدرت شد . ریاض حتی در بحران سیاسی لبنان هم جانب دولت فواد سینیوره و جناح 14 مارس را گرفت و روی اسب بازنده سرمایه گذاری کرد. ریاض در حوادث غزه هم علیه مردم غزه و دولت حماس وارد صحنه شد و عملا جانب اشغالگران صهیونیست را گرفت که البته با رسوائی شکست و ناکامی مطلق مواجه شد.

از سوی دیگر بحرانهای امنیتی و متعددی که در این کشور به وجود آمده اگرچه وسعت و دامنه چندانی نداشته ولی توانمندی سرویسهای امنیتی این رژیم را با ابهام و تردید مواجه ساخته است . با اینهمه اکنون سئوال اینست که چرا دامنه برکناری ها شامل شاهزاده سعودالفیصل وزیر خارجه مادام العمر عربستان و شاهزاده بندر بن سلطان مشاور امنیت ملی این کشور که هر دو در جناح مقابل قرار دارند نشده است
این سئوال مهمی است که قاعدتا پاسخ روشنی برای آن وجود ندارد ولی این احتمال مطرح است که تغییرات کنونی نقطه شروع تحولاتی باشد که با جابجائی سعودالفیصل و بندر بن سلطان در فرصت مناسبی تکمیل و تثبیت شود.

سئوال مهمتر اکنون اینست که آیا این تغییرات گسترده می تواند به تثبیت قدرت جناح عبدالله منجر شود و چهره ای مقتدرانه از حکومت ریاض در منطقه و در سطح بین المللی به نمایش بگذارد پاسخ این سئوال را باید در روزها و ماه های آینده به دست آورد زیرا ساختار قدرت در عربستان و در اردوگاه آل سعود بگونه ایست که اقداماتی از قبیل آنچه شاه عربستان انجام داده بدون عارضه نخواهد بود.

گستره تغییرات انجام شده بدین معنی است که پادشاه عربستان به این جمع بندی رسیده که حتی این تغییرات را قدری دیرهنگام آغاز کرده و می بایستی بسیار زودتر از این دست به اقدام و جابجائی می زد و امروز هم با تغییرات گسترده تر بایستی تاخیر در تغییرات را جبران کند.


آن دسته از ناظران سیاسی منطقه که با اختلافات درونی آل سعود آشنائی دارند از مدتی قبل انتظار چنین تغییراتی را داشتند. آنان معتقدند پادشاه عربستان ضمن تلاش برای تحکیم قدرت خود راه تثبیت قدرت در جناح مورد نظر خویش برای آینده را نیز هموار ساخته است.

این تغییرات ضمن آنکه به معنای پایان دادن به ولیعهدی سلطان بن عبدالعزیز است زنگ پایان دوران یکه تازی مفتی های تندروی وهابی را نیز به صدا در آورده است . بدین ترتیب اگر طرح پادشاه عربستان بدون برخورد با مشکل و مانع به پیش برود می توان انتظار داشت دوران غلبه تعادل در حاکمیت آل سعود بر عربستان که مورد نظر شاه کنونی است با شتاب بیشتری فرا برسد. این طرح اگر با موفقیت همراه باشد تحولات عمیقی در سیاست داخلی و خارجی عربستان پدید خواهد آورد.

مردم سالاری

«بهای گزاف یک تجربه» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم یوحنا نجدی است که در آن می‌خوانید؛ مجموعه شرایط امروز کشورمان، هم در عرصه داخلی و هم در مناسبات بین المللی، چشم انداز دشواری را برای دولت آینده نوید می دهد و از هم اکنون می توان استدلال کرد که دولت دهم، با انبوهی از مطالبات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... روبه رو خواهد شد. از سوی دیگر، تجربه افکارعمومی از وعده های اقتصادی دولت نهم و میزان تحقق آنها باعث شده تا امروزه رای دهندگان، دلایل قانع کننده ای را برای حضور در پای صندوق های رای و حمایت از نامزدهای انتخابات آتی، مطالبه کنند.در این میان، چه راهکاری را برای برون رفت از کاستی های کنونی و اقناع افکارعمومی می توان ارائه کرد؟

به نظر می رسد آنچه که می تواند به برگ برنده کاندیداهای اصلاح طلبان تبدیل شود و بر اساس آن، چشم انداز مطلوبی را برای کشور فراهم کند، تاکید بر "نظام برنامه ریزی و انجام کارهای تخصصی و کارشناسی" است که نه تنها اقتصاد، بلکه سایر عرصه را نیز دربرگیرد تا بدین وسیله، از اتلاف منابع مالی، انسانی، انرژی و... جلوگیری شود.

چه، رویکرد دولت نهم در این زمینه عملا به پاشنه آشیل اصولگرایان ساکن خیابان پاستور انجامیده است; تغییر پیاپی در سطح مدیران بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی و چالش های پرفراز و نشیب میان وزارت کار و بانک مرکزی، تصمیم گیری های شتاب زده در خلال سفرهای استانی و مهمترین آنها، انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی از جمله این موارد محسوب می شود و بیراهه نیست اگر این موضوع را به عنوان یکی از اساسی ترین دلایل انشقاق و انتقادهای درونی میان اصولگرایان درنظر بگیریم.

چه، اینک برکسی پوشیده نمانده که "انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی" چگونه از انضباط مالی و تخصیص بودجه کارشناسی شده، کاسته است و این همه درحالیست که هنوز دلیل قانع کننده ای برای انحلال این سازمان ارائه نشده است.

در همین زمینه، باید به گزارش اخیر مرکز پژوهش های مجلس اشاره کرد که به گونه ای ستایش آمیز، قرابت های سیاسی را فدای مسوولیت و حقیقت را فدای مصلحت نمی کند، و از کسری 44 هزار میلیارد تومانی بودجه سال 1388 خبر داده است و با انتقاد از رویکرد انبساطی لایحه بودجه، نسبت به کاهش شدید منابع ارزی و ظرفیت های نظام مالی (به ویژه درصورت استمرار قیمت کنونی نفت) هشدار می دهد.

هم از این رو، امروز که اردوگاه اصلاح طلبان با کاندیداهای شاخصی همچون سید محمد خاتمی، مهدی کروبی و البته میرحسین موسوی وارد رقابت های انتخاباتی شده است، انتظار می رود که "احیای نظام برنامه ریزی" و سازمان ها و نهادهای مرتبط با آن (همچون سازمان مدیریت و برنامه ریزی) را به عنوان یکی از فصول مشترک و همگرا، در میان طیف های مختلف اصلاح طلب درنظر گیرند; تا بدین وسیله، وعده های "منطقی، قابل تحقق و واقع بینانه ای" را نوید دهند نه وعده هایی همچون "آوردن پول نفت بر سفره مردم"; و رای دهندگان نیز باآگاهی بیشتری در پای صندوق های رای حاضر شوند.  

نادیده گرفتن نظام برنامه ریزی و کارکرد نهادهای فرا سازمانی، غیر سیاسی و کاملا تخصصی در این زمینه، تجربه مهمی بود که البته به بهایی گزاف به دست آمد; از کنار این تجربه، بی تفاوت گذر نکنیم.

قدس

«هوشیاری در صیانت از روح انقلابی نظام»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛ حضرت آیة ا... خامنه ای رهبر معظم انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم مؤمن و انقلابی آذربایجان شرقی، هوشیاری، درک «حساسیت حوادث و موقعیتها» و اقدام شجاعانه و مناسب را درس بزرگ اربعین حسینی خواندند و افزودند: «ملت ایران با درک حساسیت زمان، در مقابل تلاش دشمن برای تهی کردن انقلاب و نظام از محتوای اسلامی و روح انقلابی، کاملاً هوشیار است.»

انقلاب اسلامی و حرکت عظیم مردمی ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) با تأسی از آموزه های عاشورایی امام حسین(ع) به ثمر نشست و با احیای ارزشهای اسلام توانست قدرت منحصر به فردی را خلق نماید، چنان که ادبیات موجود، الفاظ مادی را با چالشهای جدیدی مواجه ساخت.
دولتمردان غربی علت شکست تلاش و فعالیتهایشان را برای جلوگیری از پیروزی حرکت مردمی ایران، ریشه عاشورایی این جنبش اعلان کردند؛ به همین دلیل آمریکاییها به شاه متذکر شدند اگر بتواند محرم و صفر را سپری کند، می تواند یک سال دیگر بر اریکه قدرت باقی بماند.
انگاره های فوق بیانگر اعتراف دشمن به برخورداری اقدامهای انقلابی امام(ره) از سرمایه عظیم شیعی و عقبه تئوریک عاشورایی است، به نحوی که اراده های پولادین در مقابل رژیم تا بن دندان مسلح به پیروزی رسید تا مؤلفه های استقرار نظام اسلامی، در استمرار آن نیز نقش قابل توجهی داشته باشد.

حضرت آیة ا... خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان هوشیاری، درک موقعیت (جرأت اقدام و نترسیدن از سختیها و خطرها) و ایمان و امید به آینده را سه درس مهم قیام مردم تبریز دانستند و خاطرنشان کردند: این درسهای مهم، راهگشای امروز و آینده ملت و کشور است.
هوشیاری و درک موقعیت یکی از ویژگیهای هر قوم و جریانی است که خواهان تحقق ایده های خویش می باشد. اگر فردی و گروهی از درک واقعیتها و اقتضائات پیرامونی اعم از داخلی، منطقه ای و جهانی اطلاع و بینش صحیح نداشته باشد، قادر به آنالیز درست رخدادها و حوادث نخواهد بود و هزینه های سنگینی را متحمل خواهد شد که تبعات آن جبران ناپذیر است.

پس از استقرار جمهوری اسلامی، دو مؤلفه یاد شده در تعامل با دیگر کشورها همواره در دستور کار بوده است. اذعان برخی کشورها و صاحب نظران در اتخاذ مشی مقتدرانه مسؤولان ایرانی، بویژه هنگامی که عقلانیت انقلابی و اهتمام به میراث امام خمینی(ره) به عنوان یک راهبرد مطرح بوده، مؤید ادعای فوق است.

دشمن با اطلاع از ذائقه سیاسی و فرهنگی مردم ایران، تلاش می کند با ارائه بسته های سیاسی و تزئینی، هدفهای شیطانی اش را دنبال کند، در چنین شرایطی، هوشیاری و آگاه بودن می تواند دسیسه های بدخواهان را خنثی و از گرفتار شدن در دام حربه های دیپلماسی آنان جلوگیری نماید.

هوشیار بودن هنگامی به نتیجه مطلوب منجر می گردد که با شجاعت، اقتدار و جسارت در مسیر تحقق آرمانها هزینه گردد. بررسی پرونده 8 سال دفاع مقدس و نابرابری در برخورداری از امکانات نظامی، اقتصادی و سیاسی، مؤید مطالب فوق است. شجاعت رزمندگان اسلام که ریشه در روحیه عاشورایی داشت، توانست کربلای ایران را به عنوان متغیر تابعی از حماسه ماندگار کربلا ترسیم نماید.مناسبات هسته ای ایران با گروه موسوم به 1 + 5 پس از سال 1384 و اتخاذ مشی موقعیت شناسی و جرأت اقدام، زیاده خواهیهای دشمنان را با دیپلماسی جدید متوقف کرد.

پر واضح است، بیگانگان در تدوین خواسته هایشان راهبرد «توقف» را در دستور کار قرار داده و عدم پذیرش از سوی ایران را با هر گونه اهرم اقتصادی و حتی تهدیدهای نظامی، از پشتوانه اجرایی برخوردار نمودند. برآورد آنها تحقق هدفهایشان بود که هر دولتی را به پذیرش طرحهای آنها مجبور می نمود؛ در حالی که روحیه دولت نهم با رویکرد مقاومت و پافشاری در دستیابی به حقوق ملی و مقابله با مطالبات غیرقانونی آنها، مسیر رسیدن به هدفهای مردم ایران را هموار و دشمنان را به عقب نشینی و حداقل تعدیل خواسته هایشان وادار نمود.
طبیعی است، دشمنان تلاش می کنند با بزرگنمایی توان و قدرتشان، کشورها و ملتها ر ا مرعوب کنند تا هدفهای استکباری شان را با هزینه کمتری محقق نمایند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی و اندیشه های راهگشای حضرت امام خمینی(ره)، هیبت و هیمنه پوشالی ابرقدرتها در نظر ملتها شکست و تحقیر قدرتهای زورگو، ظرفیتهای مخفی و پراکنده مردم -اعم از مسلمانان و مستضعفان- را در مقابل جبهه استکبار قرار داد. امروز ناکامیهای یک جانبه گرایی آمریکا در جهان، ریشه در احیای قدرت ملتها دارد که امام راحل پایه گذار آن بود.

موضوع دیگری که همواره در دکترین سیاست خارجی بیگانگان جایگاه قابل اعتنایی دارد، ایجاد یأس و ناامیدی در میان دیگر دولتهاست تا از این رهگذر بتوانند ایده های بومی را برای اداره کشور و ایجاد مناسبات با دیگر بازیگران، ناکافی معرفی کنند.بدون تردید، القای ناامیدی یکی از حربه های کهنه استعماری است. بیگانگان با این راهبرد توانستند هر حرکت اصلاح گرایانه ای را در نطفه خفه کنند تا از وقوع جنبشی امید آفرین جلوگیری نمایند.

حرکت امید آفرین امام خمینی(ره) برای مردم ایران موجب پیشرفتهای شگرفی گردید، به نحوی که دشمنان را وادار کرد بر خلاف میل و اراده شان به واقعیتهای موجود اعتراف کنند. این مسیر تحول آفرین، ملتها را به گونه ای امیدوار نمود که توانستند با خروج از حصار غفلت و تحقیر بیگانگان و دولتهای وابسته، قدرتهایی تشکیل دهند که امروز توانسته است مهره های منطقه ای آمریکا را با وجود برخورداری از پشتیبانیهای گسترده، به شکست بکشاند.

جمهوری اسلامی با ترسیم آینده روشن و رو به پیشرفت ملت ایران، با اتکا به ظرفیتهای بومی خویش و به گشت موقعیتها توانسته است از دل تنگناهای اقتصادی و سیاسی تحمیل شده از سوی ابرقدرتها، مدل توسعه بومی را قرین توفیقات چشمگیر نماید، به نحوی که تلاشهای موفقیت آمیز ایران در سالهای اخیر تحسین آزادگان جهان و تعجب بدخواهان را برانگیخته است.

بدین ترتیب، مؤلفه های به هم پیوسته موقعیت شناسی و جسارت اقدام، به حرکت امید آفرینی منجر می شود که جبهه استکبار را از دستیابی به هدفهای براندازی و کند کردن مسیر تحقق آرمانهای جمهوری اسلامی با رویکرد مدل توسعه بومی مأیوس می نماید، همان گونه که تاکنون اظهارهای برخی صاحب نظران غربی بویژه آمریکایی مبنی بر پذیرش ایران مقتدر در منطقه خاورمیانه، بیانگر شکست تلاشهای آنها و نهادینه شدن قدرت و پیشرفت جمهوری اسلامی در عرصه های گوناگون است. 

صدای عدالت

«آدمها و برنامه ها» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی صدای عدالت به قلم مجتبی امیری است که در آن می خوانید؛‏ این سخن که " ما می خواهیم و می توانیم " از منظر مدیریتی اگر چه آن را به زبان نیز نیاورند ولی زبان حال کسانی است که در بالاترین و مهمترین سطح عرصه اجرایی کشور اعلام آمادگی کرده و می کنند ؛ برخی نیز به میدان نیامده اند ولی همین زبان حال را دارند ؛ اما پاره ای ملاحظات آنان را از اینکه خود به عرصه بیایند باز می دارد و تلاش دارند تا گستره توانمندی اداره امور جامعه افزایش یافته و تنها آنگاه که ضرورت بیابد در عرصه اجرایی وارد شده و به ایفای نقش بایسته و شایسته بپردازند ؛ زیرا این نکته را به خوبی دریافته اند که کسانی که احساس تکلیف شرعی می کنند که مسؤولیت پذیرفته و پست بگیرند" بحمدالله " بسیارند ولی این احساس کمتر احساس می شود که مسؤولیت را به دیگران سپرده و خود را برای کمک به آنان آماده کنند ؛ به هر روی ، این ضرورتها نه بر پایه آدمها ، بلکه بر پایه و اساس برنامه هاست ؛ البته برخی از آدمها نیز بودنشان به معنای دفاع از یک برنامه و نفی برنامه دیگر است ؛ که در اینجا ملاک انتخاب مردم و پذیرش یا عدم پذیرش آنهاست. البته دیری است که در این دیار پذیرش عمومی را به معنای نفی دیگران و از گردونه خارج کردن آنان و محروم کردن جامعه از توانمندیها و ظرفیتها و قوتهای برنامه های آنان قلمداد کرده ایم که ملاک را "یا این یا آن" و نه " هم این و هم آن با محوریت این " قرار داده ایم که این "سیاه و سفید دیدن همه چیز" نیز در جای خود نیازمند مداقه و تأمل است . بی مهری و کم لطفی پاره ای دولتمردان به کسانی که به هر طریق بر اساس آنچه ما می خواهیم در این ایام بر پایه آن کسب مشروعیت کنیم ، روزگاری مشروعیت داشته و با پذیرش عمومی و با تکیه بر سرمایه های جامعه به ایفای نقش و کسب تجربه پرداخته و کارازموده شده اند و با تمامی ویژگیهایی که دارند از سرمایه های جامعه به شمار می آیند و دست کم رأی و نظرشان قابل تأمل است از نمونه های برجسته این وی‍ژگی فرهنگی بی ارتباط با ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی است ؛ از این رو اگر گاه مشاهده می شود که جوانی به چشم جوانی جهان را دیده و بر این کارازمودگان نهیب زده و خط و نشان می کشد و به درشتی خطاب به آنان سخن می گوید ، در چنین اوقاتی انتظار می رود بزرگان قوم و خردمندان جامعه فضا را تلطیف کرده و حفظ حریم و حرمت افراد را گوشزد کنند ؛ زیرا این رفتار خام با نگاهی دور اندیشانه از مصادیق" بر سر شاخ نشستن و بن بریدن " و " نه که را منزلت ماندن نه مه را " است . ‏

و اما اگر نگاهمان را از آدمها برگرفته و به برنامه ها توجه کنیم و نگاه برنامه ای را شرط موفقیت در انجام امور به شمار بیاوریم ؛ بی گمان آنان که در این عرصه وارد شده اند به خوبی می دانند و می توانند پاسخ دهند که : ‏

‏- چه چیزی را می خواهیم یا نیاز جامعه امروز ما چیست ؟
‏- چرا چنین تصور می کنیم ؟
‏- چگونه می خواهیم آنچه را که می خواهیم تحقق ببخشیم ؟
‏- تصور ما از آنچه هست و خاستگاه حرکت به سوی وضعیت مطلوب چیست؟ ‏
در فضای انتخاباتی امروز بی گمان هر کس که به میدان آمده است پاسخهای روشنی برای این پرسشها دارد ؛ نخست آنکه اگر با نگاهی چشم انداز محور به برنامه ها بنگریم باید پرسید ، آنچه خواسته اند و گمان می برند که می توانند به آن جامه عمل بپوشانند چیست ؟ یعنی آنان که در عرصه حاضر شده اند رسالت و مأموریتی که برای خود در نظر گرفته و ترسیم کرده اند و دورنما و چشم انداز آینده ای که می خواهند ما را به آن سمت و سو رهنمون شوند چیست ؟ به دیگر سخن وضعیت مطلوب را چگونه ترسیم می کنند که بر پایه آن بتوان عملکرد آنان را ارزیابی کرد و به ارزیابیهای نامعقول نهادینه شده ای که پیوسته خود را با گذشته مقایسه کرده و به خود امتیاز می دهند پایان داده و بدانند که آنان را بر پایه اهداف و چشم انداز و رسالتی که برای خود تعیین کرده و جامعه نیز آن را پذیرفته است ارزیابی می کنیم ؛ از این رو باید شفافیت و پاسخگویی را از همان آغاز در تبیین آنچه کفته شد تمرین و تجربه کنند تا همکاران آینده آنان نیز در این فضا خود را تعریف کنند . آیا می توان از دولتهایی که می آیند انتظار داشت دولت خود و عملکرد آن را نه بر پایه عملکرد دولتهای گذشته - که نمی تواند و نباید از آنها بهتر نباشد . - بلکه بر پایه برنامه ای که ارایه کرده اند ارزیابی کنند و بر این اساس به مردم گزارش دهند ؟ به دیگر سخن وضعیت مطلوب و چشم انداز چهار ساله ای را در چارچوب اسناد فرادستی شامل قانون اساسی ، چشم انداز بیست ساله نظام و برنامه های توسعه ای پنج ساله که بی گمان پنج ساله بودن آنها هم برای دولتهایی که عمر چهار ساله دارند پیام روشنی دارد ارایه کرده و این رویه را نهادینه ساخته و فرهنگ کنند که همواره عملکرد خود را بر پایه آنچه تحویل گرفته ایم و آنچه تحویل داده ایم ، ارزیابی کنیم ؛ نه آنکه آنچه تحویل داده ایم مطرح کنیم و نگوئیم که با چه عدّه و عدّه ای و چگونه به این موفقیتها دست یافته ایم که این نیز از مصادیق عدم التزام به ارزشهایی است که بایستی درچارچوب آن عمل کرده و به ارزیابی عملکرد خود بپردازیم ؛ پرهیز از التزام به این آموزه اخلاقی ، آیندگان را با سنت نامیمونی پیوند خواهد زد که نتیجه آن اتلاف منابع و برجای نگذاشتن گنجینه ها و ذخایر برای کسانی است که بعدها خواهند آمد .‏

دومین پرسش اساسی این است که مبانی نظری و چرایی آنچه می خواهند و به آن فرا می خوانند یا وعده می دهند چیست ؟ مبنای عقلی ، نقلی و قانونی و فراقانونی آن کدام است و این پیوندها برچه اساسی و با چه نسبتی و در چارچوب چه نظام ارزشی تدوین شده است . نسبت آن با فرهنگ ایرانی و اسلامی و ارزشهای برخاسته از آنها بویژه خردمندی ، عدل ورزی ، دیانت ، حریت و آزادگی چیست ؟ و چگونه آنها را پاس می دارد ؟ پیوند خود را با فرهنگ جهانی و دستاوردها و تجربیات نوین جهانی با چه منطقی و چگونه تبیین کرده است ؟سومین پرسش این است که با فرض تبیین چیستی و چرایی آنچه خواسته شده است ، چگونه عمل خواهد شد ؟ با چه ساختاری و چه نوع سازماندهی ؟ با استفاده از چه نیروهایی ؟ با چه نوع نظام بودجه بندی و مالی و تخصیص منابع ؟ و با تکیه بر چه قوانین و مقرراتی ؟ برای تحقق اهداف تلاش خواهد شد ؟ آیا خود را ملزم به اجرای قانون اساسی و اصولی راهگشا و با ظرفیتی مانند اصول 43 و 44 می دانند که آن را به عنوان مبنای برنامه های خود قرار دهند ؟ سند چشم انداز بیست ساله ، سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری ، برنامه های توسعه پنج ساله ، مصوبات مجلس ، شوراها و نهادهای ایجاد شده به موجب قانون و ... تنها در همان مرحله و جایگاه و مقام قانون مدوّن ، خواهند ماند و دولت به اجتهاد خود عمل خواهد کرد یا ملاک برنامه ها قرار گرفته و عملکرد در این چارچوب و بر اساس آنها مورد توجه قرار خواهد گرفت . ‏و سرانجام این سه در چه بستری قابلیت تحقق خواهند یافت و تصور ما از این بستر، چالش‌ها و موانع و فضایی که در آن قرار گرفته‌ایم یعنی آنچه هست چیست؟
پاسخهای روشن به این پرسشها می تواند کمک کند تا به جای انگشت گذاشتن بر احساسات و تحریک عواطف آحاد جامعه و گروههای اجتماعی ، عقل و خرد آنان را مورد توجه و خطاب قرار داده و با ایجاد فضایی عقلانی با رویکرد اخلاقی شاهد انتخاباتی در خور ایران اسلامی و انقلاب و آرمانها و ارزشهای به جا مانده از امام خمینی " قدس سرّه " و رهپویان زنده و جاوید او باشیم ؛ " تا که قبول افتد و چه در نظر آید ! ‏

دنیای اقتصاد

«سواری مجانی!» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید؛روزی نیست که بریتانیایی‌ها چهره آلیستر دارلینگ را در مطبوعات و صفحه تلویزیون خود نبینند.

وزیر خزانه‌داری براون یا باید هرروز به خبرنگاران پاسخ دهد یا باید به وست مینستر برود تا در کمیته‌های تخصصی مجلس عوام یا در جلوی نمایندگان پاسخ مخالفان را بدهد و آنان را راضی کند که بریتانیا بهترین راه را در این ورطه پرخطر انتخاب کرده است.آخرین معضل وی هم بحث اعطای مبلغ تشویقی یک میلیارد پوندی به بانک RBS است. حق هم باید داد به مردمی که از جیبشان 20‌میلیارد پوند کمک به بانک‌ها شده است و حال کارکنان آن تشویق هم می‌شوند! چه اگر وضع بانک آنچنان خوب است که تشویقی می‌دهد چرا هیچ نمی‌گوید و در صف دریافت کمک است. مشکل کجاست؟ از این‌ها گذشته با وجود تزریق پول از سوی بانک مرکزی انگلستان، چرا میزان وام‌هایی که اقتصاد نیاز دارد تا سرحال شود، از سوی بانک‌ها اعطا نمی‌شود؟ چرا با وجود کمترین نرخ بهره در تاریخ حیات بانک مرکزی (یک درصد) باز بانک‌ها نمی‌توانند یا نمی‌خواهند این چرخ را بچرخانند؟ پاسخ اما آنچنان سخت نیست، هر چند پیدا کردن راه‌حلی برای آن دشوار است.

اشکال در آنجا است که همه معتقدند وضعیت در سال جاری بدتر می‌شود و بانک‌ها به خصوص بیش از همه نگران آینده هستند. اگر آنان روزی زیادی خوشبین بودند و اقدام به اعطای وام‌های پرریسک کردند، حال گویی از این سوی پشت بام افتاده‌اند و بسیار محافظه‌کار شده‌اند. در حالی که دولت بریتانیا همه این کمک‌ها را کرده است تا بانک‌ها منابع لازم برای رونق دوباره را تامین کنند. بانک‌ها گویی کمک گرفته‌اند و حاضر نیستند آنچنان یاری به اقتصاد کنند. اما چرا؟

هر بانک می‌انگارد اگر با اعطای وام، احتمالی برای تغییر وضعیت وجود دارد، چرا وی باید چنین کاری کند و خطر عدم‌برگشت وام را در این شرایط رکودی بپذیرد. او می‌تواند منتظر بایستد تا همکارانش چنین کنند و اگر آنان موفق شدند وضعیت را تغییر دهند آن زمان وی می‌تواند روند کاری معمول خود را از سر گیرد. در حقیقت هر بانک می‌خواهد سواری مجانی کند؛ به این معنا که از فرصت شرایط رونق بهره ببرد، در حالی که هیچ هزینه‌ای برای به‌وجود آمدن آن شرایط نپردازد. آنچنان که می‌دانیم این نیز از آن موارد شکست بازار است که گویی حال بریتانیا که شاید دنیا، با آن مواجه شده است. زمانی خطر ورشکستگی بود و حال سواری مجانی بانک‌ها و محافظه‌کاری آنها برای برگرداندن رونق به اقتصاد.

اما ببینیم راه‌حل‌های پیش رو در شرایط فعلی چیست؟ بسیاری معتقدند که وضعیت کنونی یک حالت استثنا بر قاعده است و اتفاقا اقتصاددانان اقتصاد بازار نیز این گزاره را پذیرا هستند. در واقع بیان می‌شود که بازار و سیاستگذاری بر مبنای اقتصاد آزاد قاعده‌ای است که به طور کلی رفاه را برای اقتصاد به همراه می‌آورد لیک چه بسا در وضعیت‌هایی استثنایی و به صورت کوتاه‌مدت دولت باید شکست‌ها را پوشش دهد.

سیاستگذاری هوشمند است که بتواند این استثناها را دریابد و با نگاه بر اینکه در بلندمدت باید قاعده را مبنا قرار دهد، به حل معضل بپردازد. به هر رو استثنا در همه جا و هر علمی وجود دارد. در نظر بگیرید این قاعده کلی را که مواد مخدر نابودگر حیات آدمی است اما استثنا آنجا است که برای بیماری، مرفین تجویز می‌شود، یا آنکه معتقد است برای ایجاد انگیزش به تلاش، نباید گدایی را یاری مالی رساند و وقتی می‌بیند به همان گدای دیروز اگر همین حالا کمک نشود از گرسنگی خواهد مرد، دست در جیب می‌کند. بیشمار استثنا در هر علم و مکتب و قاعده‌ای می‌توان یافت و در آن هیچ شکی نیست. حال نیز بسیاری از مقالات آکادمیک بر آن هستند که برای اجبار به اعطای وام و بازگشت اعتماد به سیستم بانکی، دولت باید خود را به بالاترین شکل ممکن تضمین‌کننده بانک‌ها بداند و حتی برخی معتقدند که دولت در وضعیت کنونی سهام بانک‌ها را بخرد و با بازگشت رونق آنها را به بخش خصوصی بازگرداند. به این شکل اولا دولت با در دست داشتن ابتکار عمل بانک‌ها می‌تواند سیاست‌های انبساطی را کارآتر انجام دهد، دوم آنکه سواری مجانی وجود نخواهد داشت و سوم آنکه بانک‌ها با علم به اینکه در هر صورت دولت ضمانت بانک طرف مقابل را کرده است به هم اعتماد کرده و به یکدیگر قرض می‌دهند.

البته که این راه‌حل تنها برای مشکل استثنایی امروز است و در بلندمدت باعث عدم‌کارآیی سیستم و نهایتا واژگونی آن می‌شود و خود پیشنهاد‌کنندگان به این موضوع علم دارند، اما اگر فرض شود این راه‌حلی بسیار مقطعی و گذرا برای همان مشکلات شناخته شده، شکست بازار است، شاید ایراد به آن بسیار سخت باشد، ضمن آنکه پیدا کردن آلترناتیوی برای آن سخت‌تر است.

سرمایه

«واردات بنزین به جای سرمایه گذاری» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم موید حسینی صدر است که در ان می‌خوانید؛ واردات بنزین بدون مجوز از دید اعضای کمیسیون انرژی غیرقانونی است و معتقدیم در کشور باید براساس قانونمداری حرکت کنیم و این قانونمداری باید از طرف مسوولان اجرا و ترویج شود. وزارت نفت اگر تقاضای مجوز برای واردات بنزین و توضیحات کافی را در این مورد ارائه می داد مجلس نیز متناسب با نیاز کشور مجوز واردات را صادر می کرد. منشاء سردرگمی سیاست ها در مورد واردات بنزین مشخص نیست. به عنوان مثال قیمت های متفاوتی برای سال آینده اعلام می شود و هنوز هم تصمیم قطعی در این مورد اتخاذ نشده است که آیا نرخ بنزین 200 تومان، 350 تومانی است یا 400 تومان.

در عین حال خواسته دولت این است که سال آینده سهمیه بندی بنزین هم وجود نداشته باشد و این موضوع را در لایحه نیز مطرح کرده است. وزارت نفت این احساس را داشته که اگر در تابستان گذشته موضوع مجوز واردات بنزین اعلام شد مجلس مجوز را منوط به افزایش قیمت بنزین می کرد.

وزارت نفت این عمل خود را با عملکرد دولت های گذشته که واردات را بدون مجوز انجام می داد توجیه می کند. این در حالی است که ما کاری با عملکرد دولت های قبلی نداریم و باید مسوول اعمال خود در دولت نهم و مجلس هشتم باشیم. کما اینکه این کار در دولت های گذشته نیز غیرقانونی بوده است و رقم واردات بدون مجوز بنزین کمتر از ارقام فعلی بوده است. کمیسیون انرژی مخالف افزایش یک باره قیمت تا سقف 400 تومان است، در عین حال با ثابت ماندن قیمت بنزین برای هر لیتر 100 تومان در سه سال گذشته هم مخالف بوده است. در سال های گذشته نظر کمیسیون انرژی بر این بود که به تدریج قیمت بنزین افزایش یابد و اگر این اتفاق می افتاد الان نرخ بنزین 180 تومان برای هر لیتر بود. هدف قانونگذار از اینکه شش درصد درآمد نفت در اختیار وزارت نفت باشد این بود که صرف سرمایه گذاری شود نه صرف واردات بنزین.

وزارت نفت باید این بودجه را صرف توسعه میدان های نفت و گاز مشترک و گسترش بخش های تولیدی صنعت نفت می کرد. متاسفانه وزارت نفت بخشی از این بودجه را صرف تاسیس مجموعه های ورزشی، خدمات جانبی و مجموعه های رفاهی کرده است. در صورتی که این بخش ها دارای ردیف بودجه مشخصی بوده اند و متولی اجرای این بخش ها نیز وزارت نفت نیست. وزارت نفت با هزینه کردن بخشی از این شش درصد در این موارد همچنین واردات بنزین بدون مجوز، از هزینه کردن و توسعه سرمایه گذاری در مناطق نفتی و گازی کشور کاست، در صورتی که می توانستیم با سرمایه گذاری در میادین مشترک در دوران طلایی بهای نفت درآمد نفتی کشور را تا حد قابل توجهی بالا ببریم.

در حال حاضر تقاضای کمیسیون انرژی از دولت و مجلس این است که هرچه زودتر برنامه سال آینده در مورد بنزین مشخص شود تا از اینگونه مشکلات و تخلفات جلوگیری کند. در عین حال تا پایان سال در صورت نیاز به واردات بنزین، این واردات از سوی دولت بدون مجوز انجام می شود و به نظر مجلس توجه نمی شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها