در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بگذریم. در این شکی نیست که ارسطو از نخستین کسانی است که نوشتههای او در باب منطق برجای مانده و در جهان فراگیر شده است؛ که ای کاش نشده بود، وگرنه فرهنگ و تمدن بشری زودتر به مراتب بالاتر گام میگذاشت.
ارسطو
ارسطو در سال 384 پ.م. در شهر استاگیرای مقدونیه بهدنیا آمد. یونانیان باستان در آن زمان به مقدونیان بهچشم اقوام نامتمدنتر مینگریستند. ارسطو در جوانی ارث هنگفت پدری را با خوشگذرانی و عیاشی بهباد داد و پس از آن از بیپولی، مدتی به ارتش پیوست و سپس به آکادمی فلسفه افلاطون در آتن رفت و کمکم بهعنوان اندیشهورزی همتراز استاد شناخته شد[4].
افلاطون معتقد بود که این جهان، جهان جزیی، که ما را برگرفته است و آن را ادراک میکنیم، تنها صورتهای ظاهر یا نمودها است و واقعیت بنیادی یا حقیقت غایی در جهانی دیگر، یعنی در ایدهها جای دارد که به صور یا نمونههای مثالی(عالم مثل) یا اندیشه ناب شبیهاند[5] که البته بسیاری از پژوهشگران تاریخ ادیان و فلسفه، این ایده افلاطون را برداشت نهچندان درستی از یکی از شاخههای فلسفه ایران باستان (یا فلسفه خسروانی) با نام «جهان فروهری» میدانند[6و7].
اما ارسطو با دیدگاه افلاطون مخالف بود و در گذر سالها، فلسفه افلاطون را وارونه کرد. وی شماری برهان بنیانبرانداز در رد نظر افلاطون ارائه کرد، اما از قرار معلوم متوجه این امر نبود که این انتقادها بههمان درجه بنیان نظریه خودش را هم برمیاندازد! با این حال، بهنظر نمیرسد کس دیگری هم متوجه این امر شده باشد و در نتیجه نظریات افلاطون، بیشتر در قالب تعالیم تعدیلیافته ارسطو) بهصورت فلسفه غالب سدههای میانه درآمد و نکات مبهم و تناقضات آشکار نوشتههای ارسطو باعث شد که در این مدت تنور مباحثات فلسفی داغ بماند![4.]
پس از مرگ افلاطون، ارسطو انتظار داشت که به ریاست آکادمی برسد، اما اسپوسیپوس، پسر عموی افلاطون، به این منصب رسید و ارسطو از فرط ناراحتی آتن را ترک کرد و به شهری که جوانیاش را در آنجا گذرانیده بود، بازگشت (که ای کاش هرگز چنین نمیشد؛ دستکم برای ما ایرانیان!.) شهریار شهر، آرمیاس، با آغوش باز از ارسطو پذیرایی کرد و نیازمندیهای وی را تامین کرد تا کتاب «سیاست» را بنگارد (که گمان نمیکنم افتخاری برای تمدن بشری بهشمار آید!.) ارسطو نسبت به حکومت دیدگاهی پراگماتیسمی داشت آن هم از نوعی که فلسفه سیاسی ماکیاولی را (که انجام هر عمل ستمگرانه از جانب حاکمان را مجاز میداند) روسفید میکند[4].
ارسطو باور داشت که هدف حکومت پرورش طبقهای از انسانهای شریف و بافرهنگ مانند خود او است! در چنین حکومتی، حاکم باید مستبدانه رفتار کند و جایی برای نخبگان و خواص فرهیخته نگذارد، اما میتواند ژستی مذهبی بهخود بگیرد و سیاستی معتدلانه اختیار کند. از نظر او، حاکم باید با مشتی آهنین نظام استبدادی خود را اداره کند و هرگونه فعالیت فرهنگی آزاداندیشانه ممنوع شود و عامه مردم میبایست در هول و هراس و تنگدستی زندگی کنند. مردم را باید گاهوبیگاه با راه انداختن جنگ مشغول کرد تا همیشه گوش بهزنگ بمانند و نیاز آنها به داشتن حاکم مقتدر مسجل شود[4] و این جمله مشهور از ارسطو است که: «برده، ابزاری جاندار است، آنچنانکه ابزار بردهایست بیجان» و البته روشن است در یونانی که به ازای هر مرد آزاد 17 برده وجود داشته و زنان اساسا جزو آدم حساب نمیشدهاند، چنین اندیشههایی همواره از جانب حاکمان خریدار داشته است![8].
در اینجا فاجعه برای تاریخ بشری، بهویژه ما ایرانیان، آغاز میشود: فلیپ مقدونی که بهتازگی پس از جنگهایی خونین یونان را تصرف کرده بود، از ارسطو دعوت کرد که به تربیت پسرش اسکندر بپردازد و اسکندر هم شاگرد خوبی نشان داد و چنان بلایی بر سر یونان و ایران درآورد که شرح آن را خود بهتر میدانید و خارج از موضوع بحث ما است.
منطق ارسطویی
با دیدگاهی چنان مستبدانه که شرح آن در بالا آمد و تقسیم مردمان به دو دسته «خوبها و بدها»، «دوست و دشمن» یا «حاکم و برده»، طبیعی است که منطقی که بنیان گذارده میشود نیز دودویی4 و دوحالتی باشد. در منطق ارسطویی ارزش یک گزاره یا جمله درست یا نادرست است و ارزش یک عبارت کامل (که بعدها به جملات خوشساخت5شناخته شدند) هنگامی درست است که تکتک جملات آن درست باشد و حتی اگر یک جمله نادرست باشد، ارزش کل عبارت نادرست خواهد بود؛ همانگونه که او میگفت که همه اعمال یک حاکم درست است، چون در صورتی که حتی یک کار او نادرست باشد، بهمعنای آن است که وی درکل آدمی نادرست است (و بنابراین کسی حق ندارد هیچیک از کارهای حاکم را زیر سوال ببرد، چون جرم است.)
روابطی یا عملگرهایی6 که در این منطق برای ترکیب جملات بهکار میشود، «و»، «یا» و «نه»7 (یا بهعبارتی ترکیب فصلی، ترکیب عطفی و نقیض)8 است که عملگرهای مهمی چون «شرط9» یا «استلزام10» و «یای انحصاری11» نیز از روی آنها ساخته میشود.
این عملگرهای پایه و عبارات منطقی در ترکیباتی با یکدیگر «همارز» میشوند و شگفت آنکه ارسطو در برخی از سادهترین و بنیادیترین همارزیها اشتباهاتی بچگانه کرد و طی 1400 سال کسی آنها را نفهمید، تا آنکه پورسینا برخاست و برخی از آنها را تصحیح کرد[9] و بنابراین باید به اروپاییان حق داد که قرون وسطی را با رنسانس به پایان رسانیدند، چون پیش از آن کلیسا، بدون توجه به تفاوت خدای افلاطون و ارسطو، سعی در اثبات وجود خدا با منطق ارسطویی داشت![10] و بیخود نیست که برخی از متفکران مدرن مانند نیچه و هایدگر سقراط و افلاطون را مایه تباهی فلسفه میدانند[5].
ارسطو ارزشها را تنها بهصورت تیره و روشن میدید، چنانکه در فصل هفتم از کتاب چهارم (کتاب گاما) میگوید: «اما در واقع وجود هیچ چیز میانی در بین دو نقیض نیز امکان ندارد، بلکه درباره یک چیز، باید یک چیز را، هرچه باشد، یا ایجاب کرد یا سلب[11.]» حتی بدتر از آن، اندیشههای پیشینیان خود را که نخستین گامهای ورود به دنیای واقعی منطق را پیموده بودند، رد میکند: «... و سخن آناکساگوراس حاکی از اینکه در بین دو نقیض یک میانی وجود دارد، چنان است که گویی همه چیز را نادرست و دروغین میسازد...[ 11]» و این دقیقا همان چیزی است که روند پیشرفت دانش و تمدن بشری را بهویژه در مغربزمین نزدیک به دو هزار سال کند کرد و گاه به بیراهه کشانید. چنین تفکر جزمگرایانهای که جهان را سیاه و سفید ببیند، از پایه در اندیشههای شرقی نامربوط است (البته بهجز برخی از ادیان و مذاهبی که بعدها متاثر از فلسفه و منطق افلاطون و ارسطو پدید آمدند) چنانکه در آیینهای ایران باستان اهورامزدا و اهریمن دو سر بازه نیکی و بدی هستند و در میان این دو، آدمیان، دیوها و دیگر موجودات درصدی از نیکی و بدی را در خود دارند. آیین بودایی نیز با کمترین تفاوت، چنین میگوید.
منطق شرقی
پس در این میان جای شگفتی ندارد که پایههای منطقی که جهان واقعی با آن کار میکند، بهدست یک ایرانی پدید آید! وی پروفسور لطفالله عسکریزاده (معروف به لطفیزاده یا زاده) است. از نظر لطفیزاده، درست بودن یا حتی بهظاهر درست بودن این فکر در گرو آن بود که منطق ارسطو نادرست انگاشته شود. برای او این بدان معنا بود که لازم نیست چیزها سیاه یا سفید باشند. حقایق دو ارزشی ما فقط بازتابهای مشروط بودهاند. سه هزار سال تاریخ غرب فقط یکی از چند مسیر ممکن در گذر فضا–زمان بوده است. تمام این ماجرا ممکن است نادرست بوده باشد، یا بدتر از آن، یک هوا و هوس محدود فرهنگی ... بهنظر میرسید که لطفیزاده میگوید که یا حق با اوست یا با اکثر علم و فرهنگ غربی. فقط یکی از آنها درست میگویند. انتخاب بین این دو روشن بهنظر میرسد. من فکر میکنم حق با اوست[12.]
منابع
[1] تری دیری، آمریکا (تاریخ ترسناک 6)، مهرداد تویسرکانی، نشر افق، 1386.
[2] عمربنابراهیم خیامی، دانشنامه خیامی، بهاهتمام رحیم رضازادهملک، انتشارات علم و هنر، 1377.
[3] گریگوری مورهد، گریفین، رفتار سازمانی، ترجمه دکتر سیدمهدی الوانی و دکتر غلامرضا معمارزاده، انتشارات مروارید، 1379.
[4] پل استراترن، آشنایی با ارسطو، ترجمه شهرام حمزهای، نشر مرکز، 1380.
[5] پل استراترن، آشنایی با افلاطون، ترجمه شهرام حمزهای، نشر مرکز، 1379.
[6] فریدون آدمیت، تاریخ فکر از سومر تا یونان و روم، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1386.
[7] دریو ا. هایلند، بنیادهای فلسفه در اساتیر و حکمت پیش از سقراط، ترجمه رضوان صدقینژاد، کتایون مزداپور، نشر علم، 1384.
[8] امیرمهدی بدیع، یونانیان و بربرها، ترجمه احمد آرام، جلد اول، نشر پرواز، 1364.
[9] احمد فرامرز قراملکی، تاثیر تاریخی ابنسینا در توسعه دانش منطق، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ابن سینا، همدان، 1383.
[10] پل استراترن، آشنایی با آکویناس، ترجمه شهرام حمزهای، نشر مرکز، 1379.
[11] ارسطو، متافیزیک، ترجمه دکتر شرفالدین خراسانی، انتشارات حکمت، 1385.
ریچارد پالکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه دکتر سیدجلالالدین مجتبوی، انتشارات حکمت، 1376.
[12] بارت کاسکو، تفکر فازی، ترجمه علی غفاری، عادل مقصودپور، علیرضا پورممتاز و جمشید قسیمی، انتشارات دانشگاه خواجه نصیر طوسی، 1384.
پینوشتها
Americo Vespuccio.1
Scientific Management.2
Fredrick W. Taylor.3
Binary.4
Well-Formed Formula.5
Operator.6
And / Or / Not.7
Disjunction / Conjunction / Negation.8
Condition.9
Implication.10
Exclusive Or.11
Fuzzy Logic. 12|
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: